جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

دوستت می‌دارم

 

 

 

دوستت می‌دارم

 

تو را دوست نمی‌دارم

گرچه گلی در نظر آیی

یا یاقوت زردی

              یا میخکی

که آتش، آنها را به کشتن خواهد داد.

 

تو را دوست می‌دارم

چونان حقایق تاریک

که دوست داشتنی هستند.

من

حقیقت تو را دوست می‌دارم

اگر گیاهی باشی که هیچگاه شکوفه نداده است.

باز

دوستت می‌دارم

حقیقت مطلق تو را

و عشقی را که از تو

در بدنم زندگی می‌کند.

 

دوستت می‌دارم، بی‌آنکه بدانم چرا؟

یا چه زمانی- در کجا؟

تو را بی عقده و غرور

تو را آشکارا دوست می‌دارم.

 

ما به هم نزدیکیم

به قدری نزدیک که دستان تو بر سینه ام

همان دستان من است

به قدری که بستن چشمان تو

همان به خواب رفتن من است.

 

#شعر #پابلو_نرودا #ابدیت_یک_بوسه

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد