جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

کلید

 

 

 

کلید

 

دریا، روز و کشتی

این بار، هر سه با هم به تبعید فرستاده شدند

و ابرها همچون زنان رختشوی

در آسمان غمگین شعله کشیدند.

 

بیا لمس کن

خلواره های این آتش را

در آسمان آبی غمگین

تا فضا

تسلیم آخرین راز حباب های دریایی شود.

 

هنوز هم برای چشمان ما

کلیدی باید

تا به استدراک اسرار دریا

لبخند بزنیم.

 

 

#شعر #پابلو_نرودا #ابدیت_یک_بوسه

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد