جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

عطر تو



به گذشته می‌اندیشم

جایی که تو

میان شاخه ای نشسته ای

و آرام

به میوه ای بدل می‌شوی.

جایی که ریشه ات، شیره زمین را می‌نوشد

و سرود بوسه ات

هجاهای یک ترانه را بخش می‌کند.


عطر تو

به تندیسی از یک بوسه بدل می‌شود

و آفتاب و زمین

سوگندهاشان را به جا می‌آورند

در برابرت.


میان شاخه ها، گیسوی تو را خواهم شناخت

و چهره ات را

که در دل برگی تصویر می‌شود.


و تو

تا نزدیکی عطش من

گلبرگ هایی خواهی آورد

و دهانم

با طعم تو آگین می‌شود

با بوسه و خونت

که توامان، میوه ای است مرا

از باغچه ای که عاشقانش

در آرزویند.



#شعر #پابلو_نرودا #ابدیت_یک_بوسه



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد