جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

توازن




ذهنی روشن

ابلیسی توانا

و ظهری کامل.


ما آخرین بازماندگان عشقیم

تنهای تنها

دور از هذیان های شهر وحشی

چونان خطی از زمان

که منحنی پرواز فاخته ای را

تصویر می‌کند.


من و تو

ما، سرانجام بهشتی ساختیم

تا عشق در این میانه

برهنه زندگی کند.


تصمیمی‌سخت تر از اندیشه پتکی

به فنجان هامان سرازیر شد

تا آن دو جفت

"ذهن و عشق"

در ما، به توازن رسیدند

و این شفافیت

تنها از این روست.



#شعر #پابلو_نرودا #ابدیت_یک_بوسه


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد