جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

پادشاه تاریکی ها


دروغ می‌گویند

من ماه را گم نکرده ام.


آنها که آینده را

همچون صحرایی در جغرافیای سبز

پیش بینی می‌کنند

آنهایی که با زبان سرد

شایعه می‌پراکنند

هم آنهایند

که تمامی‌گلبرگ های جهان را

به قرنطینه بازجویی خواهند کرد.


پری دریایی افسانه ای بود که رفت

و من اکنون تمام مردم را دارم

گرچه آنها کاغذ هایم را پیوسته می‌جوند

و برای گیتارم

بخششی عمومی‌طرح می‌کنند.


خیره به چشم هایش گفتم:

خدنگ عشق تو، قلب مرا از هم درید

با این حال

عطر یاسی را که در پشت پاهایت جا گذاشته ای

خواهم بویید.


گمشده در شبی تاریک

با چراغی که چشم توست دوباره می‌رویم

و من پادشاه تمام تاریکی ها خواهم بود.




#شعر #پابلو_نرودا #ابدیت_یک_بوسه


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد