جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

در بوسه های تو به خواب خواهم رفت


در بوسه های تو به خواب خواهم رفت


رگباری مرگبار

می‌بارد بر ایسلانگرا از جنوب

چون قطره ای سترگ، شفاف و سنگین.


دریا بال می‌گشاید و باران می‌پذیرد

و خاک می‌آموزد که چگونه یک لیوان شراب

تقدیر خیس خود را کامل می‌کند


چندان که در بوسه های تو به خواب خواهم رفت

آغوشت، مرطوب و عطرآگین

مرا در می‌نوردد.


این صدا را می‌شنوی؟

صدای درب هایی را که گشوده می‌شوند

و بارانی از شایعه

که خود را به پنجره ها تکرار می‌کنند.

آسمان فرو می‌ریزد

تا به حضیض ریشه ها درافتد

و روز

با خلوص روحانی خود

همراه با زمان و نجوا و نمک

باروری را

در یک مرد و زن

آواز می‌کند.




#شعر #پابلو_نرودا #ابدیت_یک_بوسه




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد