جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

بی تو

بی تو


بی تو

هر آنچه بر خاک رستنی است

نابود باد

بی تو.


بی تو

ظهر، همچون گلی غمگین

شرحه شرحه، به خون خویش در می‌غلطد.

بی تو

قدم زدن میان سنگفرش و مه

کند می‌شود.


بی تو

بی تلالوات که هیچ کس جز منش نتواند دید

نتواند زیست

گلی سرخ رنگ، حتی در آغازین لحظه میلاد خویش.


هستم، چرا که هستی

و هستی، زان رو که هستم

و هستیم تا که هستیم

و از عشق

من و تو

ما خواهیم بود.




#شعر #پابلو_نرودا #ابدیت_یک_بوسه



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد