جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

با من بیا


با من بیا


عشق من!

زمستان به سنگفرش بازخواهد گشت

زمین انعام خود را هدیه خواهد داشت

و ما سرزمینی دور را در آغوش خواهیم گرفت

و بر گیسوان این جهان، دست خواهیم کشید.


رفتن با کشتی ها، زنگ ها، چرخ ها

به سوی بوی عقد مجمع الجزایر خواب

و دانه های لذت در شیار زمین.


برخیز

موهایت را ببند و با من بیا

با من پرواز کن

با من فرود آی

با من بخوان

و بیا قطاری بگیریم

که ما را تا مرز عرب، تا توکوپیلا

همراه شود.


با من بیا چونان یکی دانه در دوردست افق

تا سرزمینی کهن

تا یاسمن هایی که به دست شهریاران پابرهنه

حکومت می‌شود.




#شعر #پابلو_نرودا #ابدیت_یک_بوسه



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد