جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

یکی شدن


یکی شدن


شباهنگام

قلبت را به من بیاویز

که این دو

غنوده با هم

پشت تاریکی را به خاک کنند

و این دو

همچون صدای دو طبل میان جنگلی انبوه

به دیواره برگ های مرطوب خواهند کوفت.


قلبت را به من بیاویز

با ثباتی که از سینه ات می‌تپد

تا خواب

تمام سوالات ستارگان را پاسخ گوید

با کلیدی یگانه

و قلبی یکتا.



#شعر #پابلو_نرودا #ابدیت_یک_بوسه


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد