جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

بوسه واپسین




اگر قلب تو مکث کرد

اگر چیزی به توقفش واداشت

اگر کلام، در گلوگاه تو از رسیدن به مقام تکلم فروماند

و اگر دست هایت پرواز کردن را فراموش نمود.

ماتیلده!

عشق من!

لب هایت را برای من به جای گذار.

زان رو که واپسین بوسه می‌بایست با لب های من همراه شود

تا آن بوسه جاودانه در دهان تو باقی بماند

چنان که با من ادامه می‌یابد

تا لحظه مرگ، تا واپسین نفس.


در حال بوسیدن لب های سرد تو خواهم مرد

در حال نوازش غنچه های تنت

در جستجوی نور چشمانت

حتی اگر بسته باشند.

و زمین ما را در آغوش خواهد گرفت

اگرچه به سوی مرگی منفرد پیش می‌رویم، برای ابد

اما با ابدیت یک بوسه، باز زندگی خواهیم کرد.




#شعر #پابلو_نرودا #ابدیت_یک_بوسه



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد