جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

به عزایم منشین





اگر مُردم، مرا احیا کن

اگر مُردم، مرا دوباره احیا کن

با قدرتی که به واسطه اش نخلی را برپا می‌کنی.


چشم هایت را روشن کن

از جنوب تا جنوب، از خورشید تا خورشید

و دهانت را که چون گیتاری، آواز بخواند.


گام هایت را به سوی تزلزل نمی‌خواهم

پس به عزایم منشین

در غیبتم زندگی کن

چنان روزمره، گویی که هستم.


غیبت، خانه ای بزرگ را ماننده است

که تو در میان آن قدم می‌زنی

و خاطراتی از من را، در هوای پاک می‌آویزی

غیبت، خانه ای روشن را ماننده است.


عشق من!

در رنجت اگر ببینم

برای دومین بار خواهم مرد.




#شعر #پابلو_نرودا #ابدیت_یک_بوسه



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد