جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

گریه



هیچ ابری نیست

که آبستن بارانی نباشد

عربده‌ی رعدی باید

تا جنین ِ فرو پیچیده در زِهدانِ حریر را

به گریه آوَرَد



بازی با دکمه‌ی توفان

سامان سپنتا


#شعر #سامان_سپنتا