جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

عروسک - جوی فیلدینگ

 

 

 

 

 

عروسک - جوی فیلدینگ

 

 

 

نام کتاب: عروسک

نام اصلی کتاب: Puppet

نویسنده: جوی فیلدینگ (Joy Fielding)

مترجم: شادان مهران مقدم

ناشر: انتشارات شادان

نوبت چاپ: چاپ اول - 1393

تعداد صفحات: 410 صفحه

+ خرید اینترنتی کتاب // نقد و بررسی کتاب // معرفی کتاب

+ اطلاعات بیشتر: سایت // سایت // سایت

 

 

داخل جلد

نگاهش کرد، بعد از سال ها دیگر اثری از یک جوان ِ ناپخته نبود.

حالا دیگر زندگی او را پرداخته بود و این بر جذابیتش می افزود.

شاید هیچ گاه فکر نمی کرد که دیگر بار با بازی ِ روزگار همه ی تکه های درهم ریخته ی جوانی اش، همه ی آدم های اثر گذار در آن سال ها وارد زندگی اش شوند.

دوباره و نادانسته های آن روزهایش یکی یکی روشن شوند و واضح.

مثل این که قرار نبود ناخواسته تمام آن روزها را فراموش کند و باید فرصتی پیش می آمد تا همه چیز را دوباره مرور کند و آدم ها را خوب بشناسد و با چشم ِ باز ببیندشان!

 

پشت جلد

به هیچ وجه دلش نمی خواست او را ببیند. بدون هیچ توضیحی!

وقتی در تمام خاطرات کودکی حتی یک دلخوشی کوچک از او نمی یافت چگونه می توانست امروز یاری اش کند.

زندگی و آدم های این زندگی همیشه آن گونه ای که به نظر می رسند، نیستند.

باید هر کس را با در نظر گرفتن ِ تمامی خودش نگاه کرد و آن گاه به قضاوت نشست.

وقتی بدون دانستن ِ همه ی جهات و دلایل یک نفر را قضاوت می کنیم یعنی انصاف را رعایت نکرده ایم.

شاید اگر هر کدام از ما در آن حال و هوا قرار می‌گرفتیم، هر کاری می‌کردیم... هر کاری! حتی دست زدن به قتل... به همین راحتی! شاید روزگار، ما را هم همچون عروسکی در دستانش بازی می‌داد!

 

 

 

 

داستان

آماندا در فلوریدا به تنهایی زندگی میکنه و وکیل است.

یک روز همسر سابقش از کانادا تماس می گیره که مادر ِ آماندا یه نفر رو کشته و الان زندان است.

حتما باید به کانادا برگرده.

آماندا از مادرش متنفر است، از بن متنفر است ...

بالاخره قاطی می‌کنه و میره کانادا، ببینه اوضاع چی است ...

مادرش در یک هتل، یک مرد رو کُشته، بعد هم برگشته سرجاش نشسته.

حاضر هم نیست از خودش دفاع کنه. هیچ حرفی هم نمی‌زنه.

فقط میگه یک نفر رو کشته و حاضر است مجازات بشه ...

 

 

 

 

اسپویل:

یه جا که آماندا توو خونه ی مادرش، یه عالمه کارت ویزیت جعلی و اسامی مستعار پیدا می کنه و همین طور یه صندوق امانت بانکی با چند هزار دلار پول نقد، اولین موضوعی که به ذهن من رسید، قضیه ی سرویس های جاسوسی بود!!!

آخرهای داستان که همه چی داشت معلوم میشد، کلاً شوکه کننده بود! خیلی دردناک بود!

 

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد