جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

تنها، شب، جاده



تنها، شب، جاده

و غروب جاده‌ای ست که تو را به تنهایی می‌خواند
جاده را قدم بزن
آنور جاده
شب است
و آنور شب 
طلوع
تنها
باید زد به شبی که بر سر راه است
و طلوع
که اتفاق افتاد
آغاز باید کرد
آغاز باید شد

#شعر #سفر_سرخ #جبار_قدمی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد