ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
آنگاه که در آستان مرگم
دست هایت را بر روی چشم هایم بگذار.
آنگاه که در آستان مرگم
بگذار گندم دست هایت
طراوت شان را یک بار دیگر
بر فراز من پرواز دهند
بگذار لطافتی را که به تفسیر سرنوشتم انجامید، احساس کنم
آنگاه که در آستان مرگم.
میخواهم وقتی که میمیرم، باز هم زندگی کنی
میخواهم گوش هایت باز هم صدای باد را بشنوند
میخواهم به واسطه ات
عطر خوش دریا را که هر دو دوست میداشتیم استشمام کنم
و به قدم زدن به ساحلی که در آن گام برمیداشتیم
ادامه دهم.
تا با تو زنده باشم
تا در تو زنده باشم
میخواهم هر آنچه را دوست میداشتم، زندگی کنی
و تویی آنکه بیش از هر چیز
دوست میداشتم.
#شعر #پابلو_نرودا #ابدیت_یک_بوسه