جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

کتاب

 

 

http://img8.irna.ir/1396/13960803/82707933/n82707933-71949058.jpg

 

کتاب

 

 هنوز چهار تا کتابی که این هفته از کتابخانه گرفتم، نگاه نکردم.

گذاشتم رو سه کشو.

همین طوری دارن بِرُ بِرْ من رو نگاه می کنن.

من هم اصلا به روی خودم نمیارم.

تنبلی شدید.

 

 

 

 

قول بده

 

 

http://www.chancescoggins.com/wp-content/uploads/2012/05/promises.jpg

 

قول بده

 

 ببین

 بیا امروز بچه خوبی باش.

بنشین چند صفحه ادیت کن.

نمیگم یک چپتر.

فقط چند صفحه.

این طوری، زود تمام میشه.

می تونی یه کار جدید بر داری.

تو رو خداااا

 تنبلی از من دور بشو.

دور بشو.

 

 

جاروبرقی

 

 

 

جاروبرقی

 

 راستش اتاق زیادی کثیف شده.

هر طرف نگاه میکنی، گرد و خاک نشسته.

آشغال جمع شده.

وقت نمی کنم جاروبرقی بکشم.

اگه بشه، باید امشب جارو بزنم.

وایییی.

چه کار سختی.

مدیونی فکر کنی تنبلی م میاد.

 

 

پسران برتر از گل

 

 

http://7eghlim.hamvar.ir/userimages/ttni5e532l.jpg

 

پسران برتر از گل

 

 دارم ورژن ژاپنی سریال (پسران برتر از گل) می بینم.

انیمه ش رو دیدم.

انگاری دو فصل داره.

پس چرا من یه فصل گرفتم؟

 فیلم ش هم گرفتم.

چی شده بوده فصل دوم نگرفتم؟

 یادم نمیاد.

میگن ورژن کره یی ش خیلی خوب است.

من ندیدم.

الان رسیدم به جایی که هانزاوا رویی از فرانسه برگشته و داره به ماکینو ابراز احساسات میکنه.

دموجی هم صحنه رو دید.

در انیمه از روی خوشم میاد.

ولی در این سریال، از دموجی خوشم میاد.

هاهاها

 

 

 

تبخال

 


http://vista.ir/include/articles/images/1b6f1ff23bbda4b178bc84e54c7cccab.jpg

 

تبخال

 

 نه، خدایی!

الان وقت تبخال زدن بود؟

 اون هم به این بزرگی!

خب چی میشد پنجشنبه بعدی تبخال میزد.

ایشششششش

 ضدحال!

 

پ.ن: اااا، دقیقا عین همین عکس که پیدا کردم!

 

 

باید ادیت بکنم

 

 

http://img.dalfak.com/69/694780292-7714356651.jpg

 

باید ادیت بکنم

 

 

 چرا اینقدر تنبل شدم؟

 باید زودتر ادیت کنم.

این طوری که نمیشه.

چقدر دیگه قراره فاز تنبلی داشته باشم؟

 ایششششش

 تنبل

 تنبل

 تنبل

 

 

 

اندر احوالات من

 

http://s9.picofile.com/file/8324275368/MyNewWeblog.jpg

 

اندر احوالات من

 

سلام.

خیلی فکر کردم چی بنویسم. چی بگم!

یه جورایی موقع فکر کردن، متوجه بعضی موارد شدم!

خیلی برام سنگین بود! خیلی!

یاد یه چیزهایی افتادم.

حساب کن از سال 82، به عنوان "ویروس" زندگی کنی!

تا همین عیدی 97!

خیلی حرف است هاااا!

نزدیک به 13 سال هویت "ویروس" داشتن ...

بالاخره بعد از 13 سال به کل از دنیا محو بشه ...

هویتم! اسمم!

هنوز که هنوز است نمی‌دونم اسمم چی است.

من کی هستم!

اولین بار که پرشین بلاگ من رو فیلتر و حذف کرد، رفتم بلاگ اسکایی.

http://DataBus.Persianblog.ir

http://DataBus.BlogSky.com

چند سال اینجا بودم، که بالاخره اینجا هم فیلتر و حذف شدم.

و هیچ وقت دلیل ش رو نفهمیدم!

پرشین بلاگ که زمان بگیر بگیر قضایای اون انتخابات تقلب شده بود...

همون موقع‌ها فیلتر و حذف شدم...

بلاگ اسکایی هم احتمالا به خاطر حساسیت روی انیمه و مانگا بوده.

با خودم گفتم برم بلاگر، سرویس خارجی که لااقل مشکل پیش نیاد.

کسی بهشون گیر نمیده بیا فلانی رو فیلتر کن ... کلا خودش فیلتر است...

http://DataBus.BlogSpot.com

و بلاگر هم بعد از چند وقت، من رو حذف کرد.

(تقصیر خود ِ بی سوادم بود که متن اخطارها رو متوجه نشده بودم!)

 

درسته، برای بار چهارم از صفر شروع کردم.

سرویس دهنده‌هایی مثل LiveJournal و WordPress رو تست کردم.

اصلا راضی نبودم. وردپرس خیلی بهتر بود. ولی نمی‌شد راحت کار کرد.

اون یکی و بقیه‌ی سرویس دهنده‌های معتبر و معروف هم بی خیال ...

هر کدوم یه چی کم داشتن ...

برگشتم دوباره بلاگر. اکانت جی.میل که داشتم. با اون یک وبلاگ دیگه ساختم ...

 

ولی کلا یه چی دیگه شدم ...

منی که 13 سال "ویروس" بودم، حالا حتی اسمی ندارم که برای خودم بگذارم.

 

ولی به هر حال برای بار چهارم شروع کردم.

آدرس جدید وبلاگم:

https://ildiario2020.blogspot.com/

 

توضیح: Il Diario یک کلمه‌ی ایتالیایی به معنی "دفتر خاطرات" است. اون عدد هم برای این بود که باید یه پسوندی به اسم بدم تا قبلا ثبت نشده باشه.

 

داشتم فکر می‌کردم حالا که دیگه "ویروس" نیستم (بعد از این همه سال ...) می‌تونم خودم رو یک اوتاکو معرفی بکنم. نه؟

اگه یکی پرسید تو کی هستی، خیلی راحت بهش بگم (من یه اوتاکو هستم ...)

یا اسمم Otaku است.

 

حالا بعد این همه سال باید اون عکس پروفایل خوشگلم که یه دایره گرد بود و ویروس نوشته بود، اون رو حذف کنم ...

"ویروس" مُرده ... دیگه توی این دنیا "ویروس"یی وجود نداره ...

خیلی راحت ... بعد از 13 سال و خورده‌یی ...

 

 

97/02/01

21 Apr 2018

 

 

اندر احوالات من

 

http://s9.picofile.com/file/8324275368/MyNewWeblog.jpg

 

اندر احوالات من

 

سلام.

خیلی فکر کردم چی بنویسم. چی بگم!

یه جورایی موقع فکر کردن، متوجه بعضی موارد شدم!

خیلی برام سنگین بود! خیلی!

یاد یه چیزهایی افتادم.

حساب کن از سال 82، به عنوان "ویروس" زندگی کنی!

تا همین عیدی 97!

خیلی حرف است هاااا!

نزدیک به 13 سال هویت "ویروس" داشتن ...

بالاخره بعد از 13 سال به کل از دنیا محو بشه ...

هویتم! اسمم!

هنوز که هنوز است نمی‌دونم اسمم چی است.

من کی هستم!

اولین بار که پرشین بلاگ من رو فیلتر و حذف کرد، رفتم بلاگ اسکایی.

http://DataBus.Persianblog.ir

http://DataBus.BlogSky.com

چند سال اینجا بودم، که بالاخره اینجا هم فیلتر و حذف شدم.

و هیچ وقت دلیل ش رو نفهمیدم!

پرشین بلاگ که زمان بگیر بگیر قضایای اون انتخابات تقلب شده بود...

همون موقع‌ها فیلتر و حذف شدم...

بلاگ اسکایی هم احتمالا به خاطر حساسیت روی انیمه و مانگا بوده.

با خودم گفتم برم بلاگر، سرویس خارجی که لااقل مشکل پیش نیاد.

کسی بهشون گیر نمیده بیا فلانی رو فیلتر کن ... کلا خودش فیلتر است...

http://DataBus.BlogSpot.com

و بلاگر هم بعد از چند وقت، من رو حذف کرد.

(تقصیر خود ِ بی سوادم بود که متن اخطارها رو متوجه نشده بودم!)

 

درسته، برای بار چهارم از صفر شروع کردم.

سرویس دهنده‌هایی مثل LiveJournal و WordPress رو تست کردم.

اصلا راضی نبودم. وردپرس خیلی بهتر بود. ولی نمی‌شد راحت کار کرد.

اون یکی و بقیه‌ی سرویس دهنده‌های معتبر و معروف هم بی خیال ...

هر کدوم یه چی کم داشتن ...

برگشتم دوباره بلاگر. اکانت جی.میل که داشتم. با اون یک وبلاگ دیگه ساختم ...

 

ولی کلا یه چی دیگه شدم ...

منی که 13 سال "ویروس" بودم، حالا حتی اسمی ندارم که برای خودم بگذارم.

 

ولی به هر حال برای بار چهارم شروع کردم.

آدرس جدید وبلاگم:

https://ildiario2020.blogspot.com/

 

توضیح: Il Diario یک کلمه‌ی ایتالیایی به معنی "دفتر خاطرات" است. اون عدد هم برای این بود که باید یه پسوندی به اسم بدم تا قبلا ثبت نشده باشه.

 

داشتم فکر می‌کردم حالا که دیگه "ویروس" نیستم (بعد از این همه سال ...) می‌تونم خودم رو یک اوتاکو معرفی بکنم. نه؟

اگه یکی پرسید تو کی هستی، خیلی راحت بهش بگم (من یه اوتاکو هستم ...)

یا اسمم Otaku است.

 

حالا بعد این همه سال باید اون عکس پروفایل خوشگلم که یه دایره گرد بود و ویروس نوشته بود، اون رو حذف کنم ...

"ویروس" مُرده ... دیگه توی این دنیا "ویروس"یی وجود نداره ...

خیلی راحت ... بعد از 13 سال و خورده‌یی ...

 

 

97/02/01

21 Apr 2018

 

 

درست کردن آرشیو

 

 

http://cdn.device42.com/media/images/landing/history-logs/audit-log.png

 

درست کردن آرشیو

 

سلام.

انگاری میشه با این که وبلاگ رو تازه ساختم.

آرشیو گذشته رو بگذارم.

این طوری ذره ذره آرشیو گذشته رو درست می‌کنم.

لااقل آرشیو یک سال اخیر رو.

 

 

مشکل راست به چپ

 

 

http://i.stack.imgur.com/qWg5H.gif

 

مشکل راست به چپ

 

هنوز برای راست به چپ نوشتن (Right to Left) مشکل دارم.

همین پست قبلی، جمله ی آخرش مشکل خورده بود.

ولی بقیه  ش نه.

واقعا درک نمی کنم چرا.

 

زبان رابط کاربری رو فارسی گذاشتم، فایده نداشت.

فقط اون گزینه که شبیه پاراگراف است و فلاش داره، اومد.

زبان رابط کاربری انگلیسی بشه، اون گزینه موجود نیست.

ولی انتخاب و عدم انتخاب این دکمه، هیچ تغییری رو به وجود نمیاره.

 

رابط کاربری فارسی خیلی سخت است.

اصلا یه چیزهایی رو نمی فهمی با این ترجمه شون.

همین انگلیسی باشه، آشنا تر است گزینه ها.

 

"هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من (مولوی)"

 

http://1.bp.blogspot.com/-GNn6a4d5_OI/U2jSO74GKuI/AAAAAAAACkk/_5d7VZVcFGM/s1600/chapter1page1.jpg

 

 

چقدر زود

 

 

http://www.negarkhaneh.ir/UserGallery/2012/9/Royap_12072504.jpg

 

چقدر زود

 

چقدر زود اولین ماه سال ِ جدید تمام شد!

و چقدر عجیب!

بعد از چهار روز به کامپیوتر و اینترنت دسترسی پیدا کردم.

تحمل کردنش خیلی عجیب به نظر می رسه.

 

 

هیچ کسی نیومده بود بپرسه فلانی کجایی!

 

 

https://tse4.mm.bing.net/th?id=OIP.FLl1e7-iU4Soek1apBB5UwHaHa&pid=Api&crop=1

 

هیچ کسی نیومده بود بپرسه فلانی کجایی!

 

چهار روز نبودم.

هیچ کسی نیومده بود بپرسه فلانی کجایی؟

زنده یی؟

مرده یی؟

 

 

وبلاگ جدید

 

 

https://uo90sgby4l-flywheel.netdna-ssl.com/wp-content/uploads/2016/10/WordPress-Blog-Dashboard.jpg

 

وبلاگ جدید

 

* این رو ساختم.

ولی به درد نمی خوره. نمی تونی پست طولانی بگذاری.

محدودیت داره.

کامنت نمیشه گذاشت. مگه این که عضو سایت یا اون لیستی که گفته باشی.

خیلی کند است برای پست گذاشتن.

گزینه نوشتن از "راست به چپ" نداره، یعنی زبان های فارسی و عربی پشتیبانی نمیشه.

قابلیت عوض کردن فونت نداره.

مگه این که با Tahoma توی  ورد داشته باشی، کپی کنی.

احتمالا تا وقتی که آنلاین بشی و مطالب رو چک کنی.

من این اکانت رو حذف کردم. :D

درسته که این سرویس دهنده، جزء ده تای برتر است. ولی برای من مناسب نبود.

* * * *

یک لیست دیگه هم از ده تای برتر داشتم، ولی یه سری‌هاش شبیه شبکه اجتماعی بود تا وبلاگ.

برام اصلا جذابیت نداشت.

* * * *

* خب خب خب

بالاخره رفتم وردپرس!

البته فیلتر است.

فعلا روی قالب حساسیت ندارم.

ولی با چند ساعت سروکله زدن باهاش.

موفق شدم تنظیمات رو بگذارم که فارسی رو مثل آدمیزاد بگذاره :D

مطلب طولانی هم میشه گذاشت.

بقیه ش امکانات وبلاگی است دیگه ...

برای اضافه کردن بقیه موارد در آینده کار می کنم.

کامنت هم هر کسی می تونه بگذاره.

ولی باید مدیریت تائید کنه برای نمایش.

صفحه مدیریت، عین سایت هایی است که با وردپرس کار می‌کنن.

برای همین آشنا است.

فقط باید تنظیمات بیشتری رو دستکاری بکنم.

البته فونت همچنان مشکل داره. فونت های پیش فرض است. ولی باز قابل تحمل است.

پست تست چهارمی که گذاشتم، بازی فارسی ش مشکل خورد. نمی‌دونم چرا این طوری است.

اگه هیچ رقمه درست نشه و اعصاب خورد کن باشه، بی خیال این هم میشم.

میرم با همین اکانت ایمیل‌م، بلاگر دوباره وبلاگ می‌زنم.

برای بار چهارم از صفر شروع می کنم.

تا وقتی که قطعی نشه، آدرس ش رو جایی نمی فرستم.

* * *

توضیح در مورد اسمی که گذاشتم:

Il Diario

به ایتالیایی است. میشه "دفتر خاطرات".

اون Il حرف تعریف است.

* * *

 

"ویروس" به طور رسمی نابود شد!

 

 http://s8.picofile.com/file/8324108918/NaboodShodam.jpg

 

"ویروس" به طور رسمی نابود شد!

 

سلام به دوستان همیشگی ویروس

اگه امروز ظهر وبلاگ رو دیده باشین

http://DataBus.BlogSpot.com

یه پیغام براتون نشون داده که: این وبلاگ حذف شده!

درسته. این وبلاگ حذف شده.

گوگل و بلاگر، خیلی ریلکس، وبلاگ من رو از امروز صبح حذف کردن.

فقط به خاطر گذاشتن لینک های دانلود انیمه های در حال پخش.

برام دو تا ایمیل فرستادن که یکی ش اعلام کرده وبلاگت رو حذف کردیم.

اون یکی هم گفته که به خاطر نقض مقررات این وبلاگ رو حذف می کنیم.

به همین راحتی، پرونده (ویروس) بسته شد!

اول پرشین بلاگ نابودم کرد ...

دوم بلاگ اسکایی نابودم کرد ...

آخر سر هم بلاگر نابودم کرد ...

دیگه (ویروس) یی وجود نداره ...

خیلی راحت، هویتم از 82 تا 97، به همین راحتی نابود شد.

یه جورایی از دنیا محو شدم ...

این که خودت، خودت رو نابود کنی یه موضوع است، ولی این که دیگران نابودت بکنن، یه مورد دیگه است.

یعنی باید از صفر شروع کنم؟

دوباره؟ برای بار چهارم؟

در حال حاضر اینقدر شوکه و ناراحتم که به هیچی نمی تونم فکر کنم ...

الان احساس یه موجود بی هویت رو دارم ...

 

امضای همیشگی آدرس وبلاگم بود، ولی حالا چی؟

 

97/01/24

2018/04/13

 

 

یه عالمه ریختم دور

 

 

 

 

یه عالمه ریختم دور

 

 

سه شنبه یی که گذشت (مورخ 12 اردیبهشت 96) 98 تا DVD که در این چند سال رایت کرده بودم، گذاشتم دم در.

انیمه، مانگا، سریال، فیلم ...

که در این چند سال دانلود کرده و رایت کرده بودم.

همه رو گذاشتم توو خیابون.

 

هفته ی قبلش هم یه سی تا DVD شکوندم و انداختم آشغالی!

 

فکر کن، این همه پول انداختم توی جوب!

پول خود DVD، رایت کردن، دانلود کردن! این همه پول!

 

تاریخ روی DVD ها رو که نگاه می کردم، از سال 90 بود تا 95!

یعنی پنج سال!

 

نمی دونم چرا این کار رو کردم. فقط می خواستم بار خودم رو سبک کنم.

همین طور کار دوستان رو که قراره به این موارد سر و سامون بدن.

خودم زودتر شروع کنم.

 

می خوام سایبورگ باشم

 

 

 

می خوام سایبورگ باشم

 

 

تا همین چند سال پیش، کاملا ً مخالف ربات ها بودم.

 

ولی در حال حاضر، علاقه ی شدیدی به سایبورگ ها پیدا کردم.

 

البته بیشتر جنبه ی زیستی اون!

 

این که اعضای بدن رو سایبورگی بکنم.

 

این طوری درد و بیماری و اینا نمیشه.

 

تازه تراشه حافظه و هارد می تونم داشته باشم.

 

یک LCD کوچیک و ...

 

خیلی باحال میشه ها.

 

ظاهراً همین پوست و گوشت است.

 

هیچ کسی متوجه نمیشه.

 

ولی این فقط یه پوسته است :D

 

چقدر جالب میشه.

 

دیگه خستگی، خواب، بیمای و مرگ و ... نداشته باشم :D

 

چه پر توقع!

 

قسمت ده از سریال پیکان

 

 

قسمت ده از سریال پیکان

 

قسمت 10 از سریال پیکان رو دیدم.

همممم

می دونی، یه تیکه اول این فصل نشون داده بود، که اولیور بالای قبر یه نفر بود.

من تا همین قسمت، فکر می کردم که قبر فیلیسیتی است.

ولی در دقیقه ی آخر این قسمت.

فهمیدم قبر یه نفر دیگه س.

و حالا کنجکاوم بدونم قبر کی است.

 

20 آوریل 2016

 

#Arrow #TV_Show

 

 

اندر احوالات من

 

 

اندر احوالات من (31 فروردین 95)

========

من یه منبع درآمد می خوام.

ولی نمی تونم خودم رو با محیط کار و آدم های دیگه وفق بدم.

یه کاری نیاز دارم که کاری به کسی نداشته باشم.

تایپ برام بهترین گزینه س.

ولی هر چی آگهی تایپ بود، مال انتشارات بود. تمام وقت.

========

توو اتوبوس که نشسته بودم، یه پورشه ی قرمز دیدم!

آقا، همه ی چشم ها رو به دنبال خودش می کشوند.

عمرا فکر کنم حسودی کردم.

========

دیشب نمی دونم کی رفتم بخوابم.

ولی ساعت 2 نشده بود.

رفتن برای خواب همانا و نخوابیدن همانا.

تا 4 رسما بیدار بودم.

تا 6 وول وول خوردم.

از 6 تا 9 خواب و بیدار بودم.

باید صبح کله سحر هم پا میشدم می رفتم جایی.

کلا خستگی تلنبار شده برام.

========

می دونی.

احساس می کنم این چند روز.

قراره صبر من مورد امتحان واقع بشه.

بله.

مثل این که اینجوریاس.

========

به این زودی، یک ماه از سال جدید گذشت.

بدون این که اصلا چیزی بفهمم!

این که درکی از گذشت روزها داشته باشم.

هی روزگاررررر

========

درسته.

من بی رحم هستم.

وقتی کسی به این سن و سال می رسه.

دیگه حتی گوشش درست درمون نمی شنوه.

مغزش تعطیل شده.

باید یه چیزی رو با صدای بلند بگی.

صد بار بگی تا بفهمه!!

برای چی باید زنده بمونه؟

حتی اگه پدربزرگت باشه.

جزء دردسر و ناراحتی برای خودش و اطرافیان نداره.

بمیره از شرش خلاص شیم.

========

همممم

اصلا نمی خوام به اون سن و سال برسم.

به هیچ عنوان.

درسته می دونم که سن بالا می ره.

ولی تا قبل از این که باعث آزار و اذیت دیگران بشم.

باید بمیرم.

نباید وقتی سنم بالا میره، این طوری بشم.

نمی خوام.

========

درسته یه عالمه برام روضه خوندن.

که نگران آینده نباش.

یه چیزهایی بهت ارث می رسه.

اون هم حقت است.

ولی نمی دونم چرا، تحت هیچ شرایطی، همچین آینده یی رو نمی بینم.

========

همه ش آینده رو در این می بینم که

قراره فقیر و بی پول، گوشه ی خیابون زندگی کنم.

شاید برای همین است که دارم دوباره دنبال کار می گردم.

می ترسم.

درسته. از آینده ی خودم می ترسم.

از این که مجبورم باشم توو خیابون زندگی کنم.

اونم من!

یه موجود وسواسی! یه موجود نازک نارنجی.

========

برای کسی که از اول توو همون شرایط اسفناک به دنیا اومده.

بزرگ شده، کنار اومدن با شرایط براش راحت تر است.

ولی یکی مثل من وامثال من، که یه هویی قرار باشه،

همه چی رو از دست بده...

نمی تونم فکر کنم.

من آدمش نیستم.

من جنبه ندارم. من تحمل ندارم ...

من نباید اون طوری زندگی کنم.

========

یه جورایی امروز قاط زدم.

درسته.

کم خوابی، خستگی، درد ...

همه چی دست به دست هم داده.

کلا دارم تطعیل می شم امروز.

========

تب ندارم ها.

ولی احساس می کنم بدنم داغ است.

سرما خوردم؟

درسته عطسه کردم چند تا.

آبریزش بینی هم داشتم.

ولی دیگه عصر به این ور نبوده.

البته قرص سرما خوردگی هم خوردم.

یا بهتره بگم: ریختن توو حلقم.

========

عصری از پشت پنجره، یه پورشه ی دیگه دیدم.

این یکی نقره یی بود.

خوشا به حال مرفهین بی درد.

می دونم خدا تومن پولش است.

بعضی ها مثل من، در حسرت داشتن خونه هستن.

(منظورم خونه برای خودشون است)

بعضی ها، ماشین هایی سوار میشن که اندازه ی دو تا خونه، پولش است.

========

بر اساس آرشیو، داشتم تعداد پست های فروردین 94 رو نگاه می کردم.

یه خورده از خودم خجالت کشیدم.

300 تا پست فروردین 94 کجا و این 100 پست فروردین 95 کجا!!!

اصلا هر سال دریغ از پارسال.

========

اومدم یه بیت شعر بنویسم.

هر چی فکر کردم، چیزی به ذهنم نیومد.

مغز و حافظه هم به فنا رفته دیگه ...

========

 

20 آوریل 2016

 

قسمت 20 سریال پاستا رو دیدم

 

 

قسمت 20 سریال پاستا رو دیدم

 

بالاخره قسمت 20 سریال پاستا رو هم دیدم.

تمام شد.

حذفیات زیاد داشت اونی که شبکه نمایش نشون داد.

ولی ...

یه بار دیدنش این مدلی خوب بود.

28 گیگ بود دانلود کردم.

خیلی طول کشیده بود هااااااااااااااااااااااااااااااااااا

بیشتر از یک ماه طول کشید دانلودش.

برای همین، فعلا دلم نمیاد حذفش کنم.

بگذار یه چند وقت بگذره، بعد حذف می کنم.

 

31 فروردین 95

20 آوریل 2016

#Pasta #Korean_Drama

 

اندراحوالات من

 

 

اندراحوالات من (30 فروردین 95)

====

احساس می کنم که دپرس هستم.

دلم گرفته.

ناراحتم.

====

فکرم مشغول است.

درگیری فکری با خودم دارم.

====

اصلا این چند وقت اخیر، وبلاگ رو درست درمون آپدیت کردم؟

یا فقط همین بخش وراجی رو پُر کردم براتون؟

چقده من تنبل تشریف دارم.

====

مثل این که سرما خوردم.

آبریزش بینی دارم.

عطسه می کنم.

سرم هم درد می کنه.

همین مونده بود ...

====

دوباره خودم رو آواره ی خیابون ها کردم.

چرا؟

خب راستش زد به سرم.

یه هویی.

جی کار کنم؟

معلوم است، دوباره آگهی نگاه کنم و دنبال کار بگردم.

تا حالا دو تا مصاحبه رفتم توو این هفته.

فعلا کلا روو هوا است.

مثل همیشه.

====

19 آوریل 2015