اندراحوالات من (29 فروردین 95)
====
فعلا اینا رو خوندم:
+ مانگا Keishichou Tokuhanka 007 - چپتر 23 و 24
+ مانگا بلیچ - از چپتر 666 تا چپتر 670
+ مانگا One Piece - چپتر 821
====
احساس می کنم در این فروردین ماه،
هیچی آپدیت نکردم وبلاگ رو.
عذاب وجدان دارم الان.
====
18 آوریل 2016
#Bleach #One_Piece # Keishichou_Tokuhanka_007 #Manga
اندراحوالات من (27 فروردین 95)
====
هممم
راستش الان یه مقداری در شُک به سر می برم.
چرا؟
خب چرا تا الان نمی دونستم که بازی استقلال - پیروزی امروز است؟
هااان؟
چرا خبردار نشده بودم.
تازه با یه صدای هورا و جیغ و ... از بیرون، متوجه شدم یه خبری است.
کاشف به عمل اومد بازی است.
اصلا من برم در افق محو بشم.
====
همممم
مثل این که ما بُردیم.
خوب است.
هر چند که، خیلی سال است اصلا فوتبال نگاه نمی کنم.
حتی بازیکن ها رو هم نمی شناسم.
====
در حال حاضر، کلا احساس پوچی می کنم.
حوصله ی هیچ کاری رو هم ندارم.
====
باید بشینم سریال ببینم.
یا الاقل یه قسمت از یه انیمه رو شروع کنم.
نمیشه که.
حتی مانگا هم بخونم خوب است.
====
16 آوریل 2016
قسمت سوم از انیمه ی Selector Spread WIXOSS رو دیدم
قسمت سوم از انیمه ی Selector Spread WIXOSS رو دیدم.
وقتی اولیث در مبارزه، تاما رو همراه خودش داشت، من هم مثل بقیه شوکه شدم.
عجب حقه ی کثیفی بود.
این طوری تاما، و بقیه داغون میشن.
اندراحوالات من (26 فروردین 95)
====
احساس می کنم، قضیه ی کلاس خط رفتنم، منتفی بشه.
====
بالاخره سومین چپتری که از Liar Game دستم بود، امروز انجام دادم و گذاشتم توو سایت.
====
یه امروز که بارون خبری نبود.
باید می رفتم کتابخونه.
ولی حس و حالش نبود.
====
احساس دپرسی شدید می کنم.
اصلا دلم گرفته.
یه جورایی دلم می خواد گریه کنم.
نمی دونم علتش چی است دقیقا.
====
ترجمه ی چپتر 99 از مانگا (مگی: سندباد) هم اومد.
ادیت کردم و گذاشتم توو سایت.
یه جورایی خیلی نفس گیر بود این چند صفحه ی آخر.
====
دو شب است کافی.میکس نخوردم.
امشب باید بخورم.
یه نیم ساعت وقت دارم.
طبق ساعت همیشگی می خورم.
ها ها ها
====
دیشب بهار نارنج (دم کرده) خورده بودم.
با یه عالمه نبات هم شیرین کرده بودم.
شب قبل هم، قهوه خورده بودم.
که کلی شیر و شکر اضافه کرده بودم.
دیگه امشب نوبت کافی میکس است.
====
15 آوریل 2016
قنبرکم، قنبرکم، گُم شده
اون موقع ها که بچه بودیم، یه شعری بود:
قنبرکم، قنبرکم، گُم شده.
حالا که پیدا شده، عاشق ِ لیلا، گل ِ پامچال شده.
عین ِ علی ، عاشق ِ تریاک شده.
کله ی تاس ِ ایکیوسان شده.
شونه ی ناز ِ سایو چان شده.
فقط همیناش رو یادم است.
تازه مطمئن نیستم چقده ش رو درست نوشتم.
بر مبنای سریال های ایرانی و کارتون ها درست شده بود.
خط اول یادم نیست، ولی بازیگر نقش قمبرک یادم است.
خط دو، به سریال (گل پامچال) اشاره داره.
خط سه، هیچی ازش یادم نیست. یه داستانی بود که معتاد شده بود و ....
خط چهار و پنج هم به کارتون (انیمه ی) ایکیو-سان اشاره داره.
14 آوریل 2016
اندراحوالات من (25 فروردین 95)
====
ساعت ده دقیقه به چهار، رفتم بخوابم.
خوابیدم، تا هشت و خورده یی.
بعد تا یازده، خواب و بیدار بودم.
دیگه از جام بلند شدم.
====
راستش، چشمام باز نمی شه.
کمبود خواب دارم.
یه عالمه هم کار دستم دارم.
ولی هنوز شروع نکردم.
البته میشه گفت تازه اومدم نشستم پشت سیستم.
====
یه چند روزی هست دارم با خودم کلنجار می رم.
فکر کنم قبلا هم درباره ش گفته بودم.
این که کلاس خط برم، یا نرم.
نمی دونم چی کار کنم.
====
حالا که دقت می کنم، می بینم که خیلی وقت است هیچ انیمه یی ندیدم.
====
می دونی، هر وقت که شب برنامه ریزی می کنی.
روز بعدش، هیچ وقت نمی تونی اون کار رو انجام بدی.
کلا یه سری اتفاق ها می افته که مجبور میشی،
بی خیال اون همه برنامه ریزی بشی.
====
اییششش
نمی گم بد است ها، نه.
ولی خب، هوا تیره و تار است.
خنک است.
بارون میاد.
====
دو چپتر از تایپ مانگا Liar Game دستم است.
باید تا فردا تحویل بدم.
یه نموره، همچین خیلی کار می بره.
من هم تنبل.
کارهای هلو، برو توو گلو می خوام.
بعدش برای همین، یه نموره سختم است.
====
گفتم؟
چپتر 99 مانگا (مگی: سندباد) هم اومده.
ولی هنوز مترجم آنلاین نشده این چند روز.
که متوجه بشه.
یادم نمی اومد کلین کردم یا نه.
برای همین الان چک کردم.
دیدم کلین کردم.
باز خوب است.
====
همیشه یه سری تفکرات هست.
شاید هم برنامه ریزی.
حالا هر اسمی که داره.
مهم نیست.
فقط خیلی بی موقع به ذهن خطور می کنه.
این که فرداش می خوره به روز تعطیل.
یا این که شرایطی است که هیچ غلطی نمی شه کرد.
دیگه حس و حال اون ایده از بین میره.
====
14 آوریل 2016
اندراحوالات من (23 فروردین 95)
====
میشه گفت جدیدترین برنامه یی که دارم، همین آفیسس 2016 است.
تا حالا با آفیس 2007 کار می کردم.
هر چند که ورژن های 2010 و 2013 رو هم دیده بودم.
ولی رضایت دادم به 2016 کوچ کنم.
ها ها ها
====
دیشب که رفتم دنیای انیمه، دیدم یکی از بچه ها پیغام فرستاده.
دو تا لینک مربوط به درایور کارت گرافیکی برای ویندوز 10 رو فرستاده.
اگه فقط دو ساعت زودتر فرستاده بود (همون موقع که مانگا رو ادیت کردم)
می تونستم اول اینا رو دانلود کنم و تست کنم.
شاید کارت گرافیک درست میشد و دیگه سیستم فرمت نمی کردم.
ولی اون موقع که پیغام فرستاده بود، من در حال تست کردن و فرمت کردن بودم.
====
دیگه وقتش است که پرنده ها رو بیارم داخل.
بیرون هوا روو به خنکی است.
اینا رو هم من در پر قو بزرگ می کنم.
براشون سرد است الان.
ها ها ها
برم سراغ کار و زندگی م.
====
12 آوریل 2016
تا کمر
سلام.
چند وقت پیش، داشتم از یه پل عابر رد می شدم، یه پسری ازم جلو زد.
می دونی چیه؟!
البته بهش می اومد هااا.
موهاش بلند بود، با کش بسته بود. تا کمرش می رسید.
جالب بود.
خیلی ها نگاهش می کردن.
نه این که چون موهاش رو بسته بود، شاید به این خاطر که، تا کمرش می رسید. خیلی بلند بود.
کار دارم
خب یه سری از کارهایی که فقط تایپش دست من بود، تبدیل شد به ادیت کامل. یعنی کلین ش هم دست خودم است.
فعلا دو چپتر قطعی شد، دو تای دیگه بعدا مشخص میشه.
همممم، کار کلین کردنشون خیلی سخت است. واقعا اعصاب می خواد.
ولی اشکال نداره. ادیت کامل، راحت تر از کلین کردن خالی است.
= = = = = =
دیشب انیمه ی چهار قسمتی (بچه دورگه || Hybrid Child) رو دیدم.
اینقده دپرسناک، اینقده تراژدی.
فقط دلم می خواست زار زار گریه کنم.
خیر ِ سرش، ژانر مورد علاقه م بود.
= = = = = =
امروز هم شروع کردم به دیدن انیمه ی (دختر گرگی و پرنس سیاه || Ookami Shoujo to Kuro Ouji) که سه قسمت دیدم.
یه انیمه ی عشقولانه است. دیدنش برام خیلی سخت است.
من کلا با انیمه های عشقولانه مشکل دارم. خیلی موقع دیدن، اذیت می شم.
یادم است مانگا این کار رو، یه چند چپتری ادیت کردم (تایپستری ش دست من بوده).
الان هم باید آنگوئینگ شده باشن.
اصلا کی گفته من بشینم انیمه عشقولانه نگاه کنم؟! کی گفته بشینم مانگا عشقولانه بخونم یا ادیت کنم.
کار بی نهایت سختی است برای من.
= = = = = = =
البته تا جایی که تونستم، مانگا عشقولانه برای ادیت بر نداشتم.
ولی بعضی از مانگاها از طرف مدیریت ارجاع شده بود، نمی شد قبول نکرد.
وگرنه که عشقولانه ........ هی وای من.
= = = = = = =
دیگه وراجی کافی است. کلی کار ادیت دارم. برم سر کار :D
استخون درد
داشتم به این فکر می کردم که ممکن است همه ی استخون دردهای من، به خاطر این باشه که روی زمین می خوابم.
نظرت چیه؟ ممکن است دلیلش این باشه؟
خب، درسته که دقیقا روی زمین نمی خوابم. ولی خب.
نگاه کن، کاشی های کف اتاق، بعدش موکت!
یه تشک پوست پیازی می اندازم زیرم، روی اون تشک نازک می خوابم.
همممم، ممکن است به خاطر این باشه.
بله، بله، امکانش هست.
اعصاب ندارم
چی جوریاس که این چند وقت، اینقده به من گیر می دین؟
هان؟
حرف هایی که الان دارین می زنین، چیزی نیست که باید بگین.
اون زمان که وقتش بود، منع بودم.
حالا هیچ انگیزه و علاقه یی ندارم واسه چیزهایی که شماها می گین.
ولم کنین.
من می خوام توو دنیای خودم زندگی کنم.
ایشششش
خب، نمیشه گفت از نظر روحی روانی، عالی بودم.
ولی این مدت خوب بود.
الان چند روزه، بد جوری دارن آزار و اذیت می کنن.
من دوزار اعصاب مصاب ندارم.
اینقده من رو تحریک نکنین!
اینقده با اعصاب و روان من بازی نکنین.
چه کاری با شما دارم که اینقده به من گیر می دین.
شیرینی و کافی میکس
امروز، بعد از مدت ها، شیرینی گرفته بودیم.
شیرینی دانمارکی.
قرار بود اگه موند، بره توو فریزر، هر چند وقت یه بار، بیاد بیرون داغ بشه.
حالا بماند.
فقط چهارتا دونه ش مونده.
خب چه می شه کرد، بعد از مدت ها شیرینی نخوردن، وضع همین میشه دیگه.
چند دقیقه ی قبل هم برداشتم یه دونه نوش جان کردم.
صبر نکردم که با کافی میکس بخورم.
هم زمان که داشتم آب جوش می ذاشتم، شیرینی رو خوردم.
یعنی دولوپی خوردم هااااااااااا
بله این جوریاس
الان می خوام کافی میکس بخورم.
بفرما!
البته نوش جانم هااا!
♥ آدم پست عینکی ♥
همچنان استخوان های کتف و قفسه سینه، سمت چپ بدنم درد می کنه.
دیگه کم کم، دردش داره دائمی میشه.
برداشتم لیوان داغ کافی میکس رو گذاشتم روو تنم.
شاید یه اثری بکنه.
ولی جز سوختن، چیزی نصیبم نشده.
ایششش
پیری است و هزار درد.
= = = =
دیگه بشینم سر کار، چند تا چپتر برای ادیت کامل (کلین + تایپ) دستم است.
یه خورده کار کنم.
= = = =
گفتم که فصل دوم انیمه ی Log Horizon شروع کردم.
همممم، قسمت 16 رو هم دیدم.
فصل اولش بی نهایت عالی تر بود.
من زیاد از داستان فصل دوم خوشم نمیاد.
همه ش داره روی کاراکترهای دیگه مانور می ده.
در صورتی که فقط باید روی «شیرو» مانور بره.
♥ آدم پست عینکی ♥
ها ها ها
همین طوری
ها ها ها
خب این دو تا انیمه ی آخری که معرفی کردم، خیلی وقت پیشا دیدم.
یادم است در موردش حتی نوشته بودم.
ولی تازه لینک دانلود و معرفی و اینا رو گذاشتم.
حسش نبوده تا حالا.
= = = = = = = = =
گفتم؟ یادم نیست. ولی حالا می گم. مانگا Bleach از چپتر 643 تا 648 خوندم.
ووااااییییییییییی
این کیوراکو سان، عجب بانکایی داره ها! چطور در جنگ با آیزن استفاده نکرده بود.
حالا که حرف آیزن شد، یادم افتاد خیلی وقته که ازش خبر ندارم.
این طوری باید بشینم یه سری چپترها رو از اول بخونم، یادم بیافته که الان کجاست و با کی می جنگه.
= = = = = = = =
خب انیمه ی «هفت گناه مرگبار || Nanatsu no Taizai» رو هم دیدم دیگه.
جالب بود. خوشم اومد.
مگه هفت گناه نبودن؟ ولی هر چی شمردم، شش تا شدن که!
مگه این که الیزابت رو هم حساب کنی. ولی مطمئن نیستم.
از کاراکتر بان خیلی خوشم اومد.
کینگ هم باحال بود.
وواااییییییی، اون شوالیه، گیل، عجب باحال بود! این همه سال نقش بازی کرد.
= = = = = = = = =
عصری هم شروع کردم به دیدن فصل دوم انیمه ی Log Horizon.
فصل اولش رو که خیلی دوست داشتم.
این هم تا حالا که سه قسمت دیدم، خوب بوده.
= = = = = = = = =
Noblesse - Chapter 327 ~ 329
از چپتر 327 تا 329 از مانهوا «نجبا // Noblesse» رو خوندم.
ای خدای من!
چرا جناب «رایزل» اینقدر فوق العاده هست؟!
اصلا یه وضعی!!!
هی وای من!
پس این جوری با موزاکا آشنا شده بوده؟! اون زمان فرانکشتاین نبوده؟
همممم
جناب «رایزل» خیلی فوق العاده یی!
جنگیر آبی – چپتر 72
Ao no Exorcist – Chapter 72
نام مانگا: Blue Exorcist
نام مانگا: Ao no Exorcist
نویسنده و هنرمند: Katou Kazue
وضعیت: آنگوئینگ
ژانر: Action, Adventure, Comedy, Drama, Fantasy, Shounen, Supernatural
جدید ترین چپتر: چپتر 72
+ خواندن آنلاین مانگا - ترجمه انگلیسی - چپتر 72
شلدون (2)
خب، قسمت دوم (سریال بیگ بنگ تئوری) تموم شد. دارم قسمت سوم رو می بینم.
پسرا می خوان برای لئونارد، مهمونی مجردی بگیرن.
ها ها ها، مجبور شدن شلدون رو بدزدن، چون حاضر نشد باهاشون بره.
چقده این شلدون جیگره!!!
شلدون (3)
قسمت سوم (سریال بیگ بنگ تئوری) هستم.
رسیدم به صحنه یی که مثلا قراره لاستیک ماشین رو عوض کنن.
ولی هیچ کدوم نمی تونن.
لئونارد داره می زنه به لاستیک ها، اون دو تای دیگه دارن می خونن.
یه هویی شلدون این وسط شروع کرده به خوندن، اونم با صدای عجیب ...
همه برگشتن نگاش می کنن.
شلدون (1)
دارم قسمت دوم از فصل نهم سریال Big Bang Theory رو می بینم.
رسید به صحنه یی که شلدون (عشقم :D) به پنی پیشنهاد داد، تو هم می تونی یه نفر دیگه رو بــبـــوســـی! تا تلافی کار لئونارد در بیاد. پنی هم گفت فکر خوبی است. بعد شلدون اعلام کرد که مجرد است و ...
ااووووفففففففففففف، شلدون!!!!!!!!!!!!
جان ِ من؟!؟!!؟!؟ خواب بود؟ لئونارد داشت خواب می دید؟؟؟؟
نههههههههههههههههههههههههههههههه