جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

احساس نامه

نمی دونم، احساس کردم باید حرف بزنم. باید بنویسم. نمی دونم. خیلی جالبه آدم یه هویی قاط بزنه ها! نه؟ نمی شه گفت بی دلیل، نه، اتفاقاً دلیل هم داشته باشه. اتفاقات زیاد جالبی نیافتاده. احساس جالبی ندارم الان. هم جسمی، هم روحی. یه جورایی احساس می کنم که توو تاریکی و سیاهی مطلق هستم. همه چی سیاه و تاریک است، تاریک ِ تاریک ِ تاریک، بدون هیچ نوری. خستگی ِ  جسمی و روحی، کمبود خواب، دپرسی، دارم می میرم به نوعی. شایدم ... نمی دونم. دلم گرفته، دلم خیلی خیلی خیلی گرفته. 


نشونه ها

 

وراجی

سلام.

نمی دونم چی بگم. بعضی وقت ها نشونه ها رو نمی بینی، اتفاق که می افته می فهمی که تو می دونستی چی میشه و دقت نکرده بودی. من دوباره نشونه ها رو ندیدم و خب ... چی بگم؟ حوصله م نمیاد. جالبه. نمی تونم مثل خیلی ها مقدمه چینی کنم، خیلی رک ممکن است سوال بپرسم و ... ولی یه نفر دیگه خیلی مقدمه چینی و تعارف و ... بعد می ره سر اصل مطلب. خب من نمی تونم.


سوال کامپیوتری

یه چند وقتی است که نمی شه روی Start و منوها و برنامه هاش R-Click کنم. با جدید ترین آنتی ویروس چک کردم، ویروس نداشته. به نظر شما باید چی کار کنم؟


ترانه

... من دیگه بسه برام تحمل این همه غم

بسه جنگه بی ثمر برای هر زیاد و کم

وقتی فایده یی نداره غصه خوردن واسه چی

واسه عشقای توو خالی ساده مردن واسه چی

نمی خوام چوبه حراجی رو به قلبم بزنم

نمی خوام گناه بی عشقی بیوفته گردنم ...

مناسبات

ـ روز وقف (5 اسفند)

ـ روز بزرگداشت خواجه نصیر الدین طوسی (5 اسفند)

ـ روز مهندسی (5 اسفند)

ـ اسفند روز، جشن اسفندگان، گرامی داشت زمین و بانوان، جشن برزگران (5 اسفند)

ـ رحلت حضرت محمد (ص) (6 اسفند، 28 صفر)

ـ شهادت امام حسن (ع) (6 اسفند، 28 صفر)

ـ شهادت امام رضا (ع) (8 اسفند)

ـ روز امور تربیتی و تربیت اسلامی (8 اسفند)




سالگرد گل پسر ِ ویروس

سالگرد گل پسر ِ ویروس

سلام. امیدوارم خوب باشین. امروز سالگرد پسرم است. نمی دونم، سه یا چهار سال گذشته، سال 83 بود. یادش بخیر. پسر ِ خوبی بود. بعضی وقت ها که یادش می افتم، دلم براش تنگ می شه و احساس تنهایی می کنم... وقتی یاد لحظه یی می افتم که توو دست های خودم داشت جون می داد ... هیچ کاری نمی تونستم در اون لحظه براش بکنم، فقط گریه می کردم ... خیلی دردناکه، وقتی می بینی هیچ قدرتی نداری ...  

کنکورنامه (مورخ 87/04/21)

 

 

http://cdn.appstorm.net/iphone.appstorm.net/files/2011/11/MeDaily_icon.png

 

 

کنکورنامه (مورخ 87/04/21)

 

هوا بس نا جوانمردانه گرم است ...

سلام. امیدوارم که خوب و خوش و سلامت باشین. کم کم همه ی برو بچ دانشگاهی امتحان هاشون تموم داره میشه و تموم شده. بعضی ها هم که سمینار دارن و دارن خودشون رو به آب و آتیش می زنن :D

عرضم به حضورتون که بد جوری حالم بده، الان دو سه روزه سردرد دارم شدید، تازه چشمام هم درد می کنه. فانوس می گه دوباره چشمات داره ضعیف می شه (در اصل دارم کور میشم).

چند روز پیشا این خبر رو دیدم و شوکه شدم: تنزل مدارک فنی به دیپلم  درسته که هنوز 100% نیست ولی همین احتمالش هم بسیار بسیار ناجوانمردانه است. یعنی چی؟ این دو سالی که من خیر ِ سرم دانشگاه رفته بودم یعنی هیچ و پوچ؟ یعنی فوق دیپلم بنده رفت شد دیپلم؟ اگه هم کارشناسی ناپیوسته قبول شم لیسانس میشه دیپلم تکمیلی؟ واقعاً می خوان همچین کاری بکنن؟ ........

همون طور که از موضوع پیداست، دوباره می خوام براتون کنکورنامه بنویسم. همه تون می دونین که من در کنکور دادن، دست ِ همه رو از پشت بستم :D از روو هم نمی رم. امروز جمعه 21/04/87 کنکور کاردانی به کارشناسی (ناپیوسته 87، سراسری) داشتم. همه تون هم می دونین که من مثل چی درس خونده بیدم. به جون ِ ویروس راست می گم ها!!! اصلاً هم توو هپروت و رویا این حرف ها رو نمی زنم. داشتم می گفتم. طبق معمول همیشه، شب قبل از کنکور، مثل سگ از این که شرکت کرده بودم پشیمون شدم. اصلاً یکی نیست بگه برا چی شرکت می کنی؟ تو که قبول بشو نیستی! یا بهتره بگم: تو که درس نمی خونی بخوایی قبول شی!!! اصلاً چرا شرکت می کنم؟ نکنه انتظار معجزه دارم و قبول شم؟ آره؟ خودم موندم تووش! یادم است سال 86 که باید ثبت نام می کردیم برای این کنکور، سوشیانت گفت که برنامه ریزی می کنه درس بخونیم. فقط شاید دو یا سه روز برنامه رو دنبال کردم. این قده من پشت کار دارم یه وقت چشم نخورم.

یادم است خونده بودم که قراره ویژوال بیسیک و سی پلاس پلاس توی کنکور بیاد به جای پاسکال و سی، اصلاً یادم نبود که، امروز سر جلسه کنکور شوکه شدم شدید! آخه برنامه سازی تنها درسی بود که من می تونستم بزنم.

خب حالا بریم تعریف کنیم درباره ی کنکور! افتاده بودم توو یکی از دبستان‌های سهروردی شمالی، امتحان 8 شروع میشد، باید قبل از 7 می بودیم در حوزه، وقتی رسیدیم هنوز درب مدرسه رو باز نکرده بودن. من نمی دونم چه کِرمی است که کنکور باید 8 صبح باشه، خب اگه 10 باشه چی میشه مگه؟ هان؟ یا اصلا ً چرا بعد از ظهر نیست. خیلی از دلایلی که من مشکل دارم با کنکور همین مسأله ی ساعتش است. من نمی تونم. واقعاً نمی تونم. همه ی بدنم خوابه در اون ساعت ها، حتی زمانی که سرکار می رفتم و صبح کله ی سحر بلند می شدم، بازم تا ساعت ها بدنم خواب بود، و میشه گفت همه می دونستن من نمی تونم کار خاصی انجام بدم تا وقتی که بیدار شم رسماً! چشمام بازه، راه می رم، ولی مغزم خوابه. واقعاً هم خوابه. تازه اینا میگن که باید قبل از 7 حوزه باشین که درب ها بسته میشه. به نظر من این حماقت بزرگی است. چرا نمی خوان شرایط بعضی ها رو درک کنن. ساعتش هم که کم نیست. من نمی کشم زیاد بشینم سر جلسه. واقعاً نمی کشم. حاضرم سه بار می رفتم و می اومدم ولی این قده تایمش زیاد و بد نبود.

وقتی وارد کوچه شدم، دیدم کلی خرخون وجود داره که با جزوه و تست و ... اومده بودن. اون وقت من، حتی نمی دونم جزوه های دانشگاه رو کجا گذاشتم، بخوام ببرم سر جلسه کنکور!!! بابا خیلی توقع زیادی است!!!

بالاخره رفتیم توو حیاط مدرسه، همه تلپ شدن رو نیمکت ها (چه باکلاس، یادم نمیاد دبستانی که من می رفتم نیمکت داشته باشه توو حیاط؟!) بالاخره راهمون دادن توو ساختمون. رفتم سر جام نشستم. بالاخره ساعت 8 امتحان شروع شد. دفترچه ی عمومی رو دادن که 75 دقیقه وقت داشت و من همیشه گفتم که 15 دقیقه اضافه داره. همون 60 دقیقه کافی است. معارف بدک نبود، هر چی دلم خواست زدم، ادبیات هم متوسط بود، واقعاً از خودم نا امید شدم با این آلزایمری که گرفتم، اسم کتاب و نویسنده ها یادم نمی اومد. یه سوال بود، یه سبک شعری رو توضیح داده بود که حافظ هم جز گروهش بود، من یادم نمیاد حافظ سبک چی داره؟! (عراقی ـ اصفهانی ـ هندی و یه چی دیگه که یادم نیست). من هم نزدم. ولی حس می کنم باید عراقی بوده باشه. نه؟ با کمال شرمندگی اعلام می دارم که کلیه ی اصطلاحات مربوط به ایهام و سجع و ... این جور آرایه های ادبی رو فراموش کرده ام و امروز سر جلسه حسابی منگ زدم. می رسیم به درس محترم زبان که من باهاش مشکل دارم اساسی (نه به اندازه ی درس های تخصصی). یه چند تا سوال زدم. جالبه که در بین دور و بری ها من تنها کسی هستم که زبانم در حد زیادی افتضاح است و فانوس روی این مسأله خیلی حساس است و همیشه من رو دعوا می کنه. طلفی ویروس !!!!!

یادم نمیاد چه وقت دفترچه عمومی رو تمام کردم، ولی تا وقتی که اعلام کردن تخصصی شروع کنین، من مردم از خستگی و بی حوصلگی و ...

دفترچه تخصصی رو برداشتم که 120 دقیقه وقت داشت، درس اول، ریاضی و آمار، دریغ از یک تست که بتونم بزنم. در اصل بهتره بگم سوال هاش رو یه دید زدم، دیدم در حال حاضر کشش این سوال ها رو ندارم. رفتم درس زبان تخصصی، بدک نبود، فقط 5 تا تست زدم. دقت داشته باشین، فقط 10 تا سوال بود :P

رفتم مدار منطقی، اینقده دلم سوخت، اگه فقط یه نگاه کوچولو انداخته بودم می تونستم چند تا سوال حل کنم. حتی جدول کارنو هم یادم رفته بود. و بدتر ازون، تغییر مبنا رو داشتم اشتباه حل می کردم!!!!!!!!!! قربون ِ حافظه ام برم، شکل And, Or, xor, xnor و ... رو یادم رفته بود توو این مدارهایی که رسم کرده بود و خروجی می خواست. تازه یه سوال در مورد مین ترم ها داده بود که من کلاً یادم نبود ... این درس حیف شد.

ورق زدم رسیدم به برنامه سازی، که انتظار پاسکال و سی داشتم و لااقل می تونستم یه چند تا تست بزنم. یه هو دیدم که سی پلاس پلاس است، شوکه شدم، البته سی پلاس پلاس رو خارج از دانشگاه خونده بودم، ولی اصلاً یادم نبود توابع ش رو. یه چندایی زدم، رسیدم به یه سوال که یه چی توو مایه های سیستم عامل بود. بعد سوال بعدی رو دیدم، فهمیدم که مربوط به ویژوال بیسیک بوده!!!!! منم هیچی بارم نبود. بی خیال شدم.

دروس تخصصی هم مثل همیشه، سیستم عامل فقط سوال ها رو یه دید زدم و بی خیال شدم، ذخیره هم که از بیخ عربم، هیچی، می رسه به ساختمان داده که یکی دو تا زدم.

می دونستم خانواده زودتر از 10:30 نمیان دنبالم، موبایل هم نداشتم. از 10 تا 10:30 با چنان جوون کندنی خودم رو سر کلاس نگه داشته بودم که نگووووووووووووو، فکر کنم موقعی که پاشدم عده یی بنده را چپ چپ نگاهیدن. ولی نمی دونم چرا!!!!

سرم به شدت درد می کرد و همین طور چشمام. شب قبلش هم 12 نشده بود که رفته بودم بخوابم، تا 2 نصفه شب خوابم نبرده بود. هنوزم که هنوزه سرم داره می ترکه و با روسری سرم رو بستم.

قسمت دپرس کننده ماجرا این جاست که، نگاه کنین، من یادم بود به خدا کنکور دارم ها، ولی خب انتظار نداشتم این هفته باشه که، همه‌ش فکر می کردم 21/04 هفته ی دیگه است. اول هفته پری اینا گفتن که بریم خونه‌شون جمعه ایی! خب منم به خونواده گفتم بریم، من کار دارم خونشون. هیچی دیگه، کاملاً داشتم آماده می شدم و فکر می کردم که چی باید ببرم و چی بریزم توو فلاش، چه چیز جدیدی دارم و ... نمی دونم بر اساس چه الهام و وحی غیبی، کاملاً اتفاقی یه نصفه شبی فهمیدم که 21/04 همین جمعه بید!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! فکر کن!!! آخه نه این که من خیلی اضطراب کنکور دارم و این حرفها، دقیق می دونم کی و چه ساعتی کنکور بید! اینقده این ویروس بچه درسخون بید که نگوووووووووووووووووو :D هیچی دیگه، وقتی کاملاً مطمئن شدم و رفتم سایت سنجش و دیدم که باید کارت کجا بگیرم، زنگ زدیم خونه ی عمه ام اینا و رفتن کنسل شد!!!!!!!!!! هی روزگار!

تازه بعضی از دوستان محترم و محترمه اینجانب را کلی دعوا نموده اند که چرا درس نمی خونم :D

سوال: کسی می دونه در آفیس 2007 چه جوری اعداد رو می شه فارسی کرد؟

کمک: یه مشکی پیش اومده، سیستم با USB ها مشکل پیدا کرده، وقتی فلاش وصل می کنم یا موبایلم رو، نمی تونم Eject کنم و هی Error می ده. منم مجبورم همین طوری جدا کنم از سیستم. چی کار کنم به نظر شما؟ چه اتفاقی افتاده آخه؟

کمک: یه مشکل دیگه هم پیش اومده، اونم این که دیگه سیستم موبایل نوکیا 3250 رو نمی خونه. همه ی برنامه های مربوطه رو Uninstall کردم و دوباره نصب کردم، ولی حالا به هیچ وجه نمی فهمه که باید با کابل وصل باشه. مشکل اساسی پیدا کرده. یه شونصد تا مشکل ریز و درشت دیگه است که باید یه حرفه ایی پیدا کنم و ازش بپرسم. اگه کسی درباره ی کامپیوتر خیلی بارش است (به خصوص رجستری و سخت افزاری) یه ندایی بده من براش میل بزنم و مشکلم رو بگم. اوکی؟

محرمانه ـ مستقیم: یه موضوعی هست که با تمام وجود می خوام بنویسم و لینک بدم، ولی خب حالا حالا ها کار داره، منم بچه زرنگ ... بی خیال، هر وقت تکمیل شد می نویسم دیگه، نه؟

پ.ن: راستی نظرتون درباره ی قالب جدید چیه؟ خوشگل بید؟ به نظرم که تنوع خوبی بید!

 

 

= = =

 

توضیحات من (سال 1397)

می‌بینم که یه متن قدیمی پیدا کردم از آرشیو وبلاگم. اون خدابیامرز که در پرشین بلاگ بود. حالا که متنش هست، می‌گذارم در وبلاگ حالا. چقدر جالب.

یادش بخیر. چقدر از این کنکورنامه‌ها می‌نوشتم توی وبلاگ. :D

حالا که فکر می‌کنم، می‌بینم قدیم‌ها، خیلی خیلی خیلی زیاد می‌نوشتم. کلی مطالب بخش Personal داشتم. ولی حالا چی؟

اصلا چند وقت شده که دیگه داستان کوتاه ننوشتم؟ دیگه حتی یادم نمیاد.

یکی از این داستان‌ها رو هم که اتفاقی پیدا می‌کنم، تعجب می‌کنم که خودم نوشتم!

 

 

چرت و پرت های ویروس (مورخ 13 تیر 1387)

 

 

 

http://cdn.appstorm.net/iphone.appstorm.net/files/2011/11/MeDaily_icon.png

 

 

چرت و پرت های ویروس (مورخ 13 تیر 1387)

 

سلام به همه. امیدوارم که خوب باشین و برو بچ دانشجو، امتحاناشون رو تا این جای کار خوب داده باشن. عرضم به حضورتون که در حال حاضر بد جوری داغونم، جسماً و روحاً. شدیداً خسته ام. کمبود خواب دارم شدید، در صورتی که دو شب پشت سر هم زود خوابیدم و روز بعدش هم دیر بیدار شدم. امروز عصر هم به قدری سرم و چشم هام درد می کردن که می خواستم سرم و بکوبونم به دیوار !!!! کلی حرف دارم که بگم ولی اگه حالش باشه. معلوم نیست امروز چه مرگم شده، حس و حال ندارم. الانم که دارم تایپ میکنم براتون یه جورایی نیستم، منگم، نمی دونم والا ... از چی بگم و چی نگم. می خوام خیلی وراجی کنم امشب براتون و باید جواب چند تا از نظرها رو هم اینجا، توی این پست بنویسم. البته اگه بتونم و یادم بمونه و حس و حال بیشتری پیدا کنم.

 

نظر

in harfha kodome nevehstid
un feron ke ramsese sevvom bude
alan jasadehshamhast
to quran behehs eshare shdo eke uno hefz kardim baraye ebrate ayandegan alan jasadesh to mesr salem munde
in khozabalato ki behesh ejaze chap
dade akhe be esme hamchin ketabi? har chi ke khareji ha migan ke lozooman dorost nist.unha migan hazrate masih ham masloob shdoe amma mage ma motaghedim? ya inke herodot raje be tarikhe iran kolli tahrifat anjam dade aya chon un be onvane yek mostashregh e khareji raje be iran gofte bayad ghabul konim?

 

نظر

منم یه کتاب خوندم به نام رامسس دو جلدی که این رامسس فرعون مصر تطابق زمانی داره با حضرت موسی اما اونی که غرق میشه رامسس نیست بلکه کس دیگه ای است اگه دوست داشتی این کتاب رو میتونی بخونی بعلاوه کتاب های سینوحه , کلیوپاترا ,هم درباره ی مصر و فراعنه مصر هستند.

 

جواب ویروس در مورد نظر آپدیت «ملکه مصر، هات شپ سات»

خب ظاهراً دوستان یک مقداری نسبت به بنده بی لطفی کردن. من کی نوشته بودم که دربست قبول کردم نوشته های اون کتاب رو؟ من که آخرش گفته بودم با خوندن کتاب به یه عالمه سوال بی جواب برخورد کردم که باید براشون جواب پیدا کنم!!! ببخشید ها، ولی من کی توو متن از «رامسس» حرف زدم؟ هان؟ اگه لطف می کردین و بیشتر دقت می کردین، میدیدین که نوشتم «راموسس» و اینا کلی با هم فرق دارن. تا این حد هم خنگ و بی سواد نیستم که ندونم «رامسس» اسم یکی از فرعون ها بوده است. در ضمن، من بیشتر کتاب رو معرفی کردم نه این که یه نوشته ی تاریخی واقعی رو معرفی کنم. و این که من کی گفتم «رامسس» غرق شده؟ من گفتم که در اون کتاب نوشته شده، فرعونه ی مصر «هات شپ سات» بوده در اون زمان که غرق شده. من کی آخه حرفی از «رامسس» زده بودم که این طوری شده؟!!!!!

 

نظر

salam, bebin man kolli gashtam ta weblogeto peida kardam. kheili delam mikhad peyman
Daniel steel ro download konam amma linkesh kar nemikone. mishe lotf koni o dobare bezarish. internetam por sorate harjoor ke doost dari bezaresh.
vaghean mamnoonam
shad bashi

نویسنده: سارا

 

جواب ویروس به سارا:

کاش لااقل یه میلی، یه آدرسی، چیزی می گذاشتی. حالا من چی جوری می تونم بگم باید کجا بری؟ فقط بگم کم من فایل های کتاب «پیوند» دانیل استیل رو، توی گروه Silver Lake هم آپلود کردم. می تونی عضو گروه بشی و از فایل ها استفاده کنی.

 

سوال در مورد فضا برای آپلود

برو بچ! کسی یه سایت به درد بخور برای آپلود فایل سراغ نداره که مطمئن باشه بعد از یه مدت از بین نمی ره؟ ظاهراً یه سایتی به اسم پرشین گیگ هست که دعوت نامه می خواد، من ندارم. باکس.نت هم که خیلی وقته فیلتر شده، شخصاً با رپیدشیر مشکل دارم، 4 شیر و 7 شیر هم بهشون اعتباری نیست. فایل های گروهم که تا خرخره پره، نمی تونم پاک کنم. با کلی بد بختی کلی فایل آپلود کردم اونجا. لذا در به در دنبال یه سایت به درد بخور می گردم و نکته ی مهم این است بالاخره یه پروژه که گفته بودم تموم شده فقط مونده آپلود فایل ها و گذاشتن لینک هاش توو وبلاگ. می دونم یه نمه طرفدار خواهد داشت. پس اگه کسی میتونه کمک کنه بهم بگه. باشه؟ پیشاپیش تشکر.

 

ویروس و چرت و پرت های سیاسی

چی بگم؟ یعنی می دونین، دلم پره شدید. به قول یه آشنایی، الان بعضی ها، برداشتن قلک شون رو شکوندن، اون وقت دارن از پول های اون قلک استفاده می کنن و وقتی پول های قلک تموم شه، معلوم نیست می خوان چه کنن!!!! توو این شونصد ساله که من یادم میاد، تا حالا بعضی از اقلام کم یاب نمی شد که در این دو ساله ی اخیر شده! چرا ما ایرانی ها به جای این که عمل کنیم، فقط شعار میدیم و حرف می زنیم و چرت و پرت می گیم؟ کجای دنیا فرت و فرت آدم عوض می کنن برای کارهاشون؟ هان؟ به قول همون آشنا، این کار فرت و فرت عوض کردن آدم ها، فقط باعث بی ثباتی بیشتر می شه. دیگه لازم نیست اون آشغال های غربی کاری کنن، خودمون داریم کشور رو نابود می کنیم یه جورایی. خیلی از کارهایی که توو این دو ساله شده روی فکر و منطق نبوده و احساسی بوده. من تا حالا نسبت به هیچ دولتی این طوری نبودم که توو این دو ساله به این دولت توپیدم. من همیشه طرفدار نظام و دولت بودم، ولی الان فقط طرفدار نظامم. لااقل می تونم یه دلخوشی به خودم بدم که من توو انتخابات، فردی که من رأی داده بودم، رأی نیاورده و خوشحالم که به این دولت رأی نداده بودم. خیلی ها رو می شناسم که پشیمون هستن از این که به شخص اشتباهی رأی دادن. بعضی ها فقط در حیطه های مخصوصی می تونن توانایی داشته باشن، فقط در یک محیط های کوچک تر می تونن مسلط باشن و کار خوبی انجام بدن، در سطح بزرگ...

 

ویروس و سریال «مرگ تدریجی یک رویا»

فکر کنم خیلی ها بدونن که سه شنبه شب ها سریالی از شبکه دو پخش میشه به اسم «مرگ تدریجی یک رویا»، که داستان یک زن نویسنده به اسم «مارال عظیمی» است که با ویراستار و ناشر کتابش «حامد یزدان پناه» ازدواج می کنه. مارال توو یه خانواده ی نسبتاً مدرن و مایه دار است و حامد یه خانواده مذهبی. خواهر مارال که ساناز نام داره، اوضاع خوبی نداره، معتاد به الکل است و زندگی مارال رو به گند کشیده. تا جایی که فعلاً مارال رو وادار کرده بچه اش و حامد رو ول کنه و بره پیش ساناز زندگی کنه ... دیدگاهی که مارال داره یه جورایی قابل قبوله. من هم مثل مارال عقیده دارم که این معنی نداره توو این دوره زمونه یک زن از شوهرش اجازه بگیره برای بیرون رفتن، معاشرت با دوستان، کار کردن و ... من (ویروس) هیچ وقت دلم نمی خواد مثل مادر بزرگ های خودم بشم، یا حتی مثل مامانم. هیچ وقت دلم نمی خواد. واقعاً از خدا می خوام اگه قراره در آینده یی دور، خدایی نکرده، مثل مادر بزرگ هام، بشم، هیچ وقت به اون سن و سال ها نرسم. هیچ وقت نمی خوام ... تا زمانی که دختر هستی و خونه ی پدرت، همیشه این بابا است که باید اجازه ی بیرون رفتن، معاشرت با دوستان، کار کردن رو بده و خب مسلماً خیلی ها هستن که پدرشون اجازه بهشون نمی ده. وقتی هم شوهر کرده و رفته، بازم شوهره باید تصمیم بگیره. این معنی نداره. توو این دنیا هیچ وقت واقعاً نمی تونی چیزی بشی، اجازه ش رو بهت نمی دن. اگه هم به جایی برسی، درسی بخونی، باز موانعی سر راهت است که نگذاره تو واقعاً کاری انجام بدی. (این تیکه رو برا خاطر خودم گفتم).

 فکر می کنم که توی کل دنیا، همیشه این زن ها هستن که مورد ظلم واقع می شن. مطمئناً نود درصد شماها عکس ها و فیلم ها یی دیدین که س.ک.س.ی است و همیشه ی خدا توی این عکس ها و فیلم ها یک زن برهنه رو کاملا ً نشون میده، ولی هیچ وقت یک مرد رو کامل نشون نمی ده و نود و هشت درصد مواقع فقط نیم تنه هست!!!! اگه اونا می گن آزادی است و زن و مرد برابرن، خب در این زمینه که نبودن، درسته؟  فیلم هاشون هم همیشه یک مرد رو با کامل ترین لباس شون (کت و شلوار) نشون میدن ولی زن ها رو نه، هیچ وقت لباس کامل ندارن.

من همیشه از کوچیکی از جنسیت خودم متنفر بودم و دلم می خواست جنسیتم رو عوض کنم. جو خانواده و محیط هم این طور ایجاب می کرد. ولی توو این چند ساله به یه نظر دیگه رسیدم، دلم نمی خواد جنسیت م رو عوض کنم، از هر دو منتفر شدم. از موجودی به نام انسان بودن متنفر شدم. ترجیح میدم یک حیوان باشم توو این دنیا. چون حیوانات خیلی بهتر از آدم های این دو رو زمونه هستن...

 

فیلم و کارتون

راستی امروز ساعت 19 گذشته بود که شبکه ی دو، برنامه ی کودک، یه کارتون داد که یانگوم بید. چند وقت پیشا توو روزنامه خونده بودم که دارن کارتون رو دوبله می کنن. امروز برای اولین بار دیدم. خوشگل بید. البته انتظار نداشته باشین که داستان ی رو که توو فیلم دیدین اینجا هم ببینین. ولی دیدنش خوب بید. این چند روزه چند تا فیلم جالب دیدم که یکی شون خیلی باحال بید. اسمش WHITE CHICKS است. خب نه زیر نویس داشت نه دوبله بود، برا همین اصل داستان رو نمی دونم چی جوری بوده که همچی شده، ولی این رو بگم که دوتا پلیس از اف.بی.آی که سیاه پوست هم هستن، خودشون به شکل دو تا دختر سفید پوست در میارن و قراره توو شوی مدل لباس شرکت کنن ... خودتون حدس بزنین چی چی ا میشه دیگه، پسرهای دیگه که فکر می کنن این دو تا دخترن هی کرم می ریزن و این حرفها ... باحال بید. از فانوس خیال تشکر می کنم برا خاطر این که فیلم رو بهم داد. (البته خودش که نداد، ولی خب، من از توی سیستم ش برای خودم برداشتم :D)

 

پایان نامه

فکر کنم امروز خیلی چرت و پرت و حرف های نامربوط گفتم. بسه دیگه نه؟ ویژه نامه ی ولادت امام باقر (ع) رو هم می تونین از این لینک نگاه کنین. پس تا آپدیت بعدی خدانگهدار

 

سهراب

عبور باید کرد

صدای باد می آید.

و من مسافرم،

ای بادهای همواره!

مرا به وسعت تشکیل برگ ها ببرید!

 

 

= = = =

 

توضیحات من (1397)

اوووووو، نگاه چه چیزها که دوباره پیدا نکردم. این رو هم می‌گذارم دوباره در وبلاگ.

این هم جزء اون پرشین بلاگ خدابیامرز بود.

قدیم‌ها، آپدیت‌های وبلاگ، همیشه طولانی بود. منظورم همین بخش Personal است.

ولی حالا فقط چند خط، چند تا جمله، همه‌ش هم ناله و زاری.

چقده من قدیم‌ها فعال بودم.

نگاه ه ه ه ه، همین مطلب مربوط به ده سال پیش است!

چقده پیر شدم!

 

 

 

ملکه مصر «هات شپ سات»


ملکه مصر «هات شپ سات»

 

سلام و احوالپرسی

سلام. امیدوارم که خوب باشین. دانشجویان محترم و محترمه درس هاشون رو بخونن که امتحانا شروع شده. ماهایی هم که دیگه دانشگاه نداریم (و مثل من دیگه عمراً توو کنکور قبول شیم) همچنان به ولگردی و علافی خودمون ادامه بدیم و گه گاهی هم مزاحم بچه درس خونا بشیم :D

عرضم به حضورتون که دارم از خستگی تلف میشم. دیشب ساعت 2 گذشته بود رفتم توو جام، ولی تا 4 بیدار بودم. 4 تا 8 خوابم برده ولی نمی دونم بر اثر چه ساعت 8 از خواب بیدار شدم. چشمامم درد می کنه و باز نمیشه. ولی باز خوابم نمی برد. تا 12 ظهر همین طوری ووول ووول خوردم تا این که مجبور شدم پاشم. ولی همچنان چشمانم بسته است و درد می کنه. (دیگه دارم چی جوری براتون می تایپم به خودم مربوط بید :D)

راستش یه مدت زدم توو خط مناسبت کاری :D کلی هم حال کردم. خوشم اومد، ولی شاید دوباره یه مدت برم توو یه مُد دیگه. بسته به نوع حس و حال داره.

ملکه مصر «هات شپ سات»

یه نموره جو گیر شدم، خب دلیل منطقی ش باز کتابی است که خوندم. عرضم به حضورتون که همون طور که از تیتر این آپدیت می شه حدس زد، یه کتابی خوندم تاریخی، در مورد مصر باستان. و موضوع این است که بد جوری جو گیر شدم و بد جوری دلم می خواد اطلاعات مصری باستان جمع کنم و بخونم. حالی بردم.

نام کتاب: ملکه مصر // موضوع: زندگی پر شگفت «هات شپ سات» اولین فرعونه مصر // نویسنده: سوزان فرانک // مترجم: هادی عادل پور // انتشارات: رفعت

آخه موضوع به همین راحتی ها نیست که فقط یه ملکه (فرعونه) رو بشناسیم، موضوع تطابق زمانی است که با یکی از پیامبران داشته. طبق نوشته های این کتاب، «هات شپ سات» خواهر نانتی حضرت موسی (ع) است، و آن فرعونی که توو کتاب ها اومده با حضرت موسی مخالفت می کنه و تعقیب می کنه اونا رو، همین «هات» بوده، و زمانی که حضرت موسی از دریا می گذره با یارانش، این «هات» و «سمنات (وزیر اعظم)» بودن که با سپاهیان مخصوص و قسم خورده دنبال حضرت موسی (ع) می کنن و همه شون نابود میشن. و این که «تاتموسیس سوم» برادر زاده ی «هات» جای اونو می گیره و اسم «هات» رو از صحنه ی روزگار پاک می کنه تا اسمی ازش برده نشه.

خب نمی تونم بگم که غیر قابل قبول است، چون تا به این سن، هر چی توو کتاب های قصص قرآنی و دینی و درس های معارف و ... بوده، همیشه فقط گفته شده «فرعون» و هیچ اسمی از نام اون فرعون گفته نشده. حتی در مورد نام فرعونی که همسر آسیه بوده اطلاعی نداریم ولی طبق گفته ی کتاب «تاتموسیس اول» بوده. و این که زمانی که «تاتموسیس سوم» شاهزاده بود، حضرت موسی (ع) جادوگرهای دربار رو شکست می ده و عصا تبدیل به مار واقعی میشه. اسم حضرت موسی در آن زمانی که در قصر بوده «راموسس» بوده و وقتی از قصر میره به نام «موشه Moses» معروف میشه. «تاتموسیس سوم» از کودکی شنیده بوده که یک عمو داره که تبعید شده، ولی چیزی درباره ی اون نمی دونسته، تا اینکه وقتی در دربار، «راموسس» و «هات شپ سات» در مقابل هم قرار می گیرن و «راموسس» به «هات» می گه: «خواهر»، اون موقع است که «تات» می فهمه «راموسس» عموش است.

میشه گفت این کتاب باعث به وجود آمدن یه عالمه سوال می شه که تقریباً بی جواب است. یعنی می دونین، آدم باید دنبالش بره تا به جواب هاش برسه. و فکر نمی کنم کار راحتی بوده باشه. تازشم واسه یه تنبلی مثل من دیگه آخر ِ فیل هوا کردنه.

دانشگاه زنجان

این روزا بحث اعتصاب دانشگاه زنجان بالا گرفته و خیلی از سایت ها و وبلاگ ها در موردش حرف زدن. یه سری عکس از اعتصاب دیدم، ولی آدرس لینک ندارم که براتون بگذارم. موضوع یه نمه بوو داره. خب راستش اون فیلمی که با موبایل گرفته شده از معاونت دانشگاه در دفترش، هیچ با حرف های نوشته شده توو وبلاگ ها جوور  در نمیاد. و این که می گن دختره همه ی صداها رو ضبط کرده، من خودم چیزی نشنیدم (یعنی فایل صوتی گوش نکردم که به این موضوع مربوط بوده باشه)، روو همین حساب نمیشه گفت واقعاً همچنین اتفاقی افتاده. یه جورایی شاید برای خراب کردن دانشگاه بوده باشه. نمی خوام درباره ی این موضوع حرف بزنم، چون نمی دونم واقعاً اتفاق افتاده یا نیافتاده، هیچ مدرک قابل قبولی وجود نداره. و یه نکته ی دیگه که بین خودمون بمونه، بعضی وقت ها دخترها می تونن کارهایی بکنن که به عقل جن هم نمی رسه ... :D پس هر چیزی رو باور نکنین...

قهرمانی استقلال و جام ملت های اروپا

می بینم که امسال، بخت به استقلال و پیروزی روی آورده و این دوتا بعد از مدت ها تونستن به یه جایی برسن. پیروزی که توو لیگ اول شد، و استقلال در جام حذفی. به همه ی استقلالی ها تبریک می گم.

و حالا می رسیم به بحث داغ یورو 2008 و تیم محبوب من، یعنی ایتالیا. دیدین با چه فاجعه ایی به دور بعد صعود کردن؟ خدایی من سکته نکنم خوبه. بازی با فرانسه رو فقط نیمه اول کامل دیدم، دیدم دیگه نمیشه، پاشدم رفتم توو اتاقم. ظاهراً باید با اسپانیا بازی کنه (میگم ظاهراً، چون اطلاع ندارم دقیق). تک و تووک بازیکن های تیم ها رو می شناسم. خیلی وقته از فوتبال کناره گیری کردم. دیگه نه بازی های باشگاهی می بینم نه ملی، نه ایران نه خارج. چی پیش بیاد که نگاه کنم. حتی بازیکن های تیم ملی خودمون رو هم نمی شناسم. به نظر شما ممکنه ایتالیا اول بشه؟ یعنی میشه؟ از این که دیشب آلمان، پرتغال رو شکست داد خوشحال بیدم. البته نا گفته نماند که آلمان هم با بدبختی اومد بالا. می خواستم عکس و لینک درباره ی بازی ها پیدا کنم و بگذارم، ولی حوصله اش نیست. پس هوی جوری (= همین جوری) قبول کنین.

مناسبت ها

می خوام یه سری مناسبت که الان توو تقویم می بینم رو براتون بنویسم، شاید دیگه مناسبتی آپدیت نکنم.

01/04/87 --- روز تبلیغ و اطلاع رسانی دینی، تأسیس سازمان تبلیغات اسلامی 1360

01/04/87 --- روز اصناف

01/04/87 --- آب پاشونک، جشن آغاز تابستان، سال نو گاهنباری

04/04/87 --- روز مادر مبارک

04/04/87 --- ولادت حضرت فاطمه زهرا (س)، روز زن

 

 

کلید واژه: وراجی – کمک – داستان

 

 

سردرگمی

 


سلام به همه. امیدوارم که خوب و خوش و سلامت باشین.

اگه نتونستم فردا آپدیت کنم، از حالا فرا رسیدن سالروز فتح خرمشهر (عملیات بیت المقدس سال 1361) رو به همه ی ایرانی ها تبریک می گم. بعضی چیزها رو هیچ وقت نباید فراموش کرد.

راستی بچه ها، شاخه ی امید بعد از مدت ها آپدیت شده. اگه دوست داشتین برین یه سر بزنین.

فوتبال و یورو 2008

می خواستم قهرمانی منچستر یونایتد (در جام باشگاه های اروپا سال 2008) رو تبریک بگم به همه ی طرفدارای منچستر (من جمله خودم) و یه تسلیت بگم به یکی از بچه ها که می دونم بد جوری طرفدار چلسی بید.

لینک های مربوط به بازی

+ چلسی و منچستر، نبردی از جنس اسکاتلند و روسیه ... لینک

+ قهرمانی شیاطین سرخ اروپا --- لینک

+ شیاطین سرخ، پادشاهان فوتبال قاره سبز --- لینک

+ فرگوسن: فکر می کردم پیروزی را از دست داده ایم --- لینک

+ رونالدو: امروز می توانست بدترین روز عمرم باشد --- لینک

+ تصاویر اول --- دوم --- سوم --- چهارم --- پنجم --- ششم --- هفتم --- هشتم --- نهم

+ مسکو زیر پای شیاطین سرخ --- لینک

+ متفقین در قلب روسیه --- لینک

+ پس از قهرمانی منچستر همه از "جان تری" دلجویی کردند --- لینک

+ این آخرین فینال چلسی نخواهد بود --- لینک

+ فوتبال ورزش بی رحمی است --- لینک

سردرگمی

خیلی سخته که با تمام وجود بخوایی به یکی زنگ بزنی و باهاش حرف بزنی، حالا حتی شده، فقط بدونی حالش خوبه یا نه، ولی جرأت نکنی زنگ بزنی. SMS زدن هم فایده نداشته باشه؟ یا قدقن شدی برای اس.ام.اس زدن یا جوابی برای اس.ام.اس هایی که می زنی دریافت نمی کنی. ولی جرأت نداری زنگ بزنی و حالش رو بپرسی. می ترسی از دستت نارحت بشه، برگرده بگه چرا زنگ زدی؟ ممکن است مثل دیوونه ها هی راه بری و با خودت کلنجار بری و هی بگی: زنگ بزنم یا نزنم؟ آخرش هم از ترس ناراحت کردن اون یه نفر زنگ نزنی و ساکت بمونی. خیلی یه جورایی است. خیلی سخته که ندونی باید چی کار کنی؟ با تمام وجود می خوایی زنگ بزنی و حالش رو بپرسی و باهاش حرف بزنی ولی جرأت نداشته باشی، نه به خاطر خودت، نه به خاطر این که ممکن است دعوات کنه، فقط به خاطر این که ممکن است ناراحت بشه ... چه کار می شه کرد؟

هیچ غریقی نمی داند با کدامین قطره ی آب

آخرین نفسش

بند خواهد آمد...

 

کلمات کلیدی: وراجی – شعر – مناسبت –- لینکدونی

تولد چهار سالگی وبلاگ مبارک

12/12/86

02_Buon_Compleanno.jpg

آدرس عکس ابتدایی:

http://irapic.com/uploads/1204302072.jpg

 

تولد چهار سالگی وبلاگ مبارک

تولد چهار سالگی وبلاگ مبارک

تولد، تولد، تولدش مبارک

تولد چهار سالگی وبلاگ مبارک

سلام. امیدوارم که خوب و خوش باشین. امروز 12/12/86 تولد چهارسالگی وبلاگ است. خیلی است هااااااااا، چهار سال ... کادو تولد یادتون نره ها، بچه گناه داره، دلش کادو تولد می خواد. خب؟ آفرین بچه های خوب، برای تولدش کادو یادتون نره ها، منتظر بید.

Happy Birthday My Weblog

Buon Compleanno Il Mio Weblog

پ.ن: نمی دونم ایتالیایی، وبلاگ چی میشه :P

تشکر بابت راهنمایی و کمک 

عرضم به حضورتون که از همه ی دوستانی که از طرق مختلف (میل، آفلاین، اس.ام.اس، نظر و ...) درباره ی مشکلی که پیش اومده بود، راهنمایی کردن و جوابی دادن، ممنون. هر چند همه ی دوستانی که راه تغییر رجیستری رو گفته بودن یه کوچولو دیر گفته بودن، چون من سیستم رو فرمت کردم همه چی رو دوباره از اول نصب کردم. از همه ی بروبچ تشکر می کنم.

وراجی و کنکور نامه

خب راستش، جمعه ای 10/12/86 بازم کنکور داشتم، علمی – کاربردی بود، کاردانی به کارشناسی ناپیوسته 86، انتظار ندارین که قبول شم؟ هان؟ جونم براتون بگه که ادبیات خیلی خوشگل بود، میشه گفت بیست تا تست زدم و می دونم یکی ش صد در صد درست است چون اومدم خونه نگاه کردم. زبان هم سه یا چهار تا تست زدم، تازه برای اولین بار این Close Passage یا یه همچین چیزی که یه متن کوچولو می ده جاخالی داره، اولین بار خوندم، دیدم درباره ی لئوناردو داوینچی است. هر چی فهمیدم می زدم :D می رسیم به درس شیرین ریاضی که اومده بود جزء درس های عمومی (یکی نیست بگه آخه ویروس !!!!!!!!!! تو مگه دفترچه رو نخونده بودی که اصلاً ببینی چه درس هایی امتحان داری؟ هان؟) داشتم می گفتم، ریاضی رو همچی همچی فقط نگاه کردم. هیچی بلت (=بلد) نبودم. چیزی نبود که یادم رفته باشه، اصلاً بلت (=بلد) نبودم. 105 دقیقه هم وقت دفترچه عمومی بود. خب منم آخر بچه درس خون، ساعت 9:15 دفترچه رو بستم و بی خیال ... خدایی تا 10:15 که دفترچه اختصاصی بدن جوون کندم ها!!! دفترچه اختصاصی رو دادن ... بگم بقیه اش رو هم؟ نگم سنگین تر بید ها!! جون ِ شما آخر بچه درسخون بیدم. جَهَندَم ِ (=جهنم) ضرر، میگم بقیه اش رو هم. داشتم می فرمودم، دفترچه اختصاصی دادن، اولین مبحث برنامه سازی بود. خب من انتظار سی یا پاسکال داشتم، شما فکر می کنین چی بود؟ C++ بود !!! منم حافظه، هیچ دستوری از این برنامه یادم نبود، فقط می دونستم Cout<< می شه چاپ!!! همش هم درباره کلاس ها بود که من ذره ای حالیم نبود. اولین باری بود که درس برنامه سازی نزدم. درس بعدی رسید به ذخیره و بازیابی که خب اصلاً رو این یکی حساب نمی کنم، همون موقع ها هم که دانشگاه می رفتم، نمی فهمیدم این درس رو و استادهای محترمه نمی دونم چی جوری به من نمره ی قبولی داده بودن؛ کلاً نزدم. مبحث بعدی ساختمان داده ها بود، خب باز اگه مثل بقیه ی ساختمان داده ها ربطی به برنامه نویسی و خروجی و ... داشت یه چیزایی ممکن بود بتونم بزنم، ولی خدایی این مدلش رو دیگه ندیده بودم. هیچی نزدم. و در آخر می رسیم به زبان تخصصی که یه متنی درباره جاوا داده بود، گفته بود به سوال ها جواب بدین که یکی دوتا زدم. دیگه تا ساعت 10:40 خودم رو به زور نگه داشتم که لااقل وقتی می رم بیرون زنگ می زنم خانواده که ببینم کجان و بیان دنبالم، متلک بارون نشم. موبایل نداشتم که، داشتم دق می کردم، حس می کردم یه قسمتی از وجودم نیست. خیلی سخت بود. جوون کندم بدون موبایل. اودمدم از تلفن همگانی زنگ زدم به موبایل مامانم، گفت که رفتن بازار مروی ها، الان راه می افتن. من ساعت 11 زنگ زدم، اینا ساعت 11:30 رسیدن. حوزه امتحانی افتاده بود یه هنرستانی توو جمهوری، نزدیک پاساژ علائدین. فکر نمی کنم این قدر بازار مروی ها از جمهوری راهش دور بوده باشه که نیم ساعت طول بکشه...  اینم از سرگذشت کنکور دادن ما! سیستم عامل و مدار منطقی جزوء سوال ها نبود، تعجب کردم، اومدم خونه دفترچه ثبت نام رو نگاه کردم دیدم اصلاً ننوشته بوده :P درسته توو چند تا سایت دیده بودم جای سی و پاسکال می خوان C++ و VB بگذارن به عنوان برنامه سازی، ولی خب، اصلاً انتظار نداشتم ... خب بازم کنکور در پیش دارم، نگران نباشین. این چند ساله دیگه خبره شدم از بس پشت کنکور موندم :D خدایی اون دفعه ی اول من چی جوری قبول شده بودم؟ هان؟ درس خونده بودم، ولی الان اصلاً حوصله درس خوندن ندارم. فعلاً یه مدت مرخصی بیدم. نمی رم سر کار! تعجب نکنین یه خورده فعالیتم بیشتر میشه. البته ممکن است دوباره هفته ی بعد برگردم سر کار، نمی دونم ...

چند تا عکس برای تولد وبلاگ

عکس اول – عکس دوم – عکس سوم – عکس چهارم – عکس پنجم – عکس ششم – عکس هفتم – عکس هشتم – عکس نهم – عکس دهم

تولد چهار سالگی وبلاگ مبارک

تولد، تولد، تولدش مبارک

تولد چهار سالگی وبلاگ مبارک

 

آدرس عکس انتهایی:

http://irapic.com/uploads/1204393923.jpg



درخواست کمک

سلام به همه

من الانه به کمک نیاز دارم. از دیشب تا حالا Task Manager سیستم من از کار افتاده و نمی دونم چی جوری راهش بندازم. ولی روی Task Bar رایت کلیک کنی و بخوایی Task Manager رو انتخاب کنی غیر فعال است. تازه وقتی Ctrl + Alt + Delete رو هم بزنی می گه: Task Manager Has Been Disabled By Your Administrator. در صورتی که User خودم ادمین است. چی جوری Disabled شده و من چی جوری می تونم دوباره Enable کنم؟ اگه می دونین زودی بگین. برام میل بزنین یا تو نظرات وبلاگ بنویسین. فقط اگه میشه سریع تر. ترو خدا !!!!!!!!!!!! به جون ِ خودم اصلاً سیستم رو انگولک نکردم. مطمئن هستم. (یعنی راستش رو بخوایین، اصلاً یادم نمیاد که چی کار می کردم با سیستم، میدونم با فتوشاپ کار کردم دیشب، Word هم که هر شبی است، می دونم توی جی.میل میل هام رو چک کردم. وبلاگ آپدیت کردم. جنگ های صلیبی بازی کردم، آهنگ گوش دادم با مدیا پلیر، چند دقیقه برنامه ی Turbo Pascall 7 رو باز کردم. دیگه یادم نمی آد کار دیگه ایی با سیستم کرده باشم.) جالا به نظرشما چی کار کنم؟ چه راهی داره که من بتونم دوباره Enable کنم این Task Manager رو!؟

 

* ویروس *

http://DataBus.Persianblog.ir

 

به جز او عالمی را بردم از یاد...

 

سیه چشمی به کار عشق استاد

به من درس محبت یاد می داد

مرا از یاد برد، آخر ولی من

به جز او عالمی را بردم از یاد...

 

سلام. امیدوارم که خوب باشین. اومدم یه سر بزنم ببینم بالاخره پرشین بلاگ باز میکنه یا نه، وقتی دیدم صفحه باز شد و وارد شدم، چنان تغییری کرده بود که شوکه شدم. حالا کلی طول می کشه که من بخوام خودم رو با این مدل جدید پرشین بلاگ وفق بدم. یه نموره جالبناک بید. ولی مثل پارسی بلاگ یه خورده شلوغ پلوغ شده. هنوز زیاد نگاش نکردم ولی خب ...

قالب وبلاگ رو چند روز پیشا عوض کرده بودم، نظرتون چی بید؟ به نظر خودم برا یه مدت همین جالب است. تا دوباره ازش خسته بشم. نمی دونم چرا می گن قالب سایت (یا وبلاگ) باید ثابت باشه و ... من که هیچ علاقه ایی ندارم. آدم احتیاج به تنوع داره.

چند شب پیشا تا 4 یا 5 صبح بیدار بودم. خوابم نمی برد. آخرش هندزفری گوشی رو گذاشتم توو گوشم و آهنگ گذاشتم. نمی دونم کی خوابم برده بود. ولی صبحش هم نتونستم بخوابم. هر چی هم فکر می کردم نمی فهمیدم که چرا خوابم نبرده. ولی کاشف به عمل اومد که بنده اون شب، ساعت 23:30 کافی میکس کوفت کرده بودم. فکر کن!!!!!!! انتظار داشتم خوابم هم ببره. نه خدایی! چه کارش کنم، ویروس یه نمه قاطی بید.

یه مقدار بسیار زیادی درهم برهم شدم. از هر نظرکه فکر کنین، کار، روحی روانی ... چه می دونم. دوباره قاطی ام...

از فردا دفترچه کاردانی به کارشناسی (سراسری) میاد. امسال ثبت نام می کنم. پارسال فقط آزاد شرکت کرده بودم. راستی، کسی از منابع اطلاع داره؟ من منابع رشته ی کامپیوتر رو می خوام. ولی نمی دونم از کجا و چی جوری باید پیدا کنم. هر کی می دونه بهم بگه.

پ.ن: دو تا کار مهم دارم انجام می دم. (البته به نظرخودم)، دعا کنین زود تر تموم بشه، بهتون می گم.

پ.ن: تولدم مبارک

 

 

چرت و پرت‌های ویروس

07/11/86

چرت و پرت‌های ویروس

 

سلام.

امیدوارم خوب باشین.

می‌بینم که امروز روز برفی یی داشتیم و ایشالا داشته باشیم.

چند شب پیشا که با یکی از دوست جونی‌هام حرف می‌زدم، بهش گفتم که من برف می‌خوام. نمی‌دونم چرا یه هو یه نمه عَصَب (=عصبانی) شد. گفت: "دانشگاه ما قطب شمال تهران بید!" خب مگه چی بید؟ ‌هان؟ دیشب که برف یه هویی اومد، یاد اون شب افتادم زدم زیر خنده! فکر کنم یه نمه عَصَب (=عصبانی) باشه برا خاطر برف. آخه هنوز امتحاناش تموم نشده بید :D

تازشم امروز صبح (نصفه شب) که از خونه در اومدم بیام برم ایستگاه اتوبوس، از دم ِ درب خونه، تا سر خیابون که مربوط به ایستگاه است (نزدیک به 20 دقیقه پیاده راه است)، هر چی برف تمیز و دست نخورده توی پیاده رو بود، همه رو با کتونی‌های مبارکم لگد مال کردم و از حالت دست نخورده درشون آوردم. این قده کیف داددددددددد! کلی حال کردم. کلی ذوقیدم. من برف اینقده دوست دارم که نگوووو! نمی‌دونم چرا بعضی‌ها برف دوست ندارن!

از اتوبوس هم که پیاده شدم، این ده دقیقه راه تا محل کار رو هم هر چی برف دست نخورده مونده بود با پاهای مبارکم لگدمال کردم :D فقط وقتی اومدم سر کار، فقط نمی‌دونم چرا کفش و جوراب و شلوارم (تا زیر زانو) خیس بود :P :P :P :P :P :P تازه حس می‌کنم هنوزم جورابام خیس بید!!!! :O :O :O

من فکر می‌کردم تعطیلات چند وقت پیش برا خیلی‌ها خوب بوده (منظورم دانشجوها است) ولی حالا فهمیدم که خیلی‌ها ناراحت بیدن و عصبانی برا خاطر این که امتحان‌هاشون عقب افتاده!!!

دیروز رفتم خودم رو اینجا ثبت کردم :D کلی هم دعوت نامه از یه سری سایت مثل مالتی پلایی و Flixster و ... فرستادم. ولی نمی‌دونم چرا هیشکی نیومد عضو بشه توو این سایت‌ها! خودمانیم‌ها، فعلاً هیچ کدوم این سایت‌ها مثل کلوب.کام خودمون نمی‌شه. خیلی باحال بید. به خصوص چون فارسی است راحت می‌دونی باید چی کار کنی :D

راستی لینک‌های داستان پیمان (=پیوند) دانیل استیل بود، دوباره برای سایت قفسه فرستادم تا ثبت بشه. (فایل‌ها در سرور باکس.نت آپلود شدن).

یه عالمه لینک عکس و وبلاگ و ... داشتم که توو آپدیت بگذارم، ولی همه خونه است، هیچی ندارم سرکار! شاید آپدیت بعدی بگذارم.

فعلاً فقط برف بازی رو داشته باشین که من عُقده ایی شدم شدید !!! امسال اصلاً برف بازی نکردم. نامردی است. من دیگه حوصله این سرکار رو ندارم. چقده من خُلم !!!

بسه دیگه، برا امروز وراجی بسه! خوش بگذره. سرما نخورین. با ماشین خودتون میرین بیرون زنجیر چرخ یادتون نره. امتحاناتون رو خوب بدین. سر کار میرین سعی کنین عصب نشین ... دیگه نصیحتی نبود؟ یادم نیست. :D بای بای

 

 

 

 

تولدت مبارک

17/10/86

تولدت مبارک

سلام. امیدوارم که روزهای برفی و یخی خوبی داشته باشین.

یک – فضولی در مورد آپدیت امروز موقوف !

دو – صبح رفتم سرکار، ما هم تعطیل بودیم، باورت میشه؟ برگشتم خونه، کلی حال کردم، حراست گفت فردا هم نیا! من کلی ذوقیدم. فکر کن، اونم جایی که (فضولی موقوف) اگه ولشون کنی میگن جمعه هم باید بیایین، شما که واحد اداری نیستین ...

سه – نصفه شب شنبه، بابا از مکه برگشت.

چهار – بعضی دوستان محترم کی مسلماً ذوقیدن که فیتیله شده و نمی رن دانشگاه امتحان بدن.

پنج – نمی دونم جواب آزمون کاردانی به کارشناسی دانشگاه آزاد که آذر ماه 86 برگزار شد کی است. و حتی نمی دونم دانشگاه جامع علمی – کاربردی کی دفترچه اش میاد برای کاردانی به کارشناسی؟ هر چی هم توو سایت سنجش و آزمون می رم چیزی دستگیرم نمیشه.

شش – قالب وبلاگ رو دیروز دوباره عوض کردم. از قالب های پیش فرض خود سایت استفاده کردم. اون قالب قبلی که اسمش پاپیروس بود، خوشگل و شیک بود ها، ولی سنگین بود، بچه ها مشکل داشتن باهاش.

هفت – مدت هاست که دیگه هیشکی ویروس رو دوست نداره ... از هر نظرکه بگی ...

هشت – باز یه مدتیه که یه نمه زیادی قاطی کردم، دیروز سرکار، اینقده قاطی بودم که بچه ها می گفتن: تو (ویروس) چرا اینقده سگی؟ پاچه می گیری؟ دیروز از روزهایی بود که با کمال میل دلم می خواست همه رو بکشم ...

نه – تا آپدیت بعدی خداحافظ

کارت تولد

 

 

http://aminiasl.googlepages.com/Tavalod05.jpg

 

http://i3.tinypic.com/87ia45k.jpg

 

http://amirgig.persiangig.com/cart/madun6546.jpg

 

http://amirgig.persiangig.com/cart/madun321.jpg

 

http://ahadpop.googlepages.com/happy-birthday24.jpg

 

http://aminiasl.googlepages.com/Tavalod01.jpg

 

http://matin.m7.googlepages.com/Happy-Birthday_01.jpg

 

http://matin.m7.googlepages.com/Tavalodet-Mobarak_01.jpg

 

http://etri64.googlepages.com/kartetavalod.jpg

 

http://ahadpop.googlepages.com/happy-birthday23.jpg

 

http://ahadpop.googlepages.com/happy-birthday22.jpg

 

http://ahadpop.googlepages.com/happy-birthday21.jpg

 

http://etri64.googlepages.com/tavallod-barchasb1.jpg

 

http://etri64.googlepages.com/3D-Flower-Frame.jpg

 

http://ahadpop.googlepages.com/happy-birthday19.jpg

 

http://ahadpop.googlepages.com/happy-birthday18.jpg

 

 

 

تولدت مبارک

Happy Birthday

Buon Compleanno

http://databus.persianblog.ir/

86/10/17



کش رفتن RAM 512 MB سیستم ویروس

03/10/86

کش رفتن RAM 512 MB سیستم ویروس

سلام. حال و احوال شماها چه طوره؟ عرضم به حضورتون که نمی دونم چی چی بگم. یه نمه اعصابم قاطی پاتی کرده، این طوری نگاه نکن، بعضی مواردش رو می تونم بگم، بعضی مواردش رو نمی تونم بگم ... عرضم به حضور انورتون که یادتونه یه زمانی گفته بودم که هارد سیستم پُکیده و مجبور شدیم هارد عوض کنیم؟ همه ی اطلاعات من از بین رفته بود ... اون موقع کامپیوتر رو دادیم یکی از مغازه های ولیعصر تا چک کنه و ... گفت باید هارد عوض بشه و ... کلی هم خرج انداخت دستمون، نمی دونم این قضیه مال چهار ماه پیش است یا بیشتر ... هیچی، من هم با اون سیستم کار نمی کردم که، بعد از یه مدت کوتاهی هم کامپیوتر خودم رو گرفتم و اصلاً پشت اون سیستم نشستم. تا این که دیروز کاشف به عمل اومد که چی، RAM 512 MB سیستم رو کش رفتن، یه RAM 256 MB گذاشتن روی سیستم. فکر کن !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! بعد از چند ماه فهمیدیم این قضیه رو ! حالا هم دستمون به هیچ جایی بند نیست ... از دیشب تا حالا کلی دپرس شدم سر این قضیه ... من که می دونم، بابام برگرده میگه تقصیر تو است، چرا نگاه نکرده بودی و این حرفها ... فکر کن !!!!!!!!!!!!!!! آخر ِ نامردی ... تا من باشم دیگه سیستم دست کسی ندم بمونه ...

داستان پیمان، نوشته ی دانیل استیل رو توو پست قبلی، دربارش حرف زده بودم و لینک هم گذاشته بودم. ولی ظاهراً سایتی که فایل ها تووش آپلود شده مشکل پیدا کرده و دیگه راه نمی ده. الان یه سری لینک براتون می گذارم که مربوط به سایت باکس.نت است. امیدوارم این سری کار کنه. راستی، همه ی این فایل ها توی فایل های گروه Silver Lake هم آپلود شده، اگه سایت باکس.نت فیلتر بود، می تونین برین از گروه دریاچه ی نقره ا ی فایل های داستان رو دانلود کنین. امیدوارم خوشتون بیاد.

 

لینک های داستان پیمان (=پیوند)، نوشته ی دانیل استیل در سایت باکس.نت

قسمت اول

http://www.box.net/shared/static/5p5fuh1c0g.pdf

 

قسمت دوم

http://www.box.net/shared/static/n1dpsl280o.pdf

 

قسمت سوم

http://www.box.net/shared/static/nuqagvaas4.pdf

 

قسمت چهارم

http://www.box.net/shared/static/x8knn440ss.pdf

 

قسمت پنجم

http://www.box.net/shared/static/8xjy0oukos.pdf

 

قسمت ششم

http://www.box.net/shared/static/790kdjnggo.pdf

 

قسمت هفتم

http://www.box.net/shared/static/ivrtbrt44o.pdf

 

قسمت هشتم

http://www.box.net/shared/static/w5dujuxwkw.pdf

 

قسمت نهم

http://www.box.net/shared/static/3o3qli12co.pdf

 

قسمت دهم

http://www.box.net/shared/static/i6z64zdicg.pdf

 

قسمت یازدهم

http://www.box.net/shared/static/7ljfpjz40c.pdf

 

قسمت دوازدهم

http://www.box.net/shared/static/hk5dpg8w04.pdf

 

قسمت سیزدهم

http://www.box.net/shared/static/ly9s8ivgo8.pdf

 

قسمت چهاردهم

http://www.box.net/shared/static/ovbsgl6cc8.pdf

 

قسمت پانزدهم

http://www.box.net/shared/static/q4vf0n8o48.pdf

 

قسمت شانزدهم

http://www.box.net/shared/static/l1sudu3eo4.pdf

 

قسمت هفدهم

http://www.box.net/shared/static/oi2ou2zc4c.pdf

 

قسمت هجدهم

http://www.box.net/shared/static/ljqe7hi8gc.pdf

 

قسمت نوزدهم

http://www.box.net/shared/static/2qmcu81wkc.pdf

 

پ.ن: اینم فیلم اون پسر بچه، مهرشاد، همونی که بیست کیلو است و من یادم نیست گفته بودن چند ماهش است. فیلمش رو خبرگذاری فارس تهیه کرده. اگه دوست داشتین، نگاه کنین.

پ.ن: عید قربان اومد و رفت، من هم تبریک نگفتم، شب یلدا هم اومد و رفت، بازم تبریک نگفتم ... فکر کنم پارسال یه بازی به اسم یلدا بازی داشتیم، یادم نمیاد ... به هر حال پیشاپیش فرا رسیدن عید غدیر خم را تبریک می گم.

 

 

حجاب نو

09/06/86

حجاب نو

چرا دین اسلام گیر داده به دخترای بدبخت که باید خودشو تو یه چند ده متر پارچه بپوشونه !! ولی پسرای گل با اندک پوشش همه حجابشون حل میشه . اگه از لحاظ روانشاسی هم توجه کنیم دخترا درجه 6 (انگلیسی بخونید ... کلمه ای که همیشه فیلتر میشه !!! ) خونشون بیشتر از پسراست .اگه پوششی باشه باید واسه آقایون باشه نه واسه خانوم ها ... !!!!؟؟؟

و جواب سوال: اول این که پسرا.. صورت و اندام دختر واسشون محرکه و اولین چیزی که یه پسر رو به طرف دختر جلب میکنه برای ازدواج هم همینه یعنی اینکه بیشتر کشش به طرف دختر همون چشم پسره ....اما خانوم ها ..  به اندازه ای که واسه پسر صورت و اندام دختر مهمه واسه دخترا نیست بیشتر جنبه درونی واسشون مهمه . و از طرف دختر کششی به طرف پسر نیست (غرور) مگر این که خواهشی از طرف پسر باشه تا دختر راضی به مذاکره بشه و بعد از شناخت به تفاهمی چیزی برسن .

نتیجه اینکه اگه تو این قسمت به دختر خانوم ها میگن بیشتر بپوشید واسه این هست که یه پسر با جنبه حیوانی خودش به دختر نگاه نکنه همه عادت کردیم به زیبایی زن تو خیابون همه جا خیره بشیم دخترا هم فکر میکنن که آخر زیبایین هر روز بیشتر چیز میز میزنن به صورتشون یا لباساشونو تند تند میشورن که زود به آب بره  . اما غافل از این که این شخص نیست که به اونا داره دید میزنه این حیوان درونی که هیچ ثباتی نداره امروز به شما فردا به یه شخص دیگه اصلا هم مهم نیست که این کیه فقط جنبه شهوتی واسش مهمه( هیچ پسری چه با کلاس چه بی کلاس نیست از جنبه انسانی خودش به ساق پای، مچ دست، گردن، و اعضایی که از تنگی لباس نمی تونن نفس بکشن  ...  رو نگاه کنه) . همه ما نیاز داریم دیده بشیم اما دوست داریم از طرف آدمهای جامعه دیده بشیم نه حیوانات !!!! واسه دیده شدن این راه حل نیست .

و در آخر : همه ما برابریم داداش ... اگه مردها غیرت دارن ... خانوم ها خودخواهی و غرور دارن که فقط اسمش عوض شده. پسرا اگه دست به دختری زده باشن نمی تونن به خانوم خودشون اعتمد کنن و پسری که آلوده باشه مسلما دختری ناپاک میشه مادر بچه هاش و برعکس.

زندگی خودتون رو واسه لذت زودگذر  و چهارتا آدم کم ارزش که به هرچیزی خیره میشن خراب نکنید .

 

آپدیت شده توسط: سوشیانت

 

 

پ.ن: می بینم که این داداشی ِ من، بالاخره بعد از چند قرن یه متنی نوشت برای آپدیت کردن. هر چی آرشیو رو نگاه می کنم اثری از سوشیانت نمی دیدیم. خیلی وقت بود که حرفی نزده بود. عجب است که تشریف فرما شدن. :D

 

پ.ن: من برای خودم سیستم خریدم. :D

 

پ.ن: قابل توجه طرفدارهای هری پاتر، ترجمه کتاب هفتم (هری پاتر و قدیسان مرگ)، در سی و هفت فایل در قالب PDF در قسمت فایل های گروه Silver Lake آپلود شده. هر کی دوست داره ترجمه ی این کتاب رو بخونه و یا حتی فایل لاتین رو میخواد، می تونه عضو گروه بشه و از قسمت فایل، این سی و هفت فایل رو دانلود کنه و بخونه. امیدوارم که خوشتون بیاد.

آدرس گروه:

http://groups.yahoo.com/group/Silver_Lake_110



معذرت می خوام

 

 

https://cdn-images-1.medium.com/max/720/0*toq4Eq9fYUQWkoBM.jpg

 

معذرت می خوام (مورخ 29/12/85)

 

می دونی، یه خورده زیادی دلم گرفته.

دیشب اگه نشسته بودم تایپ کنم، کلی حرف داشتم که بگم، ولی نیومدم تایپ کنم.

می‌دونی، اون (ان) ها جمع نبود، بلکه احترام بود.

فقط احترام بود، من جمع نبسته بودم، نمی‌خوام جمع ببندم.

و اون (یم) رو هم قبول نمی‌کنم. آره ، من یه دیوونه ی زنجیری هستم. یه خل و چل به تمام معنا! نه،‌ نمی‌تونم جمع بودنش رو تحمل کنم. نه، نمی‌شه.

کاش اون (یم) رو اضافه نمی‌کردی. کاش فقط (م) بود. فقط مفرد بود، نه جمع!

این طوری نگام نکن، قاطیم شدید...

می‌دونم، شاید حتی نیایی اینا رو ببینی،‌ دست خودم نیست، خیلی قاطیم الان ... معذرت می‌خوام از این که باعث شدم ناراحت بشی...

معذرت می‌خوام ... معذرت می‌خوام ... معذرت می‌خوام ... معذرت می‌خوام ... معذرت می‌خوام ... معذرت می‌خوام ... معذرت می‌خوام ... معذرت می‌خوام ... معذرت می‌خوام ...

 

نوشته شده توسط ویروس – مورخ 29 اسفند 85

 

= = = = = =

 

توضیحات من (1397)

نمی‌خوام در موردش حرف بزنم.

ولی با توجه به تاریخ، باید یه تبریک عیدی بوده باشه و جوابی که گرفته شده.

و بعد اون، این متن نوشته شده.

و می‌دونم این نوشته چی بوده!

لعنتی! کی گفت آرشیو وبلاگ رو برگردونی؟!

این طوری می‌خواهی زخم‌های بسته نشده رو بیشتر باز کنی؟

نفس بکش! نفس بکش! تو خوبی! تو هیچی‌ت نیست.

تو قرار نیست چیزی یادت بیاد.

تو هیچی رو به خاطر نمیاری.

تو همه چی رو فراموش کردی!

پس آروم باش.

با دنیای جدید خودت زندگی کن.

به این نوشته‌های گذشته نگاه نکن! نگاه نکن.

 

 

بازگشت غرور آفرین ویروس

 

بازگشت غرور آفرین ویروس (85/12/10)

 

سلام به همه ی دوستان. امیدوارم که خوب باشین.

اگه بدونین توو این چند وقت چی کشیدم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ داشتم دق مرگ میشدم. هر کاری می کردم این سیستم درست نمی شد. توی آپدیت قبلی گفته بودم که می رم سر کار و ساعت کاریش چی جوری است، اصلاً وقت نداشتم که درست و حسابی بشینم پاش.

دقیقاً اون شبی که آپدیت کردم، دیگه نتونستم آنلاین بشم. چند تا ISP مختلف امتحان کردم، فایده نداشت. من هی میگفتم مشکل خط تلفن است.

خانواده می گفتن نه، مال ِ سیستم و مودم است. هیچی دیگه، هفته ی پیش بعد از مدت ها سیستم رو فرمت کردم و ... ولی باز درست نشد.

به پشتیبانی یکی از ISPها هم زنگ زدم، گفت مشکل از مودم است. سیستم رو برداشتم بردم بیرون تا ببینه چش بید، یارو گفت هیچیش نیست، فقط مودم با برنامه ی نوکیا قاطی کرده !!!! (واه ه ه ه خاک ِ عالم). گفت برنامه های نوکیا رو پاک کن، دوباره ... من هر چی کردم باز درست نشد.

از یه چند تا مغازه هم خانواده رفته بودن پرس و جو کرده بودن، همه گفته بودن مشکل از مودم است. مودم قدیمی است و این حرفها ... من همچنان سر حرف خودم بودم که مشکل از خط تلفن است.

هیچی دیگه، امروز که زودتر اومدم خونه، اومدم تست کردم، دیدم فایده نداره، گفتم بذا سیستم رو ببرم توی هال، به یه پریز تلفن دیگه وصل کنم، برداشتم سیستم رو خرکش کردم و بردم توی هال، وصل کردم به پریز هال، وصل شد، باورتون میشه؟ نه، خدایی باورتون میشه، هیچی دیگه، افتادیم به جونه پریز اتاق کامپیوتر!

یه خورده از توو دیوار شل شده بود. با پیش گوشتی سفتش کردیم و سیستم رو وصل کردم و خدا رو شکر درست شد. فقط می تونم بگم که این چند وقته داشتم دق می کردم. بیشتر از دو هفته است که از هیچی خبر ندارم. یه دونه میل نخوندم، یه دونه میل نزدم.... هیچ وبلاگی ندیدم، وبلاگ خودم رو ندیدم ... نمی دونم بگم چه اوضاع و احوالی داشتم و دارم ... این سر کار رفتن هم شده قوز بالا قوز! فقط الان می تونم بگم که یه خورده ذوق زده شدم برا اینترنت.

 

پ.ن: تولد، تولد، تولدت مبارک سوشیانت

 

تولد سه سالگی وبلاگ مبارکا باشه

سلام به همه. امروز تولد سه سالگی وبلاگ است. توو این چند وقت این قده بهم فشار اومده بود که نگو، هم از محل کار، که کار سنگین و ساعت کاری بالا، از یه ور خونه که سر این سیستم پدرِ من رو در آوردن ... این قده بهم فشار آورده بودن که اصلاً یادم نبود تولد وبلاگم نزدیک است. امروز صبح توی اتاقم تو محل کار، گوشی رو دیدم که آلارم داشت می داد که تولد وبلاگم است. واقعاً شوکه شدم. به هیچ عنوان انتظار نداشتم ...

 

تولد ، تولد، تولدت مبارک وبلاگ ِ کوچولوی من

شناسنامه

عنوان وبلاگ : Write Time

آدرس وبلاگ: http://DataBus.Persianblog.com

نویسنده وبلاگ : ویروس

سن : 3 سال

تاریخ تولد: 12/12/82

تاریخ وفات: معلوم نیست.

تولد ، تولد، تولدت مبارک وبلاگ ِ کوچولوی من

 

نوشته شده توسط ویروس – مورخ 10 اسفند 1385

 

= = = = = = =

 

توضیحات من (1397)

 

اوه اوه اوه، اون موقع‌ها اینترنت هوشمند بود!

با مودم‌های Dial-Up، ویندوز هم  ایکس.پی داشتیم.

اون موقع‌ها خودم هنوز سیستم نداشتم. یه سیستم بود برای کل خانواده.

چه دورانی بوده‌ها!

خب این وبلاگی که در پرشین بلاگ داشتم، فیلتر شد و به دستور مقامات قضایی حذف شد.

احتمالا 88 یا 89 بوده که حذف شده. مطئن نیستم.

آخی، آخی، اون موقع‌ها برای وبلاگم تولد می‌گرفتم. :D

 

 

یه سری حرف

 

 

 

یه سری حرف:

سلام. می بینم که یه 100 سالی این وبلاگ رو آپدیت نکرده بودم، دوباره گفتم بذار آپدیت کنم! قالب وبلاگ رو عوض کردم، چه طور است؟ سنگین که نیست؟ از قبلی سبک تر است! حالا نمی دونم چرا بعضی ها گفتن که قالب سنگین است! لینک دونی رو هم سر و سامون دادم، ولی باز یه سری لینک ها رو از دست دادم. ندارم دیگه. همش هم به خاطر فیلتر شدن بلاگ رولینگ است. من حالا لیست وبلاگ هایی که لینک داده بودم جدیدا رو از کجا بیارم. حافظه ندارم که آدرس وبلاگ ها چی بوده!

توو این چند وقت، سیستم فرمت کردم، کارت گرافیک ارتقا دادم، فلاپی درایو که خراب بود عضو کردم، TV کارت گرفتم.

دیگه... گفتم خیلی وقته آپدیت نکردم، بذا یه آپدتی بکنم! تولدم هم گذشت و از دوستایی که تولدم رو تبریک گفتن، تشکر می کنم.

از بچه هایی که خیلی وقته به وبلاگ هاشون سر نزدم، معذرت می خوام، واقعا ً نمی تونستم سر بزنم. سر فرصت به همه ی بروبچ قدیمی سر می زنم.

 

* * * * * * * * * * *

 

لینک دونی:

1-                شصت میلیون دختر آسیایی ناپدید شده اند. عجب دنیایی شده ها!

2-                تاثیرات هرزه نگاری اینترنتی بر بزرگسالان

3-                خرابکاری آمریکا، انگلیس، اسرائیل در سقوط دو هواپیما

4-                 دزدیدن دختران مانتو کوتاه در غرب تهران

5-                شب های برره با زیر نویس انگلیسی در گوگل

6-                ارسال و دریافت میل از طریق موبایل در ایران فعال شد

7-                ایستگاه صلواتی، ویژه ی خواهران – عکس

8-                نظر سنجی CNN درباره ی اسلام، برین No بزنین!

9-                محکوم کردن اقدام روزنامه ی دانمارکی به خاطر کشیدن کاریکاتور، بازم برین No بزنین! میگما این CNN بیکاره ها، هی داره اذیت میکنه، نظر سنجی از خودش می ذاره، ما هم برای این که کم نیاریم، هی میریم توو این نظر سنجی ها شرکت می کنیم. ولی جدی شرکت کنین ها! خیلی روشون زیاد شده!   

10-            و باز هم نظر سنجی CNN درباره ی مسائل هسته ای ایران، باز هم برین No بزنین! این یه جنگ واقعی با CNN است! زودی دست به کار بشین!

11-            گرچه تلاش دو سه روزه ی دانشجویان باعث شده طومار آنها، چهارمین طومار فعال اینترنتی شود و طومار حامیان کاریکاتور به درجه پنجم نزول کند، اما همچنان حامیان کاریکاتوریست دانمارکی جلوتر هستند، حدود 30000 امضا پای متن آنها است و طومار مسلمانان تا ساعت تنظیم این خبر، فقط 6200 امضا دارد. شما برای شرکت در این حرکت و محکم تر کردن جبهه ی مسلمانان به لینک مربوطه رفته و امضای خودتون رو اضافه کنین!

12-            « بشر » یکی از بچه های « شاخه ی امید » وبلاگ رو آپدیت کرده بوده، به مناسبت تولد من! واقعا ممنون. وقتی دیدم، یه خورده شوکه شدم!

 

 

* * * * * * * * * * *

 

معرفی نرم افزار:

برنامه های اضافی را قفل کنید.

نرم افزار User Control یکی از نرم افزارهایی است که با استفاده از روش های جدید به امنیت و حفاظت از کامپیوتر شما می پردازد. این برنامه می تواند با توجه به عنوان نرم افزارهایی که اجرا می شوند آنها را قفل نماید. به عنوان مثال چنانچه در عنوان پنجره ی اجرا شده توسط نرم افزار Setup، Install باشد از اجرای آن جلوگیری می کند تا هیچ نرم افزاری بدون اجازه شما بر روی کامپیوتر نصب نشود. همچنین می توانید جلوی اجرای نرم افزار های مختلف چت و بازی ها را نیز بگیرید و با استفاده از تعیین نمودن کلمات کلیدی مختلف می توانید سایت های اینترنتی را هم فیلتر کنید. برای دانلود این برنامه به سایت زیر مراجعه کنید:

http://www.salfeld.com/software/usercontrol

منبع: ضمیمه ی کلیک، روزنامه ی جام جم

 

 

* * * * * * * * * * *

 

آدرس عکس:

http://img.majidonline.com/pic/26960/I%20Love%20You.jpg

 

 

وراجی‌های ویروس

 

 

https://cdn.akairan.com/akairan/aka/m998/024883435262014102a.jpg

 

وراجی‌های ویروس (85/11/23)

 

سلام.

وعده ی ما، راه پیمایی بیست و دوم بهمن 85

 

پنجشنبه شب که آنلاین شدم، از طریق آفلاین راوی فهمیدم که مادر ِ سجاد جوزانی (وبنگاشت) فوت شده است. از طرف خودم و دوستان این مصیبت وارده رو بهش تسلیت می گم.

درسته که یک سری موارد هست که بعضی وقت ها 180 درجه با بعضی از دوستان اختلاف نظر دارم ولی دلیل نمی شه که دوستی ها به خاطر این مسائل از بین بره. به هر حال هر کسی یه سری اعتقاداتی داره و یه سری تفکرات، حالا می تونه این تفاوت با اطرافیان از 1 تا 180 باشه، خب ایرادی نداره ... نمی دونم منظورم رو رسوندم یا نه؟!

می خوام یه اعترافی بکنم براتون،‌ راستش الان یه چند وقتی است که دوباره دارم می رم سرکار. از طریق یک شرکت پیمانکاری یه جایی رفتم به عنوان پرسنل امور دفتری و تایپ. کارش همچی سخت نیست. نامه تایپ کنم،‌ شماره کنم، بایگانی کنم، نامه ها از این طبقه ببرم اون طبقه و ... در کل همچی بدک نیست. فقط یه چند تا مشکل همچی بگی نگی کوچولو داره. یکی ش این که ساعت کاریش خیلی خفن است. از شنبه تا چهارشنبه از ساعت 7:30 الی 16:30 به طور رسمی است. ولی باید اضافه کار وایستی تا 19:30 (اضافه کار که نه، بهش میگن اجباری کار، با حقوق اضافه کار). روز های پنجشنبه هم که مثلاً تعطیل است، ببین، اسماً تعطیل است، وگرنه ساعت کاری هیچ فرقی نداره. باید بری. البته یه چند وقتی است که یه نموره زودتر میام. یعنی دیگه تا 19:30 وای نمیستم، تا 18:30 وای میستم. البته ثابت نیست. ثابتش همون 19:30 است. ولی پنجشنبه ها دیگه 15 جیم میشم. مشکل دوم هم یه نموره یه جورایی بید، همچی مشکل هم نیست ها، ولی نه، مشکل حساب میشه. توو کل ِ اون ساختمون به اون عظمت، کمتر از 15 تا خانم هستیم و بقیه همه آقا تشریف داشته بیدن. از قضا در طبقه ای که بنده تشریف دارم، تک دخترم و همه آقا بیدن، اونم که اکثرشون متولد 55 الی 59 هستن. من واسه خودم اتاق داشته بیدم. ولی کامپیوتر ندارم، برای تایپ نامه باید برم یه طبقه دیگه، اتاق یه سری آدم دیگه... اگه می بینین که یه چند وقتی است که خبری ازم نیست، میل زیادی نمی زنم، تو وبلاگ ها نمی رم نظر بدم، بدونین من بی وفا نیستم، از وقتی رفتم سر این کار،‌ زندگی م ریخته به هم... صبح ها که 6:50 می رم جایی که باید سرویس سوار شم، شب ها هم اگه تا 19:30 بمونم و با سرویس بیام میشه ساعت 21. دیگه جسد می شم و جنازه... نمی تونم هیچ کاری انجام بدم. به قولی الان روزهای خوشیم است. چون یه چند وقت دیگه روز تعطیل و غیر تعطیل نداره. جمعه و غیر جمعه نخواهم داشت ... حالا من اگه اضافه کار نخوام کی رو باید ببینم؟ هان؟

بیست و دوم بهمن تولد یکی از دوستان است،‌ می خوام تولدش رو تبریک بگم. (فکر می کنم اجازه ندارم لینک بدم.) تولدت مبارک دوست ِ من = Buon Comple anno Il Mio Amico

هنوزم که هنوزه میگم که این سریال جواهری در قصر یه چی فوق العاده بید!‌

عرضم به حضورتون که جمعه مورخ 20/11/85 اینجانب کنکور داشته بیدم، اونم از نوع علمی ـ کاربردی،‌ کارشناسی ناپیوسته، کامپیوتر نرم افزار. افتاده بودم توو خیابون آذربایجان،‌یه دبیرستانی بود که یادم است یه بار دیگه توش کنکور داده بودم. یه وقت به این پسرها بد نگذره؟ حوزه ی امتحانی شون همش دانشگاه ها و دانشکده ها بود، اون وقت حوزه ما رو انداخته بودن توی مدارس !!!!

میدونین، فکر میکنم اگه اصلاً درباره ی این کنکور حرف نزنم، خیلی سنگین ترم ها! باور کنین.

دروس عمومی:

ادبیات: متوسط، ای بدک نبود سوال ها!

زبان: افتضاح،‌ هیچ کلمه ای برام آشنا نبود،‌ نمی دونم چرا!

معارف: بد، یک سری کلمات داشت که من حتی نمی تونستم روخونی کنم.

ریاضی: افتضاح، فقط یک سوال زدم،‌ شکی نیست که غلط باید باشه. من حتی مشتق یادم رفته بود. خاک بر سرم کنن.

دروس تخصصی:

ساختمان داده و سیستم عامل و ذخیره و برنامه سازی: به جان ِ شما خیلی سنگین ترم اگه دربارشون چیزی نگم!‌

یه سوال ساختمان داده بود، یه تابع بازگشتی بود، گفته بود f(100) رو حساب کنین. تابع یه همچی چیزی بود:

Function f (int x)

{

If (x<2)

                   Return x+1;

Else

                   Return x + f (x-1);

}

البته الان دقیق یادم نیست که وقتی شرط برقرار شد چند واحد اضافه بشه، ولی موضوع این است که گفته بود f(100) حساب کنین و من نشستم دونه دونه دستی حساب کردم. یه نیم ساعتی طول کشید، هی جمع کردم و ... آخرش یه جواب خوشگل در آوردم. ولی توو هیچ کدوم از گزینه ها نبود. اصلا نزدیکش هم نبود. همه ی گزینه ها عددی تو مایه های 5020 این طورا بود، یعنی رقم دوم در هر چهار گزینه صفر بود، در صورتی که من تا f(98) این طورا حساب کرده بودم به 51 رسیده بودم. منظورم یه عددی تو مایه های 5120 بود ... اینقده ضد حال خوردم که نگوووو‌، آخرش هم ساعت 11 برگه رو دادم و اومدم بیرون.

نکته: من همیشه صبح کنکور و همین طور شب قبلش مثل چی پشیمون میشم که اصلاً برای چی چی من شرکت کردم. یکی نیست بگه آخه دیوونه،‌ خل و چل، روانی، تو که درس نمی خونی و نخوندی، برا چی چی این همه پول ِ مفت رو می دی به این سازمان سنجشی ها؟ و هی کنکور شرکت می کنی؟ هان؟ یکی نیست بگه! خاک تو سرت ویروس!!!!!

دوباره باید از طرف مت یه پیغام به پت برسونم. البته ممکن است که الان اسم ها رو جابه جا گفته باشم. یعنی پت به مت پیغام برسونه. یادم رفته خب،‌ البته ببخشید ها! ولی حس می کنم که مت گفته بود به پت پیغام برسونم. مطمئن نیستم الان.

مت: من نگرانم پت، هیچ معلوم است که کجایی؟ حتی نمی دونم حالت خوبه یا نه؟ بد جوری نگرانتم. اوضاع و احوالت خوبه؟ یه خبری بده. آخه نمی گی من هزار و یک فکر و خیال می کنم؟ می دونی چند وقته هیچ خبری ازت نیست! یه چیزی بگو،‌ منتظرم، یه زنگی، یه اس.ام.اسی، یه آفلاینی، یه میلی ... چه می دونم،‌ یه جوری خبر بده ببینم زنده ای،‌ حالت خوبه،‌ یه وقت کار احمقانه ای نکرده باشی ... پت، من خیلی نگرانتم و دلم هم برات تنگ شده، می خوام باهام حرف بزنی.

خب پیغام رو رسوندم و امیدوارم که کامل گفته باشم.

 

لینکدونی بروبچ وبلاگی بدون هیچ حرف اضافه ای

وبنگاشت ـ راوی ـ ملکه رویا ـ صفیر شب ـ چلوکباب ـ شاخه ی امید ـ حزب جوانان زیر آفتاب ـ مثبت بی نهایت ـ پسری با کفش های کتانی ـ Bad Girls ـ سارنت ـ غوغای عشق در دفتر عشق ـ نم نم ـ کوچولویی دکتر می شود ـ حرف هایم با تو ـ پارس فوتبال

 

دعوت نامه برای سایت های مختلف

کلوب ـ Zebo ـ Ringo ـ Silver Lake ـ Box Net ـ Hover Spot ـ Me.Com ـ

 

SMS

+ امروز،‌ روز‌ ِ ملی گل هاست. روزت مبارک. اینو برای همه ی گل های دنیا که عطرشون رو دوست داری می تونی بفرستی.

+ پفک 100 تومن، شیر 200 تومن،  بستنی مگنوم 300 تومن، نوشابه 200 تومن، سیگار 25 تومن، دیگه روت میشه برام SMS ِ 14 تومنی نفرستی؟

 

جمله

زندگی جاده ای ست یک طرفه، که آخرش نوشته: دور زدن ممنوع!

 

پ.ن: به دلیل اختلال 72 ساعته در تلفن های منطقه،‌ نتونستم شنبه شب (21 بهمن) آپدیت کنم. برای همین الان دارم آپدیت می کنم. متن رو تغییر نمی دم. فقط یه چیزای کوچولویی به آپدیت اضافه کردم.

 

تولدم مبارک. فردا (24 بهمن) تولدم است. تولدم مبارک.

 

نوشته شده توسط ویروس – مورخ 23 بهمن 1385

 

= = = = = =

 

توضیحات من (1397)

 

وای وای وای. هنوز که هنوز است پشیمون نیستم.

که از اون شغل اومدم بیرون.

اطرافیان خیلی غرغر کرده بودن. ولی من هنوز پشیمون نشدم.

هنوز که هنوز است بهم میگن اگه مونده بودی، تا حالا رسمی شده بودی و ...

بی خیال!

من اون موقع‌ها هم با کار دائم و تمام وقت مشکل داشتم.

البته احتمالا همین شغل دوم، باعث شده بود که دیگه نتونم کار دائم و تمام وقت داشته باشم.

خیلی بهم فشار اومده بود.

چقده قدیم‌ها وراجی می‌کردم. واقعا که!

اون تیکه‌های مربوط به محل کار رو می‌خوندم، یاد اون محیط میافتم.

نمیگم بد بودهااا. ولی من اون موقع‌ها، کله‌م بوی قرمه سبزی میداد.

دلم می‌خواست کار مرتبط با رشته‌م برم. برای همین به هم سخت گذشت اون آخرهاش.

بی خیال. حالا که کلی سال گذشته ...

اون قسمت مربوط به دعوت‌نامه‌ها بود، خب تابلو است که لینک‌ها دیگه کار نکنه.

اوه اوه اوه ... این قضیه مربوط به بعد از فیلتر شدن اورکات است.

همه جا دعوت‌نامه می‌خواست.

اون رینگو خدابیامرز، می‌تونم بگم این یکی از سایت‌هایی بود که باعث میشد بچه‌های چشم و گوش بسته، همچین چشم و گوششون باز بشه.

خودم به شخصه تصاویری در این دیده بودم که نگوووو D:

هنوز بعضی‌هاش در ذهنم میاد :D

 

 

 

 

فرار از محل کار

 

 

 

https://roshrulez.files.wordpress.com/2012/07/538174131girl_runaway.jpg

 

فرار از محل کار (85/11/05)

 

می خوام الان براتون یه اعترافی رو بکنم. چند وقت پیشا،‌ فکر کنم دیگه یه ماه شده،‌ رفتم یه جا سر کار. به عنوان منشی و تایپیست و مسئول دفتر. کمتر از ده روز دووم آوردم. فرار کردم. گفتم دیگه نمیام. از تلفن جواب دادن متنفر بودم و هستم و حالا دیگه ... اصلاً نمی خوام بهش فکر کنم ... اون قدری که اون ده روز جونم در اومد، از سه ماه تایپ کردن مداوم خسته نشده بودم ... عجب کار وحشتناکی بود. محیطش خوب بود، شاید به قولی ممکن بود آینده ی مهمی داشته باشه. چون یه جای معمولی نبود، نیمه خصوصی و نیمه دولتی بود، اینقده کله گنده ها در کار بودن که نگو، اون وقت من باید تماس می گرفتم و این حرفها ... من طاقت نیوردم، دیگه نموندم. هیچ پولی هم بهم ندادن. تازه قرار بود سه ماه آزمایشی باشه. ولی من فقط ده روز دووم آوردم....

 

لینکدونی

آخه چی بگم؟ هان؟ . . . لینک

جنگجوی کوچک خدا، نوشته عرفان نظر آهاری . . . لینک

زندگی زیر پوست شهر . . . لینک

دانستنی های دین زرتشت . . . لینک

زنده باد جهان پهلوان تختی، نوشته ای یاسر اشراقی . . . لینک

 

نوشته شده توسط ویروس – مورخ 5 بهمن 1385

 

= = = = = = =

 

توضیحات من (1397)

 

اااااا، یادم رفته بود، بخوام این کارهای یک هفته‌یی ده روزه رو هم حساب کنم.

خیلی جاها کار کردم. بدون حقوق!

مسئول دفتر بودن خیلی وحشتناک است.

اصلا نتوسته بودم تحمل کنم.

از نظر روانی خیلی مشکل دارم. خودم می‌دونم.

 

 

 

دهه ی فجر – محرم

 

 

دهه ی فجر – محرم

 

http://img.majidonline.com/pic/25490/Fajr.jpg

 

http://img.majidonline.com/pic/25491/Moharam.jpg

 

 

فرا رسیدن تاسوعا و عاشورای حسینی را به شما دوستاران آن حضرت و مسلمین جهان، تسلیت عرض می کنم.

فرا رسیدن، 22 بهمن، سالروز پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی را به شما دوستان، تبریک عرض می کنم.

خب می خواستم یه خورده حرف بزنم توو این آپدیت، ولی گفتم فعلا بهتره چیزی نگم، درباره ی این اتفاقات این چند روز و... توو این چند روز خیلی اتفاقات افتاده که باید گفته میشد، البته از طریق گروه، میل زدم برای گروه، ولی این که توو وبلاگ بنویسم، نه، نشده.

اگه عکس های بیشتری درباره ی محرم می خواهید، در گروه « دریاچه نقره ای » عضو بشین، و توو قسمت « Photo » در شاخه ی « Moharam »، می تونین عکس هایی درباره ی محرم رو ببینین و برای خودتون ذخیره کنین!

اگه بشه، می خوام قالب وبلاگ رو عوض کنم، الان لینک دوستان، توو وبلاگ کار نمی کنه، برای این که فیلتر شده! کدهای بلاگ رولینگ بود، یه مدت از یه کد دیگه استفاده کردم، نشون می داد، ولی دوباره این رو هم فیلتر کردن.