جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

ابزار ( ابراز ) همدردی با ویروس

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

ابزار ( ابراز ) همدردی با ویروس

 

عرضم به حصورتون که اولا ً سلام . دوما ً قراره الان مراسم پیش عذادارون برای بنده ( ویروس ) برگزار کنیم و شما ها هم ابزار ( ابراز ) همدردی کنین . و حالا به چه مناسبت  ؟ واه ! این که فکر کردن نداره ! الان آذرماه است ، یعنی این که یه چند وقت دیگه قبض ِ تلفن ( مهر و آبان ) میاد . بعدش خب من باید یه جایی خودم رو گم و گور کنم تا آبا از آسیاب بیوفته . یادم است یه بار نیک یه شماره حساب سیبا نوشته بود تو وبلاگش برای کمکهای مالی بروبچ ! حیف که من حساب سیبا ندارم ، وگرنه براتون می نوشتم که که کمکهای بشر دوستانه ی خودتون رو به ویروس بکنین !

خب شاید باباهه راضی شد پول ِ تلفن ( خط اینترنت رو منظورم است ها ) رو بده ، یعنی من شانس آوردم تو این زمینه ! ولی اگه یه وقت خدایی نکرده ، نخواد پرداخت کنه ، خب تلفن قطع میشه ، بعد من بدون اینترنت می مونم و شماها بی ویروس میشین ! بعد من کم کم نابود میشم .

واه ! بی خودی دلتون رو صابون نزنین ! عمرنات ویروس بره بمیره !

سومندش این که ، آخه هنوز یه موضوعه کوچولوی دیگه هم مونده ! خب چی جوری بگم ، این قبض تلفنه شاید پرداخت بشه ، بعد آبا از آسیاب بیوفته ، بعد احتیاج نباشه من برم خودم رو گم و گور کنم . ولی ... آخه چیزه ، بعدش هم قبض ِ این موبایل میاد . بعد من دیگه رسما ً باید برم خودم رو یه جایی گم و گور کنم . چون احتمالا ً گوشی توقیف میشه ، بعد من باید با گوشی فرار کنم برم یه جایی ! آخه من بدون موبایلم دق می کنم ! دوست و آشنا میدونن چرا ! طلفی ویروس !

همین چند روز پیشا بود که مامانم اینا گوشی رو یه دو ساعتی با خودشون بردن ، حالا من عین این روانی ها ، هی می رفتم اتاق خودم رو نگاه می کردم ببینم گوشی رو می بینم یا نه ، از اون ور میومدم کنار کامپیوتر رو نگاه میکردم . یه اوصافی بود ااااااااااااااااااااا

یه اعتیاد و وابستگی بیش از حدی به گوشیم دارم . چه رویی هم دارم . حالا نه این که  واقعا ً گوشی مال خودم است ! مال بابامه خب ! بعد من صاحب شدم همینجوری ! ولی اگه یه وقت بخواد توقیف بشه ، من با گوشی میرم خودم رو گم و گور می کنم .

 

هم اکنون یاری نیازمند سبزتان هستیم ...

« روابط عمومی سازمان نجات ویروس از بحران »

 

بدین مناسبت یه شعری از خودم در وَکردم که براتون میگم . و یه نکته ی کوچولو ، اونم اینکه باید با لحن برره ای بخونین شعر رو ! ( مراسم پیش عذادارون یادتونه ؟! تو همون تریپ )

 

بیچاره شدم ، هی هی / فراری شدم ، هی هی

قبض ِ تل می آد ، هی هی / بیرون می شوم ، هی هی

باباه میگه ، هی هی / چی کار کردی تو ؟ هی هی

منم میگم که ، هی هی / ولگردی کردم ، هی هی

باباهه میگه ، هی هی / خاک توو اون سرت ، هی هی

دیگه نمی دم ، هی هی / پوله تلفن ، هی هی

ویروس بدبخت شد ، هی هی / آواره بِشُد ، هی هی

دیگه نمی تونه ، که / بره ولگردی ، هی هی

بیچاره شدم ، هی هی / آواره شدم ، هی هی

قبض ِ تل می آد ، هی هی / بایکوت می شوم ، هی هی

 

شاعر : ویروس

سروده شده در : 2-9-84

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥احساس♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

سلام خورشیدی به همه دوستان خوبم و یه سلام خورشیدی بهتر به اونایی که از نوشته های من بدشون میاد .

نمی دونستم از چی بنویسم اصلا نمی خواستم بنویسم ولی یه جرقه موقه خواب در ذهنم باعث آتیش شد . همه مخم سوخت . شوخی کردم .

 بریم سر اصل مطب می خوام از چیزی صحبت کنم که واسه همتون آشناست .

2 سال پیش اگه اشتباه نکم. رفته بودم خونه دوستم توی اتاقش یه نوشته زده بود با این متن که بعد از 730 روز تقریبا یادمه : ( خدایا من در کلبه فقیرانه خود آنی دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری من چون تویی دارم و تو چون خود نداری) . بعد از خوندن این عبارت تمام بدنم یه جوری شد انگار تمام امیال حیوانی و انسانی و معنوی و … با هم ارضا شدن. اصلا یه جوری شدم که تو عمرم اینجوری نشده بودم همین الانشم که یادش افتادم حالی به حولی شدم. میدونیدحس عجیبه همه بدن آدم مور مور میشه فکر کنم از نشگی هم بهتر باشه نمی دونم ولی واقعا با حاله بود .حالا اینو می خواستم بگم که :هر کی به نوعی  یکی با شعر . یکی با موسیقی … به طور کل همه یه جوری با چنین احساساتی آشنا هستن. فقط نمی دونم چرا این احساس رو مراجع ما حرام دونستن آخه آدم با موسیقی زمانی حال میکنه که موسیقی بره تو وجودش روانشناسها هم میگن موسیقی خوبه و به قول خودشون : بدا به حال کسی که با موسیقی سرو کار نداشته باشه . البته همه نوع موسیقی نه ها چون بعضی ها واقعا اثر منفی میذارن و آدمی که گوش میده  سریع واکنش از خودشون نشون میدن . هر کسی واسه احساساتش یه ظرفیتی داره که با بقیه فرق داره. دیدین بعضی ها از ظرفیتها شون نمی دونن تگری می زنن این تو زندگی هممون هست .  یکی به انداره یه فنجون قهوه کم ضرفیته یکی هم به اندازه یه استخر با حال و پر ظرفیت.

 

آدم همیشه سعی میکنه به احساس خوب برسه خیلی ها حاضر هستن واسه همین احساس خوب دست به هر کاری بزنن حتی از بهترین نعمت خدادادی که سلامتیمونه بگذرن با کرستال یا اکس وکلی چیز بد دیگه .نمیگم ارزش نداره که انسان احساس خوبی داشته باشه حتی واسه یه مدت کوتاه ولی نه به هر قیمتی . خیلی ها واسه فرار کردن از مشکلات این کارها رو انجام میدن . ولی به نظر من همین مشکلات و سختی هاست که آدمو بزرگ میکنه به زندگی شکل میده . انسان از حل کردن مسائل مشکل خوشش می یاد و بعد از حل کردن اونا به احساس خوبی میرسه که هیچ احساسی به نظر من بالا تر از اون نیست.

 

یه کار بدی هم ما میکنیم اینه که همه چیزو خودمون امتحان کنیم که همش بر میگرده به احساس .یکی می خواد خودش امتحان کنه که مواد و یا خیلی چیزای دیگه چه احساسی به آدم دست میده . بعضی اوقات می مونم که چرامن باید اینقد احمق باشم که خودم بخوام یه چیزو امتحان کنم که خدایی ناکرده گرفتارش بشم. در حالی که خیلیراحت تجروبش توسط یک بزرگتر در اختیارم هست به جون خودم انسانهای اولیه از ما با هوش تر بودن . اگه یکی یه کاری میکرد تجربه ای بود واسه بقیه. اصلا واسه همین بود که علم پیشرفت کرد .

 

می دونید هر انسانی از چیزهایی احساس خوش حالی می کنه ولی والا نیست. مثلا اگه دست خدا رو تو تمام مراحل زندگی ببینیم باور کنید از هیچ شکستی ناراحت نمیشی و از هیچ پیروزی مغرور .

بعضی اوقات فکر میکنم که چرا ما وقتی خدای به این خوبی دارم حاضریم لذت گناه رو به  لذت با خدا بودن عوض کنیم . باید سعی کنیم این لذت با خدا بودن رو تو وجودمون پیدا کنیم . ما میدونیم و اعتقاد داریم که خدا هنگام آفریدن انسان از روح خودش در انسان دمیده واینم میدونیم که خدا بزرگتر از اینه که در ذهن کوچک ما تصور بشه .پس اون روحی که در ما دمیده شده هر چیقدر هم کوچک باشه خیلی بزرگه .

 

با آرزوی اینکه خدای وجودمونو پیدا کنیم .

 

سوشیانت

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥جمله ی عشقولانه ♥♥♥♥♥♥♥♥

 

عشق ، شب ِ نامزدی ما ، با جدایی است ....

 

♥♥♥♥♥♥♥♥ لینک دونی ♥♥♥♥♥♥♥♥

 

دانشمندان می گویند : موش ها آواز می خوانند ...

میگن ورود خانوما ممنوع ، ولی خب من رفتم جالبناک بود ! واقعاً اینا دیوونن

به نظر من که خیلی جالبه ، برو ببین

ممنوعیت ارسال ایمیل های ایرانی به یاهو

اشتباهات تابلو در فیلم های سینمایی ( خیلی باحاله )

دختر 14 ساله ی ایرانی ، قربانی شیوه ی جدید مرگ در لوس آنجلس

یه روح ِ سرگردان و بی آزار ( خیلی مسخره بود )

ویکی پدیا و نسل جدید نوشتار الکترونیکی

یک عکس استثنایی ، بوش و درهای بسته ...

گزارش تصویری آتش سوزی دانشگاه تهران

ژنی که برنده ی مسابقه را از قبل نشان می دهد ...

دانشجویان ِ دارای انحراف اخلاقی باید شناسایی و جدا شوند ...

فقط می تونم بگم خیلی باحاله ...

ویرایش R-Click بر روی فایل

پلو زعفرانی با طعم لیمو ( می بینم که زدم تو خط آشپزی و آموزش غذای هندی ... چه می کنه ویروس با این قسمت لینک دونی )

روزی ، روزگاری ، با سلطان ( علی پروین )  

کودکی به نام گوگل ( می گما ، فکر نمی کنین دیوونه ها دارن زیاد میشن ؟! )

فکر می کنم که همه جور عکسی بتونی توش پیدا کنی .

انجمن شاعران ایران

فراخوان شرکت در مسابقه ی اجتماعی کلیپ های فلاش

یه پدر بزرگ باحال که می خواسته تجدید فراش کنه

ستون حادثه ، نامه ی بچه های نیمرخ به کوفی عنان و ...

ورود یک سگ گله به حرم امام رضا ( ع ) و گریه کردن در کنار ضریح آن حضرت ...

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥معرفی نرم افزار ♥♥♥♥♥♥♥♥♥

FaceOnBody 2.1.3 نرم افزاری جالب برای مضحک کردن تصاویر !

نظرتون راجع به تعویض سر دوستتان و یا همکلاسیتون و یا استاد و مدیرتون با سر یک خواننده و یا یک رقاصه و ..... چیه ؟ اگر نظرتون مثبت و به چنین کارهای با مزه ای علاقه دارید نرم افزار FaceOnBody گزینه ی مورد نظر شما خواهد بود . FaceOnBody به شما اجازه می دهد تا به جابجا کردن سر شخصیت های مختلف عکسهایی زیبا و بامزه به وجود آورید .نرم افزاری بسیار ساده و آسان می باشد و کار خود را به خوبی انجام می دهد . برای کار با این نرم افزار تنها لازم است تصویر و سر مورد نظر را انتخاب و به تصویر جدید Drag&Drop و تصویر نهایی را ذخیره نمایید !

دارای ابزارهاییست که به شما امکان دانلود مضحک ترین بدن ها  و صحنه ها را در اینترنت برای کاکردن رویشان می دهد .

ابزارهای ویرایشی این نرم افزار برای کم و زیاد کردن سایز ها و تنظیم رنگ و درجه ی تصویر و .... بسیار مفید می باشند .

دانلود کنید نسخه ی 2.1.3 را با حجم 1.06 مگابایت

تصاویری از محیط و کارهای انجام شده توسط این نرم افزار : 1 , 2 , 3

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥ترفند به رجیستری ♥♥♥♥♥♥♥♥♥

حذف شاخه ی Recent Documents از منوی شروع

 

برای حذف شاخه ی Recent Documents از منوی شروع برای کاربری که با آن وارد شده اید ، در قسمت Run از منوی شروع ، برنامه ی Regedit را اجرا کنید و به مسیر زیر بروید :

HKEYCURRENTUSERSoftwareMicrosoftWindowsCurrentVersionPoliciesExplorer

اگر هم می خواهید برای تمام کاربران این کار را انجام دهید و به مسیر زیر بروید :

HKEYLOCALMACHINESoftwareMicrosoftWindowsCurrentVersionPoliciesExplorer

مقداری به نام NoRecentDocsMenu را بیابید . ( اگر وجود ندارد آن را از نوع DWord بسازید ) و مقدار آن را به یک تغییر دهید . برای اعمال تغییرات ویندوز را دوباره راه اندازی کنید .

منبع : جام جم

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ یه ترانه ♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 حس عاشقی همینه ...

 

من همون جزیره بودم ، خاکی و صمیمی و گرم

واسه عشق بازی موج ها قامتم یه بستر ِ نرم

یه عزیز دردونه بودم

پیش چشم خیس ِ موج ها

یک نگین سبز خالص ، روی انگشتر دریا

تا که یک روز تو رسیدی

توی قلبم پا گذاشتی

غصه های عاشقی رو

تو وجودم جا گذاشتی

زیر رگبار ِ نگاهت ، دلم انگار زیر و رو شد

برای داشتن عشقت

همه جونم آرزو شد

تا نفس کشیدی انگار

نفسم برید تو سینه

ابر و باد دریا گفتن : حس عاشقی همینه

اومدی تو سرنوشتم ، بی بهونه پا گذاشتی

اما تا قایقی اومد ، از من و دلم گذشتی

رفتی با قایق عشقت سوی روشنی فردا

من و دل اما نشستیم

چشم به راهت لب ِ دریا

دیگه رو خاک ِ وجودم

نه گلی هست ، نه درختی

لحظه های بی تو بودن ، می گذره

اما به سختی

دل تنها و غریبم ، داره این گوشه می میره

ولی حتی وقت مردن

باز سراغت رو می گیره

می رسه روزی که دیگه قعر دریا می شه خونم

اما تو دریای عشقت باز یه گوشه ای می مونم

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

آدرس عکس :

http://img.majidonline.com/pic/16494/Mordab.jpg

 

 

 

قابل مردن

 

 

 

♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠

 

قابل مردن

 

تو قابل مردن نیستی

تو قبلاً مُردی...

اینو که خودت بهتر می دونی...

تو خیلی وقته که مُردی

می دونم، آره من مُردم، ولی می خوام جسمم رو هم نابود کنم

روحم مُرد، جسم هم باید به فنا رود در این دنیا

خسته از هر چه هست در این دنیا

دلتنگ آن تک ستاره ی آسمان قلبم

قلبی که سیاهی درونش را پر کرده است...

 

نوشته شده توسط ویروس، مورخ 18 آبان 1384

 

♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠

 

 

او یک فرشته بود

 

او یک فرشته بود

 

وقتی که بارون میاد، هر چند تا از قطرات را

که تونستی توی دستات بگیری،

به همون اندازه منو دوست داری.

اما

هر چند تا که نتونستی بگیری،

به همون اندازه

من دوستت دارم...

 

♣ او یک فرشته بود ♣

خب همون طور که الان از این تیتر می فهمین، من می خوام الانه یه کوچولو درباره این فیلم حرف بزنم که بعد از افطار از شبکه دوم پخش میشه! خیلی هاتون هم این فیلم رو نگاه می کنین! به خصوص دختر ها! بیشترتون هم یه فکر تو سرتون است، و اونم این است که همه ی مرد ها همین هستن!

دقت کردین، این فیلم داره نشون میده که جنس مذکر چقدر ضعیف النفس است، چقدر زود تحت تاثیر قرار می گیره، چی جوری تحت سلطه ی یکی در میاد. درسته تو این فیلم “فرشته” یه شیطون است، ولی از یه ور داره نشون میده که جنس مذکر چقدر در برابر شیطون ضعیف است و خیلی راحت می تونه با شیطون همراه بشه! همون پسر بچه ی کوچیک توی فیلم “میثم” چقدر زود تحت سلطه ی “فرشته” قرار گرفت، چی جوری هیپنوتیزم میشه! در صورتی که آبجیش “سحر” این طوری نبود.

“فرشته” نمی تونست روی “رعنا”، “عزیز” و “سحر” اختیاری داشته باشه، فقط می تونست به اونا صدمه بزنه. اونا زود تر از همه فهمیدن که “فرشته” یه مشکلی داره. ولی مثل همیشه این آقایون چشم هاشون رو بستن رو همه چیز و فکر می کنن حرفی که خودشون می زنن درسته!

عمه ام گفت که مردها یه چیزی هم بلد نباشن، این سریال های تلویزیونی بهشون یاد میده! یکی از بچه ها هم گفته بود که مرد ها آب نمی بینن، وگرنه شناگرهای ماهری هستن. و اینا کاملا ً درست است.

این فیلم فقط نشون داده که شیطون روی مرد ها خیلی اثر می ذاره، اون قاضی ِ مگه نبود ؟ چقدر راحت هیپنوتیزم شد و سند خونه رو آزاد کرد و اینا...

حتی اون دوست “بهزاد”، “حاج آقا” اونم یه جورایی تحت تاثیر قرار گرفته بود، یه جورایی اونم نمی تونست در مقابل “فرشته” مقاومت کنه!

درسته که تو قسمت قبل نشون داد که “فرشته” چون حالش داشت خیلی بد میشد، خودش رو غیب کرد که با “حاج آقا” روبه رو نشه، ولی به هر حال......

اون “بهزاد” ی که به دوستش می گفت: من مثل تو نیستم، من می تونم خودم رو کنترل کنم، من الم، من بلم و اینا.... خودش گرفتار شد.

دختر عمه ام “پری“ می گفت که نباید “میثم” تحت تاثیر شیطون قرار بگیره، چون بچه ها پاکن! تحت تاثیر شیطون قرار نمی گیرن! اگه بخوایم از این زاویه نگاه کنیم، خب نباید تحت تاثیر قرار می گرفت، ولی اگه بخواییم از زاویه ای نگاه کنیم که نشون میده چقدر جنس مذکر ضعیف النفس است، چرا می تونه تحت تاثیر قرار بگیره، همونی که الان هست. نمی دونم چند قسمت دیگه اش مونده. حدس زدن هم، تاحالا بهش فکر نکردم که بدونم آخر داستان قرار ِ چی بشه!

فکر کنم زیادی در این باره حرف زدم، بسه دیگه! برم مطلب بعدی!

 

♠ معرفی نرم افزار♠

♣ رمز های فراموش شده را پیدا کنید

نرم افزار Proactive System Password Recovery برنامه ای قدرتمند و حرفه ای برای بازاریابی رمزهای بخش های مختلف ویندوز است. این نرم افزار می تواند رمز ورودی تمامی ویندوز ها، رمز عبور.NET Passport، رمزهای ذخیره شده در حافظه ی ویندوز، رمز عبور محافظ صفحه نمایش و اتصالات Dial-Up، رمز عبور شبکه های VPN و همچنین رمز عبور دسترسی به منابع اشتراک گذارده شده را پیدا کرده و به شما نشان دهد. این نرم افزار دارای حجمی در حدود 2 مگابایت است و می توانید نسخه ای از آن را از سایت زیر دانلود نمایید.

آدرس سایت: http://www.elcomsoft.com/pspr.html

 

♣ حذف فایل های تکراری

اگر همیشه از اینترنت به دانلود فایل می پردازید و یا مدام فایل های متفاوت را بر روی هارد دیسک خود کپی می کنید این احتمال وجود دارد که فایل های تکراری زیادی بر روی هارد شما کپی شود که فضای هارد دیسک شما را بیهوده اشغال می کند. نرم افزار NoClone این امکان را به شما می دهد که فایل های تکراری روی هارد دیسکتان را حذف نمایید و موجب افزایش فضای خالی هارد شوید که این عمل نیز موجب افزایش سرعت ویندوز و بهینه سازی آن می شود. این نرم افزار از سایت زیر قابل دریافت است.

آدرس سایت: http://NoClone.Net

 

♣ کالین همراه

اگر از طرفداران سری بازی های رالی کالین باشید احتمالا ً با دیدن تیتر توجه تان جلب شده است. بله بعد از NFS:Underground این بار نوبت کالین است که از کنسول و PC راه خودش را به گوشی های همراه باز کند. سری بازیهای کالین از شماره اول جزو پر فروش ترین بازی های این سبک بوده اند. نسخه همراه بازی Colin McRae Rally 2004  که یکی از بهترین بازی های رالی بود، تجربه این بازی خوب را به گوشی های همراه منتقل کرده است.

بر خلاف چیزی که به نظر می آید، نسخه همراه بازی حس و حال بازی های اصلی را با خود دارد و بازی کننده ها با امتحان کردن آن تایید می کنند که تغییر گرافیک های سه بعدی به صفحه های تخت تاثیری در هیجان رالی مخصوص کالین ندارد و این بازی کماکان هیجان انگیز تر است. بازی سه نوع اتومبیل رالی در 5 نوع جاده ی مختلف تشکیل شده و کماکان شما می توانید بعد از مسابقه اتومبیل خود را تعمیر و به روز کنید. این بازی را به کسانی که اهل بازی های مسابقه ای هستند توصیه می کنیم.

 

♥ لینک دونی ♥

اقسام رنگ در زندگی ِ انسان

پرسش و پاسخ در مورد خدمات اینترنت پر سرعت ADSL

دلایل محکم برای افتخار کردن به خود

یک لینک جالب و...

 یه بار خواب دیدن تو، به همه ی عمر می ارزه

دوستی دختر و پسر در دانشگاه ها

 

♪ یک عکس تکان دهنده و در عین حال جالب توجه ♪

کودکی درمانده از خشم طبیعت:

این تصویر ٬که امروز یکی از دوستانم برایم فوروارد کرد ٬حکایت گر درماندگی کودک سیاهپوست سودانی است که خسته و نحیف از قحطی بسمت کمپ غذای سازمان ملل٬که کیلومتری دورتر قرار دارد٬ می خزد. در آن سو کرکسی به انتظار نشسته تا شاید وی از توان بیفتد و بدن نحیفش را طعمه خود کند. عکاس این تصویر٬کوین کارتر٬ که با این عکس جایزه عکاسی پولیتز سال ۱۹۹۴ را به خود اختصاص داد ٬ پس از گرفتن تصویر منطقه را ترک نمود و هیچ کس ندانست که چه بر سر آن کودک بی نوا آمد. وی سه ماه پس از بازگشت از سودان در اثر فرط افسردگی خودکشی نمود. و این متن نامه ای است که او خطاب به خدا نوشته است.

خدای عزیز٬

عهد می بندم که هرگز غذای خود را اتلاف نکنم هرچند غذا در نهایت بی مزگی باشد  و من در فرط سیری. دعا می کنم که تو خود این کودک نحیف را محافظت کنی و وی را از بدبختی و فلاکت نجات بخشی. دعا می کنم که ما نسبت به دنیای اطرافمان حساس تر باشیم و طبیعت خودخواه و منافعمان٬ چشمانمان را کور نکند. امیدوارم که این تصویر همیشه به خاطرمان بیاورد که ما  چقدر خوشبختیم و هرگز نباید  چیزی را مسلم بپنداریم(کوین کارتر).

 

♥ پیشاپیش فرا رسیدن عید سعید فطر را به شما دوستان تبریک می گویم. ♥

 

نوشته شده توسط ویروس – 8 آبان 1384

 

 

قاصدک

 

 

 

« قاصدک »

84/07/28

چند روز پیشا، یه قاصدک کوچولو اومد تو اتاق، منم گرفتمش تو دستم.

اینقده حرفا داشتم که براش بگم، کلی باهاش حرف زدم.

بهش گفتم:

قاصدک کوچولو، برو بهش بگو: هنوزم دوسش دارم، برو بهش بگو: هنوزم چشم به راهتم، برو بهش بگو: منتظرم تا دوباره یه روز برگردی و بگی دوستت دارم!

برو بهش بگو...

قاصدک رو از پنجره انداختم بیرون، فوتش کردم بره تو آسمون.

قاصدک کوچولو الان کجاست؟

یعنی پیغام منو رسونده؟

یعنی بهش گفته من هنوز منتظرش هستم؟!

بهش گفته که باز دوباره شب ها که میشه، دیگه هیچی رو نمی بینه این چشمام، بهش گفته که موقع خواب بالشم خیس میشه از این اشک ِ چشمام...

بهش گفته که من دلم براش تنگ شده!؟

بهش گفته که هنوزم میخوامش قد ِ تمام دنیا...

قاصدک بیا و بگو که بهش گفتی، بیا بگو که اونم دوباره گفته دوستت دارم...

هنوزم چشم به راه!

هنوزم امیدوار...

هنوزم به امید بازگشت...

هنوزم...

تو که می دونی من چقدر حسود ِ توام! که حسودت رو می شناسی!

نکنه یه وقت منو یادت رفته باشه!

سه تا ماه رمضون گذشت...

سه تا...

یکی رو سه تایی بودیم...

ولی این دوتا ماه رمضون آخری...

من تنهاااااااااااااااااااااااااااا

تنهااااااااااااااااااا

بیا بگو که هنوزم دوستم داری...

بیا بگو که همه ی اونا یه خواب و خیال بوده تا حالا...

قاصدک بیاد بگه که تو هنوزم هستی برام.

بیاد بگه که دوباره وقتی از خواب پا میشم، دوباره صدای گرم تو رو می شنوم، شبا که میخوام بخوابم، دوباره با لالایی تو می خوابم...

منتظرم...

 

- یه نفری –

 

نوشته توسط ویروس – 28 مهر 1384

 

= = = = = =

 

توضیحات من (1397)

 

الان نمی‌دونم این متن رو خودم نوشته بودم یا نه؟

آخه تهش یه اسم مستعار دیگه گذاشته شده! پس من نبودم؟

ولی یه سری جمله خاص داخلش هست، که نشون میده خودم نوشتم.

نمی‌دونم والا ...

البته احتمالش هم هستم مخصوصا یه اسم دیگه گذاشته باشم.

چون اون موقع‌ها، چند تا وبلاگ گروهی می‌نوشتم.

و این یکی از متن‌هایی بود که در آرشیو وبلاگ گروهی بود.

پس احتمالش خیلی زیاد است که خودم نوشته باشم.

اون هم با توجه به اون چند جمله خاص!

فقط دوباره بگم، مُرده شور این اسناد تاریخی گذشته رو ببرن.

واسه چی من اینا رو نگه داشتم؟! اه اه اه.

 

 

امتحان نامه

 

« امتحان نامه »

 

باز هم ویروس و سرگذشت امتحان دادن!

سلام. خوبین؟ خوشین؟ سلامتین؟ چی کارا می کنین؟ خوش می گذره؟ می خوام الانه احوالات امروز اینا رو براتون بنویسم.

ولی قبلش یه دعایی، وردی، چیزی، شاید ویروس جون جونیتون قبول بشه!

خب همون طور که خیلی هاتون می دونین، شایدم نمی دونستین و نباید می دونستین و این حرفها، امروز امتحان داشته بیدم، اونم چی؟ فراگیر پیام نور!

بعد دیروز صبح بابام رفت کارت گرفت. (من تاحالا خودم نرفتم کارت امتحان بگیرم)، بعد خب بگی نگی، یه نموره، به اندازه یه اپسیلون، این عذاب وجدانه اومده بود سراغم که: آهای ویروس! با تو ام هاااااااا، تو فردا امتحان مگه نداری؟!

ویروس: چرا وجدان جونم، امتحان دارم.

وجدان: تو نمی خوایی یه نموره درس بخونی؟!

ویروس: به جونه تو حسش نیست.

به هر حال تو این بگو مگو ها، این وجدانه پیروز شد و ویروس ناز و مامانی شکست خورد! گفتیم باشه، شروع میکنیم.

درس خوندن ویروس

زبان:

یه کتاب زبان شونصد صفحه ای با بیش از 500000000000000000000 میلیارد تا کلمه ی اجق وجق و اینا با معنی، خب 10 تا درس بود، من فقط لغت های اول هر درس رو با معنی روخونی کردم. زبان خوندم، تموم شد.

ادبیات:

یه کتاب هوار هزار صفحه ای، بی خیال بابا، یه جزوه تست که 250 تا تست با جواب بود، آره بابا. نا گفته نماند که فقط 50 تا تست زدم. یه چی میگم بین خودمون بمونه هااااااااا، از این 50 تا تستی که زدم، فقط 29 تا درست زدم، بقیه اش غلط! ادبیات خوندم تموم شد.

معارف:

چند روز قبلا فقط کتابش رو ورق زدم. معارف خوندم تموم شد.

اصول کامپیوتر (فقط پاسکال):

یه سری تست با جواب که فقط روخونی کردم. پاسکال خوندم تموم شد.

ریاضی:

جزوه ریاضی گذاشتم جلوم، بعد دیدم که من که 6 جلسه اول نبودم (مشتق و حد و اینا...، چیزی یادم نیست. بی خیال)، یه خورده انتگرال نگاه کردم، بعد دیدم خسته شدم. تازشم من هر چی نگاه می کردم برام جدید بود دیشب، بهتر دیدم بی خیال شم. ریاضی هم خوندم تموم شد.

آخیش، خسته نباشم! حسابی دیروز خسته شدم، البته بگم ها، شونصد ساعت بین درس خوندن هام استراحت داشتم. آخه نه که من حساسم، بعد خب خسته میشم، گناه داشتم.

 

امتحان دو بخش بود، عمومی و اختصاصی! عمومی ساعت 9 صبح بود، 90 دقیقه، بعد تعطیل می شدیم، هر کی هر جا می خواست پلاس میشد، بعد تخصصی ساعت 15:30 بود که 120 دقیقه زمان داشت.

دیشب

دیشب باید زود می خوابیدم دیگه! نا سلامتی صبح کله سحر (برای من نصفه شب) باید پا می شدم، از قضای روزگار دیروز هر چی آبکی بود به خورد من ِ بدبخت داده بودن، آب هویچ، چایی،  شیر، نسکافه (اینو خودم خواستم)، هلو و....... به هر حال مثلا ساعت 23 رفتیم که لالا، بعد تا ساعت 1 نصفه شب، هر 20 دقیقه یه بار – گلاب به روتون – من WC بودم.

نا گفته نماند که همه ی حواسم پای کامپیوتر بود، یعنی تو ذهنم داشتم نگاه می کردم که وقتی رفتم پای کامپیوتر بازی The Sims 2، الان چی کار کنم و اینا!

بالاخره انگاری خوابم برده بود اینا، ساعت 4:30 گذشته بود که بیدار شدم، بعد دوباره خوابیدم، بعد دوباره نزدیک 6 بیدار شدم، تا 7 که مامانم صدام کنه، تو جام وول خوردم.

نکته: خوابیدن من هم برا خودش عالمی داره. من اصلا خواب ندارم که! بیچاره ویروس! بد جوری بدخوابم و بی خوابی دارم شدید.

امروز صبح

یکی دو تا لقه کوفت کردیم و با اهل و عیال (طبق معمول) راه افتادیم اون سر تهران، حوزه امتحانی! ساعت 9 امتحان شروع میشد، گفته بودن 8 درها رو می بندیم، ساعت 8 هنوز در حیاط مدرسه رو باز نکرده بودن. بالاخره رفتیم تو حیاط! چند تا چهره ی آشنا، یکی از بچه های دانشگاه رو هم دیدم.

رفتیم سر جلسه، مراقبه یه هویی گفت: خانوم هااااااا، مقعنه ها رو در بیارین!!!!!!!!

دهن من شونصد متر باز شد با صدای مممممممممممممممممممممممممم (بر وزن فتحه)

صدای اعتراض بچه ها بلند شد، از بلند گو اعلام کردن که ما به کسی اعتماد نداریم، باید مقنعه بردارین تا کسی با موبایل نتونه حرف بزنه، گوشهاتون رو ببینم که هندزفری (درست نوشتم؟) نداشته باشین. حالا من موبایلم رو خاموش کرده بودم، ولی مجبور شدم بندش رو هم بذارم تو جیب لباسم! داشتم می فرمودم، بچه ها اعتراض که موهای ما فلان است و بیسار است و اینا، خب منم مثل همیشه، جنگل آمازون به قول مامانم اینا، مقعنه برداشتم. یه اوصافی بود هاااااااا، بچه ها میگفتن اگه خبر داشتیم فلان می کردیم، لااقل شونه می کردیم.

بالاخره امتحان شروع شد، مثل همیشه معارف، میشه گفت معمولی بود، فقط خب من نخونده بودم کههههههههه، برا همین نمیدونم چی کار کردم. ادبیات بد نبود خدایی! زبان! زبان! زبان! نمیدونم چی بگم! صورت سوالش رو هم نمی تونستم بخونم! فک کنم فقط یکی دوتا زدم! هر کدوم 30 تا سوال بود. ساعت 9:45 دیگه تموم شد مال من، دیگه خودم رو تا نزدیک 10 نگه داشتم سر جلسه، دیدم نمیشه، سرم رو گذاشم رو میز! مراقبه اومد گفت: می تونین بدین برین هااااااااا، منم دادم اومدم بیرون، تا 10 خورده ای منتظر بودم که مامانم اینا بیان! برگشتیم خونه! یه خورده رفتم تو اتاق خودم که کسی نگه این ویروس ِ معتاد هنوز نیومده رفت پای کامپیوتر! ساعت 10:45 این طورا بود که خونه بودم، بعد تا 11:45 به زور خودم رو نگه داشتم، دیدم نمیشه! مثل اینا که کامپیوتر خونشون کم شده باشه، زودی اومدم پای کامپیوتر (نا گفته نماند، از فرصت استفاده کردم، چون کامپیوتر آزاد بود) بعد میل چک کردم و برای چند نفری میل زدم و رفتم بازی! وسطای بازی بودم که « فانوس خیال » زنگ زد، یه خورده حرف زدیم، بعد اینا صدام کردن ناهار! رفتم یه چی خوردم و دوباره رفتم بازی! 13:40 گذشته بود که بلند شدم از کامپیوتر که کم کم حاضر بشیم بریم.

دوباره هلک هلک رفتیم حوزه امتحانی! چیزی یادم نیست، پس می ریم سر جلسه، دوباره باید بی مقنعه می شدیم! مامانم گفت دیوونه لااقل موهات رو شونه می کردی، اونجا آبرو ما رو نبری! بابا آخه موقع امتحان کی کار داره موها آدم چی جور است!؟ اصلا به بقیه مربوط نیست. بعد دفترچه رو دادن.

اول پاسکال بود، هی بد نبود، خدایی بد نبود! بعد ریاضی! ریاضی! روم نمیشه بگم، از 30 تا سوال، فقط 2 تا زدم، فقط و فقط 2 تا! به خدا بلد نبودممممممممممممممممممممم، به قول بچه ها سوالهای المپیاد رو برداشته بودن داده بودن برا پیام نور، اونم فراگیر! ای داد، ای هواررررررررررر! چه سوالهایی بود! شاخ در آوردم، مثلا هذلولی ها حذف بود، 2 تا سوال داشت، بماند که خیلی ها رو من بلد نبودم. هی روزگارررررررررررررر

16:30 گذشته بود که من دیگه بی خیال شدم، یه خورده کامپیوتر رو که نزده بودم نگاه کردم، گفتم نزنم بهتره، نمره منفی نگیرم لا اقل! طبق معمول کنکور های دیگه، نشستم تو دفترچه برا خودم شعر نوشتم، نقاشی کردم، کلی فکر کردم امشب چی آپدیت کنم و اینا! خودم رو تا 17:15 نگه داشتم. (چون می دونستم مامانم اینا هنوز نیومدن) بعد دیگه طاقتم تموم شد پاشدم دادم اومدم بیرون.

بعد از امتحان، خونه:

ساعت 18 گذشته بود فکر کنم که رسیدیم خونه، بعد داشتم از گشنگی تلف میشدم، مامانم برام نیمرو درست کرد خوردم (در اصل شام خوردم) بعد رفتم تو اتاق در رو بستم، برق رو خاموش کردم، افتادم رو تخت.

 قابل توجه دوستان:

اگر احتیاج به یه جسد می داشتین، یه جسد تازه تازه، فقط یه خورده نفس می کشید براتون داشتم. آخه! نازی! طفلی ویروس نازنازی! مثل جسد شده بود افتاده بود رو تخت! فقط نفس می کشید.

تا 21 همین طوری بود! البته بماند که چند بار پاشدم برم بیرون از اتاق! با این همه جسد بودن، ولی باز خوابم نبرد. اومدم شب های برره دیدم و اومدم پای کامپیوتر!

 

خدایی دیگه چیزی یادم نیست. مخم الانه کار نمی کنه! بسه دیگه! زیاد شد باز. برم! لینک و کامپیوتر و شعر و عکس و اینا باشه برا آپدیت بعدی!

خوش بگذره. برا ویروس جون جونیتون هم دعا کنین که قبول شه دیگه.....

 

پیشاپیش فرا رسید ماه رمضان رو هم به شما تبریک میگم، از حالا روزه هایی که میگیرین قبول باشه.

 

نوشته شده توسط ویروس، مورخ 8 مهر 1384

 

بر حال من گاهی نگر با من سخن گاهی بگو

 

                                                                  

.

آدرس عکس : http://i10.photobucket.com/albums/a144/databus/Halak.jpg

http://i10.photobucket.com/albums/a144/databus/Bedrood.jpg

 

گیرم نمی گیری دگر از آشفته ی عشقت خبر

بر حال من گاهی نگر با من سخن گاهی بگو

( مهرداد اوستا )

 

« باغ »

زن در باغ ایستاده بود که دید ، مرد به طرفش می دود .

« تینا ! گل من ! عشق بزرگ زندگی من ! »

مرد عاقبت این کلمات را بر زبان آورده بود .

« اوه ! تام ! »

« تینا ! گل من ! »

« اوه تام ! من هم تو را دوست دارم ! »

تام به زن رسید ، به زانو افتاد ، و به سرعت او را کنار زد .

« گل من ! تو روی گل سرخ برنده ی جایزه ی من ایستاده ای ! »

 

“ In The Garden ”

Standing there in the garden , she saw him running toward her .

“ Tina ! My Flower ! the love of my life !”

He’d said it at last .

“Oh , Tom!”

“Tina, my flower !”

“Oh, Tom! I Love You , Too !”

Tom reached her , knelt down , and quickly pushed her aside .

“My Flower ! You were standing on my prize-winning Rose!”

 

 

تبدیل بانک های اطلاعاتی به یکدیگر :

تا به حال نیاز پیدا کرده اید که یک بانک اطاعاتی را به بانک اطلاعاتی مورد استفاده در نرم افزار دیگری کنید ؟ نرم افزار DataBase Convert  به شما این امکان را می دهد که در سه مرحله به شکل بسیار آسان ، بانک های اطلاعاتی مورد نظر خود را از یکی به دیگری تبدیل نمایید . با استفاده از این نرم افزار می توانید بانک های اطلاعاتی Text ، دی بیس ، Paradox ، اکسل ، اوراکل ، SQL Server ، Access ، My SQL و ... را به یکدیگر تبدیل نمایید .

این نرم افزار را با حجم کمتر از یک مگابایت می توانید از اینجا دانلود کنید .

 

 

لینکدونی

 

·         زلزله در مانیتور شما

·         هدفون جدید بی سیم و دالبی JVC

·         تلویزیونهای جدید Sharp از 37 تا 65 اینچ

·         فقط تصور کنید؛ هر صد میلیون سال، فقط یک سال!

·         جارو برقی مخصوص کیبرد

·         کامپیوتر جیبی جدید شرکت Acer

·         دستگاه MP3 Player جدید X30 شرکت توشیبا

·         جستجوی گوگل در میان بلاگ‌ها

·         یک دکور خیلی جالب از یک شرکت بیمه ماشین!

·         مقاله‌ای درباره ذخیره‌سازی بیش از حد مجاز اطلاعات روی یک سی‌دی

·         MSN Search Toolbar with Windows Desktop Search 2.05

·         پدرم وقتی مرد ، آسمان آبی بود ، مادرم بی خبر از خواب پرید ....

·         « بی حس کننده » ، داستانی جدید از خسرو نخعی ( داستانگو )

·         جواب تمام سوالات عالم را هم که بدانی٬از سوال شب اول قبر بترس...

·         بحث مد و زیبایی

 

اندر احوالات ویروس

سلام به همه ی برو بچ ! حال و احوالتون چه طوریا بید ؟ عید خوش گذشت ؟! تابستون هم تموم شد و دیگه مدرسه ها باز میشه ! همه می رن سراغ درس و مدرسه و اینا ، خیلی ها همه چی اینترنت رو میذارن کنار ، ولی من همچنان در اینترنت حضور فعال دارم . چیه ؟ حسودی کردین ؟ عمرا ً که ویروس کنکور و اینا داشته باشه . ویروس اینقده بچه خوفی است که نگووووووووووو ، اینقده درس می خونه برا کنکور ! ظاهرا که فقط چند هفته دیگه مونده ! یه نموره همچی داره زود میاد اون روز نحس کنکور ! مجبورم شبش زود بخوابم ، زودتر بیام تو نت ! عجب زندگی شده هااااااااااااااااا

براتون بگم که باز یکی دو روز بود که سیستم قاط زده بود ، مثل دفعه ی قبلی ، دیگه ویروس یاب باز نمیکرد ، نمیدونم Alt + Ctrl + Delete کار نمی کرد ! گفتم دوباره فرمتش کنم ، منم که عشق فرمت ! سه شنبه شب از ساعت 19:45 نشستم پای کامپیوتر تا 3:30 صبح ! دیگه یه خورده خسته شدم ، پاشدم ! سیستم رو فرمت کردم ، شروع کردم به نصب هوارتا برنامه و اینا ! بعد خواستم بازی کانتر رو بریزم که این دلقک دو پای مزاحم هی گیر داده بود بازی رو بریز اول ! گفتم بذا بازی رو نصب کنم بعد برم سراغ بقیه ی کارها ! سی دی رو گذاشتم ، AutoRun اومد بالا ، زدم رو Install ، بعد دیگه هیچی به هیچیییییییی ......... منم اعصابم آروم ! اصلا عصبی نمیشم در همچین مواقعی . ( آره جونه خودت ) ، بعد گفتم بی خیال بابا ! یه مدت ( تا فرمت بعدی ) کانتر نداشته باش ، چی میشه ! حالا بماند که چی جوری رو اعصاب من راه رفت که مجبور شدم دوباره 4 شنبه ای همه ی سیستم نازنینم رو فرمت کنم . این دفعه بعد از نصب درایور ها بازی رو نصب کردم که مثل یه بچه ی سر به زیر نصب شد ! نمیدونم این بازی کانتر چه رمز و رازی داره که تو سیستم من باید اولین برنامه باشه که بعد از ویندوز نصب میشه ! ای خدااااااااااااااااااااااا

دیشب یه چند دقیقه از پای کامپیوتر بلند شدم که برم تو هال ، بعد گوشی رو هم بردم با خودم ، وقتی برگشتم تو اتاق ، روی میز رو نگاه کردم ، ای خدا این گوشی کوش ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟  نکته : گوشی دستم بود هاااااااااااااااااااااااااا

منم آخر هواس ! قربون هواس جمع !

دیگه برم ، نه ؟ زیادی شد به گمونم ! خوش بگذره ! خداحافظ !

 


 

 

فصل سوم (مد و زیبایی)

 

به نام خدایی که زیباست و زیبایی را دوست دارد.

ما میل به زیبایی در وجودمونه و دوست داریم زیبا باشیم . اما به چه قیمتی ؟  به قیمت از دست دادن ارزش های انسانی و اجتماعی ... ما واسه چی حاضرم دست به هر کاری واسه زیبایمون بزنیم اگه از آقایون یا خانوما بپرسی میگنن :می خوایم راحت باشیم ویا از هم سن و سالامون کم نیاریم کلی بهونه دیگه... اما اگه یه ذره فکر کنیم یا فکر کنن فقط و فقط واسه تحریک جنس مخالفه آیا شما واقعا اینو می خواید ؟؟؟

همه ما حتی ویندوز کامپیوترمون دوست داره به روز باشه .ویندوز دوست داره از سایت مایکروسافت ولی ما از کجا ؟؟؟

بازم می گم ایرونی هستیم .چرا داریم از مد هایی غرب استفاده می کنیم هر جور که نگاه کنی میبینی مغایرت داره با فرهنگ اصیل ما .ما چه وقت باید خودمونو باور کنیم بگیم که ما فرق داریم با غرب و شرق ما  ما یی هستیم با فرهنگ ایرانی. اما تقصیر خودمونه که نخواستیم فرهنگ اصیل خودمونو رشد بدیم و به روزش کنیم . فرهنگ ها دو قسمت داره یه قسمت پایه های فرهنگی که نباید تغییر کنه و یه قسمت هم اون چیزایی هست که با گذشت زمان باید پیشرفته و متحول بشه برای اینکه نسل نو اونو راحتر قبول کنه نگیم ما نسل جدید هستیم و همه چیز باید تازه باشه . تازه باش ولی با فرهنگ خودت . تازه بودن رو با تقلید اشتباه نگیریم . 

بعضی ها فکر میکنن اگه فرهنگ اصل ما بخواد با فکر ایرانی مسلمان تغییر کنه آیه های قران عوض میشه ... ما باید خودمون به فکر باشیم .خودمون کم هنرمند نیستیم . از هیچ کسی هم تو دنیا کمتر نیستیم . پس باید فکر تقلید رو واسه ساختن از خودمون دور کنیم .

 خدایی خودتون قضاوت کنید اگه بری تو خیابون از پشت سر یه فرد رو نگاه کنی مشکل میتونی تشخیص بدی که این دختره یا پسر واقعا به بهانه های راحتی چه کارهایی مکنیم . بدتون نیاد  ولی بعضی دختر خانوم ها فکر میکنن که یه کالا هستن و باید فروش برن هی به خودشون چیز میزنن تا رنگشون عوض بشه یا لباس های دوچرخه سواری می پوشن و بعضی از اوقات یه دسته از مردم که مثل آقایون ییا خانوم ها با کلاس نیستن فکر میکنن که این بیچاره ها پول ندارن لباس اندازشون بگیرن یه سایز کوچک ( پا )میگیرن که قیمتش مناسب تر باشه آخه واسه چی  ؟؟

آقا پسرها که دیکه ماشالله فکر میکنن از همه قید و بند ها رها هستن هر کاری بخوان میکنن هر چی میخوان می پوشن و مهمتر از همه آرایش که مال خانوم هاست استفاده میکنن اونم خیلی پیشرفته تر از خانومم ها. فکر میکنن اینجوری بیشتر تو چشم هستن . آخه تو پسری .... مثلا تمیز کردن ابرو ها واسه آقا پسر ها خوبه  ولی بعضی ها خیلی دوست دارن تمیز باشن سوزنیش میکنن یا رنگها واسه موهاشون انتخاب میکنن که آخرشه از هر رنگی که در طبیعت یافت میشه استفاده میکنن.  از مدلهای مو که ... خدایی آدم فکر میکنه آرایشگر وقتی داشته سر آقا روکوتاه می کرده خوابش برده ویا صندلی آرایشگاه به برق 40000 ولت وصل بوده ... تا چه وقت؟تا چه سنی ؟ واسه کی ؟  نگاه کنید .

یه بار لباس میپوشیم که 3 نفرو میتونیم دعوت کنیم تو لباس مون ، یه بار هم دیگه انقدر تنگه که واسه خودشم توش جا نیست . آخه خودتون قضاوت کنید ...

چرا با اینکه ما تو سرشتمون تعادل رو دوست داریم تو کارامون از تعادل استفاده نمی کنیم. چرا مسیر زندگمونو اون جوری که باید طی نمی کنیم . کدوم پسری دوست داره دختری که انتخاب میکنه ، مردم اعضای لخت اونو دیده باشن و یا سایز لباس شو بدونن ! کدوم دختر دوست داره وقتی با شوهرش تو خیابون راه میره چشم مردش به دنبال دختر های هفت رنگ مردم باشه ؟

پس بیایم با فکر یه تجدید نظر بکنیم به خدا ضرر نمی کنیم .

لقمان حکیم حرف قشنگی میکه که :

فرزندم به مردم شماتت نکن که کینه تو را به دل خواهند گرفت

 و خویش را در برابر مردم زبون نشان مده که در تحقیرت خواهند کوشید

 نه چندان شیرین باش که تو را بخورند و نه چندان تلخ که تو را دورت افکنند.

 

« سوشیانت »

 

فصل دوم (حکومت)

خدمتکار مخصوص

 

زن به خدمتکار تازه گفت : « او دوست دارد شامش را درست سر ساعت شش بخورد . گوشت قرمز هم نمی خورد . دسرش را بعد در اتاق خودش می خورد . ساعت هشت حمام می گیرد و زود می خوابد . »

دختر خدمتکار بر اثر بر خورد با سگ پودلی که خواب بود ، لغزید و به عقب سکندری خورد ، در همان حال پرسید : « کی ارباب را خوام دید ؟! »

کدبانوی خانه با خنده گفت : « همین حالا او را دیدی .»

 

Maid To Serve

“He likes dinner at six sharp ,”  she cautioned the new maid . “ and absolutely no beef . He takes dessert in the den . Draw his bath at eight , he retires early .”

“And when will I get to meet the master ?” the maid asked as she stumbled backward over a sleeping poodle .

“You just did,” laughed the housekeeper .

 

سلام به همه !

می بینم که پست قبلی باعث شاخ در آوردن خیلی هاتون شده . چیه ؟ خب وبلاگ منم مثل خیلی وبلاگ های دیگه دو نفره شد . ویروس و سوشیانت . امروزم یه نموره دوتای آپدیت کردیم . متن « حکومت » رو سوشیانت نوشته ، داستان بالا رو من !

میدونین چیه ، یه عالمه حرف داشتم که بگم ، یعنی نمیدونم ، واقعا نمیدونم حرفی هم دیگه مونده که بزنم یا نه ؟ اگه هرچی بخوام بگم تکراری میشه ، تکرار ناراحتی ها ، تکرار نا امیدی ها ، یاس ها ، شکست ها و .......... خیلی وقت ها ترجیح میدی سکوت کنی تا اینکه بخوایی اوضاع درب و داغونت رو برا بقیه بگی !

 

فرا رسیدن نیمه ی شعبان ، ولادت آقا امام زمان ( عج ) را به شما و خانواده ی محترمتان تبریک می گوییم . و امیدواریم عید خوبی در پیش داشته باشین .

( ویروس و سوشیانت )

 

 

آدرس عکس :

http://i10.photobucket.com/albums/a144/databus/Negah.jpg

 

سلام

فصل دوم (حکومت)

دوست داشتم در مورد حرفام خیلی مفصل تر حرف بزنم ولی چیکار کنم که شما حوصله خوندن ندارید .

 

همه میدونیم از لحاظ ارزش انسانی نسبت به هم برتری نداریم.

 هر دینی هم در جای خودش مقدسه . ما همه برابریم مگر در نزد خدا که اونم به خود خدا مربوطه . پس نابرابری وجود نداره .اونایی هم که از منقار پرنده افتادن فقط واسه خودشون مهم هستن ...  . ولی خدایی باید از خدا ممنوم باشیم که شیعه علی هستیم . توی تاریخ رو اگه نگاه کنین خدایش حال میکنید که ایرانی هستین. یه خورده مغرور میشیم ولی نباید جو بگیره چون از برق گرفتگی بدتره حالا .. بعضی از بزرگترامون جو پستهای مهم اونا رو میگیره .اونقدر داغ هستن که نمی شه به اونا نزدیک شد .

دقیق که نگاه میکنید میبینید که 2تا شاخ بالای سرشون دارن از دهنشون هم آتیش میاد . و یادشون میره که فقط یه خدمت گذار هستن اونم خدمت گذار مردم نازنین ایران( که همین واسشون ارزش میاره نزد مردم نه پست ها شون) .واسه همین بعضی از ما که یه کم آتیشیمون تنده فکر میکنیم همه دستگاه دولتی مشکل داره و باید عوض بشه اصلا یادمون میره که باباجون همه دولت هم مردم هستن فقط به جای مردوم اسم دولت روشونه اگه مشکلی هست ، مشکل خودمونه .خودمون باید درست کنیم  . حکومت امام علی جون رو نگاه کنین به خدا فکرشو میکنی حال میکنی وقتی فکر خود حضرت رو هم میکنی که دیگه ….

یه چیز می خوام بگم که شاید تا حالا فکر نکرده باشید . همیشه دولتی که ما دوست داریم و ایده ال همه هست نخواهد آمد ، مگر بعد از ظهور امام زمان چون فقط امام هست که میدونه  بشر چی میخواد و چطور میخواد زندگی کنه  . الانه اگه همه دانشمندان جهان بیان یه حکومت تعریف کنن که حکومت ما اون بشه باز هم ناراضی هستیم واسه همین همیشه حکومت ها تغییر میکنه . و ثابت نمی مونه . نباید خود خواه بود باید فکر همه باشیم(( واسه اونایی  میگم که دوست دارن لخت بیان تو خیابون و بدشون میاد که ماموری بیاد گیر بده یا اونایی که می خوان راحت تو پارکها باشن و با هم مشورت درسی بکنن خوب شاید کسی که رد میشه غیرتی تر از تو باشه نخواد این صحنه ها رو بچه هاش ببینن  یه کم فکر کنی میبینی بد بختی ما از همین جا شروع میشه .ادامه این حرفام باشه واسه فصل مد و زیبایی ....))

 

   واسه بهتر شدن وضعیت دست به دامن کشور های دیگه نشیم .خودمون یا علی بگیم  باید سعی کنیم که ما هم وقتی وارد حکومت بشیم درست باشیم . خیلی از ما فکر میکنیم که همه سرمایه های کشورمون داره به تاراج میره و همه دارن بخور بخور میکنن و ناراضی هستیم خوب اشکال نداره تموم نمی شه وقتی خودت وارد شدی سعی کن این کار رو نکنی سعی کنی به فکر مردم باشی .اون موقه هست که باید خودتو  نشون بدی ببینی می تونی یا نه فکر کن. من که از خودم مطمئن نیستم .

تو ماهواره می بینی که هر کسی شب خواب میبینه میاد صبح تعریف میکنه واسه مردم. یکی نیست بگه اگه میخوای درست کنی بیا همین جا .نرو پشت کسی . اونم پشت چه کسی .....کاش یاد میگرفتن و بیشتر از این آبرو ریزی نمی کردن . ما فکر میکنیم اونایی که حکومت میکنن از مریخ اومدن .نه بابا اونا از خون خودمون هستن . اگه مشکلی هست از توی همین جا تو خونه است نه جای دیگه پس با هم باید بسازیم  بازم یا علی رو خودمون باید بگیم  . اونایی هم که فکر میکنن مال بیت المال ارث باباشونه  نباید سرزنش کنی چون به ما مربوط نیست نمی گم ساکت بمونیم اگر ظلمی بشه ولی یه خوره هم باید به نظام آفرینش و قوانینی که حاکم هست امید داشت. اگه تو شکم کسی مال حرام نره هیچ وقت یادش نمیره که انسانه و بیماری های عجیب و غریب سراغش نمی یاد .واسه همینه که میگن آدم حرام زاده باشه ولی حروم لقمه نباشه .اگه بچه مال حروم نخوره هیچ وقت یادش نمیره که انسانه و نباید چشمش دنبال اینو اون باشه و کارهای دیگه ...

ما باید از بزرگامون ممنون باشیم .که حکومتی درست کردند بر پاییه حکومت علی .نباید ناراضی بود چون این همه جمعیت رو نمیشه کامل راضی نگه داشت . نسل ما فقط باید به فکر ساختن باشه .نه این که خراب کنیم و از نو بسازیم چون قبلا ساخته شده. یه خیاط وقتی لباسی رو خراب میکنه اونو دور نمی ندازه دقت میکنه و همون درست میکنه .

 

و به آنان گفتم :

بدی مکنید تا بدی به شما نرسد

نیکی پیش بیاورید

تا نیکی به پیش بازتان بیاید

و بدانید که پروردگار

مردمان را در شادی و

شادی را برای مردمان آفریده است

و او که شادمانی را از مردمان بگیرد

بی شک از گماشتگان شیطان است

کوروش (منشور شوشیانا)

 

سوشیانت ( امگای سابق )

سوشیانت : نام حضرت مهدی ( عج ) در کتاب زرتشتیان

 

 

http://DataBus.persianblog.com

 

فصل اول (اینترنت)

 

سلام

نمی دونم از کجا شروع کنم. از چی بگم  واقعا سخته آدم شروع کنه به نوشتن چیزی که تو دلشه. چون می ترسه اون چیزی که می خواد بگه تو نوشته کامل نباشه. دوست دارم با همین صداقتی که دارم مینویسم ، شما از من با همین صداقت قبول کنید.هیچ قصدی هم ندارم . خاک پای همتون هم هستم . یه شب آقای الهی قمشه ای می گفت :از همه فکر ها استفاده کنید . چون ممکنه که یه بی علمی (من) یه حرفایی بزنه که باعث یه ایده جدید از طرف عاقلا (شما)باشه .  پس چیزایی که میگم فقط واسه ایده دادنه و بس .نه اینکه من میدونم و شما نمی دونید .

به نام زیباترین زیبایی

فصل اول (اینترنت)

همه ما یه جور معتاد به اینترنت هستیم. می دونید شاید اون چیزی که تو زندگی واقعی نداریم تو اینترنت دنبالش می گردیم . اگه یه خورده دقت کنیم میبینیم که همه یه جور گرفتاریم . حالا بماند که بعضی ها به من میگن : معتاد تزریقی ! ولی واقعا یه خورده فکر کنیم ..چرا ؟ دوست دارم ماها که سالها تو اینترنت بودیم بیاییم یه کار انجام بدیم. چون میدونم که می تونیم.

از روم های قشنگ ایرونی شروع می کنیم .

میری تو روم : یکی داره بزرگ تایپ میکنه یه دختر از ....برای... لطفا ...

                  یکی تالک رو گرفته داره به زمین و زمان ناسزا میگه

                  وقتی خودت وارد می شی دنبال یه آیدی دختر می گردی

                  اگه دختر باشی یا آیدی دختر داشته باشی که...

دوست پیدا میکنی : روز اول با هم آشنا میشین

                           روز دوم از خودت و چیزایی که دوست داری حرف میزنی

                           روز سوم باهاش ازدواج می کنی

                           روز های بعد هم .....

                           روز آخر یه دوست دیگه پیدا می کنی بهتر از اولی و ...

                           پس خداحافظ دوست اولی

 ما پسرا قربونمون برم بسیار با معرفتیم .اونم چه نوعی اصلا دوستی واسمون اهمیت نداره .میگیم اینترنته مهم نیست .  یه سوالی که اصلا زحمت جواب دادنشو به خودمون نمی دیم  اینه که : خوب این دوسته شاید علاقه مند باشه. چه اتفاقی می خواد واسه اون بیفته بعد از من ؟؟؟  حالا این خانوم دوسته. اگه بار اول باشه که آدم گریه اش می گیره بگه....  اگه بار n ام هم باشه که عادیه خیلی راحت می گه برو گم شوو .

از شخصیت ها :

یکی زبان انگلسیش خوبه فکر میکنه آخر انسانیته و بقیه که بلد نیستن واسه اون آدم نیستن . یکی خودشو آخر هک و بوت داره . یکی تو روم رئیس بازی در می یاره یکی خدای سایته . یکی فرشته نجات آسمونی . یکی شوالیه جوان سوار بر اسب بالدار دنبال شاهزاده . بعضی هم که یادشون میره ایرانی هستن دنبال .....

 شاید این حرفها واستون خیلی عادی باشه و یا فکر کنید که من خیلی کهنه فکر میکنم و یا بگین ... ولی خدایی یه کم فکر کنید. ما ایرانی هستیم با روح ایرانی .نمی گم ما مسلمانیم .چون هر فردی قبل از دینش باید وطن پرست باشه .وطن هم یعنی ناموس اینو هممون میدونیم.  

چرا ما موقعی که داریم با یه دختر صحبت میکنیم .فکر نمی کنیم این خواهرمونه ؟ چرا حتی فکر اینکه یه نفر با خواهرمون حرف بزنه حتی اندازه ایی که ما با دخترا حرف می زنیم تو ذهنمون نمی یاد . اگه هم بیاد فورا فکر رو دور می کنیم . یه کم به گذشته برگردیم .

زمان پدر ومادرامون. ازشون بپرسید : چطور زندگی می کردن و یا با هم چطوری آشنا شدن ؟ چطوری شد که با هم ازدواج کردن؟ روابط اونا با دختر پسرا چطوری بوده ؟ آیا ناراضی هستن از اینکه در قدیم بودن ؟ آرزوی هر پسری اینه که با یه زن پاک مثل قدیما ازدواج کنه.نمی گم الان باید رابطه ها رو قطع کنیم چون نمی شه ولی حدود رو  بشناسیم. هر کسی حد خودشو بدونه .

الانه جوری شده که دیگه هیچ پسری به هیچ دختری نمی تونه اعتماد کنه. همه حداقل واسه خودشون یه دونه رو دارن. واقعا تقصیر کیه ؟؟

من فکر میکنم همه به یه اندازه تو جو الان سهم داریم . اگه مشکلات روحی داریم خوب یه دوست خوب از جنس خودمون بهترین انتخابه . ماا لان داریم به خودمون ظلم میکنیم ، دودش فقط تو چشم خودمون میره .

یه دختری که با همه بوده چطور می خواد مادر باشه ؟ خودمون ماشالا  با همه دخترا هستیم. چطوری می خواییم متعصب باشیم و یا غیرت داشته باشیم ؟ چطوری می خوایم یه خانواده گرم داشته باشیم ؟ اگه خودمون ریگی تو کفش نداشته باشیم هیچ وقت به طرف مقابل شک نمی کنیم .که امروز کجا رفتی ؟؟؟

می دونید ما داریم مثل غربیا می شیم و این خیلی بده. اونا اصلا به فکر هم نیستن . چیزی که واسه ما داره اتفاق میوفته . مادیات اول و آخر همه چیزه . درسته مادیات مهمه ولی اول و آخر همه چیز نیست . پس ارزشهای ایرانی ما کجاست ؟ ما زمانی شهر نشین بودیم که غربیا هنوز توی غار ها بودن. آیا اونا با همین وضع الا ن خوشبختن ؟

به جای اینکه اونا بیان از ما تقلید کنن ما میریم واسه نمونه بر داری. واقعا بد نیست ؟ ما نسلی هستیم که در اول کاریم پس می تونیم تغییر کنیم .میتونیم ایرانی واقعی باشیم . هر چیزی که زشته یا برامون بده می گن فرهنگ غربی .  یه کم که به خودمون زحمت بدیم و فکر کنیم میبینیم که غرب اصلا فرهنگ نداره . کی گفته لخت توی خیابون گشتن فرهنگه و چیزایی که خودتون بهتر از من میدونید . ما خودمون دوست داریم این جوری باشیم .بعد میندازیم سر غرب بیچاره . بدون اینکه به گذشته خودمون فکر کنیم . هر چی که برچسب غربی داشته باشه می گیم خوبه .من نمی خوام اینجا وارد این بحث بشم ایشالا باشه واسه بعد .

یه چیزی که واقعیت داره ولی تلخه اینه که دخترا میخوان ساده باشن و زود باور کنن . یه بار شکست می خوره واسه اینکه جبران شکست بکنه دست به هر کاری ممکنه بزنه . خوب این میخواد مادر یه خانواده بشه بازم دود تو چشم خودمون میره و همیشه تو ذهن خودمون داشته باشیم :

(( این کاری رو که تو داری با دختر مردم انجام میدی . روزی مردم با خواهر و مادر و دختر خودت انجام میدن ))

من اینو نمی گم ، برین از اونایی که پیر میخانه هستن سوال کنید محال ممکنه که یه نمونه در اطراف شما نباشه.پس همیشه مراقب باشیم. حدود رو بشناسیم . فقط کافیه هر کسی مراقب خودش باشه . آخه به جایی اینکه ما بییایم یه رابطه گرم خواهر و برادری پیاده بکنیم و به هم تو همه مسائل هم کمک کنیم .واقعا ببینید که چه بلایی سر خودمون داریم میاریم . همه ما دوست داریم روابط اینترنتی قانون مند باشه ولی اصلا تا حالا فکری واسه این کار کردیم؟

ببینید ما دوست داریم تو صف نون که میریم کسی از ما جلوو نزنه ولی در عین حال دوست داریم اولین نفر به ما نون بدن . این از سر زیاده خواهی ماست ما اگه می تونستیم زیاده خواه نباشیم شاید زندگی بهتر می داشتیم فکر کنید ....

 

وای برظلمت افزاری زبون!

هر ناله ای که از دست بیداد گری برآید

هزار خانه را خاکستر خواهد نشاند

هزار دل دانا را به گریه خواهد شست

و مرا طاقت تلخ کامی فرودستان نیست

من آرامش و اعتماد آدمی ام

چگونه تحمل کنم که تازیانه جانشین ترانه شود ؟

 

کوروش (منشور پارسوماش)

 

خاک پای همتون : omega

خودکشی

 

 

 

« خودکشی »

خیلی وقت بود که تو فکر بود . چند وقتی بود که دوباره افتاده بود به تکاپو ، هی فکر و خیال می کرد . دیگه خسته شده بود ، دوباره زده بود به سرش که خودکشی کنه . این یه هزارمین باری بود که به خودکشی فکر کرده بود . ولی می ترسید . شایدم جرات نداشت . خودش هم نمی دونست . بارها و بارها پیش خودش مجسم کرده بود که خودش رو از روی یه پل یا یه ساختمان بلند انداخته پایین . ولی هیچیش نمیشد . فوقش فقط دست و پاش می شکست یا فوقش ناقص میشد ولی نمی مرد که !!!!!!!! اون وقت بازم یه بدبختی به بدبختی های دیگش اضافه شده بود .

بالاخره بعد از چند روز یه فکری زد به سرش ! یه شب که رفته بود بخوابه ، زد به سرش که خودش رو اهدا کنه !!!!!!!!!!!! به نظرش دیگه جلوی چشم همه خودکشی محسوب نمی شد ، بلکه یه فداکاری و یه ایثار در نظر می اومد . اونم وقتی که خودش رو اهدا میکرد . اونم وقتی که شاید توی این بیمارستان ها به قلب و کلیه و ریه و ... احتیاج دارن . سارا هم که به پول نیازی نداشت . فقط می خواست بذاره و بره ! خودش رو اهدا میکرد . تموم می شد و می رفت . خانوادش هم که مهم نبود . فقط نمی دونست چی جوری این کار رو بکنه ! باید با چند نفر حرف میزد ؛ باید می فهمید که می تونه این کار رو بکنه یا نه ؟ یعنی این که بیمارستانی پیدا میشه این کار رو بکنه ؟! اونم بدون این که بیمارش مرگ مغزی شده باشه !

پیش خودش فکر میکرد که باید  با یه نفر حرف میزد که ببینه این کار خودکشی محسوب میشد یا نه ؟ یه وقت بقیه فکر نکنن که واقعا قصد خودکشی داشته . یعنی اینکارش در نظر بقیه خودکشی نباشه ؟ و ... یه مدت زیادی بود که همش مشغول بود و همش فکر میکرد . دیگه خسته شده بود . باید یه جوری خودش رو خلاص میکرد یا نه ؟! هی پیش خودش خیال بافی میکرد . آخه تازه عزیز ترین فرد ِ زندگیش ترکش کرده بود . فقط و فقط به خاطر اون تا این همه مدت صبر کرده بود ؛ به خاطر اون بود که به زندگی امیدوار شده بود . به خاطر عزیزترین فرد زندگیش !!!!!!!!!! ولی حالا که ترکش کرده ؛ اونم برای همیشه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! بازم دیگه دلیلی برای زندگی نمی بینه ! داشت پیش خودش فکر میکرد که به  دوستاش بگه که به عزیزترینش بگن که تقصیر اون نبوده ! خودش رو ناراحت نکنه ؛ خودش رو مقصر ندونه ! بهش بگن که سارا هنوزم دوسش داره !

خب دیگه خسته شده بود . حال و حوصله هیچ کاری رو نداشت . ولی هنوز با هیچ کسی حرف نزده بود . یعنی خانوادش چی کار میکردن ؟ آخه اجازه داشت که خودش بره هر جایی که می خواد خودش رو گم و گور کنه ؟ چی جوری دکتر ها رو راضی کنه ؟ اصلاً حاضر می شدن که همچین کاری بکنن ؟ تا حالا توی دنیا کسی پیدا شده بود که خودش رو اهدا کنه ؟ به نظرش این بهترین راه بود ! به نظر خودش دیگه خودکشی نبود ولی در هر حال از زندگی راحت می شد . تنها دلیلش عزیزترینش بود اونم این آخرا !

ولی حالا چی ؟؟! بالاخره باید یه تصمیمی می گرفت ...

 

نویسنده : ویروس

تاریخ : 19-1-83

 

{ { { { { {

لینکدونی :

کار ما نیست راز شناسایی راز گل سرخ = با صدای خسرو شکیبایی

متن شعر « تا تبض خیص صبح » ، شعری از سهراب سپهری

« سنگی بر گوری » داستانی چاپ نشده از جلال آل احمد

 

{ { { { { {

 

روزشمار تاریخ :

 

17 شهریور : ولادت امام حسین (ع) – روز پاسدار – قیام 17 شهریور

18 شهریور : ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع) – روز جانباز

19 شهریور : ولادت امام زین العابدین (ع)

20 شهریور : شهادت آیت ال.. مدنی دومین شهید محراب

21 شهریور : روز سینما

25 شهریور : ولادت حضرت علی اکبر (ع) – روز جوان

27 شهریور : روز شعر و ادب فارسی ( روز بزرگداشت شهریار )

29 شهریور ( 15 شعبان ) : {{{ولادت حضرت قائم ( عج ) {{{{

 

{ { { { { {

خواهم که به زیر قدمت زار بمیرم

هر چند کنی زنده دگر بار بمیرم

دانم که چرا خون ِ من زار نریزی

خواهی که به جان کندن ِ بسیار بمیرم

 

 

 

 

 

« شب تنهایی خوب »

 

گوش کن ، دورترین مرغ جهان می خواند .

شب سلیس است ، و یکدست ، و باز .

شمعدانی ها

و صدا دارترین شاخه ی فصل ، ماه را می شنوند .

 

پلکان جلو ساختمان ،

در فانوس به دست

و در اسراف نسیم ،

 

گوش کن ، جاده صدا می زند از دور قدم های ترا .

چشم تو زینت تاریکی نیست .

پلک ها را بتکان ، کفش به پا کن ، و بیا .

و بیا تا جایی ، که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد

و زمان روی کلوخی بنشیند با تو

و مزامیر شب اندام ترا ، مثل یک قطعه ی آواز به خود

جذب کنند .

پارسایی است در آنجا که ترا خواهد گفت :

بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه ی عشق

تر است .

 

« سهراب سپهری »

 

نیکی 

انتقام از من کشید آخر جدایی های او

 

 

 

 

گرچه کردم ذوق ها از آشنایی های او

 

انتقام از من کشید آخر جدایی های او

 

( وحشی بافقی )

 

 

اولن بگم سلام.

دومن بگم که بدجوری انواع و اقسام مرض های مختلفه رو گرفتم، فقط کم مونده وبا بگیرم. شماها شانس ندارین که! عمرا بی ویروس بشین.

می بینم که انواع و اقسام لقب های مختلفه رو بار من می کنین! مادر بزرگ و پیرزن 70-80 ساله، آنتی نورتون و....... دیگه چی؟! شوخی شوخی با ویروس هم شوخی؟

قالب وبلاگ رو دیدین؟ یه نموره فرق کرده، برا این که بلاگ رولینگ رو 60% آی اس پی ها فیلتر کردن، مجبور شدم کد بلاگ رولینگ رو بردارم و لینک ها رو دستی بدم.

الانه قیافم شده مثل این بچه کوچولو ها هستن که آب دماغشون آویزونه، الان من اپسیلون فرقی با اونا ندارم. آب دماغم آویزونه و داره برا خودش تاب میخوره!

من که اصلا گلوم درد نمی کنه، من که اصلا سرما نخوردم، من هوس بستنی کردم خفن! تو فریزر داریم ها، برم بخورم! مامانم نمی ذاره چرا؟ هان؟

چیزه، از صبح تاحالا دندون سومی مونده به آخر بالا سمت راست، بد جور درد گرفته. یه چی کوفت می کنم درد نمی گیره ها ولی وقتی هیچی کوفت نمیکنم درد می کنه. الانه باز یه نموره همچی آروم شده.

ویروس خیلی سگ جونه هااااااااا هیچیش نمیشه! گفته باشم.

سرم درد می کنه می خوام بکوبونم به دیوار شاید خوب بشه ( حالا من گفتم، پررو پرو داره میگه چرا پس نمی کوبونی تو دیوار؟ )

یکی بگه برا چی من اومدم ور ور می کنم؟ اصلا حال و حوصله ندارم. اعصاب ندارم. حالم بده! این مرض کوفتی ها هم اومده سراغم. چه میدونم والا..... می دونم بیام آپدیت کنم شونصد تاحرف یادم میافته که بگم هااااااااااا. الانه مامانم صدام کرده به خوردم قرص سرما خوردگی بده! منم حساس!!!!!!! باید قرص رو برام حل کنه بده به خوردم. طفلی ویروس. ببین تو رو خدا. اینم از روحیه دادن. مامانم میگه بپا یه هویی آبله مرغون نگیری، حالا که سرما خوردی یه هو دیدی آبله مرغون هم گرفتی. نه تو رو خدااااااااا نگاااااااااااا، آخه اینم شد روحیه. باشه دیگه......... طفلی ویروس

مطلب علمی ملمی، لینک و این حرفها رو امروز بی خیال! حوصلم نیست. اون گوگل تاک هم که قربونش برم، فقط همون شبی که نصب کردم کار کرد، در بقیه موارد لوگین نمیشه! نمی دونم چرا و به چه مناسبت!!!

حرف اصلی :

میشه یه لطف بزرگ بکنی؟ چی؟ میشه زودتر شرتو کم کنی از سرم؟ دیگه خسته شدم، دیگه حوصلت رو ندارم. دیگه تا کی بهت فکر کنم. دیگه تا کی دلم برات بسوزه، دیگه تا کی دربارت حرف بزنم..... خسته شدم بابا.......... با هر راهی که می تونی از جلو چشمم برو کنار، دیگه نمی خوام اسمت رو بشنوم، دیگه نمی خوام قیافه ی نحست رو ببینم، دیگه نمی خوام بهت فکر کنم. با این که دوستت دارم ولی دیگه از دستت خسته شدم. پس میشه یه لطف بزرگ در حقم بکنی؟ آره؟ پس : ویروس یه لطفی کن و زودتر بمیر!!!!!!!!

 

گرچه کردم ذوق ها از آشنایی های او

 

انتقام از من کشید آخر جدایی های او

 

( وحشی بافقی )

 

 

اندراحوالات من (6 شهریور 84)

 

 

 

28 آگوست 2005

اندراحوالات من (6 شهریور 84)

 

سرگذشت شب هجران تو گفتم با شمع

آن قدر سوخت که از گفته پشیمانم کرد

 

+ بعضی ها چقدر راحت همه چی رو ول می کنن و می رن. خوش به حالشون. منظورم دنیای اینترنت است. خیلی راحت خودشون رو می کشن کنار، دیگه براشون جذاب نیست، دیگه حوصله اش رو ندارن. ولی بعضی ها مثل من در بدترین شرایط هم این اینترنت رو ول نکردم. من دارم تو این دنیا زندگی می کنم. نمی تونم این دنیا رو رها کنم. چه بسا بسیاری از اطرافیان رفتند، به همین راحتی که کلمه ی رفتن رو نوشتم. ولی دنیای من این جاست، در بین سطر سطر نوشته های دیگران، زندگی در انتخاب یک لینک، گشتن در دنیایی دیگر... زندگی یعنی این برای من. من دنیای دیگری را نمی شناسم. و دیگر نمی خواهم که دنیایی دیگر را بشناسم. همین دنیا برای من کافی است، تا آن زمان که زندگی پایان پذیرد...

+ یه جا زده بود « هری پاتر و شاهزاده ی دورگه » ترجمه ی ویدا اسلامیه به زودی می رسه. ولی حالا منظورش از _ به زودی _ کی است، خدا می دونه دیگه. الان دو تا ترجمه رو من تو بازار دیدم، ولی چون می خوام ترجمه ی ویدا اسلامیه رو فقط داشته باشم، برا همین سراغشون نرفتم، حتی کتاب رو دستم نگرفتم و ورق نزدم. چنین چیزی یه نموره برا من خودش شاهکار است...

+ یادتونه یه بار درباره ی آزمون  استخدام ادواری نوشته بودم که سه تا امتحان داشتم، چند وقت پیشا جوابش اومد، هیچ کدوم رو قبول نشده بودم.

 

Google Talk

 

بالاخره انتظارها به پایان رسید و گوگل این شرکت دوست داشتنی نیز برنامه ی پیغام رسان خود را در دسترس همگان قرار داد.  Google IM یا همان Talk برنامه ای است با حجم ۹۰۰ ک.ب که با ظاهری بسیار ساده و در عین حال زیبا شما را قادر می سازد تا با دوستانتان به گفتگوی آنلاین به صورت نوشتاری و صوتی بپردازید. همچنین شما قادر خواهید بود از آخرین ایمیلهای رسیده به اکانت Gmail خود همانند برنامه Gmail Notifier مطلع شوید. به علاوه این برنامه دارای سیستم آرشیو گیری از گفتگو ها نیز می باشد. از دیگر امکانات این برنامه می توان به پشتیبانی از دیگر پیغام رسانها اشاره کرد که لیستی از آنها را می توان در اینجا مشاهده نمایید. همانگونه که پیشبینی می شد Google Talk از پروتکل های بکار رفته در پیغام رسان Jabber بهره می برد. در Google Talk برخی قابلیتهای بکار رفته در Skype نیز به چشم می خورد. برای ورود کافیست که اطلاعات اکانت Gmail خود را وارد کرده و از این سرویس استفاده کنید. البته این برنامه در حال حاضر نسخه بتا می باشد و  کمبودهایی نیز دارد. و باید دید که گوگل تا انتشار نسخه ی نهایی آن چه امکاناتی رو به آن اضافه می کند. تا این لحظه نسخه ای از این برنامه جهت اجرا بر روی سیستم عامل های Linux و Mac ارائه نشده است، اما راهنماهای متعددی پیرامون نحوه برقراری ارتباط از طریق پروتکل نرم افزار های iChat، Gaim و Trillian با این پیغام رسان جدید منتشر شده است.

 

مشاهده: سایت رسمی Google Talk

تصاویر: Google Talk

دانلود: لینک مستقیم دانلود برنامه

 

آدرس عکس:

http://www.winbeta.net/images/news/google_talk.gif

 

 

1-     می خواستم یه شایعه براتون بگم، ولی یکی همچی زد تو دهنم، حالا نمی گم دیگه........ ای نامرد.

 

روز شمار تاریخ

هشتم شهریور: روز مبارزه با تروریسم ( انفجار دفتر نخست وزیری به دست منافقین و شهادت مظلومانه ی شهیدان رجایی و باهنر )

نهم شهریور: شهادت امام موسی کاظم ( ع)

دهم شهریور: روز بانکداری اسلامی ( سالروز تصویب قانون عملیات بانکی بدون ربا )

یازدهم شهریور ( 27 رجب ): مبعث حضرت رسول اکرم ( ص )

 

2-     تولد تولد تولد وبلاگ « فانوس خیال » مبارک! فانوس خیال سه ساله شد، تولدش مبارک! امروز ششم شهریور تولد وبلاگ فانوس خیال است.

3-     یه روز به یکی میگن: @ رو بخون. میگه: ای دورت بگردم.

4-     یک کلیپ رمانتیکانه  « خاطره از سیاوش قمیشی »

5-     آلبوم « قاب شیشه ای » از سیاوش قمیشی

 ترانه ها:

-         قاب شیشه ای

-         با من باش

-         گلای پونه

-         گله

-         دیوونه

-         رسواترین عاشق

 

 

نوشته شده توسط ویروس – 6 شهریور 1384

 

 

 

هنوز هستم، همان جایی که رهایم کردی ...

 

 

 

 

هنوز هستم، همان جایی که رهایم کردی ...

 

به نام آن که نامش در قلب سنگی من حک شده است.

به نام آن که حرارت عشقش تکه سنگ خارای قلب بی احساس مرا ذوب کرده است و به درون نفوذ.

به نام آن که محبت آموخت به من.

ای کاش ذره‌ای در ماه بودم تا هر شب مهتابی بر روی مهربانم باشم.

ای کاش بادی بودم تا از او عبور می‌کردم.

ای کاش آن می‌بودم که دوستش می‌داری.

ای کاش آن می‌بودم که او را می‌خواستی...

ای کاش پرنده‌ای در قفس بودم در اتاقت تا هر روز برایت بخوانم نغمه‌ی عشق را.

ای کاش در آسمان که می‌نگری من آن ستاره‌ای باشم که او را می‌بینی.

بگذار آن باشم که برایش دل نگرانی ...

رفتی!

همچو باد گذشتی!

رها کردی قلب عاشقی را که خود ساخته بودی.

«پنداشتی بعد از تو مرا خوابی هست؟»

رفتی از بهر دیگری و دیگری از بهر تو آمد و تنهایم گذاردین ...

تنها ...

این قلب ترک برداشته را رها کردی ...

چه کس این قلب را مرمت می‌کند؟!

گویی زمان؟

خود می‌دانی زمان‌ها بسیار گذشتند و همچنان، قلب ترک خورده فقط برای تو می‌تپد.

آن چنان رفتی که در باورم نبود روز فراق.

آن چنان دل بردی که هیچ نفهمیدم ...

تو رفتی و زندگی من هم با رفتنت، رفت.

تکه‌ای بی روح، در میان دیگر جانداران.

همچنان در ناامیدی، در انتظار بازگشت ناممکن تو!

همچنان در خوابم، آری می‌دانم این چندین سال که نبودی، همه‌اش خوابی بیش نبود.

و من چشمانم را می‌گشایم و دوباره تو و او را می‌بینم که هنوز در کنارم هستید.

هنوز دوست و مهربانی دارم که مرا دوست دارند.

آری، هنوز هم در خوابم.

و آن هنگام که چشم بگشایم، تو را خواهم دید ...

می‌دانم...

هنوز هستم، همان جایی که رهایم کردی ...

چشم انتظار ...

باز آ که بی تو، شب و روزی نیست مرا ...

باز آ ...

باز آ ...

 

 

نوشته شده در تاریخ 31 مرداد 1384 – ساعت 12:35 ظهر

 

 

پ.ن: چقدر خوب شد که همه‌ی دست نوشته‌هایم رو ریز ریز کردم و نگه نداشتم. این یکی رو اتفاقی نگه داشتم. الان تایپ کردم. اصلا اعصاب و روانم ریخت به هم. ایششش، خاطرات گذشته، همه‌تون برین گم شین! هیچ کدوم‌تون رو نمی‌خوام. فکر کنم از این جور دری وری‌ها زیاد نوشته باشم. خوبه دیگه هیچ کدوم نیست. مگه این که تک و توک جایی پیدا بشه. که هنوز ریز ریز نکرده بودم.

 

 

اندراحوالات من (23 مرداد 84)

 

14 آگوست 2005

 

اندراحوالات من (23 مرداد 84)

 

من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی

عهد نا بستن از آن به که ببندی و نپایی

دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم

باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی!

(سعدی)

 

@ ویروس و کنکور (کاردانی به کارشناسی):

سلام. می بینم که همه ی بروبچ و دوستان و آشنایان همه سُر و مُر و گنده تشریف دارن و یه سری از دوستان هم اصلا ً به روی خودشون نمیارن که اینجانب، سالی به دوازده ماه اینجا رو آپدیت می کنیم و در کل از این حرفها...

خب همون طور که همتون خبر داشتین جمعه کنکور داشتم، اونم چه کنکوری! این قده خونده بودم (آره جونه خودت) که نگووووووو، اصلا هم دروغ نمیگم (آهان، اونم تو!) بعدش خب (می ذاری بقیه اش رو بگم یا نه!؟)، داشتم میگفتم که این ضمیر نا خودآگاه و فضول میاد اینجا دخالت می کنه و برا خودش زر زر می کنه! داشتم عرض می کردم خدمت خودم که ساعت 7 صبح از خونه با اهل و عیال زدیم بیرون! ساعت 7:50 گذشته بود که رسیدیم حوزه امتحانی! تو این چند قرنی که من دارم کنکور شرکت می کنم در انواع و اقسام مختلفه، تا به حال سابقه نداشته که دیر برم سر جلسه. همیشه دیگه فوقش 7:30 سر جلسه بودم. اگه بدونین چه ترافیکی بود. طرفای انقلاب افتاده بودم، تمام راه ها قفل بود. بابام هم هی راه عوض میکرد که تو شلوغی نمونه! آخه مگه میشد! بماند...... رفتیم سر جلسه، افتاده بودم تو یه کلاسی (مدرسه مال شونصد میلیون سال نوری پیش بوده) یه نیمکت (آخ جون، اینقده دوست دارم موقع امتحان روی نیمکت باشم، از صندلی تکی بدم میاد)، داشتم حرف می زدم هااااااا، دفترچه عمومی رو دادن، خب معارفش که همش آیه بود، بعضی هاش به چشمم آشنا بود (منظورم سوال ها بود) ولی خیلی های دیگه اش اصلا به چشمم آشنا نمی زد، حالا از کجا اینا اومده بودن رو من نمی دونم. ادبیات هم یه چیزایی آشنا بود، یادم نبود. یه چند تایی زدم. دیدم ساعت شد 8:30، هنوز وسط سوالهای ادبیات بودم. گفتم بی خیال ادبیات، برم زبان رو ببینم. آقا رفتن سراغ سوال زبان همانا و سکته ناقص زدن بنده هم هماناااااااااااااااااا، آخه کدوم [...] این سوالهای عجق وجق رو در آورده بود؟ هان؟ ای خدا برای تمام عمر از اینترنت محرومش کنه. (الهی آمین)

هیچی دیگه، همچنان که در شُرف سکته ناقص بودم، یکی دوتا سوال زدم و برگشتم رو ادبیات. بماند که آخر ِ حافظه هستم (از نوع ثبات، شایدم Cashe). فکر می کردم وقت کم بیارم دیگه، یه ده دقیقه ای هم اضافه آوردم چون زبان اصلا و ابدا ً بارم نبود. (فانوس اینقده بهم فحش میده سر این که زبان رو همیشه گند می زنم)

بالاخره دفترچه تخصصی رو دادن. (میدونین چی چیه، بهتره دیگه دربارش نگم، نه؟! فکر کنم همچی مایه آبروریزی باشه، نه؟! پس بگم؟! – آره بگو بینیم چه کوفتی زدی؟) ریاضی و آمار، ریاضی خب به نظرم خیلی آسون بود فقط چون به کل یادم رفته بود چی داداش، یعنی بی خیال، آمار هم که به هیچ صراطی مستقیم نبود و ما حالیمون نبود. مدار منطقی که جالب بود اگه خونده بودم می زدم ولی حیف....... فقط چند تا که یادم بود زدم، تمام مدارها یادم رفته بود. اوه اوه اوه! رسیدیم برنامه سازی، ای خدا طراح این سوال ها رو به لجن بکشونه! ای خدا خفش کنه! این سوال ها رو از کدوم قبرستونی آورده بود هان؟ اون چه جور دستورایی از C و پاسکال بود؟ (همون نفرینی که برا طراح سوال زبان کردم، برا همین هم میگم.)

ای دیدی چی شد؟ یادم رفت. زبان تخصصی رو هم یادم رفت بگم، اینم بگی نگی یه نموره وحشتناک بود.

رفتیم سراغ سیستم عامل که اینم مثل دوتا طراح قبلی، بلغور به قبرش بباره! همیش یونیکس داده بود. آخه کجا به ما یونیکس یاد داده بودن؟ هان؟ (میخواستی خودت درس بخونی تنبل خانوم. وواااااااا به تو چه! یعنی چی چی که خودم می خوندم، بدون هیچ پیش زمینه ای! هان؟)

دیگه چه سوالهایی بود!؟ آهان، ذخیره رو همه از بیخ عرب بودم، همون موقع هم تو دانشگاه یه اپسیلون ذخیره نمی فهمیدم. ولی سوالها رو که نگاه می کردم همه تشریحی بود، مساله نبود. شاید اگه خونده بودم می تونستم بزنم. ساختمان داده هم که دیگه یادم نیست بگم. بعدشم سوالهای سخت افزار بود که همش مدار بود.

یه تیکه اینجا بگم تو پرانتز! یکی از دوستان، بعد از کنکور برام اس.ام.اس زد که چرا همش مدار داده بودن نامردا؟!!!!!!! آی منو میگی؟ همچی رفتم تو فکر!! واه نکنه این بچه سخت افزار شرکت کرده به من نگفته. بعد که شب باهاش حرف زدم، انگاری یه نموره گیج گیجی زده، فکر کنم سوالهای سخت افزار رو جواب داده جای نرم افزار. (آخه من از دست تو چی کار کنم؟ هان؟)

دیگه از اوضاع احوال کنکور بیاییم بیرون. دیروز دفترچه آزاد هم اومد. باید فردا برم دانشگاه برا گرفتن گواهی موقت!

آهان یه چی دیگه!

یکی از بچه های دانشگاه که پارسال تهران جنوب قبول شده بود، باهاش که حرف میزدم اصلا یادش نمی اومد که من چه کنکوری رو میگم! ای خوش به حالش! قبول شده بوده خیالش راحت شده دیگه!

 

@ ویروس و فرمت کردن سیستم:

یه مدتی بود که سیستم همچی بگی نگی یه نموره قاط زده بود اساسی، تازه فرمتش کرده بودم هاااااااااااا، فکر کنم دو ماه کمتر باشه. بعد ویروس یاب که دیگه اصلا ً کار نمی کرد. یه سری برنامه ها باز نمیشد. بازی ها قاط می زد. وقتی Alt + Ctrl + Delete  رو می زدم پنجره Task Manager رو باز نمی کرد. دیدم اینجوری دیگه نمیشه، هر چی برنامه تو این چند وقت دانلود کرده بودم،  هر چی عکس و آهنگ از این ور و اون ور برداشته بودم و هر چی بود و نبود رو رایت کردم و سیستم رو فرمت کردم. (آی که فرمت کردن چه حالی داره) بعد دوباره از اول ویندوز بریز و برنامه و........ فقط یه مشکل کوچولو تو این یه ساله، اونم اینکه یکی از درایوهای من خود به خود (شایدم یه چی زده بودم قبلا، حالا یادم نیست) از Fat32 به NTFS تبدیل شده من اصلا خوشم نمیاد. نمی دونم چی جور برگردونم.

 

@ ویروس و قبض تلفن چهارماه:

خب قبض تلفن ما از فروردین 84 تاحالا هنوز نیومده. ای خدا به داد برسه. دیشب به مامانم گفتم، مامان نزدیک 40 تومن اومد نگی چرا ها!!!!!!!!! یه جوابی داد که من هنوز تو کفش موندم. کی باور می کنه! می دونی مامانم چی چی گفت؟ گفت خب بیاد، برای استفاده است تلفن دیگه! آقا منو میگی، همچی ذوقیدم که نگوووووووو، خط خونه کمتر از خط اینترنت در میاد. مامانم چند وقت پیشا رفت مخابرات، گفتن اگه تا آخر ماه قبض تلفن نیومد بیاین اینجا نمیدونم قبض صادر کنن و این حرفها... حالا ببینم چی میشه. در ضمن در جواب خیلی ها که میگن 20 تومن چیزی نیست و اینا! برای من 1000 تومن هم 1000 تومن است.

 

@ متفرقه:

امروز از یه کتاب فروشی رد شدم، نوشته بود هری پاتر رسید. منم با کله رفتم تو مغازه، بعد دیدم مال انتشارات کتابسرای تندیس نیست که ویدا اسلامیه ترجمه کرده باشه. گفتم مال ویدا اسلامیه رو ندارین؟ یارو گفت اینم خوبه دیگه! (بچه پررو!) بعد بی خیال شدم، دو جلد بود. حتی قیمتش رو هم نپرسیدم.

دیشب یه کنفرانسی گذاشته بودم شونصد تا از بچه ها بودن و اینا، یه خورده تو کنفرانس ویروس بازی در آوردم. فقط سه نفر فعال بودیم. که هر سه تا وبلاگی بودیم، حالا بماند که اون دوتای دیگه شونصد سال یه بار آپ می کنن، بخصوص یکیشون. یه خورده هم به من گیر دادن که نوبرش رو آورده با وبلاگش و اینااااااااااا هیشکی هم نبود از من دفاع کنه! باشه حالا به هم می رسیم. گفته باشم؟! بعضی ها هم که انگار نه انگار، اصلا به رو خودشون نمیارن که باید بیان نظر بدن. خودش می دونه با کی هستم. باشه دیگه. اینجوریاس؟ یه وقت 3 دقیقه که می تونی بیایی اینو بخونی و نظر بدی! باشه حالا.........

 

@ چک کردن ایمیل در کمترین زمان (کامپیوتر):

نرم افزار DynAdvance Notifier از جمله نرم افزار هایی است که نیاز خیلی از کاربران را برطرف می کند. این نرم افزار یک هشدار دهنده برای ایمیل شما است. به این شکل که شما می توانید ایمیل های مختلف خود از جمله: یاهو، هات میل، جی میل و یا سرویس های IMAP و POP3 را توسط این نرم افزار چک کنید. تنها کار مورد نیاز این است که جزییات ایمیل خود را به نرم افزار بدهید و نرم افزار به صورت اتوماتیک شما را از داشتن ایمیل جدید با خبر می کند. و شرح کوتاهی از ایمیل را نیز برای شما نمایش می دهد که با کلیک روی متن کوتاه می توانید وارد ایمیل خود شده و به طور کامل ایمیلتان را چک کنید. این نرم افزار را می توانید از سایت www.dynadvance.com دانلود کنید.

 

 

@ پاک کردن ویروس Cabir (موبایل):

ویروس Cabir علاوه بر سری 60 به گوشی هایی چون 7610 و 7650 و... هم حمله می کند. برای این که بتوانید بدون برنامه از شر آن خلاص شوید این کد را در گوشی های ویروسی وارد کنید: *#7370#، بعد از وارد کردن این کد، دکمه ی Yes را انتخاب کنید. بعد کدی را از شما می خواهد که اگر قبلا به گوشی خود کد داده اید آن را وارد کنید و اگر نه 12345 را وارد کنید و OK کنید. در برخی از گوشی ها هم به جای کد *#7370# کد *#7780# کار می کند.

 

ااااااااااووووووووووووههههههههههههههههه این سری چقده زیاده شد! اب نداره، مشکلی نیست. میدونم شونصد میلیون تا حرف دیگه باید میزدم که فعلا یادم نیست.

ارادتمند: ویروس

 

نوشته شده توسط ویروس، ممورخ 23 مرداد 1384

 

آدرس گروه در یاهو:

https://groups.yahoo.com/neo/groups/Silver_Lake_110/info

 

 

اندر احوالات من (14 مرداد 84)

 

 

5 آگوست 2005

 

اندر احوالات من (14 مرداد 84)

 

هر روز دل تنگ تر از دیروز

 

نظاره می کنم طلوع و غروب خورشید را

شاید غروب دل ِ من بار دیگر طلوع یابد

و اگر نیابد خود را به غروب تن خواهم سپرد

 

+ قبض تلفن چهار ماه تو راهه! ای داد ای بیداد! از اول فروردین تا حالا قبض تلفن نیومده. حالا قراره هر 4 ماه با هم قبضش بیاد. خب از حالا اعلام کنیم که چی، بیچاره میشیم دوباره. امروز به مامانم گفتم، مامان، قبض تل این دفعه بالای 20 تومن میاد ها، از حالا گفته باشم. البته من که میدونم قبض خط اینترنت بالای 25 تومن میاد، حالا گفتم 20 تومن یه خورده شوکه نشن وقتی می بینن هوارتومن پولش شده.

 

+ بروبچ ِ عشق هری پاتر (از جمله خودم)، یه وبلاگی دیدم که فصل اول و دوم و سوم و چهارم رو ترجمه کرده تو وبلاگش! خودم هم تو تا فصل اول و دوم رو گذاشتم توی گروهم، اگه خواستین برین عضو بشین. فایل های مربوط به هری پاتر رو دانلود کنین.

 

+ صادقانه. هیچی نمی تونم بگم. هر کسی خودش باید بخونه و فکر کنه.

 

+ جمعه ی هفته ی دیگه کنکور دارم. ای خدا یعنی میشه باز قبول بشم؟

 

نوشته شده توسط ویروس – 14 مرداد 1384

 

 

سوتی های ویروس

 

 

* سوتی های ویروس

 

@ یه چند وقت پیشا، رفته بودیم بیرون! برگشتیم خونه، طبق معمول رفتم سراغ تلفن ببینم کسی زنگ زده بوده یا نه! دیدم یه شماره افتاده، خیلی خیلی هم آشنا بود. ولی هر چی نگاه کردم نفهمیدم کی بود، فقط می دونستم با من کار نداشته. جالب اینجاست که پیش شماره اش رو هم نگاه نکرده بودم. رفتم تو آشپزخونه، میگم این شماره چقدر آشناست! کی بوده؟ بابام همینطوری نگام کرد و گفت : این شماره موبایل این بشر دو پای مزاحم است. منو میگی؟؟؟؟ همچی شوکه شدم؟! بعد نشستم یه شونصد ساعت شماره رو تجزیه تحلیل کردم، میبینم که، اااااا، آره، شماره موبایل خودمون است که این بشر دوپای مزاحم از تو ماشین به خونه زنگ زده بوده. نه خدایی به من میگن آخر ِ حواس جمع. دیگه شرمنده نکنین.

 

@ چند روز پیشا، رفتم WC، وقتی برگشتم، دیدم مامانم داره نماز میخونه. فکر کردم خب اذون گفته دیگه. رفتم وضو گرفتم و اومدم تو اتاق خودم و نمازم رو خوندم. بعد رادیو رو روشن کردم. ( داشته باشین این جا رو )، اولین صدایی که ازش بلند شد : اذان مغرب به افق تهران.......... نه خدایی! این قده ضایع شدم. هیچی دیگه دوباره از اول نماز خوندم. هی روزگارررررررر.... چقده تو این چند وقته ضایع شدم ها!!! طفلی ویروس.

 

@ باز چند شب پیشا، دنبال یه جایی میگشتم که عکس آپلود کنم برای وبلاگ، بعدش خودم که نتونستم جایی پیدا کنم، به یکی از آشناها گفتم، بعدش برام یه چند تا لینک پیدا کرد برام گذاشت، هیچ کدوم رو نتونستم عضو بشم، یه لینک داد، بعدش بالاخره این جا یه جایی دیدم که نوشته بود Register بعد،خب رفتم ثبت نام کردم و دنبال چیزی به اسم Upload گشتم، پیدا نکردم. بهش گفتم، گفت لینک رو بده خودم برم، براش گذاشتم که بره، بعد از یه چند دقیقه بهم میگه آی کیوووووووووو، تو رفتی انجمن و تالار گفتگو عضو شدی. خب خدایی ضایع شدم دیگهههههههههههه، ای ویروس بیچاره.

 

@ ویروس و دوبار تصادف تو یه روز

چیزه، نمیدونم شماها چرا این قده بدشانس هستین؟ هان؟ نه؟ جدی گفتم. دیروز داشتم می رفتم کلاس، جلو در خونه اومدم از خیابون رد بشم، بعدش یه پرایده از تو کوچه پرید بیرون، فقط سمت چپش رو نگاه کرد، اومد تا وسط خیابون، منم وسط خیابون بودم، اگه یه چند ثانیه دیرتر سمت راستش رو نگاه می کرد، می زد به پام! ای خدا خفش کنه! برگشتن هم ( نمیدونم اینو چی جوری بگم، روم نمی شه )، وقتی دوباره داشتم از خیابون رد میشدم، رسیدم وسط خیابون که گل کاری است و اینا، بعد خب دیدم که خیس است ها، بعد خب پام رو گذاشتم، بعد نمیدونم چی شد پام رو گذاشتم روی گِل ها، بعدش خب کله پا شدم تو گِل ها، وسط خیابون، یه شونصد تا آدم هم بروبر منو نگاه کردن. حالا با کلی بدبختی از تو گل ها بلند شدم، اومدم پام رو بذارم اون ور باغچه که از خیابون رد شم، نه این که کفشم گلی بود، بعد یه هویی لیز خوردم، نزدیک بود با مخ برم زیر یه مینی بوس که داشت با سرعت میومد تا از چراغ سبز رد بشه! و این چنین شد که من هنوز زنده تشریف دارم. نه خدایی اون کله پا شدن تو گل ها از همه بد تر بود. ویروس که شانس نداره، فقط یه کوچولو شانس بود که گل ها شل و آبکی نبود، یعنی لباسهام گلی نشد. ولی خب آخر ضایع بازی بود دیگه...... ای ویروس فلک زده...

 

 

آسوده بیارام محبوبم...

 

 

 

 

آسوده بیارام محبوبم ...

 

 

 

http://i10.photobucket.com/albums/a144/databus/To_Nisti.jpg

 

 

Good Night , sweet prince , and flights of angels sing

Thee to thy rest .

 

شب خوش ای شاهزاده ی زیبا ، با نوای پرواز فرشتگان

آسوده بیارام ...

 

 

 

Avanet مرورگری برای تمام فصول

 

مرورگر آوانت یک نرم افزار رایگان است و برخلاف سایر نرم افزارهای مجانی ، هیچ محدودیتی را هم برای شما ایجاد نمی کند و کمتر نرم افزار جاسوسی هم امکان ورود از طریق مرورگر شما را خواهد داشت . امکانات زیادی هم در این مرورگر گنجانده شده است که همگی به راحتی تنها با یک کلیک قابل تنظیم است . از جمله :

 

-         فیلتر کردن انیمیشن های فلش

-         مسدود کننده Pop-Up

-         کارایی بهتر ماوس

-         مرور چند تایی (Tabbed Window )

-         حالت تمام صفحه ی واقعی

-         موتور جستجوی گوگل / یاهو

-         سازگاری کامل با IE

-         پاکسازی هر گونه اطلاعات تایپ شده

-         بازیافت مطمئن

-         آوانت یک ربات هم دارد که فرم ها را برای شما پر می کند و رمزهای عبورتان را مدیریت می کند .

 

حجم مرورگر آوانت درحدود 1.3 مگابایت است . که آن را می توانید از آدرس زیر دانلود کنید .

http://www.avantbrowser.com/download.html

 

http://images.google.com/images?q=tbn:MEikIgOk1JYJ:tumin.net/imagelib/news_2864.jpg

 

SMS رایگان

 

خب امروز می خوام براتون یه سایتی رو معرفی کنم که می تونین از اونجا SMS رایگان ، سند کنین . فقط یه موضوع کوچولو ، اونم این که فقط می تونین هر 30 دقیقه یه بار ، SMS سند کنین . برای ثبت نام باید وارد لینک عضویت شوید . سپس ، وارد قسمت Register شوید . از شما یه Full Name می خواد که قابل تغییر نیست ، یعنی با این اسم از طرف شما SMS سند می شود . User Name دلخواه خود را وارد کنید . در قسمت Phone No شماره موبایل خود را وارد کنید . بعد از مدتی سایت براتون User Name و Password را به موبایل شما ارسال می کنه . بعد از دقایقی می تونین وارد سایت بشین و SMS سند کنین . خب خیلی هاتون دنبال این SMS رایگان می گشتین که براتون گفتم .

 

http://images.google.com/images?q=tbn:S-fgX3dfd0QJ:www.e-hausaufgaben.de/images/free-sms.jpg

 

 

عجیب است که در عین حال که در دنیا شناخته شده ای ، باز خیلی تنها باشی .

 

It Is Strange to be known so universally and yet to be so lonely .

 

 

 

http://i10.photobucket.com/albums/a144/databus/Shab_Khosh.jpg

 

 

 

 

 

 

<Script Language=”JavaScript”>

<!—Begin

Function initArray(){

For ( var i=0 ; i>initArray.arguments.length;i++){

This]i[=initArray.arguments]i[;}

This.length=initArray.arguments.length;}

Var colors=new initArray(

“red”

“blue”

“green”

“purple”

“black”

“tan”

“pink”

“light green”

“pale blue”

“ivory”

“brown”

“dark Red”

“Dark Blue”

“rose”

“red”);

Delay=.5;//seconds

Link=0;

Vlink=2;

Function linkDance(){

Link=(link+1)%color.lenght;

Vlink=(vlink+1)%color.lenght;

Document.linkColor=colors]link[;

Document.vlinkcolor=colors]vlink[;

setTimeout(“linkDance()”,delay*0001);}

LinkDance();

//End -- >

</script >

 

چقدر دلم برای اون روزایی...

 

 

 

http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum/DataBus/Deltang2.gif

 

چقدر دلم برای اون روزایی

 

که زندگی کردم، تنگ شده...

 

http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum/DataBus/Deltang1.jpg

 

قبل از هر چیز تولد یه سالگی وبلاگ شاخه امید رو تبریک میگم . ( با تاخیر )

 

سلام . خیلی وقته که آپ نکردم ، نه این که نباشم ، نه ، فقط وبلاگ رو آپ نکردم ! تا اونجایی هم که یادم است ، رفتن ایران به جام جهانی 2006 آلمان رو هم تبریک نگفتم که حالا میگم ! اونقده حرف داشتم بگم ، ولی خب یادم نیست که بخوام بگم . تو این چند روز به خیلی ها سر زدم ، با خوندن بعضی از نوشته های اونا بدجوری ناراحت و عصبانی شدم . اگه تو نمی خوایی بری رای بدی ، حق نداری دیگران رو به این کار تشویق کنی . الان چشم همه ی جهان روی ایران است ، همشون منتظر انتخابات ما هستن ، همشون میخوان ما رو ضایع کنن ، میخوان بگن که ایرانی ها دیگه کشورشون رو دوست ندارن ، الن و بلن و فلان ........ این انتخابات اونقده مهم است که همه دنیا زوم شدن رو ایران ! همه از ما می ترسن ، همه از عکس العمل ما ایرانی ها می ترسن ! بایدم بترسن ! ایران کم چیزی نیست ! ایران ایران است ! یه ایرانی همیشه ایرانی می مونه ! الان نمی خوام به هیچ وبلاگی لینک بدم ، یا نمیخوام درباره کاندیداها حرف بزنم ! اونقده توپم پره که نمی دونم چی بگم ! دیشب یه جا سر زدم تیتر زده بود که « رای ایرانی ، خفت ایرانی » ، فقط بهش بگم ، اگه دیشب جلو چشمم بود ، درجا با دست های خودم خفش میکردم ! اونقده از دست بعضی هاتون ناراحت وعصبانی هستم که نگوووووووووووووووو .

مگه شما ها غیرت ندارین ؟ هان ؟ مگه ایران براتون مهم نیست ؟ مگه نمی خوایین تو ایران زندگی کنین ؟ مگه اینجا به دنیا نیومدین ؟ مگه نژاد آریایی ندارین ؟ مگه ایرانی نیستین ؟ پس چرا بعضی هاتون انتخابات رو تحریم کردین ؟ چرا میگی من رای نمیدم ؟ هان ؟ چرا ؟ یه دلیل قانع کننده به من بگین ؟ اون بچه کمونیست هایی که هر چند وقت یه بار برای من نشریه هاشون رو می فرستن ، رفتن یه ور دنیا نشستن برای خودشون آسمون ریسمون می بافن میدن به خورد بچه ایرانی ها ! هی روزگاررررررررررررررررررر

تویی که یه جا نشستی و رفتی پشت میکروفن تو ماهواره ور می زنی که آره ، ایرانی ها رای نمیدان و کوفت و زهرمار و این حرفهاااااااااااااااااا

اونقده الان عصبانی هستم که نمیدونم چی جوری بنویسم ! ایران دشمن کم نداره ! دشمن می خواد ما رو به جون هم بندازه ! خیلی هم اینکار رو کرده و موفق نشده ! دلم میخواد دوباره بهشون نشون بدیم که ما ایرانی هستیم ! ما فریب این و اونو نمی خوریم ! ایران برای ما مهم است ، ما فردا میریم پای صندوق های رای ، رای میدیم ! به هر کاندیدایی که بخواییم ! چقدر سر این تبلیغات کاندیداها رو مسخره کردن ، چقدر براشون شایعه درست کردن ، چقدر الکی گیر دادن ! آخه برا چی ؟ برا چی می خوان یکی رو بکوببن و نابود کنن ؟ تا حالا به یه سری چیزا فکر کردین ؟ نه ! من میگم که فکر نکردین ! اصلا ً هم فکر نکردین ! فقط تحت تاثیر اینو و اون قرار گرفتین که فلانی بد است !!!!!!!

من الان اصلا و ابدا ً اعصاب مصاب ندارم ! حوصله کل کل هم با بعضی ها رو ندارم ! میخوام که این بار هم به همه ی دنیا و دشمنای ایران حالی کنیم که ایران همیشه اقتدار خودش رو حفظ می کنه ! ایران ، ایران است !! و ایرانی ، ایرانی

 

وعده ی ما ، جمعه 27 خرداد سال 1384 ، پای صندوق های رای

 

http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum/DataBus/Deltang3.gif

 

http://DataBus.persianblog.com

 

فعال کردن پشت خطی

 

 

که باور می کند؟

 

که باور می کند در باغ ما داغ ِ صنوبر را

که باور می کند افتادن سرو ِ تناور را

که باور می کند آسایش ِ موج ِ خروشان را

که باور می کند آرامش طوفان و تندر را

در این شب ها که دیو از باختر صد آتش افروزد

که باور می کند خاموشی ِ خورشید خاور را

کجا رود روان در بستر خود خفته می ماند

کجا کوه گران در خاک پنهان می کند سر را

کجا شیر ژیان اندر کُنام آرام می گیرد

که دیده در نیام آرامش شمشیر ِ حیدر را

عقاب آسمان پرواز ِ اقلیم ِ سر افرازی

کجا بر خاک ِ درد آلود ِ غم ، می گسترد پر را

چراغ بامداد افروز ِ آفاق ِ سحر خیزی

کجا وا می گذارد شام شوم تیره اختر را

کنون کز ابر ِ لطفش نم نم باران نمی بارد

که بر ما می فشاند هر زمان دامان گوهر را

پس از آن باغبان پیر در باغ و بهار ما

که می رویاند از دل های ما گل های باور را

صدای عشق در این گنبد دوار می ماند

کسی نشنیده زین فریاد فریادی رسا تر را

وطن بر شاخسار سدره گر دارد امام ما

خدا از ما مگیرد سایه ی طوبای رهبر را

تسلای دل ما در غروب آفتاب او

طلوع آفتابی دیگر آمد روز دیگر را

 

- غلام علی حداد عادل -

 

شانزدهمین سالگرد عروج ملکوتی حضرت امام خمینی ( ره ) بر همه ی مسلمین جهان تسلیت باد .

 

http://www.nioc-itcenter.com/tamintest/esargaran/image/emam1.jpg

 

@ ترفند به موبایل

فعال کردن پشت خطی :

فرض کنید در حال صحبت با تلفن هستید ، و فرد دیگری هم با شما تماس گرفته است . آیا شما متوجه تماس او خواهید شد ؟

اگر سیستم پشت خطی برای گوشی موبایل شما فعال باشد جواب مثبت است . شما این کار را می توانید به صورت عادی انجام دهید . ولی پیدا کردن این قسمت در منوی تنظیمات تلفن ممکن است برای شما مشکل باشد . به همین دلیل برای ساده تر شدن کار می توانید با وارد کردن *#43# در شماره گیر تلفن همراه سیستم پشت خطی را برای موبایل تان فراهم سازید . اگر در هنگام وارد کردن این کد ، پیغام Call Waiting Active آمد بدین معناست که سیستم پشت خطی برای گوشی فعال شده است .

 

http://www.88-factory.com/samsung-cellular-accessory/image/pda-sphi700.jpg

 

@ سخت افزار

مینی رایانه با هارد دیست 4 گیگا بایتی :

شرکت Palm One ، نوعی مینی رایانه با هارد دیسک منحصر به فرد 4 گیگا بایتی عرضه کرده است . Mobile Manager Life Drive قابلیت انتقال همه نوع فایلهای صوتی و تصویری را از رایانه های شخصی دارد . این دستگاه جدید 200 گرم وزن دارد ، می تواند فایلهای پر کاربرد نرم افزاری آفیس را اجرا کند و از قالب PDF نیز پشتیبانی کند . این دستگاه قابلیت پخش آهنگهای با قالب MP3 را دارد و هارد منحصر به فرد آن قادر است 1200 فایل نرم افزاری آفیس ، 350 فایل موسیقی ، 200 عکس دیجیتالی ، 5 هزار ایمیل و 3 ساعت فیلم ویدوئویی و 10 هزار نام و اطلاعات و شماره تلفن افراد در ارتباط با کاربر را در خود جای می دهد . گفتنی است این رایانه کوچک به کمک فناوری اتصال بیسیم و پرسرعت Wi-Fi به اینترنت متصل می شود و به فناوری بلوتوس برای اتصال بیسیم مجهز است .

 

http://images.google.com/images?q=tbn:7A4jjLfiiRUJ:www.smo.es/iconos/ANGUS_FRONTAL_copia.gif

 

@ دانلود

 فوق العاده اضطراری !

نرم افزار SPY Emergency یکی از بهترین نرم افزار هایی است که می تواند از رایانه شما محافظت نماید . این نرم افزار یک ضد جاسوس قدرتنمد است که می تواند با سرعت بالا و کاملا ً مطمئن برنامه های جاسوسی و همه نوع فایل مخرب را از روی رایانه پاک کند . این برنامه ویندوز شما را در برابر صد ها نوع مزاحم مختلف محافظت می کند و دارای سیستم به روز رسانی اتوماتیک و بسیار ساده ای است . بدین شکل که وقتی اتصال شما به اینترنت برقرار باشد و برنامه را اجرا کنید قبل از اجرا تمام فایل های مورد نیاز خود را به روز می کند . و همیشه آخرین و به روز ترین نسخه نرم افزار را برای شما به اجرا در می آید . این نرم افزار دارای حجمی در حدود 6.5 مگابایت است و روش کار با آن نیز بسیار ساده و مانند کار با یک ویروس یاب است . چنانچه به این نرم افزار علاقه دارید و می خواهید رایانه تان از شر مزاحم ها و فایلها مخرب اینترنتی در امان باشد می توانید آن را از سایت مربوطه دانلود کنید .

http://spy-emergency.com

 

http://www.winload.de/bilder/screenshots/39018/SpyEmergency.gif

 

@ گل های باغ خاطره

به نقل از خانم زهرا اشراقی :

بعد از دومین عمل که روی حضرت امام انجام دادند ، یکی از دکتر ها گفت : « آقا چشمشان را باز کردند و آقای انصاری را که مسئول کارهای شرعی بود صدا کردند . » آقای انصاری آمدند و به حضرت امام گفتند : « می خواهید نماز بخوانید ؟ » حضرت امام تنها ابروهایشان را تکان می دادند و به هیچ سوال دیگری پاسخ نمی دادند .بعد که دیدیم که دستشان را تکان می دهند ، متوجه شدیم نماز می خوانند . حضرت امام ، این اواخر همیشه نگران نماز اول وقتشان بودند . ساعت 12 ظهر همان روز گفتند : « خانم ها را صدا بزنید ، کارشان دارم . » وقتی خانم ها به حضور حضرت امام رفتند ، ایشان فرمودند : « راه ، راه ِ سختی است » و بعد تکرار کردند : « گناه نکنید ! »

منبع : کتاب گل های باغ خاطره – کانون پرورشی فکری کودکان و نوجوانان

 

@ لینک

 

سخنرانی تاریخی حضرت امام در بهشت زهرا

 

چند خبر از ستاد مرکزی بزرگداشت حضرت امام (ره )

 

سمینار و گفتمان فرهنگی  

 

برنامه های شانزدهمین سالگرد ارتحال

 

پایگاه اطلاع رسانی امام خمینی

 

امام خمینی از ولادت تا رحلت

 

http://www.nioc-itcenter.com/tamintest/esargaran/image/emam1.jpg

 

@ خودم

آپدیت این سری ، همچی یه نموره با بقیه دفعه ها فرق داره . کلی حرف که باید بگم و خیلی چیزای دیگه که نمی گم . بعضی وقتها آدم اونقدر مطلب داره که فکر می کنه داره به حد انفجار می رسه و حتما ً باید بگه . درباره انتخابات می خواستم بگم ، ولی فعلا نه ، بهتره تو پست بعدی باشه ! ولی یه چی همین الان بگم که من اونایی رو که انتخابات رو تحریم کردن ، باهاشون برخورد می کنم و اونا رو تحریم می کنم !

راستش یه صفحه نوشته بودم که بیام تایپ کنم ، الانم جلوم است ، ولی نمیدونم چرا پشیمون شدم ! یکی از بچه ها گفته بود تو خیلی فعالی و اینا ! خارج از شوخی منو چشم زدی ! ویروسی که شونصد تا میل می زد تو روز ، حالا دیگه کجاست ؟ خبری ازش نیست ! البته می دونم برا کسی مهم نبود و نیست ! تازه خیلی هم خوشحال می شن که خبری از من نباشه .

 

خستم ... خسته از روزگار ... خسته از تکرار

از بیهودگی ...

پوچی ...

زندگی بدون هدف ...

قلبی سیاه ! سنگ !

در حسرت روز وداع ابدی ...

که هیچ گاه فرا نخواهد رسید ...

حرفی نیست ...

 

@ فرستادن SMS با استفاده از یاهو مسنجر و ایمیل

 

خب یه سایت بهتون معرفی می کنم که از طریق اون می تونین SMS سند کنین با استفاده از یاهو مسنجر و ایمیل ! یه سایت کاملا فارسی با راهنمای فارسی . ابتدا باید در این سایت عضو بشین و به اون تعداد SMS که می خوایین سند کنین باید به شرکت مربوطه پول واریز کنین ! همه چی فارسی است برین ببین ! بعدشم این که نگران این که شمارتون ممکنه لو بره نباشین چرا که همه ی SMS ها رو شرکت با استفاده از یه شماره انجام میده ! یعنی برای شما SMS میاد ولی شماره اون موبایل است که در حقیقت Server است . حالا خودتون برین نگاه کنین ، مثلا برای 20 تا SMS فقط 1000 تومن می خواد ! پس در اصل شماره ی شما رو موبایل طرفی که می خوایین براش SMS سندکنین نمیره !

ویروس : دوستان امتحان کردن ! واقعا ً کار می کنه و هیچ کلکی در کار نیست ! یعنی برا اونایی که مثل من به تجارت الکترونیک شک دارن ، این نمونه می تونه شروعی باشه برای قبول این نوع تجارت !

 

@ روز شمار تاریخ

 

-        14 خرداد : رحلت امام خمینی ( ره ) ، رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران

-         15 خرداد : قیام خونین 15 خرداد

-         20 خرداد : شهادت آیت ا... سعیدی به دست ماموران ستم شاهنشاهی – روز جهانی صنایع دستی

-         22 خرداد : ولادت حضرت زینب (س) – روز پرستار

-        23 خرداد : تولد یه سالگی شاخه ی امید

-         26 خرداد : شهادت سربازان دلیر اسلام : بخارایی ، امانی ، صفار هرندی ، نیک نژاد

-        27 خرداد : روز جهانی بیابان زدایی – نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری

-        29 خرداد : درگذشت دکتر علی شریعتی

-         30 خرداد : شهادت فاطمه زهرا (س) [ به روایتی ]

-         31 خرداد : شهادت دکتر مصطفی چمران

 

 

@ حرف آخر

 

نمی گویم فراموشم مکن هرگز

 

ولی گاهی به یاد آور

 

رفیقی را ، که می دانی

 

نخواهی رفت از یادش

 

* * * *

 

نبودم لایق عشقت دو چشم یار می بوسم

به پاس عشق نافرجام تمام عمر می پوسم

 

* * * *

 

منو ببخش اگر که لایق ِ تو نبودم

 

یادت نره عزیزم

 

عاشق ِ تو که بودم

 

عاشق تو که بودم ....

 

http://img.photobucket.com/albums/v422/sahel23456/poet10.jpg

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

عکس امام :

http://www.nioc-itcenter.com/tamintest/esargaran/image/emam1.jpg

 

 

عکس موبایل :

http://www.88-factory.com/samsung-cellular-accessory/image/pda-sphi700.jpg

 

عکس کامپیوتر کوچک :

http://images.google.com/images?q=tbn:7A4jjLfiiRUJ:www.smo.es/iconos/ANGUS_FRONTAL_copia.gif

 

 

عکس برای ضد جاسوس :

http://www.winload.de/bilder/screenshots/39018/SpyEmergency.gif

 

عکس آخر :

http://img.photobucket.com/albums/v422/sahel23456/poet10.jpg

 

 

حرفهایی برای خودم

 

 

" حرفهایی برای خودم "

 

چه بسیار حرفها که با خود می اندیشید برای گفتنشان ! آن چنان بسیار بودند که توان گفتنش را در خود نمی دید ... آنچنان دردناک که احساس می کرد با بیان حرفهایش همه را اندوهگین خواهد کرد ... پس سکوت اختیار می کرد ، ولی حال ، چنان به خشم آمده است از درد ... تویی که گویی حرف زدن باعث سبک شدن انسان می شود ، وقتی حرف زدن باعث ناراحتی دیگران می شود ، یا وقتی حرف زدن باعث داغون تر شدن آدم میشه ؟! بازم باید حرف زد ؟ بازم باید گفت ؟ اگه با حرف زدن مشکلات حل شدنی بود ، مسلما ً حرف زده می شد . و تویی که فکر می کنی سارا به دور خودش یه دنیای خاکستری کشیده ، آره ، شاید سارا دور خودش یه دنیای خاکستری می بینه ، ولی سارا ، مینا نیست که هر وقت خواست بیاد از این دنیا بیرون ، شاید دلش نخواد به صدا کمک کنه ! می فهمی چی می گم ؟ شاید اصلا ً نخواد که دنیای خاکستری اطرافش رو نابود کنه ؟! چون براش فرقی نداره ! همه چی تموم شده است ... گذشته ها بر نمی گرده ... حتی اگه خودش بخواد ... به نظر تو اگه دنیای نیستی ها رو تبدیل به دنیای هستی ها کنه ، چه فایده ای می تونه براش داشته باشه ؟ و تویی که میگی می خوام از احساست برام بگی شاید آروم بشی ؟ فکر کردی که من چی باید از احساسم به تو بگم ؟! شقایق ؟ تو به این فکر کرده بودی من باید به تو چی بگم درباره احساسم ؟ من چی می تونم بگم ؟ وقتی نمی تونم احساسم رو تشریح کنم ؟ وقتی حس می کنم با حرف زدن درباره احساس فقط خودم و تو رو ، بیتا و از همه مهمتر « دوست » رو ناراحت می کنم ، برا چی از احساسم بگم ؟ برا چی حرف بزنم ؟ "ع" تو که میگی حرف بزن ، آروم میشی ؟ برا چی ؟ حرف بزنم ، بعد پشیمون بشم از حرف زدنم ؟ وقتی حرف زدن باعث ناراحتی میشه ؟ وقتی باعث دوری بیشتر میشه ؟ بهتره که گفته نشه ؟! فایده ای هم نداره ... حالا اگه باعث میشد که آدم آروم بشه ، شاید ! یه چیزی ... ولی وقتی باعث میشه که آدم بیشتر اعصابش خورد بشه ، وقتی دوباره بخواد فکر کنه ! و تو "م" ، چرا میگی با خاطرات زندگی نکنم ؟ چرا ؟ دلیلی هست ؟ تو این دنیا دیگه چی برام مونده ؟ تو می تونی بگی ؟ "آ" ، من مینا نیستم که بخوام به کمک صدا برم ، من فرق دارم ، آره من با بقیه فرق دارم ... شاید "ع" تو بگی یعنی چی ؟ بگی داری به خودت تلقین می کنی ؟ نه من به خودم تلقین نمی کنم ، فوقش هم تلقین کرده باشم ... کار از کار گذشته ... سارایی که یه عمر با پسرها بزرگ شده ، تمام هم بازی های دوران بچگیش پسرها بودن ، چه توقعی میره مثل یه دختر رفتار کنه ، تا این که "دوست" اومد ، باعث شد که سارا بفهمه اونم یه دختره ، می تونه احساس داشته باشه ، می تونه گریه کنه ، می تونه دوست داشته باشه و دوست داشته بشه ... ولی حالا که "دوست" رفته ، سارا تو یه دنیایی دست و پا میزنه که خودش هم نمی دونه جی جوری باید از این دنیا خارج بشه ، خودشم نمی دونه اصلا ً می خواد از این دنیا خارج بشه یا نه ؟ نمی تونه تصمیم بگیره باید به کدوم دنیا برگرده ، به دنیای قبل از دوست یا بعد از دوست ؟ از وقتی دنیای بعد از دوست رو دیده ، دلش نمی خواد به دنیای قبل از دوست برگرده ، ولی حالا که دوست نیست ، دنیای بعد از دوست رو هم نمی خواد ... تو این برزخ وسط مونده و دست و پا میزنه ... خودش هم هیچی نمی دونه ... نمی تونه تصمیم بگیره ... "م" چرا نباید با خاطرات بمونم ؟ چرا ؟ شاید خاطرات تو همین برزخ است ، همین دنیای وسطی که دارم توش دست و پا می زنم ؟! تو این طور فکر نمی کنی ؟ "آ" تو فکر نمی کنی که من دارم تو دنیای دست و پا می زنم که طوفان شده ، و با هر حرکت من ، حتی سکوت و آرامش من ، این طوفان قطع نمی شه ؟!

تا به حال فکر کردین اگه جای سارا بودین باید چه احساسی می داشتین ؟ بیتا ؟ شقایق ؟ تا به حال فکر کردین ؟ دلم نمی خواد درباره این مطلب نظر بدین ... نمی خوام ... شقایق ؟ چرا فکر می کنی تشریح احساسات می تونه به من کمک بکنه ؟ چرا فکر می کنی ؟ تا اونجایی که دارم می بینم همه چیز برای بیتا و تو داره آروم میشه ... و این خیلی خوبه ... بیتا و شقایق چقدر از زندگی شون رو از دست دادن ؟ آره من خودخواهم که دارم به خودم فکر می کنم ، می دونم ! تو این بازی که شما راه انداختین به جز من ، کدومتون بیشتر لطمه خوردین ؟! ببین بزار بگم ! بزار برا یه بار هم شده بگم ! آره بگم ، مگه چی میشه ؟ دارم منفجر می شم ، به اینجام رسیده ... نمی تونم فریاد بزنم ... دارم خفه میشم تو فریادی که در نمیاد ... می دونم که میدونین ، می دونم ... ولی باید بگم ، من همه چی رو از چشم شما دو تا می بینم ودیدم ، همه چی رو ... من به شما ها اعتماد داشتم ... حالا چی ؟ نمی دونم ... چون چیز مهمی نیست که اعتماد احتیاج داشته باشه ... چیزی نیست که احتیاج داشته باشم ... درباره  "دوست" حرف نزنین ! شاید اون هم تقصیر داشته باشه ... ولی من ! من ! من ! و شاید هم من !!!! ولی این بازی رو کی شروع کرد ؟ هیچ کدوم به من نگفتین ! درسته ؟ شما دوتا میگین "دوست" ؟! می دونم ! اگه دوست هم شروع کرده باشه این بازی رو ، شما چرا ادامه دادین ؟ میشه بدونم ؟!! هزاران سوال بی جواب ... مثل زالو افتاده تو تنم !؟ داره من و می خوره .... نمی خواستم بنویسم ... ولی نوشتم ... "آ" من مینا نیستم که بخوام از این دنیای خاکستری فرار کنم ، حتی به خاطر کمک به صدا ، می دونی ، خودم هم نمی دونم ... سارا فکر می کنه که برفها نباید به درون بیان ، نباید آخرین شعله ها رو خاموش کنن ، نباید ... چون سارا دلیلی برای خاموشی این شعله ها نمی بینه ... سارا هیچی نمی دونه ... همیشه این سارا بوده که تو یه جمع اضافی بوده و هست ... همیشه همین طور بوده ، لا اقل سارا این طور فکر کرده ... مگر غیر از این است ؟ آره ؟ فکر این که یه اضافی هستی بین یه جمع ، همچین احساس خوبی نیست .... شایدم باز اشتباه فکر می کنم ... شاید خودش خواسته تو جمع دیده نشه ، نمی دونه ، در عین حال که می خواد تو یه جمع دیده بشه ، در عین حال دوست نداره که دیده بشه ، در همون حالی که می خواد شناخته بشه ، در همون اندازه هم می خواد ناشناس بمونه ... سارا تو یه دنیایی دست و پا زده که خودش هم نمی دونه می خواد چی کار کنه ؟! شاید فقط وقتی "دوست" اومد می تونست کمی تصمیم بگیره ، ولی حالا بدتر از هر زمان دیگری داره دست و پا می زنه ... در عین حال از یه چیزی تنفر داره ، دلش اون چیز رو می خواد ... در عین حال که دوست داره با بیتا و شقایق باشه ، در عین حال می خواد با اونا نباشه ... خیلی بده که آدم تو یه برزخ این چنینی دست و پا بزنه ... و خودش ندونه میخواد از این برزخ بیاد بیرون یا نه ؟ شاید باز نباید چیزی می نوشتم ، نباید حرف می زدم ... نمی دونم ... حس این که نباید می نوشتم ... در عین حال که میخوام بنویسم ، در عین حال اصلا ً دوست ندارم بنویسم ...

برزخ وحشتناکی است ... بدون این که بدونی می خوایی فرار کنی یا نه ؟ "م" خاطرات بخشی از وجود است ، می تونی اینو درک کنی ؟ می تونی درک کنی که خاطرات تنها چیزی است که شاید باعث موندن شده ، گو این که نباید باشه ؟! و حال چه اصراری بر نبود خاطرات می بینی من نمی دانم ...

      " حرفی نیست ...

                در سکوتم فریاد را نظاره کنید ...

 فریاد در گلو خشکیده است ...

                          حرفی نیست ...

چشمان بی فروغ

          به دنبال کوچکترین روزنه رهایی ...

زبان قاصر از بیان ...

        حرفی نیست ... "

نه ، حرفها بسیارند ... ولی مرا یارای گفتن نیست ... این چنین سخن گفتنم را به فراموشی بسپار ...

تا به حال به این فکر کردی که ممکن است امید داشتن از ناامیدی برای سارا بدتر است ؟ تا به حال فکر کردین که اگه سارا ناامید بود ، اینجا نبود ؟ تا به حال خودتون رو جای سارا گذاشتین ؟ نه نذاشتین ؟ من هم خودم رو جای کس دیگه ای نداشتم ... درسته ... نمیشه این کار رو کرد ... پس چرا فکر می کنین میشه خیلی چیزها رو فراموش کرد ؟ شاید این بازی رو فراموش کنین روزی ، ولی من ؟ به نظر شما ، من هم می تونم همچین بازی رو فراموش کنم ؟ می تونم ؟ بازی که باعث نابودی همه چیز شد ؟! شاید اگه نا امیدی در وجودم پر می زد این چنین دست و پا نمی زدم تو این برزخ ، شاید که بیش از حد معقول امیدوارم ؟! تا به حال به نوع امیدواری فکر کردین ؟ در اوج ناامیدی سوسوی امیدی داری که هنوز تو رو سر پا نگه داشته ؟ با این که می دونی هیچ فایده ای نداره این کورسوی امید ! می دونی خیلی دردناک است وقتی می دونی امیدی که داری بر پایه ی یه ناامیدی بزرگ است ... نمی تونم بیشتر از این شرح بدم ، بلد نیستم ... دیگه باید رفت ، بهتر از سخن کوتاه شود ، سخن کوتاه ...

بدرود ...

سارایی که همیشه بوده و نبوده ، سارایی که وجودش مهم است و نیست ... سارایی که خودشم نمیدونه چی است ، کی است ، چی کار می خواد بکنه ؟! ....

 

بهشت و جهنم

 

 

 

بهشت و جهنم

 

مردی در عالم رویا فرشته ای را دید که در یک دستش مشعل و در دست دیگرش سطل آبی گرفته بود و در جاده ای روشن و تاریک راه می رفت . مرد جلو رفت و از فرشته پرسید : این مشعل و سطل آب را کجا می بری ؟ فرشته جواب داد : می خواهم با این مشعل بهشت را آتش بزنم و با این سطل آب ، آتش های جهنم را خاموش کنم . آن وقت ببینم چه کسی واقعا ً خدا را دوست دارد .

 

 

نیکی

 

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

 

 

" فقط یه داستان کوتاه "

 

از ماشین پیاده می شه ، از پل هوایی رد میشه ، می خواد بره دانشگاه ، یه کم کار داره ، می رسه دم در ، طبق معمول با حراست سلام و علیک می کنه . یه خودشیرین . از پله ها میره بالا ، هنوزم تو حیاط یه کم برف از قدیم مونده ولی قدیمی شده و یخ زده است ، یه کم هم زمین یخ زده است . آروم رد میشه ، هیچ وقت از این دوتا ورودی اول نمیره تو ، همیشه از ورودی آخر میره تو ساختمون ، خوشش می آد ، از در وسط اصلا دوست نداره بره . یه کم دانشگاه شلوغ است ، هر چی باشه روز اول این ترم است ، میرسه به پله ها ، فقط مونده که پاش رو بلند کنه و بذاره رو پله ها . پسرها روی پله ها نشستن ؛ سارا می خوره زمین ، همه پسرها هرهر می زنن زیر خنده ، سرش می خوره به پله ها ، کسی اینو ندید . یه کم میگذره ، سارا از جاش تکون نخورد . یکی از پسرها بلند میشه میگه : پا شو دیگه ، ضایع شدی عیب نداره ، بزرگ میشی یادت میره ؛ بقیه هرهر می زنن زیر خنده . ولی سارا بازم از جاش تکون نخورده . یکی دیگه میگه : چه قدر نازنازی ، بچه ننه ، فقط خوردی زمین ها ، بازم این همه خودش رو لوس می کنه . بازم سارا تکون نمیخوره . یکی از حراست آقایون میاد اونجا ، پسرها هنوز دارن متلک بار سارا میکنن و می خندن . حراستی میگه : خانم بلند شین . یه هویی چشمش به خونی می افته که از زیر سر سارا جاری شده ، به پسرها میگه زنگ بزنین اورژانس ! یکی از پسرها میگه : آقا ، خودش رو به موش مردگی زده ، ضایع شده نمی خواد بلند بشه . ( پسرها معمولا ً بد جوری جلوی حراستی ها خودشیرینی می کنند ، کلی با هم رفیق اند . ) آقاهه میگه : مگه نمی بینین که سرش خورده به پله ها ، خون ریزی داره ؟ پسر ها همشون پا میشن نگاه می کنن . یکیشون خیلی آروم گفت : ولی ما اصلا ً ندیده بودیم . حراستی میاد سارا را برمیگردونه ، ولی جای شکستگی نمی بینه ، فقط یه سوراخ کوجولو وسط پیشونی ، جای ِ یه گلوله ....

 

 

" یک اصطلاح "

 

ماژلان : دایرکتوری از وب می باشد که توسط Magellan پرتقالی اختراع شد . این دایرکتوری سایت های مختلف وب را طبقه بندی می کند .

 

" سازگاری با ویندوزهای قدیمی "

 

در Win2000 یک فناوری به نام Application Compatibility Mode وجود دارد . این فناوری در Win2000 محیطی را فراهم می کند که بعضی نرم افزارهای قدیمی تر که روی ویندوزهای 98 & NT اجرا می شدند ولی بر روی Win2000 امکان اجرا شدن نداشتند ، بتوانند اجرا شوند . به این ترتیب امکان انتقال بسیاری از نرم افزارهای ویندوزهای قبلی به 2000 فراهم می شود . برای فعال کردن Application Compatibility Mode باید دستور زیر را اجرا کنید :

Regsvr32 C:Winntapplication\slayeui.dll

در دستور بالا فرض شده است که ویندوز در درایو C و در شاخه Winnt نصب شده است . اگر ویندوز شما در جای دیگری نصب شده است ، باید C:Winnt را به مسیر صحیح ویندوز تغییر دهید .

 

" معرفی دو تا سایت "

 

شعر در ایران

 

شعر آنلاین + گپ زنی + کتاب

 

البته گفته باشم ، من خودم هنوز این دو سایت رو نرفتم ، برا همین نمیدونم هنوزم وجود دارن یا نه ، دیگه شرمنده ...

راستی یه کتاب الکترونیکی درباره سهراب بود ، حیف که لینکش رو ندارم ، این قده خوشگل بود که نگو ، ولی چون من برا کسی فایل EXE سندی نمی کنم ، برای همین برای کسی سند نکردم ، البته برای فانوس و ستاره و پری سند کردم ها ، ولی خب برا بقیه سند نکردم .

آهان تا یادم نرفته ، برو بچ ! یه نموره به خودتون زحمت بدین ، بیایین عضو گروه من تو یاهو بشین ، تازشم من برا هرکی که آدرس میلش رو داشتم ، دعوت نامه My Space و Gazzag رو سند کردم . البته با وضعی که داره پیش میره به احتمال زیاد این دو تا رو هم مثل اورکات می بندن . من میدونم ...

 

تا سلامی دوباره خدا نگهبان

 

* * * * * * * * * * * * *

 

رفتی و ندیدی چه محشر کردم

 

            با اشک تمام کوچه را تر کردم

 

* * * * * * * * * * * * *