درد و مرض
ایششش، حالا که دیگه می تونم پای راستم رو درست بگذارم زمین.
درست راه بروم. لنگ نزنم، اون وقت، ساق ِ پای راست گرفته و درد می کنه.

زانوی پای چپ هم درد می کنه.

ران سمت راست هم وقتی میشینم یا دراز می کشم، درد می گیره.

هیچ معلومه چه مرگم شده؟ همه ش دردهای اعصاب خورد کن دارم!

ماجراهای سونیا (20)
کلوب رو استارت زدم. موفق شدم اون مرحله رو تمام کنم.
این یکی مرحله دو تا مأموریت داره.
یک - Be Good Friends with 5 Offspring
دو - Became a Master Vampire - قبلا به این مرحله رسیدم.
همممم، دقیقا باید چی کار کنه؟ منظورش این که با 5 تا خون آشام دوست بشه؟
بگذار ببینم چی جوریاس.
بله. بله. با کد "modifyrelationship Name1 Name2 100 LTR_Friendship_Main" سه نفر به دوستان اضافه کردم.
درسته با بچه های خودش آشنا است. ولی باهاشون دوست نیست.
الان با کد با چند نفرشون دوست شد.
مرحله ی آخر این Aspiration بود.
بروم سراغ انتخاب یکی دیگه.
یکی به اسم Fabulously Wealty انتخاب کردم.
+ مرحله ی اول و دوم از قبل تمام شده بود.
+ مرحله ی سوم، گفته که 35000 پول داشته باش. من الان 24982 تا پول دارم.
یه کد Motherlode بزنم، حله. این هم تمام شد.
+ مرحله ی چهارم هم از قبل تمام شده بود.
ای ول به این زودی این Aspiration تمام شد.
الان یکی به اسم Mansion Baron انتخاب کردم.
مرحله ی اول، دوتا مأموریت داره:
یک - Have a Home Worth 50000$ - انجام شده از قبل.
دو - own 15 Pieces of Art
ایشششش، باید بروم بخش لوازم خانگی، 15 عدد تابلو یا مجسمه بگیرم، بگذارم توی خونه.
انجام شد.
مرحله ی دوم دو تا مأموریت داره:
یک - Have a Home Worth 100000$ - از قبل انجام شده.
دو - Purchase 5000$ Worth of Landscaping - باید این همه پول خرج کنه واسه خرید یه سری وسیله ی دیگه.
نمی دونم چی میخواد. مخم تعطیل شده.
توی راهنمایی ش نوشته:
"Landscaping can be purchased from build Mode under the Outdoors Sort."
همممم، خب دقیقا چی باید بگذارم؟ هر چی امتحان می کنم، نمیشه.
نه، واقعاً نمی دونم چی باید بگذارم. خسته شدم.
بهتره بروم سراغ بچه ها، با اونا بازی کنم.
بعضی هاشون رو با استفاده از کد "traits.remove_trait trait_OccultVampire" و "traits.remove_trait trait_Occult_WitchOccult"، به آدم عادی تبدیل کنم. عملا همه شون خون آشام بودن، عمرشون تمام نمیشه. بهتره آدم عادی باشن. حتی جادوگر هم نباشن.
این طوری خیلی بهتره.
از هشت نفر اول، فقط یکی رو خون آشام نگه داشتم. بقیه رو آدم عادی کردم.
از هشت نفر دوم، فقط یکی رو جادگر نگه داشتم، بقیه رو آدم عادی کردم.
از شش نفر سوم، همه شون رو آدم عادی کردم.
یه کم با هر سه تا خانواده بازی کردم.
دیگه خسته شدم.
از بازی خارج می شم.
#The_Sims_4
توضیحات من درباره ی انیمه ی Kuma Miko: Girl Meets Bear
بحث اینجاس، درسته ماچی خیلی دوست داره یه دختر شهری بشه. ولی اصلاً امکانش نیست.
این بچه بینهایت، بینهایت خجالتی، توهمی، تنبل است.
ذرهای توانایی کار کردن با لوازم برقی و اینا رو نداره.
حتی نمیتونه از اجاق گاز استفاده بکنه، چون دکمه زیاد داره، سرش گیج میره.
برای همین هیزم میشکنه و غذا درست میکنه.
یا مثلا، حتی نمیتونه کنترل تلویزیون دستش بگیره!
اون وقت میخواد بره شهر؟! تنهایی بره دبیرستان؟!
ماچی یه خورده منطقی باش!
یه بار با یوشینو رفته بود نزدیک ترین مرکز خرید که یه کتاب فروشی ببینه.
دختره چی کار میکنه. میترسه، فرار میکنه.
چرا؟ چون دکور کتاب فروشی کلی ماسک ترسناک و اینا هم داشته...
دختره میگه اینجا شیاطین هستن ...
درسته یه روستا، در دل کوه هستن که موبایل آنتن نمیده.
ولی اینترنت دارن!
هر چی بخوان سفارش میدن.
ولی این جور کارها از عهدهی ماچی خارج است.
همه کارها رو ناتسو و یوشینو انجام میدن.
یه قسمت بود، ناتسو داشت تلاش میکرد ماچی رو مجبور کنه از پلوپز استفاده بکنن.
ماچی اینقده قاطی کرد که دستگاه سوخت!
حتی نمیفهمه دکمه روشن-خاموش کدوم است.
به خاطر این که دکمهها زیاد است، سر گیجه میگیره، می ترسه ...
این دختره ماچی خیلی روو اعصاب است.
در کل انیمه ی جالبی بود.
* پست آرشیوی
ماجراهای سونیا (18)
به جای این که الان با سونیا بازی کنم، رفتم یکی از خانه ها که هر هشت نفرشون، بچه های سونیا هستن.
بگذار یه خورده با این هشت نفر بازی کنم.
نه این که چند روز پیشا، بچه ها رو جابجا کردم. الان دیدم چهار نفرشون تبلت و کامپیوتر و ... ندارن.
باید یه خورده وسیله براشون بگذارم.
بعد بازی کنم.
یه خورده اینجا بازی کردم. یه عالمه وسیله براشون گذاشتم.
حالا دارم می روم سراغ 8 تای بعدی. اینا رو هم یه چک کنم. وسیله بگذارم. (اگه لازم بود.)
یه خورده بازی کنم باهاشون.
داشتم با اینا بازی میکردم، تماس گرفتن گفتن که Wolfgang Munch، بابای چند تا (13 تا :D) از بچه های سونیا، مُرده.
خب پیر شده بود.
برگشتم با سونیا بازی کنم.
الان گذاشتم جلوی آینه تا مهارت Charisma ببره بالا.
الان لول 9 هست، فقط یه لول دیگه به نهایت می رسه و آخرین مأموریت این Aspiration تمام میشه.
می تونم یکی دیگه انتخاب کنم.
با توجه که دیگه سرکار نمیره، دستم بازتر هستش.
همممم، یه هویی هوس کردم خونه ش رو خراب کنم. یکی دیگه بسازم.
نههههه، نباید این کار رو بکنم. به نظرم همین چند روز قبل خونه رو ساختم.
الان دایی بچه ها تماس گرفت و دعوت کرد برن بیرون. من هم قبول کردم.
می بینم که هر کسی باهاش اومده، از بچه های سونیا هستن :D
از سه تا پارتنر سونیا، فقط Lilith زنده مونده (چون خون آشام هست).
یعنی دنبال افراد دیگه هم باشم؟ نه؟ همممم. اگه یه وقت یه کاراکتر جالب ببینم، می روم توی کارش.
واقعاً دلم میخواد خونه رو تغییر بدهم. ولی باید یه خورده بازی کنم. بعدا...
یوهاهاهاها
بالاخره مهارت Charisma به لول ده رسید و Aspiration تمام شد. بروم یکی دیگه انتخاب کنم.
خب یکی به اسم Vampire Family انتخاب کردم.
مرحله ی اول و دوم، قبلا انجام شده.
* بعضی وقت ها، مرحله ها مشترک هستن، مثلا فلان مهارت به فلان لول برسه و ...
* بعضی وقت ها هم فلان مهارت رو به لول فلان رسونده بودم.
الان مرحله ی سوم دو تا مأموریت باید انجام بدهم.
یک - Train 3 offspring
دو - Convert 5 Sims into full grown vampires
اولی رو مطمئن نیستم. ولی باید بچه های خون آشام خودم رو بیارم خونه، تست کنم.
آهان، باید خون آشام های لول پایین رو تمرین بدهم و بهشون چیزی یاد بدهم.
دومی هم باید 5 نفر آدم عادی رو خون آشام کنم.
همممم. اینم سخته ها.
فعلا چهار تا از بچه های خودش که خون آشام نبودن، تبدیل کردم.
فقط یه نفر دیگه مونده.
ولی تمرین دادن ... اااا، از همین ها که تازه تبدیل کردم، می تونم استفاده کنم.
آره. آره.
بعدا که این Aspiration تمام شد، می روم با بچه ها بازی کنم و با کد، همه رو انسان کنم.
که پیر بشن، بزرگ بشن، در نهایت بمیرن. البته شاید هم نه. نمیدونم.
بعدا تصمیم میگیرم.
خب Lilith رو دعوت کردم خونه و زدم Try Baby. خیلی وقت این کار رو نکرده بودم.
زدم سه قلو و هفته ی آخر. :D
چند تا از بچه ها بالاخره به خون آشام تبدیل شدن.
از مأموریت این مرحله، فقط مونده یه نفر رو آموزش بدهم. بعدش میره مرحله ی بعدی.
یه فستیوالی شروع شد. هفت تا از بچه ها رو دعوت کردم که بریم.
شاید در این فستیوال بشه مأموریت آخر رو انجام داد.
نه، فایده نداشت.
داره بر میگرده خونه.
کلوب رو استارت بزنم، بچه ها رو هم دعوت کنم. شاید موفق بشم.
موفق نشدم. روی یکی امتحان کردم، قبول نکرد. گزینه غیر فعال شد.
باید یه مدت زمانی بگذره تا دوباره فعال بشه.
خسته شدم.
از بازی میام بیرون.
#The_Sims_4

















* پست از آرشیو
توضیحات من درباره ی انیمه ی Watashi ga Motete Dousunda
ها ها ها
دارم قسمت اول نگاه میکنم و ریسه میروم از خنده!
همین حالا هم نمیتونم جلوی خندهم رو بگیرم که میخواهم تایپ کنم.
این دختره کائه، یه تپه گوشت خالص است! اصلا یه وضعی!
یه اوتاکو درجه یک و یک فوجوشی گرامی :D
بله، بله. یه فوجوشی :D و مثل بقیه فوجوشیها میخواد هر جفت جیگری رو شیپ کنه!
از قضای روزگار، یکی از کاراکترهای مورد علاقهش در یک بازی یا انیمه میمیره.
این هم دپرسینگ شدید! غذا نمیخوره. مدرسه نمیره و ...
طاقت خانواده سر اومده. میرن سر وقتش!
با چی مواجه میشن؟ با یه دختر جیگر و کاوایی!
بله. بله. یک هفته بی غذایی، دپرسی، این فوجوشی گرامی رو تبدیل به یه پرنسس کرده!
حالا میره مدرسه! پسرهایی که تا حالا بهش تیکه مینداختن سر گوشت خالص بودنش!
حالا دورش جمع میشن ...
این هم همچنان در پی توهمات فانتزی خودش.
توهمات که نه! برای فوجوشیها این خیلی واقعیتر است. :D
آقا من هنوز دارم قسمت اول رو میبینم ... غش غش دارم میخندم.
چهارتا از این پسرهای جیگر مدرسه باهاش همزمان قرار میگذارن.
پنج تایی میرن سینما! ولی ولی ولی ... کائه فقط میتونه دوتا دوتا اینا رو شیپ کنه.
اصلا هم دست خودش نیست.
یعنی اصلا یه وضعی!
خدا کنه بقیه قسمتها هم این قده جذاب و باحال باشه.
یادم باشه برم اطلاع رسانی کنم، فوجوشیهای دیگه هم این رو تماشا کنن.
من هنوز قسمت اول دارم میخندم... دلم درد گرفته ...
اوه اوه اوه
نفس بگیر! نفس بگیر! تازه رسیدم نصف قسمت دوم، از دل درد دارم تلف میشوم.
از بس خندیدم!
چقده این کائه باحاله!
این قسمت تیم فوتبال دخترها اومدن سراغش. به عنوان نیروی کمکی یه بازی رو باشه.
حالا روو چه حسابی، این کائه اصلا نمیتونه شوت کنه.
هر وقت شوت میکنه، توپ برمیگرده میخوره به خودش.
پسرها هم هر چه کردن، درست نشد.
حالا آخر مسابقه است. عقب افتادن. کائه به هم تیمیهاش میگه که بهش پاس بدن.
نقشه کشیده این مدلی گل بزنه.
و دقیقا شوت خوشگلش برمیگرده عقب و گل میشه.
آی هر هر هر میخندی ... اصلا یه وضعی...
یعنی قراره واسه هر قسمت این طوری بنویسم؟ خودش چندین صفحه میشه.
قراره تعطیلات تابستانی شروع بشه.
کائه داره در مورد رفتن به صفا سیتی حرف میزنه (انیمه / مانگا / اکشن فیگور ...)
بعد معلم میاد میگه کائه، اگه امتحان بعدی رو گند بزنی، دو هفته جبرانی داری!
حالا کائه داره سکته میزنه. و این چهار تا پرنس میخوان کمکش کنن درس بخونه.
برم بقیه قسمت دوم!
ها ها ها هاها ... کتابخونه، رستوران ... هر جا رفتن،نتونستن با آرامش درس بخونن. از بس شیطنت کردن و شلوغ بازی.
حالا تصمیم گرفتن برن خونه کائه!
ولی خب، از اتاق یه فوجوشی چه انتظاری میشه رفت؟ هان؟
کائه بیچاره همه کلکسیون بی.الش رو داخل کمد مخفی کرد.
ولی خب ... احتمال داره در ادامه یکی فضولی کنه و این کلکسیون جلوی این چهار تا پسر ریخته بشه.
برم ببینم و بخندم :D
دیدی، دیدی، دیدی گفتم!
داداش جیگر اومد خونه!
رفت اذیت کنه! درب کمد رو باز کرد، همه مانگاهای بی.ال افتادن وسط اتاق.
آخی، آخی، کائه یه نموره خجالت کشید.
و یه چی دیگه. این که نمیشه من هی انیمه رو قطع کنم تا خنده م متوقف بشه.
یا دل دردم آروم بگیره!
یه خورده مراعات کن انیمه جان :D
شعار فوجوشیها: مسیر فوجوشی بودن، این راه زندگی منه!
قسمت سوم، کائه باید میرفت فستیوال کمیک، که با کریسمس یکی شده بود زمانش.
این چهار تا پسر هم برای این که کم نیارن، باهاش رفتن.
خب کائه هم به هر کدوم یه لیست داد که برن براش بخرن.
خب معلوم است دیگه، هر چی کائه میخواست دوجینشی های بی.ال بود.
این چهار تا هم با زور و زحمت تونستن بخرن.
کائه با یه کاسپلی (سباستین از خدمتکار سیاه) آشنا شد که جیگر بود.
الان قسمت چهارم هستم.
حالا همه فهمیدن که اون کاسپلی، دختر است و هم مدرسهیی شون است.
و انگاری از کائه خوشش اومده :D
یعنی این چهار تا پسر، یه رقیب دختر پیدا کرد. که از قضای روزگار، خودش اتاکو است.
و شانس رسیدنش به کائه، خیلی خیلی خیلی بیشتر از این چهار تا شازده پسر است.
آی دلم، آی دلم ... مُردم از خنده!
هووورررررررااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
این دختره نیشینا (همون کاسپلی سباستین) خودش مانگا-کا بی.ال است. و کائه خیلی از کارهاش رو خونده.
همه دعوت میشن خونهش. البته فقط کائه دعوت است و اون چهار تا خودشون رو دعوت میکنن.
نیشینا از این چهار تا پسر، پیشی میگیره و عملا بهشون اعلام جنگ میکنه.
و اولین بوسه کائه رو برای خودش میگیره!
ای ول نیشینا!
دارم قسمت هفتم نگاه میکنم. یه هویی همچین قهقه زدم، صدام رفت بیرون اتاق.
الانه که بیان بگن چی شده!
تا اینجا که این مطالب رو نوشتم، قسمت نهم رو هم دیدم.
قسمت دهم رو هم دیدم. داداش ِ آسوما (رئیس کلوب تاریخ) به عنوان معلم کمکی اومده مدرسه.
حالا داره گند میزنه به دنیای این شش نفر!
داره همهشون رو اذیت میکنه.
با این که این همه بین دخترها و پسرها خاطرخواه داره، ولی خیلی روی اعصاب است.
خب بالاخره تمام شد!
اون معلم کمکی رو از دور خارج کردن با کمک همدیگه :D ولی عجب حریف سرسختی بود!
بالاخره این پنج نفر تصمیم گرفتن عشقشون به کائه رو اعتراف کنن.
کائه با هر کدوم یک روز قرار رفت.
و وقتی جواب داد، عملا همهشون رو رد کرد.
چون عاشق یه کاراکتر انیمهیی بود :D
بخوایی حساب کنی، برای این که هیچ کدومشون رو از دست نده، بهترین کار رو انجام داد.
حالا میتونه مثل گذشته با هر پنج نفر باشه و خوشحال.
خیلی انیمهی جذابی بود.
چقدر خندیدم!
اینا رو خوندم

[Novel] Solo Leveling - Chapter 229 ~ 230
Detective Conan [Manga] - Chapter 1076 ~ 1078
Solo Leveling [Manhwa] - Chapter 162
Legend of the Northern Blade [Manhwa] - Chapter 94 ~ 95
Tomb Raider King [Manhwa] - Chapter 172 ~ 173
Boku no Hero Academia [Manga] - Chapter 203 ~ 237
Beastars [Manga] - Chapter 01 ~ 86
The Descent of the Demonic Master [Manhwa] - Chapter 95 ~ 100
A Returner's Magic Should Be Special [Manhwa] - Chapter 160 ~ 161
Overgeared (Team Argo) [Manhwa] - Chapter 88
Eleceed [Manhwa] - Chapter 142
Ao no Exorcist [Manga] - Chapter 114 ~ 126
Spy X Family [Manga] - Chapter 51
InuYasha [Manga] - Chapter 538
Black Clover [Manga] - Chapter 254 ~ 278
Tokyo Ghoul: Re [Manga] - Chapter 72 ~ 80
Tales of Demons and Gods [Manhua] - Chapter 340 ~ 340.5
Ojou to Banken-kun [Manga] - Chapter 05 ~ 06
19Days [Manhua] - Chapter 184
No Love Zone [Manhwa-Yaoi] - Chapter 01 ~ 06
My Partner's Tastes and Fetishes [Manhwa-Yaoi] - Chapter 41 ~ 43
Percentage of Love [Manhwa-Yaoi] - Chapter 22 ~ 24
Thick as Thieves [Manhwa-Yaoi] - Chapter 20 ~ 23.4
A Dead Crow's Stare [Manhwa-Yaoi] - Chapter 17 ~ 22
Nevermore [Manhua-Yaoi] - Chapter 19 ~ 33
How to Chase an Alpha [Manhwa-Yaoi] - Chapter 35 ~ 39
Yours to Claim [Manhwa-Yaoi] - Chapter 33 ~ 37
December Rain [Manhwa-Yaoi] - Chapter 34 ~ 35
Even If You Don't Love Me [Manhwa-Yaoi] - Chapter 32
Black Mirror [Manhwa-Yaoi] - Chapter 59
Beauty And The West Chamber [Manhwa-ShounenAi] - Chapter 17
A Night to Remember [Manhwa-Yaoi] - Chapter 17 ~ 18
You're the Apple of My Eye [Manhua-Yaoi] - Chapter 40 ~ 41
Criminal Interview [Manhwa-Yaoi] - Chapter 34
Let's Have a Baby Dragon [Manhua-ShounenAi] - Chapter 62 ~ 68
Life Going Wild With Plug-ins [Manhua-ShounenAi] - Chapter 16 ~ 19
Thirst [Manhwa-Yaoi] - Chapter 32 ~ 39
BL Motel [Manhwa-Yaoi] - Chapter 29 ~ 30
Lone Swan [Manhua-ShounenAi] - Chapter 23 ~ 26
Ashita wa Docchi da [Manga-Yaoi] - Chapter 32
Dear Benjamin [Manhwa-Yaoi] - Chapter 45
Devil Wants to Hug [Manhua-ShounenAi] - Chapter 37 ~ 41
Who's Your Daddy [Manhwa-Yaoi] - Chapter 38 ~ 39
ENNEAD [Manhwa-Yaoi] - Chapter 78
The Beast and the Monster [Manga-Yaoi] - Chapter 15
World of Objects (Chess Piece) [Manhwa-Yaoi] - Chapter 14 ~ 26
Bloody Taboo [Manhwa-Yaoi] - Chapter 45 ~ 48
Deliverance of the Counterattack [Manhua-ShounenAi] - Chapter 91 ~ 93
Hold Me Tight [Manhwa-Yaoi] - Chapter 40 ~ 41
Heaven and Hell Roman Company [Manhwa-Yaoi] - Chapter 00 ~ 40
Long Time Red Mall [Manhwa-Yaoi] - Chapter 01 ~ 29
Madman Combo [Manhwa-Yaoi] - Chapter 00 ~ 40
Love Jinx [Manhwa-Yaoi] - Chapter 00 ~ 25
My One And Only Cat [Manhwa-Yaoi] - Chapter 01 ~ 28
Mismatched [Manhwa-Yaoi] - Chapter 01 ~ 24
My x Report [Manhwa-Yaoi] - Chapter 01 ~ 47
Red Haired James [Manhwa-Yaoi]- Chapter 00 ~ 28
I Didn't Have it But Now I Do [Manhwa-Yaoi] - Chapter 01 ~ 23
Kuroneko Kareshi no Afurekata [Manga-Yaoi] - Chapter 01 ~ 13 [END]
Kuroneko Kareshi no Asobikata [Manga-Yaoi] - Chapter 01 ~ 10 [END]
Same, But Different [Manhwa-Yaoi] - Chapter 01 ~ 30 [END]
ماجراهای سونیا (17)
برای همین کلوب رو استارت زدم.
هشت تا از بچه ها رو هم دعوت کردم.
حالا میخواهم با استفاده از کد "modifyrelationship Name CatName 100 LTR_SimToPet_Friendship_Main" همه ی بچه ها رو با نکو رفیق کنم. یادم نبود این کار رو نکردم.
مهارت "Charisma" به لول 8 رسید. از لول 5 به این ور، دیگه کد نزدم براش.
فعلا خودش داره مهارت رو پُر می کنه.
مرحله ی آخر از Aspiration یی هست که انتخاب کردم. باید مهارت Charisma به 10 (نهایت) برسه.
اگه دیدم حسش نیست، با کد درستش می کنم. یوهاهاها.
این کدهای Cheats برای من که خیلی خوبه :D
اعلامیه ی فستیوال Flea Market اومد. بگذار چند نفر رو دعوت کنم. با خودم ببرم. :D
* با خودش فقط 7 نفر رو می تونه ببره. فقط توی مهمانی های رسمی میشه 15 نفر دعوت کرد.
در بقیه ی موارد، تعداد کل بازیکن ها (و حیوانات) 8 نفر هست.
توی فستیوال، کلوب رو استارت زدم.
خب یکی از دخترهای دبیرستانی ش به اسم "کاساندرا" که خون آشام هم بود، توی آفتاب وایستاده بود.
نرفته بود توی ساختمون. یا چتر باز نکرده بود. سوخت. مُرد. یکی از بچه های سونیا مُرد.
الان یکی از دخترهاش که جادوگر هست تماس گرفت که بروند سرزمین مخفی جادوگرها.
احتمالاً برای دوئل باشه.
چون دوئل های جادوگری، چند نوع داره (تنفر / دوستانه / آموزشی) و دو مورد دیگه که نمیدونم چی هست.
من همیشه بر اساس نوع آموزشی و دوستانه با بقیه دوئل کردم.
بقیه هم که من رو به دوئل دعوت کردن، احتمالا همین باید باشه.
یه خورده در سرزمین مخفی موندم. یادم نبود خیلی از بچه هاش هم جادوگر هستن، هم خون آشام.
الان دارم یه سریهاشون رو می بینم.
هممم، تا حالا در مورد چوب جادو یا جاروی پرنده گفته بودم؟
خب هر چی لول یه جادوگر بالا بره، می تونه چوب جادو و جاروی پرنده بخره.
هر چند با استفاده از Debug هم میشه از همون اول، همه رو براش گرفت.
تنوع زیادی دارن، هم از نظر نوع، هم رنگ.
از نظر من، سخت ترین کار یه جادوگر، درست کردن معجون هست.
چون باید مواد اولیه ش رو دقیق ببینی چی هست، بری بخری و بعد معجون درست کنی.
حتی اگه لول معجون سازی ت هم نهایت باشه، احتمال داره موقع درست کردن معجون، اشتباه کنی.
خودت و اطرافیان مسموم بشن. یا حتی بمیری (اگه لول پایین باشی، احتمال مرگ خیلی زیاده).
همه ی این موارد رو قبلا با بازیکن های دیگه تجربه کردم :D
اولین روز کاری بعد از رئیس پاسگاه شدن هست. باید دید امروز چه تغییری در مأموریت های محل کار داده میشه.
یوهاهاها
می بینم که مأموریت ها عوض نشده.
باید از مجرمهای داخل بازداشتگاه عکس می گرفتم.
باید می رفتم یه محلی، دو ساعت گشت می زدم.
با افراد صحبت می کردم.
حالا هم دارم برمیگردم پاسگاه.
کم کم تایم کاری تمام میشه.
کلوب رو استارت زدم و هشت نفر رو هم دعوت کردم.
با توجه به این که مأموریت های داخل شغل، همه شون تقرییا یه جور بوده.
الان هم فرقی نکرده، اصلا لازم هست که توی این شغل بمونه؟
ترجیح میدهم که یه مدت نره سرکار. بعدا یه شغل دیگه انتخاب کنه.
این گزینه ی جذابی هست. بگذار "Quit Job" بزنم.
خب از شغل ش اومد بیرون.
دیگه حوصله بازی ندارم.
خارج میشم.
#The_Sims_4
جواب کارشناسی
چند روز پیشا درخواست راهنمایی و مشاوره برای ارتقاء سیستم نوشته بودم.
یادتون میاد؟
یکی از کارشناسان محترم جواب داد و کلی راهنمایی کرد.
که قراره اینجا بگذارم جواب ها رو.
من: من نمی دونم مادربوردهای فعلی، داخل کیس قدیمی من نصب میشن یا نه؟
کارشناس: بله میشه. هر بردی بخوای می تونی داخل کیس جا بدی.
من: آیا قطعات فعلی به مادربورد و پردازنده ی جدید می خوره؟
کارشناس: پاور، رایتر، گرافیک، مودم و ... داری، اینا همه شون به نسل جدید میخورن.
کارشناس: همه چیز به خودت بستگی داره که دقیقا توقعت از سیستم چیه.
کارشناس: اگر مسئله فقط انیمه دیدن، مانگا خواندن و اجرای بازی های سبکی مانند سیمز قدیمی باشه نسل سیستمی که داری تا حدودی جوابگوئه چون ارتقا اون مواردی که گفتی باعث ایجاد هزینه خیلی بالایی میشه.
* من: سیمز قدیمی؟ خیلی از پک های سیمز 4 رو نمی تونم بگیرم و نصب کنم. چون روی سیستم دیگه جوابگو نیست.
کارشناس:
بعنوان نمونه خرید سیستم نسل ده اینتل
مادربرد کمترین قیمت 2.5 تومان
پردازنده 2.3 تومان
رم ها 2.6 تومان
هارد اس اس دی با حافظه 250 گیگابایت 1 تومان
من: تنوع مادربوردها خیلی بالاست.
کارشناس: تنوع صد البته بالاست. خرید نسل ۹ و نسل۱۰ الان منطقی ترین کار هستش و ارزونترین.
خب خب خب.
با این حساب، با توجه به راهنمایی های کارشناس محترم، می تونم مادربوردهای فعلی در بازار رو بگیرم و توی کیس وصل کنم.
و این که قطعات فعلی داخل کیس هم، با مادربورد و پردازنده ی جدید، مشکل نخواهند داشت.
خب خیالم راحت شد.
حالا کم کم باید یه فکری بکنم.
اول انتخاب کنم (مادربورد / پردازنده / رم). بعدش با خانواده مشورت کنم. ببینم چی کار کنیم.
چی جوری بروم بازار (با کیس) و قطعات بگیرم و بدم نصب کنن.
باید چند تا انتخاب کنم. که اگه اولی نبود، دومی و ...
وقتی مادربوردها رو نگاه می کنم، 90درصدشون وای.فای نداره، باید جداگانه کارت بگیری.
ولی مادربورد فعلی خودم وای.فای داره. برای خودش غولی حساب میشه. فقط مال 13 سال پیش هست.
اگه مجبور نبودم، عوضش نمی کردم. فقط پردازنده رو قوی می کردم. ولی خب... پردازنده های جدید رو جوابگو نیست.
وقتی نگاه می کنی مثلا می بینی که Core i5 شونصد تا مدل داره. من چه میدونم چی به چی هست.
فقط شاید بتونم تشخیص بدم نسل چندمی هستن.
انگشت اشاره دست راست
خب یه چند وقتی هست که انگشت اشاره دست راستم درد می کنه.
نمیتونم زیاد خم کنم، درد می گیره.
دقت که می کنم، نود درصد کارها رو همین انگشت محترم انجم میده.
ماجراهای سونیا (15)
به جای اینکه با بازیکن خودم بازی کنم، دارم می روم سراغ یکی از خونه هایی که هر هشت نفرشون، بچه های سونیا هستن.
می خوام یه مدت با این خانواده بازی کنم.
یه خورده با اینا بازی کردم.
الان می خوام بروم سراغ بازیکن اصلی خودم :D
تایم کاری. بروم ببینم این دفعه چه جوری کار می کنم.
دیتابیس رو چک کردم. با رئیس پلیس حرف زدم. گزارش نوشتم.
اثر انگشت بگیرم. دوباره گزارش بنویسم. دوباره بروم بیرون پاسگاه.
باید دو ساعت اون اطراف کشیک می دادم، با دو نفر صحبت می کردم.
حالا باید برگردم پاسگاه.
تایم کاری داره تمام میشه. عملا هیچ کاری نمیشه انجام داد.
وقت برگشتن به خانه است.
یه مهمونی گرفتم. همه ی بچه کوچیک ها رو دعوت کردم.
یه چند تا از بچه های بزرگتر رو هم دعوت کردم.
بعضی ها رو با کد با هم دوست کرده بودم.
مهمونی تمام شد. باید یه سری از لوازم اضافه رو حذف کنم.
استفاده نمیکنم. خونه شلوغ شده. باید حذف کنم.
تایم کاری رسید. ولی این دفعه گذاشتم خودش تکی بره سرکار.
ببینم میشه یه پرونده حل کرد یا نه.
هنوز که هنوزه مأموریت ارتقاء شغلی رو نتونستم حل کنم.
هی روزگار.
از سرکار برگشت خونه. کلوب رو استارت زدم. یه سری بچه های کوچیک رو هم دعوت کردم.
امروز خیلی خیلی کم بازی کردم.
از بازی میام بیرون.
#The_Sims_4
کارهایی مشابه Solo Leveling
* شانس دوباره برای زندگی، بازگشت دوباره، قدرت جدید و ...
Tomb Raider King
The Descent of the Demonic Master
A Returner's Magic Should Be Special
Overgeared (Team Argo)
Tales of Demons and Gods
SSS Class Suicide Hunter
Trash of the Count’s Family
Second Life Ranker
The Great Mage Returns After 4000 Years.
Mo Dao Zu Shi