جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

Grappler Baki: Saidai Tournament-hen

 

 

 See the source image

https://myanimelist.cdn-dena.com/images/anime/1/551.jpg

Grappler Baki: Saidai Tournament-hen

 

 

نام انیمه: Grappler Baki: Saidai Tournament-hen

نام انیمه: Baki The Grappler - The Ultimate Tournament

نام انیمه: Baki the Grappler II

نام انیمه: グラップラー刃牙(バキ) 最大トーナメント編

نام انیمه: Grappler Baki Second Season

نام انیمه: Grappler Baki Maximum Tournament

ژانر: Action, Sports, Martial Arts, Shounen

تاریخ پخش: تابستان 2001

وضعیت: تمام شده

تعداد قسمت‌ها: 24 قسمت

مدت زمان هر قسمت: 24 دقیقه

کارگردان: Yatabe Katsuyoshi

منبع: Manga

استودیو: Group TAC

زیرنویس فارسی و انگلیسی دارد

 

 

 

لینک‌های مربوط به انیمه

+ اطلاعات بیشتر: سایت // سایت // سایت // سایت

+ لینک دانلود زیرنویس فارسی

+ لینک دانلود انیمه (MKV, x264, EN Sub, S01 & S02, ~300MB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, 480P, ESP Sub, 1.8GB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, x264, EN Sub, S01 & S02, 14GB)

+ لینک دانلود زیرنویس فارسی

+ لینک دانلود انیمه (MKV, 480P, ~90MB)

+ لینک دانلود زیرنویس فارسی

 

 

خلاصه داستان (منبع: دنیای انیمه)

داستان ادامه-ی فصل اوّل هست و مسابقاتِ زیرزمینی در همون میدانِ مبارزاتِ گنبد توکیو برگزار میشه که بین 32 نفر از بهترین رزمی‌کارهای جهان هست و ...

 

 

توضیحاتی در مورد مانگا (منبع: دنیای انیمه)

فصل اوّل این انیمه با سریِ اوّل مانگا که Baki The Grappler هست یکیه و این سری رو پوشش میده البته با مقداری تغییرات جزئی.

امّا فصل دوّم من هیچ مانگایی ازش ندیدم، یا ترجمه نشده یا اینکه اصلاً نداره.

(احتمالاً تمامِ فصلهای سری مانگای Baki The Grappler که فصل اوّل انیمه رو پوشش میده ترجمه نشده و فصل دوّم انیمه هم جزء همون قسمتها هست).

در هر صورت توی مانگای Baki new grappler شخصیتها همدیگرو که میبینن مشخص هست از یک جایی میشناسند همدیگرو که احتمالاً همین مسابقات فصل 2 انیمه هست.

میتونید برای خوندن ادامه-ی داستان مانگای Baki new grappler رو بخونید و بعد از اون Baki son of ogre.

 

 

 

 

توضیحات من

Grappler Baki: Saidai Tournament-hen E01 ~ 13

تا اینجا که 13 قسمت دیدم، هر چی حساب می کنم.

فصل یک، یه سر و گردن بالاتر و بهتر بود.

این که تا اینجا همه ش مسابقات است.

اون قدری هیجان نداره.

منظورم به نسبت فصل یک است.

بخوایی حساب کنی، فصل یک، خیلی کشت و کشتار خوبی داشت.

ولی الان همه ش مسابقات است. فقط برنده و بازنده.

نه زنده و مُرده.

شاید اُگر برای همین دوست نداره زیاد توی این مسابقه باشه.

چقده اُگر باحال است.

تنها مشکلم باهاش، این بود که فصل یک، عشقش رو کُشت.

وگرنه خیلی خفن است. کاش اون کار رو نکرده بود. می تونست طوری بزنه که طرف نمیره.

حیف شد.

هیچ کسی به پای اُگر نمیرسه.

و اصلا هم دوست ندارم باکی در آینده، پدرش (اُگر) رو شکست بده. اصلا دوست ندارم.

باید دید در ادامه چی پیش میاد.

Grappler Baki: Saidai Tournament-hen E14 ~ 24 [END]

قسمت 21، وقتی می‌فهمی اُگر یه پسر دیگه هم داره! اصلا شوکه میشی.

پسر بزرگ ِ اُگر، به اسم جک همر شناخته میشه.

کسی تا فینال اومده بالا و الان داره با باکی مبارزه می‌کنه.

حتی خود اُگر هم تا حالا نمی‌دونست یه پسر دیگه هم داره.

هر چند که جک همه‌ش با دارو و دوپینگ این مدلی و قوی شده.

ولی باکی کلی تمرین داشته، مبارزه کرده ...

باید دید فینال چی میشه.

فعلا همه چی برابر است.

اووووفففففففففف، یه صحنه بود که اُگر خودش رو آزاد کرد.

عجب ابهتی داشت.

توی قسمت‌های قبلی دیده بودیم که برای این که مسابقات رو بهم نریزه، کلی بهش داروی بیهوشی زدن و یه جا زندانی ش کردن.

ولی بالاخره موقع فینال به هوش اومد.

این اُگر عجب اعجوبه‌ای است!

قسمت 23، همه داروهایی که جک خورده بود، بالا آورد. دوباره بدنش به اون لاغری در اومد که چند سال قبل بود.

ولی با این حال، هنوز هم داره باکی رو نابود می‌کنه.

یعنی واقعا باکی شکست می‌خوره؟

این یارو جک، برادر ناتنیِ باکی، موفق میشه با اُگر (پدرش) مبارزه کنه؟

عجب داستانی شد!

ولی از نظر بزن بزن، فصل یک، خیلی بهتر بود.

اونجا همه مبارزه‌ها، برای مرگ و زندگی بود یه جوری.

ولی اینجا، فقط مبارزه‌هایی نمایشی است با کلی تماشاچی.

شاید مبارزه‌ها در این میدان واقعی باشه. ولی ...

بالاخره باکی پیروز شد. کمربند قهرمانی رو از آنِ خودش کرد.

لحظه‌ی آخر مسابقه، شبیه به اُگر شده بود.

قیافه‌ی شیطان در پشتش نقش بست.

جک بعد از مسابقه، رفت سراغ اُگر و عملا خورد و خاکشیر شد.

مسابقات تا اطلاع ثانوی (وشاید حتی برای همیشه) تعطیل شد.

همه‌ی مبارزها به کشورهای خودشون برگشتن تا دوباره از اول تمرین رو شروع کنن.

قسمت آخر داره زمانی رو نشون میده که اُگر 18 سالش بوده.

کل کلاه سبزهای امریکایی که برای نابودیش اومده بودن رو، به فنا داد.

ای ول داری اُگر!

اوووففففففففففف، مردی که یک تنه آمریکا رو نابود کرد و در تاریخ ثبت نشد!

اُگر! اُگر قهرمان!

این بچه اون موقع تازه 18 سالش بود! ای ول داره.

ااااااااااااااااا، تموم شد؟ پس مبارزه بین باکی و اُگر چی شد؟

باکی چه موقع قراره خورد و خاکشیر بشه؟ هان؟

یوهاهاهاها

 

 

 

 

 

دلم می خواد گریه کنم

 

 

«دلم می خواد گریه کنم»

 

چقدر دوست دارم الان گریه کنم، حالم خیلی بده، بد جوری ریختم به هم، بر عکس ظاهرم که الان داره نشون بده که من خیلی سرحالم، داغونم، الان هم بیشتر داغون شدم ؛ دنبال یه سری مطلب تو CD های قدیم می گشتم، نظراتی رو که برام گذاشته بودی رو خوندم، دیوونه شدم... می دونی چقدر دوست دارم الان بهت زنگ بزنم... می دونی چند وقته ازت هیچ خبری ندارم، منم دل دارم... خیلی دلم برات تنگ شده، مگه مهم است دیگران چه فکری می کنن! نه، مهم نیست... بد جوری دلم هوات رو کرده... خیلی دلم میخواد پیشت باشم، مثل قدیم ها، شب ها با صدای تو بخوابم... فقط با صدای تو... فقط منتظر تو بمونم... میدونم دنیا این قدر رحم نداشت که بذاره این طوری ادامه پیدا کنه، ولی من نمی تونم فراموش کنم... خیلی وقت بود که خیال بافی نکرده بودم، یعنی جلو خودم رو گرفته بودم، چون تا در مورد تو خیال بافی می کردم، چند روز ِ بعدش یه اتفاقی می افتاد که بیشتر از هر زمان دیگه ای داغونم می کرد. ولی باز از چند روز پیشا شروع کردم به خیال بافی در مورد تو! فقط تو! می دونی نشد کسی جای تو رو بگیره، شاید خودم واقعا ً نمی خواستم و نمی خوام. بدون تو من هیچم... حالا هر کسی هر چی می خواد فکر کنه، اون قدر زده به سرم که برام مهم نیست بیتا و شقایق محلم نزارن، هرچی باشه این اتفاق تقصیر اونا بود، هر چند تو بخوایی از شقایق دفاع کنی و همه تقصیرها رو به گردن خودت بندازی... عزیز ِ دل ِ من، مهربون من، خودت گفتی میتونم ازت خبر داشته باشم، ولی می دونی چند وقته هیچ خبری ازت ندارم. میدونی چند روز پیشا اونقدر دیوونه شده بودم که می خواستم بهت زنگ بزنم، می دونی چون میدونم از دستم ناراحت میشی بهت زنگ نمی زنم. خودتم می دونی که چقدر دیوونتم... مهربون من، نازنین من، عزیز دل من! بزار هر چی می خوام برات بگم، چقدر این حرفها رو بریزم تو خودم؟ چقدر حرفها دارم که باهات بزنم... میدونم نازنینم، می دونم، تو همه چی رو از قبل گفته بودی، خودت هم می دونی موضوع سر جدایی نیست، خودت هم میدونی... مهربونم، عزیز دلم، نازنینم، هنوزم که هنوزه دوستت دارم، هنوزم که هنوزه دلم برات پر می کشه، اگه فقط اون قدرت سارا رو داشتم، یادته؟ اگه فقط اون قدرت سارا رو داشتم... می بینی، یادت میاد؟ اون موقع هم سارا به محبوبش نرسید، شاید چون حس ششم قویی داره، ولی دلیلش رو که یادت است، اون نوشته ای نبود که به این زودی ها فراموش بشه!

امروز تولد وبلاگم است، این نه، اون جدیده، نمیدونم چرا دوباره این جا رو راه انداختم. می دونی چقدر جلو خودم رو میگیرم که نرم سراغ اون CD ها و اون فایلها؟ همونایی که خودت هم داری، البته اگه هنوز نگهشون داشته باشی! چند بار از خودم پرسیدم یعنی ممکن است اونا رو انداخته باشه دور؟ بعد میگم : نه غیر ممکن است، امکان نداره... چند بار که با اون سی دی ها کار داشتم، نشستم یه چیزایی خوندم، نوشتهای من و تو، گریه کردم، الانم بغض گلوم رو گرفته، نگاه کن، فقط با خوندن نظرهای قدیمی تو! خیلی دوستت دارم، هنوزم خیلی دوستت دارم... دوستت دارم... دوستت دارم... دوستت دارم... دوستت دارم... نمی تونم خودم رو کنترل کنم! باید بگم... چقدر از بعضی اتفاقات گذشته پشیمونم، چرا اون روز بهت نگفتم منم با خودت ببر؟! اگه گفته بودم شاید... همیشه خودم رو سرزنش می کنم میگم چرا بهت نگفتم که منم با خودت ببری؟! نازنین من، عزیز دل من، مهربون من! با تمام وجودم دوستت دارم... خیلی دلم برات تنگ شده، همش با خودم میگم الان داره چی کار می کنه؟ حالش خوبه؟ الان کجاست؟ ای خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

کاش لااقل یه پرنده بودم که می تونستم پرواز کنم و بیام پیشت. چقدر دوست دارم اسمت رو فریاد بزنم، شاید بشنوی، شاید که بگی حالت خوبه، شاید بگی حالت خوبه...

عزیز دلم، نازنین من، مهربونم... خیلی دوستت دارم... خیلی دوستت دارم... هنوزم دوستت دارم... می دونی که دوستت هم خواهم داشت... با هر اتفاقی....

منو ببخش به خاطر این حرفها!

" شلوغ ِ تو "

 

نوشته شده توسط ویروس، مورخ 12 اسفند 1383

 

 

فقط یه داستان کوتاه

 

 

 

 

فقط یه داستان کوتاه (83/12/12)

 

از ماشین پیاده می شه، از پل هوایی رد میشه، می خواد بره دانشگاه، یه کم کار داره، می رسه دم در، طبق معمول با حراست سلام و علیک می کنه. یه خودشیرین.

از پله ها میره بالا، هنوزم تو حیاط یه کم برف از قدیم مونده ولی قدیمی شده و یخ زده است، یه کم هم زمین یخ زده است.

آروم رد میشه، هیچ وقت از این دوتا ورودی اول نمیره تو، همیشه از ورودی آخر میره تو ساختمون، خوشش می آد، از در وسط اصلا دوست نداره بره.

یه کم دانشگاه شلوغ است، هر چی باشه روز اول این ترم است، میرسه به پله ها، فقط مونده که پاش رو بلند کنه و بذاره رو پله ها.

پسرها روی پله ها نشستن؛ سارا می خوره زمین، همه پسرها هرهر می زنن زیر خنده، سرش می خوره به پله ها، کسی اینو ندید. یه کم میگذره، سارا از جاش تکون نخورد. یکی از پسرها بلند میشه میگه: پا شو دیگه، ضایع شدی عیب نداره، بزرگ میشی یادت میره؛ بقیه هرهر می زنن زیر خنده.

ولی سارا بازم از جاش تکون نخورده. یکی دیگه میگه: چه قدر نازنازی، بچه ننه، فقط خوردی زمین ها، بازم این همه خودش رو لوس می کنه. بازم سارا تکون نمیخوره.

یکی از حراست آقایون میاد اونجا، پسرها هنوز دارن متلک بار سارا میکنن و می خندن. حراستی میگه: خانم بلند شین. یه هویی چشمش به خونی می افته که از زیر سر سارا جاری شده، به پسرها میگه زنگ بزنین اورژانس!

یکی از پسرها میگه: آقا، خودش رو به موش مردگی زده، ضایع شده نمی خواد بلند بشه. (پسرها معمولا ً بد جوری جلوی حراستی ها خودشیرینی می کنند، کلی با هم رفیق اند.)

آقاهه میگه: مگه نمی بینین که سرش خورده به پله ها، خون ریزی داره؟

پسرها همشون پا میشن نگاه می کنن. یکیشون خیلی آروم گفت: ولی ما اصلا ً ندیده بودیم.

حراستی میاد سارا را برمیگردونه، ولی جای شکستگی نمی بینه، فقط یه سوراخ کوجولو وسط پیشونی، جای ِ یه گلوله...

 

نوشته شده توسط ویروس – 12 اسفند 1383

 

 

= = = = = =

 

توضیحات من (1397)

 

اااا، یکی از داستان کوتاه‌های دیگه‌ی من پیدا شد!

اوه اوه اوه.

دقیقا محل وقوع حادثه، همون دانشگاه دوران کاردانی‌م است.

وایستا ببینم، نکنه از روی خودم نوشتم؟

می‌دونم دقیقا همیشه از همون ورودی آخری میرفتم داخل!

ها ها ها

 

 

به بهانه یه ساله شدن وبلاگ

 

 

" به بهانه یه ساله شدن وبلاگ "

 

 

سلام. حال و احوال؟ چه خبرا؟ چی کارا می کنین؟ خوش میگذره؟ میدونین، 12اسفند تولد این وبلاگم است... به سلامتی یه ساله شد. می خواستم همون روز بیام آپدیت کنم، ولی گفتم مهم نیست، چه فرقی میکنه کی آپدیت بشه، حالا فوقش یه کم زودتر جشن تولد می گیرم، مگه نه؟

 

تولد تولد تولد وبلاگم مبارک!

مبارک مبارک مبارک

 

طبق اخبار واصله از منابع کاملا ً نا موثق، به نظر می رسد که دوستی قرار است در یک سایت بزرگ شروع به کار کند و با مدیر سایت رابطه تنگاتنگی داشته باشد و در آپلود کردن اون سایت هنوز ساخته نشده کمکی باشد... حال ببینیم چه می شود...

حیف، بذارین به همه طرفدارهای پرسپولیس عزیز تسلیت بگم، ایشالا دفعه ی بعد جبران می کنیم، ایشالا تلافی می کنیم...

یه تسلیت دیگه هم بگم به همه طرفدارای یوونتوس که از این رئالی های "..." باختن. که چی بره ستاره از تیم های محبوب من بگیره... ایشالا خیر نبینه این رئال! ایشالا همه بازی های آینده رو ببازه من حال کنم. بکام رو از منچستر گرفت، زیدان رو از یوونتوس، آخه اینم انصاف است...

سر بازی پیروزی و استقلال اینجانب پای کامپیوتر بودم و بعد از بازی یه میل سند کردم به بروبچ! آقا تسلیت گفتم این شکست ناجوانمردانه را! و آن هنگام که برای بار نمی دونم چندم اومدم آنلاین شدم، سیل بد و بیراه های برو بچ بود که نثار این جانب شد، چرا که همه طرفدار شدید استقلالی بیدن، هر چی بد و بیراه بود نصیب اینجانب شد و به گفته ی "اسپاگتی" یه جنجال حسابی راه انداختم. ولی خداییش خیلی باحال بود میل سند کردنم. حال وکردم. ولی این نامردی نیست که اینطوری به من حمله کردین؟ بی انصاف ها، یه کم هوای این "ویروس" نازنین رو می داشتین دیگه! ولی خداییش یه شاهکار به تمام معنا هستم.

"ویروس" عمرا ً کار و زندگی داشته باشه ها، اصلا ً و ابدا ً، به جونه شما من نیستم که فردا باید برم ارائه پروژه! به جونه شما من نیستم، من اصلا ً دانشگاه نمی رفتم که، من اصلا قرار نبوده فارغ التحصیل بشم که... اصلا ً.

"دنیای گم شده" یه ضد حالی به داداشش زده که کلی باحال بود، اصولا ً باید این مدلیا با این داداشای مزخرف رفتار کرد، هیچم نامردی نیست، هیچم ظلم نیست ؛ این دلقک های دوپای بی ارزش!

چند روز پیشا یه سوسکه رو غرق کردم، کلی حال کردم، ولی بعدش یه نموره عذاب وجدان گرفتم که آخه این طفلی چی کارم داشت مگه؟! می رم مورچه ها رو غرق می کنم، بعد کلی هم حال می کنم، کیف می کنم وقتی دارن تو آب شنا می کنن، بعد ِ این که مردن، یه نموره عذاب وجدان میگیرم که اونا رو زجر کش کردم.

چیزه، یه لینک مهمی رو گم کردم، قراره که یه دوستی از این به بعد کمک کنه سر مطالب کامپیوتری این وبلاگ، اون وقت منی که داری حافظه ی Ram هستم، خب لینک سایتش رو گم کردم، شرمنده، آخه فکر نمی کنم که خوب باشه آی دی یاهو بنویسم، برا همین با عرض پوزش بگم که لینک سایتش رو گم کردم.

بعضی از بروبچ End ِ مرام و معرفت هستن، ولی بعضی ها هم  که خودشون می دونن بویی از مرام و معرفت نبردن! چه میشه کرد!

 

نوشته شده توسط ویروس، مورخ 9 اسفند 1383

 

* * * * * * * * *

" معرفی نرم افزار "

نرم افزار تقویم شمسی ( فارسی ) : این نرم افزار تقویم شمسی را بر روی عکس پس زمینه دسکتاپ ویندوز به نمایش گذاشته و به کاربر امکانات سفارشی کردن آن از جمله : تعیین موقعیت مکانی، رنگی و... تقویم را داده است و خلا تقویم فارسی در ویندوز کاربران فارسی زبان را جبران می کند. آخرین ورژن این نرم افزار 780KB است را می توانید دانلود کنید. دانلود این برنامه رایگان بوده و سازگار با ویندوز XP می باشد.

* * * * * * * * *

" یه کلیپ توپ، عالی "

برو بچ، یه کلیپ محشر و عالی " فانوسی " برام سند کرده بود، کلی حال کردم، لینکش رو برای بعضی ها گذاشته بودم، ولی دیدم حیفه بقیه نبینن، جون ِ شما یه چی میگم، یه چی می شنوی ( یعنی می خونی )، کلیپی بود ها!!!! ماه، خوشگل، ناز، باحال... هر چی بگم کم گفتم. از حالا گفته باشم، چی؟ وقتی می خوایی این کلیپ مامان رو نگاه کنی، هدفونت رو می ذاری تو گوشت، صداش هم تا آخر زیاد می کنی... فقط بگم اگه نبینی بد جوری از دستت می ره... از ما گفتن بود. اینم لینک کلیپ!

* * * * * * * * *

" یه داستان "

یه داستانی هست به اسم "وقتی مینا از خواب بیدار شد ". یه داستان 18 قسمتی که توصیه می کنم برین بخونین. شاید اولش به نظرتون بچه گونه بیاد، ولی اگه به عمق داستان نگاه کنی... بهتره دربارش حرفی نزنم، بهتره خودت بری بخونی.

* * * * * * * * *

خیلی ها این حرفها رو به خودشون می زنن..... کاش وجودش را داشتم....

تو دیگر سرد نیستی

تو دیگر سنگ نیستی

تو دیگر سرد و سنگ نیستی

تو دیگر هیچ هم نیستی

تو یک موجود بی وجودی فقط..

اگر وجودش را داشتی که...

* * * * * * * * *

 

 

 

 

حرفهایی برای خودم

 

" حرفهایی برای خودم "

 

چه بسیار حرفها که با خود می اندیشید برای گفتنشان! آن چنان بسیار بودند که توان گفتنش را در خود نمی دید... آنچنان دردناک که احساس می کرد با بیان حرفهایش همه را اندوهگین خواهد کرد... پس سکوت اختیار می کرد، ولی حال، چنان به خشم آمده است از درد... تویی که گویی حرف زدن باعث سبک شدن انسان می شود، وقتی حرف زدن باعث ناراحتی دیگران می شود، یا وقتی حرف زدن باعث داغون تر شدن آدم میشه؟! بازم باید حرف زد؟ بازم باید گفت؟ اگه با حرف زدن مشکلات حل شدنی بود، مسلما ً حرف زده می شد. و تویی که فکر می کنی سارا به دور خودش یه دنیای خاکستری کشیده، آره، شاید سارا دور خودش یه دنیای خاکستری می بینه، ولی سارا، مینا نیست که هر وقت خواست بیاد از این دنیا بیرون، شاید دلش نخواد به صدا کمک کنه! می فهمی چی می گم؟ شاید اصلا ً نخواد که دنیای خاکستری اطرافش رو نابود کنه؟! چون براش فرقی نداره! همه چی تموم شده است... گذشته ها بر نمی گرده... حتی اگه خودش بخواد... به نظر تو اگه دنیای نیستی ها رو تبدیل به دنیای هستی ها کنه، چه فایده ای می تونه براش داشته باشه؟ و تویی که میگی می خوام از احساست برام بگی شاید آروم بشی؟ فکر کردی که من چی باید از احساسم به تو بگم؟! شقایق؟ تو به این فکر کرده بودی من باید به تو چی بگم درباره احساسم؟ من چی می تونم بگم؟ وقتی نمی تونم احساسم رو تشریح کنم؟ وقتی حس می کنم با حرف زدن درباره احساس فقط خودم و تو رو، بیتا و از همه مهمتر « دوست » رو ناراحت می کنم، برا چی از احساسم بگم؟ برا چی حرف بزنم؟ "ع" تو که میگی حرف بزن، آروم میشی؟ برا چی؟ حرف بزنم، بعد پشیمون بشم از حرف زدنم؟ وقتی حرف زدن باعث ناراحتی میشه؟ وقتی باعث دوری بیشتر میشه؟ بهتره که گفته نشه؟! فایده ای هم نداره... حالا اگه باعث میشد که آدم آروم بشه، شاید! یه چیزی... ولی وقتی باعث میشه که آدم بیشتر اعصابش خورد بشه، وقتی دوباره بخواد فکر کنه! و تو "م"، چرا میگی با خاطرات زندگی نکنم؟ چرا؟ دلیلی هست؟ تو این دنیا دیگه چی برام مونده؟ تو می تونی بگی؟ "آ"، من مینا نیستم که بخوام به کمک صدا برم، من فرق دارم، آره من با بقیه فرق دارم... شاید "ع" تو بگی یعنی چی؟ بگی داری به خودت تلقین می کنی؟ نه من به خودم تلقین نمی کنم، فوقش هم تلقین کرده باشم... کار از کار گذشته... سارایی که یه عمر با پسرها بزرگ شده، تمام هم بازی های دوران بچگیش پسرها بودن، چه توقعی میره مثل یه دختر رفتار کنه، تا این که "دوست" اومد، باعث شد که سارا بفهمه اونم یه دختره، می تونه احساس داشته باشه، می تونه گریه کنه، می تونه دوست داشته باشه و دوست داشته بشه... ولی حالا که "دوست" رفته، سارا تو یه دنیایی دست و پا میزنه که خودش هم نمی دونه جی جوری باید از این دنیا خارج بشه، خودشم نمی دونه اصلا ً می خواد از این دنیا خارج بشه یا نه؟ نمی تونه تصمیم بگیره باید به کدوم دنیا برگرده، به دنیای قبل از دوست یا بعد از دوست؟ از وقتی دنیای بعد از دوست رو دیده، دلش نمی خواد به دنیای قبل از دوست برگرده، ولی حالا که دوست نیست، دنیای بعد از دوست رو هم نمی خواد... تو این برزخ وسط مونده و دست و پا میزنه... خودش هم هیچی نمی دونه... نمی تونه تصمیم بگیره... "م" چرا نباید با خاطرات بمونم؟ چرا؟ شاید خاطرات تو همین برزخ است، همین دنیای وسطی که دارم توش دست و پا می زنم؟! تو این طور فکر نمی کنی؟ "آ" تو فکر نمی کنی که من دارم تو دنیای دست و پا می زنم که طوفان شده، و با هر حرکت من، حتی سکوت و آرامش من، این طوفان قطع نمی شه؟!

تا به حال فکر کردین اگه جای سارا بودین باید چه احساسی می داشتین؟ بیتا؟ شقایق؟ تا به حال فکر کردین؟ دلم نمی خواد درباره این مطلب نظر بدین... نمی خوام... شقایق؟ چرا فکر می کنی تشریح احساسات می تونه به من کمک بکنه؟ چرا فکر می کنی؟ تا اونجایی که دارم می بینم همه چیز برای بیتا و تو داره آروم میشه... و این خیلی خوبه... بیتا و شقایق چقدر از زندگی شون رو از دست دادن؟ آره من خودخواهم که دارم به خودم فکر می کنم، می دونم! تو این بازی که شما راه انداختین به جز من، کدومتون بیشتر لطمه خوردین؟! ببین بزار بگم! بزار برا یه بار هم شده بگم! آره بگم، مگه چی میشه؟ دارم منفجر می شم، به اینجام رسیده... نمی تونم فریاد بزنم... دارم خفه میشم تو فریادی که در نمیاد... می دونم که میدونین، می دونم... ولی باید بگم، من همه چی رو از چشم شما دو تا می بینم ودیدم، همه چی رو... من به شما ها اعتماد داشتم... حالا چی؟ نمی دونم... چون چیز مهمی نیست که اعتماد احتیاج داشته باشه... چیزی نیست که احتیاج داشته باشم... درباره  "دوست" حرف نزنین! شاید اون هم تقصیر داشته باشه... ولی من! من! من! و شاید هم من!!!! ولی این بازی رو کی شروع کرد؟ هیچ کدوم به من نگفتین! درسته؟ شما دوتا میگین "دوست"؟! می دونم! اگه دوست هم شروع کرده باشه این بازی رو، شما چرا ادامه دادین؟ میشه بدونم؟!! هزاران سوال بی جواب... مثل زالو افتاده تو تنم!؟ داره من و می خوره.... نمی خواستم بنویسم... ولی نوشتم... "آ" من مینا نیستم که بخوام از این دنیای خاکستری فرار کنم، حتی به خاطر کمک به صدا، می دونی، خودم هم نمی دونم... سارا فکر می کنه که برفها نباید به درون بیان، نباید آخرین شعله ها رو خاموش کنن، نباید... چون سارا دلیلی برای خاموشی این شعله ها نمی بینه... سارا هیچی نمی دونه... همیشه این سارا بوده که تو یه جمع اضافی بوده و هست... همیشه همین طور بوده، لا اقل سارا این طور فکر کرده... مگر غیر از این است؟ آره؟ فکر این که یه اضافی هستی بین یه جمع، همچین احساس خوبی نیست.... شایدم باز اشتباه فکر می کنم... شاید خودش خواسته تو جمع دیده نشه، نمی دونه، در عین حال که می خواد تو یه جمع دیده بشه، در عین حال دوست نداره که دیده بشه، در همون حالی که می خواد شناخته بشه، در همون اندازه هم می خواد ناشناس بمونه... سارا تو یه دنیایی دست و پا زده که خودش هم نمی دونه می خواد چی کار کنه؟! شاید فقط وقتی "دوست" اومد می تونست کمی تصمیم بگیره، ولی حالا بدتر از هر زمان دیگری داره دست و پا می زنه... در عین حال از یه چیزی تنفر داره، دلش اون چیز رو می خواد... در عین حال که دوست داره با بیتا و شقایق باشه، در عین حال می خواد با اونا نباشه... خیلی بده که آدم تو یه برزخ این چنینی دست و پا بزنه... و خودش ندونه میخواد از این برزخ بیاد بیرون یا نه؟ شاید باز نباید چیزی می نوشتم، نباید حرف می زدم... نمی دونم... حس این که نباید می نوشتم... در عین حال که میخوام بنویسم، در عین حال اصلا ً دوست ندارم بنویسم...

برزخ وحشتناکی است... بدون این که بدونی می خوایی فرار کنی یا نه؟ "م" خاطرات بخشی از وجود است، می تونی اینو درک کنی؟ می تونی درک کنی که خاطرات تنها چیزی است که شاید باعث موندن شده، گو این که نباید باشه؟! و حال چه اصراری بر نبود خاطرات می بینی من نمی دانم...

      " حرفی نیست...

                در سکوتم فریاد را نظاره کنید...

 فریاد در گلو خشکیده است...

                          حرفی نیست...

چشمان بی فروغ

          به دنبال کوچکترین روزنه رهایی...

زبان قاصر از بیان...

        حرفی نیست... "

نه، حرفها بسیارند... ولی مرا یارای گفتن نیست... این چنین سخن گفتنم را به فراموشی بسپار...

تا به حال به این فکر کردی که ممکن است امید داشتن از ناامیدی برای سارا بدتر است؟ تا به حال فکر کردین که اگه سارا ناامید بود، اینجا نبود؟ تا به حال خودتون رو جای سارا گذاشتین؟ نه نذاشتین؟ من هم خودم رو جای کس دیگه ای نداشتم... درسته... نمیشه این کار رو کرد... پس چرا فکر می کنین میشه خیلی چیزها رو فراموش کرد؟ شاید این بازی رو فراموش کنین روزی، ولی من؟ به نظر شما، من هم می تونم همچین بازی رو فراموش کنم؟ می تونم؟ بازی که باعث نابودی همه چیز شد؟! شاید اگه نا امیدی در وجودم پر می زد این چنین دست و پا نمی زدم تو این برزخ، شاید که بیش از حد معقول امیدوارم؟! تا به حال به نوع امیدواری فکر کردین؟ در اوج ناامیدی سوسوی امیدی داری که هنوز تو رو سر پا نگه داشته؟ با این که می دونی هیچ فایده ای نداره این کورسوی امید! می دونی خیلی دردناک است وقتی می دونی امیدی که داری بر پایه ی یه ناامیدی بزرگ است... نمی تونم بیشتر از این شرح بدم، بلد نیستم... دیگه باید رفت، بهتر از سخن کوتاه شود، سخن کوتاه...

بدرود...

سارایی که همیشه بوده و نبوده، سارایی که وجودش مهم است و نیست... سارایی که خودشم نمیدونه چی است، کی است، چی کار می خواد بکنه؟!....

 

نوشته شده توسط ویروس – مورخ 5 اسفند 1383

 

 

حرفهایی برای خودم

 

 

"حرفهایی برای خودم"

 

چه بسیار حرفها که با خود می اندیشید برای گفتنشان! آن چنان بسیار بودند که توان گفتنش را در خود نمی دید ... آنچنان دردناک که احساس می کرد با بیان حرفهایش همه را اندوهگین خواهد کرد ... پس سکوت اختیار می کرد، ولی حال، چنان به خشم آمده است از درد ... تویی که گویی حرف زدن باعث سبک شدن انسان می شود، وقتی حرف زدن باعث ناراحتی دیگران می شود، یا وقتی حرف زدن باعث داغون تر شدن آدم میشه؟! بازم باید حرف زد؟ بازم باید گفت؟ اگه با حرف زدن مشکلات حل شدنی بود، مسلما ً حرف زده می شد . و تویی که فکر می کنی سارا به دور خودش یه دنیای خاکستری کشیده، آره، شاید سارا دور خودش یه دنیای خاکستری می بینه، ولی سارا، مینا نیست که هر وقت خواست بیاد از این دنیا بیرون، شاید دلش نخواد به صدا کمک کنه! می فهمی چی می گم؟ شاید اصلا ً نخواد که دنیای خاکستری اطرافش رو نابود کنه؟! چون براش فرقی نداره! همه چی تموم شده است ... گذشته ها بر نمی گرده ... حتی اگه خودش بخواد ... به نظر تو اگه دنیای نیستی ها رو تبدیل به دنیای هستی ها کنه، چه فایده ای می تونه براش داشته باشه؟ و تویی که میگی می خوام از احساست برام بگی شاید آروم بشی؟ فکر کردی که من چی باید از احساسم به تو بگم؟! شقایق؟ تو به این فکر کرده بودی من باید به تو چی بگم درباره احساسم؟ من چی می تونم بگم؟ وقتی نمی تونم احساسم رو تشریح کنم؟ وقتی حس می کنم با حرف زدن درباره احساس فقط خودم و تو رو، بیتا و از همه مهمتر « دوست » رو ناراحت می کنم، برا چی از احساسم بگم؟ برا چی حرف بزنم؟ "ع" تو که میگی حرف بزن، آروم میشی؟ برا چی؟ حرف بزنم، بعد پشیمون بشم از حرف زدنم؟ وقتی حرف زدن باعث ناراحتی میشه؟ وقتی باعث دوری بیشتر میشه؟ بهتره که گفته نشه؟! فایده ای هم نداره ... حالا اگه باعث میشد که آدم آروم بشه، شاید! یه چیزی ... ولی وقتی باعث میشه که آدم بیشتر اعصابش خورد بشه، وقتی دوباره بخواد فکر کنه! و تو "م"، چرا میگی با خاطرات زندگی نکنم؟ چرا؟ دلیلی هست؟ تو این دنیا دیگه چی برام مونده؟ تو می تونی بگی؟ "آ"، من مینا نیستم که بخوام به کمک صدا برم، من فرق دارم، آره من با بقیه فرق دارم ... شاید "ع" تو بگی یعنی چی؟ بگی داری به خودت تلقین می کنی؟ نه من به خودم تلقین نمی کنم، فوقش هم تلقین کرده باشم ... کار از کار گذشته ... سارایی که یه عمر با پسرها بزرگ شده، تمام هم بازی های دوران بچگیش پسرها بودن، چه توقعی میره مثل یه دختر رفتار کنه، تا این که "دوست" اومد، باعث شد که سارا بفهمه اونم یه دختره، می تونه احساس داشته باشه، می تونه گریه کنه، می تونه دوست داشته باشه و دوست داشته بشه ... ولی حالا که "دوست" رفته، سارا تو یه دنیایی دست و پا میزنه که خودش هم نمی دونه جی جوری باید از این دنیا خارج بشه، خودشم نمی دونه اصلا ً می خواد از این دنیا خارج بشه یا نه؟ نمی تونه تصمیم بگیره باید به کدوم دنیا برگرده، به دنیای قبل از دوست یا بعد از دوست؟ از وقتی دنیای بعد از دوست رو دیده، دلش نمی خواد به دنیای قبل از دوست برگرده، ولی حالا که دوست نیست، دنیای بعد از دوست رو هم نمی خواد ... تو این برزخ وسط مونده و دست و پا میزنه ... خودش هم هیچی نمی دونه ... نمی تونه تصمیم بگیره ... "م" چرا نباید با خاطرات بمونم؟ چرا؟ شاید خاطرات تو همین برزخ است، همین دنیای وسطی که دارم توش دست و پا می زنم؟! تو این طور فکر نمی کنی؟ "آ" تو فکر نمی کنی که من دارم تو دنیای دست و پا می زنم که طوفان شده، و با هر حرکت من، حتی سکوت و آرامش من، این طوفان قطع نمی شه؟!

تا به حال فکر کردین اگه جای سارا بودین باید چه احساسی می داشتین؟ بیتا؟ شقایق؟ تا به حال فکر کردین؟ دلم نمی خواد درباره این مطلب نظر بدین ... نمی خوام ... شقایق؟ چرا فکر می کنی تشریح احساسات می تونه به من کمک بکنه؟ چرا فکر می کنی؟ تا اونجایی که دارم می بینم همه چیز برای بیتا و تو داره آروم میشه ... و این خیلی خوبه ... بیتا و شقایق چقدر از زندگی شون رو از دست دادن؟ آره من خودخواهم که دارم به خودم فکر می کنم، می دونم! تو این بازی که شما راه انداختین به جز من، کدومتون بیشتر لطمه خوردین؟! ببین بزار بگم! بزار برا یه بار هم شده بگم! آره بگم، مگه چی میشه؟ دارم منفجر می شم، به اینجام رسیده ... نمی تونم فریاد بزنم ... دارم خفه میشم تو فریادی که در نمیاد ... می دونم که میدونین، می دونم ... ولی باید بگم، من همه چی رو از چشم شما دو تا می بینم ودیدم، همه چی رو ... من به شما ها اعتماد داشتم ... حالا چی؟ نمی دونم ... چون چیز مهمی نیست که اعتماد احتیاج داشته باشه ... چیزی نیست که احتیاج داشته باشم ... درباره  "دوست" حرف نزنین! شاید اون هم تقصیر داشته باشه ... ولی من! من! من! و شاید هم من!!!! ولی این بازی رو کی شروع کرد؟ هیچ کدوم به من نگفتین! درسته؟ شما دوتا میگین "دوست"؟! می دونم! اگه دوست هم شروع کرده باشه این بازی رو، شما چرا ادامه دادین؟ میشه بدونم؟!! هزاران سوال بی جواب ... مثل زالو افتاده تو تنم!؟ داره من و می خوره .... نمی خواستم بنویسم ... ولی نوشتم ... "آ" من مینا نیستم که بخوام از این دنیای خاکستری فرار کنم، حتی به خاطر کمک به صدا، می دونی، خودم هم نمی دونم ... سارا فکر می کنه که برفها نباید به درون بیان، نباید آخرین شعله ها رو خاموش کنن، نباید ... چون سارا دلیلی برای خاموشی این شعله ها نمی بینه ... سارا هیچی نمی دونه ... همیشه این سارا بوده که تو یه جمع اضافی بوده و هست ... همیشه همین طور بوده، لا اقل سارا این طور فکر کرده ... مگر غیر از این است؟ آره؟ فکر این که یه اضافی هستی بین یه جمع، همچین احساس خوبی نیست .... شایدم باز اشتباه فکر می کنم ... شاید خودش خواسته تو جمع دیده نشه، نمی دونه، در عین حال که می خواد تو یه جمع دیده بشه، در عین حال دوست نداره که دیده بشه، در همون حالی که می خواد شناخته بشه، در همون اندازه هم می خواد ناشناس بمونه ... سارا تو یه دنیایی دست و پا زده که خودش هم نمی دونه می خواد چی کار کنه؟! شاید فقط وقتی "دوست" اومد می تونست کمی تصمیم بگیره، ولی حالا بدتر از هر زمان دیگری داره دست و پا می زنه ... در عین حال از یه چیزی تنفر داره، دلش اون چیز رو می خواد ... در عین حال که دوست داره با بیتا و شقایق باشه، در عین حال می خواد با اونا نباشه ... خیلی بده که آدم تو یه برزخ این چنینی دست و پا بزنه ... و خودش ندونه میخواد از این برزخ بیاد بیرون یا نه؟ شاید باز نباید چیزی می نوشتم، نباید حرف می زدم ... نمی دونم ... حس این که نباید می نوشتم ... در عین حال که میخوام بنویسم، در عین حال اصلا ً دوست ندارم بنویسم ...

برزخ وحشتناکی است ... بدون این که بدونی می خوایی فرار کنی یا نه؟ "م" خاطرات بخشی از وجود است، می تونی اینو درک کنی؟ می تونی درک کنی که خاطرات تنها چیزی است که شاید باعث موندن شده، گو این که نباید باشه؟! و حال چه اصراری بر نبود خاطرات می بینی من نمی دانم ...

      " حرفی نیست ...

                در سکوتم فریاد را نظاره کنید ...

 فریاد در گلو خشکیده است ...

                          حرفی نیست ...

چشمان بی فروغ

          به دنبال کوچکترین روزنه رهایی ...

زبان قاصر از بیان ...

        حرفی نیست ... "

نه، حرفها بسیارند ... ولی مرا یارای گفتن نیست ... این چنین سخن گفتنم را به فراموشی بسپار ...

تا به حال به این فکر کردی که ممکن است امید داشتن از ناامیدی برای سارا بدتر است؟ تا به حال فکر کردین که اگه سارا ناامید بود، اینجا نبود؟ تا به حال خودتون رو جای سارا گذاشتین؟ نه نذاشتین؟ من هم خودم رو جای کس دیگه ای نداشتم ... درسته ... نمیشه این کار رو کرد ... پس چرا فکر می کنین میشه خیلی چیزها رو فراموش کرد؟ شاید این بازی رو فراموش کنین روزی، ولی من؟ به نظر شما، من هم می تونم همچین بازی رو فراموش کنم؟ می تونم؟ بازی که باعث نابودی همه چیز شد؟! شاید اگه نا امیدی در وجودم پر می زد این چنین دست و پا نمی زدم تو این برزخ، شاید که بیش از حد معقول امیدوارم؟! تا به حال به نوع امیدواری فکر کردین؟ در اوج ناامیدی سوسوی امیدی داری که هنوز تو رو سر پا نگه داشته؟ با این که می دونی هیچ فایده ای نداره این کورسوی امید! می دونی خیلی دردناک است وقتی می دونی امیدی که داری بر پایه ی یه ناامیدی بزرگ است ... نمی تونم بیشتر از این شرح بدم، بلد نیستم ... دیگه باید رفت، بهتر از سخن کوتاه شود، سخن کوتاه ...

بدرود ...

سارایی که همیشه بوده و نبوده، سارایی که وجودش مهم است و نیست ... سارایی که خودشم نمیدونه چی است، کی است، چی کار می خواد بکنه؟! ....

 

 

نوشته شده توسط ویروس

در تاریخ 5 اسفند 83

 

اندراحوالات من

 

 

اندراحوالات من (2 اسفند 83)

 

 

" یک اصطلاح "

 

ماژلان: دایرکتوری از وب می باشد که توسط Magellan پرتقالی اختراع شد. این دایرکتوری سایت های مختلف وب را طبقه بندی می کند.

 

" سازگاری با ویندوزهای قدیمی "

 

در Win2000 یک فناوری به نام Application Compatibility Mode وجود دارد. این فناوری در Win2000 محیطی را فراهم می کند که بعضی نرم افزارهای قدیمی تر که روی ویندوزهای 98 & NT اجرا می شدند ولی بر روی Win2000 امکان اجرا شدن نداشتند، بتوانند اجرا شوند. به این ترتیب امکان انتقال بسیاری از نرم افزارهای ویندوزهای قبلی به 2000 فراهم می شود. برای فعال کردن Application Compatibility Mode باید دستور زیر را اجرا کنید:

Regsvr32 C:Winntapplication\slayeui.dll

در دستور بالا فرض شده است که ویندوز در درایو C و در شاخه Winnt نصب شده است. اگر ویندوز شما در جای دیگری نصب شده است، باید C:Winnt را به مسیر صحیح ویندوز تغییر دهید.

 

" معرفی دو تا سایت "

 

شعر در ایران

 

شعر آنلاین + گپ زنی + کتاب

 

البته گفته باشم، من خودم هنوز این دو سایت رو نرفتم، برا همین نمیدونم هنوزم وجود دارن یا نه، دیگه شرمنده...

راستی یه کتاب الکترونیکی درباره سهراب بود، حیف که لینکش رو ندارم، این قده خوشگل بود که نگو، ولی چون من برا کسی فایل EXE سندی نمی کنم، برای همین برای کسی سند نکردم، البته برای فانوس و ستاره و پری سند کردم ها، ولی خب برا بقیه سند نکردم.

آهان تا یادم نرفته، برو بچ! یه نموره به خودتون زحمت بدین، بیایین عضو گروه من تو یاهو بشین، تازشم من برا هرکی که آدرس میلش رو داشتم، دعوت نامه My Space و Gazzag رو سند کردم. البته با وضعی که داره پیش میره به احتمال زیاد این دو تا رو هم مثل اورکات می بندن. من میدونم...

تا سلامی دوباره خدا نگهبان

 

* * * * * * * * * * * * *

 

رفتی و ندیدی چه محشر کردم

 

            با اشک تمام کوچه را تر کردم

 

* * * * * * * * * * * * *

 

 

 

Wanted

 

 

 

 

https://myanimelist.cdn-dena.com/images/manga/2/165150.jpg

 

Wanted

 

 

نام مانگا: Wanted

نام مانگا: تحت تعقیب

نام مانگا: Haru wa Sakura

نام مانگا: Cherry Blossoms in Spring

نام مانگا: ウォンテッド

ژانر: Adventure, Fantasy, Historical, Romance, Shoujo

نویسنده و هنرمند: Hino Matsuri

سال انتشار: 2003

وضعیت: تمام شده

تعداد چپترها: 3 چپتر

ناشر: LaLa DX

ترجمه فارسی و انگلیسی دارد

+ اطلاعات بیشتر: لینک

+ خواندن آنلاین مانگا – ترجمه فارسی

+ لینک دانلود مانگا – ترجمه فارسی

+ خواندن آنلاین مانگا – ترجمه انگلیسی

 

 

خلاصه داستان (منبع: دنیای انیمه)

در مورد دختری ست که توسط پسری به نام لوک هنگام حمله ی دزدان دریای نجات داده میشود ولی خود لوک توسط دزدان دریایی دستگیر شده و برده میشود.چند سال بعد آن دختر برای یافتن لوک،به عنوان یک پسر جزئی از دزدان دریایی میشود تا لوک را نجات دهد...

 

 

 

چه دردی است در میان جمع بودن و تنها گریستن

 

 

« چه دردی است در میان جمع بودن و تنها گریستن »

 

به من گفت: تو حتی ارزش و لیاقت مردن نداری ؛ مردن لیاقت می خواد، تو یه موجود ِ مفلوک هستی، یه موجود ضعیف، پست... تو مجبوری زندگی کنی، حتی اگه خودت نخوایی...

آره، شاید حق با تو باشه، من یه موجود مفلوک هستم که حتی مرگ هم حاضر نیست به طرف اون قدم برداره...

ای کاش توان رهایی داشتم...

چه دردی است در میان جمع بودن و تنها گریستن...

 

در فردا روزی، پا به عرصه ی پهناور خاکی نهادم، بدون آنکه از من سوالی شود که آیا می خواهی بدین عرصه قدم بگذاری؟

و حال دنیایی را به خود آلوده ام..........

ای کاش قدم به این عرشه ی پر تلاطم نمی گذاشتم....

 

=====

 

سلام، می خواستم از اونایی که تو راهپیمایی شرکت کردن تشکر کنم... هیچی مثل ِ غیرت ایرونی نمیشه، اینو همه میدونن، هیچ کسی ایرونی نمی شه، دیدن رسانه های خارجی چیا بلغور کردن؟ فقط هزاران نفر؟!! حالا خوبه چشم داشتن و دیدن، بازم میگن هزاران نفر.... فوتبال رو هم که دیدین! جدی جدی ما نمی تونیم بدون اما و اگر ها به طرف جام جهانی قدم برداریم...

 

نوشته شده توسط ویروس – مورخ 23 بهمن 1383

 

 

 

 

Grenadier: Hohoemi No Senshi

 

See the source image

 

Grenadier: Hohoemi No Senshi

 

 

نام انیمه: Grenadier: Hohoemi No Senshi

نام انیمه: Grenadier: The Beautiful Warrior

نام انیمه: Grenadier: The Smiling Senshi

نام انیمه: グレネーダー 〜ほほえみの閃士〜

ژانر: Action, Ecchi, Adventure, Comedy, Shounen

تاریخ پخش: پاییز 2004

وضعیت: تمام شده

تعداد قسمت‌ها: 12 قسمت

مدت زمان هر قسمت: 25 دقیقه

کارگردان: Koujina Hiroshi

استودیو: Group TAC

منبع: Manga

زیرنویس فارسی و انگلیسی دارد

 

 

لینک‌های مربوط به انیمه

+ اطلاعات بیشتر: سایت // سایت // سایت // سایت // سایت

+ لینک دانلود انیمه (MKV, 480P, ~80MB)

+ لینک دانلود زیرنویس فارسی

+ لینک دانلود انیمه (MKV, 720P, 80MB)

+ لینک دانلود زیرنویس فارسی

+ لینک دانلود زیرنویس فارسی

+ لینک فایل تورنت (MKV, Ger Sub, x264, DVD, 3.5GB)

+ تصاویر انیمه: عکس // عکس // عکس // عکس // عکس // عکس // عکس

 

 

 

خلاصه داستان (منبع: دنیای انیمه)

روشونا یه جنگجو خوشگله که تو دنیا سفر میکنه و میخواد کاری کنه دیگه مردم باهم نجنگن و در حین سفر با یاجیرو ملاقات میکنه یه مزدور که برای پول در آوردن هر کاری میکنه و ...

 

 

خلاصه داستان (منبع: دنیای انیمه)

روشونا(Rushuna)  یک هفت تیرکش خیلی زیبا و بلونده .او به سراسر جهان سفر میکنه و هدفش ساختن جهانی مسالمت آمیز بجای اسلحه و جنگ افروزی است .میخواهد مردم با لبخند به سراغ هم بروند. اگرچه او نمیخواهد بجنگد ولی مجبور میشه مهارت تیراندازیشو نشان بده. در این مسافرت او با ((Yajiro)) آشنا میشه. یک سرباز مزدور که از شمشیر برای حمله و کارش استفاده میکند....

 

 

 

 

 

تو دهنی به بوش

 

« تو دهنی به بوش »

 

امروز برا این اومدم آپدیت کنم که بگم بیایین با هم، با شرکت در راهپیمایی 22 بهمن، یه تو دهنی به « بوش » بزنیم. این بوش ِ گور به گور شده فکر می کنه جوونای ایران غیرت ندارن و کشورشون رو فراموش کردن...  بیایین با شرکت تو راهپیمایی امسال یه ضد حال بزنیم به این امریکایی ها و اسرایئلی ها!

مگه مهم است که فکری داری، مگه مهم است که طرفدار کدوم جناج سیاسی هستی، مگه مهم است اصلا به سیاست کار داری یا نه، مگه مهم است که از فلانی خوشت میاد یا نمی اد... نه دوست من، این چیزا هیچ مهم نیست... فقط مهم این است که دوباره ما جوونا دست به دست هم بدیم و امسال تو راهپیمایی شرکت کنیم.

حالا به ما میگی تروریست، خودت رو چی میگی پس؟ هان؟ اون  شارون گور به گور شده رو چی می گی؟!

به تو ( بوش ) چه ربطی داره که ما بمب اتم می سازیم یا نه؟! به تو چه ربطی داره؟ هان؟ آشغالهای عوضی....

دلم می خواد جوونای ایرونی امسال شاهکار کنن، دلم می خواد دست به دست هم بدن و تو راهپیمایی شرکت کنن.

موضوع این است که این بوش گوربه گور شده داره میگه میخوام به ایران حمله کنم، فکر می کنه جوونای ایرونی غیرتشون رو از دست دادن! فکر می کنه اگه بخواد حمله کنه همه طرفدارش میشن! داداش ِ من اینا کشکه، برو بمیر، ما جوونای ایرونی بیدی نیستیم که با این بادا بلرزیم... آره به ما میگن جوون ایرونی...

ما شاید که تو سیاست و طرز تفکر فرق داشته باشیم، شاید مخالفت کنیم با هم، شاید دعوا کنیم با هم، ولی هر چی باشه، در مقابل حیوونی مثل تو و شارون، جلوتون وای میستیم، متحد میشیم....

به ما میگن جوون ایرونی... اومدی به عراق حمله کردی که چی چی بشه؟ هان؟ می خواستی نجاتشون بدی از دست ِ صدام؟ آره؟ حالا گیر کدوم خری افتادن؟ یکی مثل تو و شارون.... ولی خداییش بلا نسبت خر، بلا نسبت حیوونا! آخه این موجودات بی گناه چی کار کردن که من به شما دو تا میگم حیوون، بلا نسبت حیوون!!!

 

من متنظر همتون هستم...

وعده دیدار ما: راهپیمایی 22 بهمن سال 1383

 

بیایین نشون بدیم که به ما میگن: ایرونی! ایرونی برقراره همیشه! پس منتظر همتون هستم...

 

« خمینی ای امام »

 

خمینی ای امام، خمینی ای امام ( 2 )

ای مجاهد ای مظهر شرف

ای گذشته ز جان در ره هدف

هر زمان می رسد از تو این ندا

ای اسیران و مستضعفان به پا

زیر بار ستم زندگی بس است

نزد طاغوتیان، بندگی بس است

تود شعار تو به راه حق پیام

ز ما تو را درود زما تو را سلام

خمینی ای امام، خمینی ای امام  (2 )

ای مجاهد ای مظهر شرف

ای گذشته ز جان در ره هدف

چون نجات انسان شعار توست

مرگ در راه حق افتخار توست

این تویی، این تویی، پاسدار حق

خصم اهریمنان، دوستدار حق

بود شعار تو به راه حق قیام

ز ما تو را درود، زما تو سلام

خمینی ای امام ، خمینی ای امام ( 2 )

ای مجاهد ای مظهر شرف

ای گذشته ز جان در ره هدف

چون تو عزم صف دشمنان کنی

ترک سر، ترک تن، ترک جان کنی

....

 

 

نوشته شده توسط ویروس – مورخ 20 بهمن 1383

 

 

Planetes

 

 


 

https://cdn.myanimelist.net/images/anime/8/50463.jpg

Planetes

 

نام انیمه: Planetes

نام انیمه: ΠΛΑΝΗΤΕΣ

نام انیمه: プラネテス

نام انیمه: 플라네테스

ژانر: Drama, Romance, Sci-Fi, Seinen, Space

تاریخ پخش:پاییز 2003

وضعیت: تمام شده

تعداد قسمت‌ها: 26 قسمت

مدت زمان هر قسمت: 25 دقیقه

کارگردان: ؟؟؟

منبع: Manga

استودیو: Sunrise

زیرنویس فارسی و انگلیسی دارد

 

 

 

لینک‌های مربوط به انیمه

+ لینک دانلود زیرنویس فارسی

+ لینک دانلود انیمه (MKV, 720P, BluRay, ~110MB, EN Sub)

+ لینک دانلود انیمه (MKV, ~350MB, x265, 1080P, Dual Audio)

+ لینک دانلود انیمه (MKV, ~250MB, BD, 720P)

+ لینک دانلود انیمه (MKV, ~500MB, BD, 720P, Dual Audio)

+ لینک دانلود زیرنویس فارسی

+ لینک دانلود انیمه (MKV, 720P, ~100MB)

+ اطلاعات بیشتر: سایت // سایت // سایت // سایت

+ تصاویر انیمه: عکس // عکس // عکس

+ تماشای تریلر انیمه: لینک // لینک

+ لینک فایل تورنت (MKV, x265, EN Dub, 1080P, 8.8GB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, BluRay, EN Dub, 1080P, 27GB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, 1080P, x265, EN Sub, 7.5GB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, 1080P, x264, BluRay, FR Sub, 35GB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, 1080P, BD, EN Sub, 30GB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, BD, x265, 1080P, EN Dub, 10GB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, 720P, 2.5GB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, 720P, BD, EN Dub, 12GB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, 720P, FR Sub, BluRay, 11GB)

+ اطلاعات بیشتر: سایت // سایت // سایت // سایت

 

 

 

خلاصه داستان (منبع: دنیای انیمه)

در سال 2075، انسان به نقطه ای رسیده که در آن سفر بین زمین، ماه و ایستگاه فضایی بخشی از زندگی روزمره ست. با این حال، پیشرفت فناوری در فضا هم درگیر مشکل فضای باقیمانده شده، که میتونه بیش از اندازه فاجعه آمیز به فضاپیماها و تجهیزات آسیب برسونه. این داستانی از Technora's Debris Collecting section ، کار EVA ، هاچیروتا "هاچیماکی" هوشینو، و تازه وارد گروه، آی تانابه هستش.

 

 

 

https://youtu.be/IzfiI1jIGi8

 

 

 

توضیحات من درمورد انیمه

میشه گفت داستان بسیار جالبی داره.

ایده‌ی جدیدی بود. (تا جایی که می‌دونم).

این که یه بخش به اسم "بازیافت زباله‌های فضایی" باشه.

این همه آشغالی که توی فضا است، جمع کنن تا با سفینه‌ها و ماهواره‌ها برخورد نداشته باشه.

زمان داستان، در سال‌های بسیار آینده است.

این که انسان‌ها می‌تونن توی فضا زندگی کنن. شهرهای فضایی داشته باشن و ...

داستان اصلی حول افرادی است که در این بخش بازیافت کار می‌کنن.

در کنار افراد بخش بازیافت، افراد دیگه‌یی از واحدهای دیگه هم هستن.

یه صحنه‌های کمدی داره، صحنه‌های عشقولی داره.

راستش تا قسمت دوم، اونقدرها جذاب نبود. ولی از قسمت سوم به این ور، بسی بسیار راضی بودم.

این چند قسمت آخر به ورژن جنگی تبدیل شده.

جبهه ضد فضا، داره علیه شاتل‌ها و ... عملیات انجام میده. می‌خوان همه چی رو نابود کنن.

بمب گذاری، کُشت و کشتار و ... کلا فضای داستان عوض شده!

به سمت تراژدی بودن پیش رفته.

چقدر از افراد اصلی زخمی یا کُشته شدن.

همممم، قسمت آخر همه چی خوش و خرم شد. دیگه خبری از جنگ نبود.

اّتش بس اعلام کردن.

انیمه‌ی جالبی بود ها. خوشم اومد. ایده و داستان خوبی داشت.

 

Perfect Blue – 1998

 

 See the source image

 

 

https://cdn-us.anidb.net/images/main/221406.jpg

 

Perfect Blue – 1998

 

 

 

نام فیلم انیمه‌یی: Perfect Blue

نام فیلم انیمه‌یی: パーフェクトブルー

نام فیلم انیمه‌یی: Pafekuto Buru

ژانر: Dementia, Drama, Horror, Psychological

تاریخ پخش: زمستان 1998

وضعیت: تمام شده

تعداد قسمت‌ها: یک قسمت

مدت زمان هر قسمت: یک ساعت و 20 دقیقه

منبع: Novel

استودیو: Madhouse

کارگردان: Kon Satoshi

زیرنویس فارسی و انگلیسی دارد

 

 

 

 

لینک‌های مربوط به فیلم انیمه‌یی

+ لینک دانلود فیلم انیمه‌یی (MKV, 480P, BD)

+ لینک دانلود زیرنویس فارسی

+ لینک فایل تورنت (MKV, x265, BD, 1080P, EN Sub, 1.8GB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, x265, BD, 1080P, EN Sub, 1.8GB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, x265, BD, 1080P, EN Sub, 16GB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, 1080P, EN Sub, 7.9GB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, x264, BDRip, 720P, EN Sub, 530MB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, x264, BD, 1080P, EN Sub, 4.3GB)

+ لینک دانلود فیلم انیمه‌یی (MKV, 720P, 606MB)

+ لینک دانلود زیرنویس فارسی

+ تماشای تریلر فیلم انیمه‌یی

+ اطلاعات بیشتر: لینک // لینک // لینک // لینک // لینک

+ تصاویر: عکس // عکس // عکس // عکس // عکس // عکس // عکس

+ لینک دانلود فیلم انیمه‌یی (MKV, BD, 1080P, EN Sub, 1.2GB)

+ لینک دانلود فیلم انیمه‌یی (MKV, BD, 720P, EN Sub, 7.6MB)

+ تماشای آنلاین فیلم انیمه‌یی: لینک // لینک // لینک // لینک

+ لینک دانلود فیلم انیمه‌یی (MKV, x264, BluRay, 720P, 2.9GB)

+ تصاویر: عکس // عکس // عکس // عکس // عکس // عکس // عکس

+ لینک دانلود زیرنویس انگلیسی

+ لینک دانلود فیلم انیمه‌یی (MKV, 1080P, 7.9GB)

+ لینک دانلود زیرنویس انگلیسی

+ لینک دانلود فیلم انیمه‌یی (MKV, x265, BD, 1080P, EN Sub, 1.9GB)

+ لینک دانلود فیلم انیمه‌یی (MP4, x264, BDRip, 720P, EN Sub, 600MB)

+ لینک دانلود زیرنویس انگلیسی

+ لینک دانلود فیلم انیمه‌یی (MKV, x265, 1080P, EN Sub, 1.9GB)

+ لینک دانلود فیلم انیمه‌یی (MP4, BD, 1080P, 2.4GB)

+ لینک دانلود فیلم انیمه‌یی (MKV, 480P, BluRay, EN Sub, ~150MB)

+ لینک دانلود فیلم انیمه‌یی (MKV, 720P, BluRay, EN Sub, ~250MB)

+ لینک دانلود زیرنویس فارسی

+ لینک دانلود فیلم انیمه‌یی (MKV, 720P, EN Sub, 353MB)

+ لینک دانلود زیرنویس فارسی

+ لینک دانلود زیرنویس فارسی

 

 

 

 

 

 

خلاصه داستان (منبع)

Mima Kirigoe خواننده پاپ گروهی ست به نام CHAM! که تصمیم به ترک گروه و دنبال کردن بخت و اقبالش در حرفه بازیگری میگیرد. تصمیمی که به ناچار اعتراض و نارضایتی طرفدارانش رو در پی خواهد داشت. اما این نارضایتی در سطح اعتراض باقی نمیماند و تمام مسببان ورود Mima به عرصه بازیگری یکی پس از دیگری به طرز وحشیانه ای به قتل میرسند، و به نظر میرسد که Mima دیگر قدرت تشخیص واقعیت از خیال را ندارد…

 

 

 

 

 

 

نقد فیلم انیمه‌یی  Perfect Blue(منبع: زومجی)



  ادامه مطلب ...

Howl no Ugoku Shiro – 2004

 

 

See the source image 

 

Howl no Ugoku Shiro – 2004

 

 

نام فیلم انیمه‌یی: Howl no Ugoku Shiro

نام فیلم انیمه‌یی: Howl's Moving Castle

نام فیلم انیمه‌یی: ハウルの動く城

نام فیلم انیمه‌یی: قلعه‌ی متحرک هاول

ژانر: Adventure, Drama, Fantasy, Romance

تاریخ پخش: 20 نوامبر 2004

وضعیت: تمام شده

تعداد قسمت‌ها: یک قسمت

مدت زمان نام فیلم انیمه‌یی: یک ساعت و 57 دقیقه

منبع: Novel

استودیو: Studio Ghibli

کارگردان:

زیرنویس فارسی و انگلیسی دارد

 

 

 

 

 

لینک‌های مربوط به فیلم انیمه‌یی

+ تماشای تریلر انیمه

+ لینک فایل تورنت (MKV, BDRip, 1080P, 8GB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, BD, 720P, EN Sub, 10bit, 1.1GB)

+ تماشای آنلاین فیلم انیمه‌یی

+ تماشای آنلاین فیلم انیمه‌یی

+ تماشای آنلاین فیلم انیمه‌یی

+ اطلاعات بیشتر: لینک // لینک // لینک // لینک // لینک // لینک

+ لینک دانلود زیرنویس فارسی

+ لینک دانلود فیلم انیمه‌یی (MKV, 4.5GB, EN Sub, 10bit, 1080P, x265)

+ لینک دانلود فیلم انیمه‌یی (MKV, 1.7GB, 450P, BD)

+ لینک دانلود فیلم انیمه‌یی (MP4, 2.5GB, 720P, BluRay, EN Sub, 8bit)

+ لینک دانلود فیلم انیمه‌یی (MP4, 900MB, 460P, EN Sub)

+ لینک دانلود زیرنویس فارسی

+ لینک دانلود فیلم انیمه‌یی (MKV, BD, 480P, ~450MB, EN Sub)

+ لینک دانلود فیلم انیمه‌یی (MKV, 720P)

 

 

 

خلاصه داستان (منبع: دنیای انیمه)

داستان درباره دختری جوان به نام سوفی است که بعد از مرگ پدر در کنار نامادری و دو خواهر کوچک ترش زندگی می‌کند. نامادری از نگهداری دختر‌ها ناتوان است پس برای خواهر‌های کوچک‌تر کار پیدا می‌کند و از سوفی هم می‌خواهد تا در مغازه کلاه‌فروشی پدرش به او کمک کند. اما جادوگری سوفی را نفرین و تبدیل به یک پیرزن می‌کند و او هم از ترس اینکه در هیبت یک پیرزن دیده شود، از شهر خارج می‌گردد. سوفی در همان نزدیکی‌های جاده به قلعه‌ای می‌رسد و تصمیم می‌گیرد شب را در آنجا بگذراند. غافل از اینکه این قلعه همان قلعه متحرک مشهور و متعلق به جادوگری بدنام به نام هاول است. جادوگری که دختر‌های جوان را می‌دزدد و قلبشان را به تسخیر خود در می‌آورد. سوفی که حالا یک پیرزن است، به عنوان خدمتکار وارد قلعه شده و در آنجا با کالیسفر، شیطانک آتش، که توسط هاول نفرین شده است و به اسارت در آمده، آشنا می‌شود. آن دو با یکدیگر پیمان می‌بندند که روز واقعیت نفرین دیگری را کشف کرده و آن را از بین ببرند …

 

 

چی بگم....

 

 

 

“چی بگم....”

 

امروز مورخ 16-11-83، سالروز مرگ “اشک“ است. پارسال در یه همچین روزی وبلاگ “اشک مهتاب“ مرد، حذف شد، قرار بود که دیگه “اشک“ نیاد تو پرشین بلاگ؛ ولی بعد دوباره برگشت، ولی با یه اسم دیگه، با یه وبلاگ دیگه و یه عنوان دیگه! سالروز مرگ “اشک“ رو به خودم تسلیت میگم، گو اینکه هنوزم از این کارم پیشمون نشدم. و اگه مطمئن بودم که دیگه طرف نوشتن نمی آم، اینو هم حذف می کردم. ولی بازم می دونم که می رفتم یه جای دیگه رو می ساختم. پس بهتره که همینطوری ادامه بدم...

کلی حرف داشتم که بگم، کلی حرفها باید می گفتم، هم یادم نیست، هم نمی خوام بگم...

به یه سکوت ابدی احتیاج دارم. به سکوتی بس ابدی....

 

من به مرگم راضی ام، اما نمی آید اجل

بخت بد بین، از اجل هم ناز باید کشید

 

فرا رسیدن دهه ی فجر، همچنین 12 بهمن، سالروز ورود تاریخی حضرت امام خمینی (ره)، 22 بهمن، بیست و ششمین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی را به شما تبریک می گویم....

 

این روزا بارها و بارها با خودم کلنجار رفته بودم دنبال حتی یه روزنه. یا  راه دیگه ای که نخوام مشکلم رو اینجوری حل کنم. اما نشده بود. باور کن نشده بود.

 باور کن نمی خوام بهونه بیارم و یا اینکه کارم رو توجیه کنم. خودت هم می دونی که من یکی اصلا اهل توجیه نیستم. اونم اینجا. اینجا که دیگه خود خودمم. رو راست.

 

 

آغوشت
اندک جائی برای زیستن
اندک جائی برای مردن

 

“به امید اون روزی که هیچ وقت کسی دل کسی رو نشکنه. گرچه هیچوقت به این دوران نخواهیم رسید چون همیشه دختری روی زمین هست....”

من  برات  بی  تابم    مهربون سنگ  صبور»

وبلاگ “جایی برای خودم“ رو برین بخونین. این یکی از بچه هایی که دارای بیماری “هرمافرودیتم”؛ به خاطر این بیماری خیلی رنج کشیده، عمل کرده، امیدوارم که خوب بشه... همیشه فکر می کردم اینایی که “دو جنسی” هستن، خیلی خوش به حالشون است، ولی تو این دو سال که مشکلاتشون رو فهمیدم، خدا رو شکر می کنم که همچین بیماریی ندارم.

 

“باز بی خوابی چون لباسی تنگ بر تنم نشسته است.دیر وقت است و من مبهوت بی پروایی سقفی گشته ام که سالهاست مرا به تمسخر مینگرد.”

 

 

نوشته شده توسط ویروس – مورخ 16 بهمن 1383

 

 

Scrapped Princess

See the source image

 

Scrapped Princess

 

 

نام انیمه: Scrapped Princess

نام انیمه: Haiki Oujo

نام انیمه: Sukurappudo Purinsesu

نام انیمه: スクラップド・プリンセス

ژانر: Adventure, Comedy, Drama, Fantasy, Mecha, Sci-Fi, Shounen

تاریخ پخش: بهار 2003

وضعیت: تمام شده

تعداد قسمت‌ها: 24 قسمت

مدت زمان هر قسمت: 23 دقیقه

کارگردان: Masui Souichi

منبع: Light novel

استودیو: Bones

زیرنویس فارسی و انگلیسی دارد

 

 

لینک‌های مربوط به انیمه

+ لینک دانلود انیمه (MKV, 480P, ESP Sub, ~75MB)

+ لینک دانلود انیمه (MKV, 720P, ESP Sub, ~125MB)

+ اطلاعات بیشتر: سایت // سایت // سایت // سایت

+ تصاویر انیمه: عکس // عکس // عکس

+ تماشای تریلر انیمه: لینک // لینک

+ لینک دانلود زیرنوس فارسی

+ لینک فایل تورنت (MKV, BD, 720P, EN Sub, 7.8GB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, 480P, EN Sub, 5.5GB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, 1080P, EN Sub, 31GB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, x264, 720P, BluRay, EN Dub, 23GB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, 720P, EN Sub, 15GB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, x264, 720P, BluRay, EN Dub, 24GB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, BD, 720P, 8bit, EN Sub, 8.4GB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, 720P, EN Sub, 15GB)

+ لینک دانلود زیرنویس فارسی

نکته: زیرنویس فارسی با نسخه [keep-anbu] هماهنگ است.

 

 

خلاصه داستان (منبع: دنیای انیمه)

پاسیفیکا کسول ترسناکترین و منفورترین شخص از طرف ایمان آورندگان لرد ماوزر هست. پاسیفیکا کسول مشهور به شاهزاده مطرود، سمی است که دنیا رو به نابودی می کشانه. برای کشته نشدن به دست جان بر کف های لرد ماوزر به همراه برادر و خواهر ناتنی خودش برادرش، شانون، متخصص فن شمشیر زنی با راکوئل خواهرش متخصص فن جادوگری دهکده اشون رو ترک می کنند. با اینکه پاسیفیکا هر آن در بین راه به افرادی بر می خوره که از طرف شخصی به قصد جانش آمدند با این حال امیدواره که با پا گذاشتن به سن شانزده سالگی دنیا رو نابود نکنه.

 

 

 

 

Samurai Gun

 

Samurai Gun • Absolute Anime

Samurai Gun

 

 

نام انیمه: Samurai Gun

نام انیمه: サムライガン

ژانر: Action, Historical, Seinen

تاریخ پخش: پاییز 2004

وضعیت: تمام شده

تعداد قسمت‌ها: 12 قسمت

مدت زمان هر قسمت: 24 دقیقه

منبع: Manga

کارگردان: Kazuhito Kikuchi

استودیو: Studio Egg

زیرنویس فارسی و انگلیسی دارد

 

 

لینک‌های مربوط به انیمه

+ لینک دانلود زیرنویس فارسی

+ اطلاعات بیشتر: سایت // سایت // سایت // سایت // سایت

+ تصاویر انیمه: عکس // عکس // عکس // عکس

+ لینک دانلود انیمه (MP4, 720P, ~100MB, ESP Sub)

+ لینک دانلود زیرنویس فارسی

+ لینک دانلود انیمه (MKV, Dual Audio, ~230MB)

+ لینک دانلود انیمه (MKV, 720P, ~100MB)

+ لینک دانلود زیرنویس فارسی

 

نکته: فایل تورنت برای دانلود پیدا نکردم.

 

 

خلاصه داستان (منبع: دنیای انیمه)

در آغاز انقلاب صنعتی و ژاپن فئودال آشفته، حاکم شوگان از قدرت خودش سوء استفاده می‌کنه تا ترس و وحشت رو به مردم تحت سلطه‌ی خودش القا کنه. ضرب وشتم، زندان، تجاوز به عنف و حتی قتل تاکتیک هایی هستند که حکومت برای حفظ سلطنت خودش اتخاذ میکنه. خون ریزی باید متوقف بشه. تعدای از سامورایی ها دور هم جمع میشن و با پیشرفت سلاح های جدید و تکنیک های جدید اونها هم آرزو و هم اراده ی اینو دارن که مقاومت کنن و بجنگن. ایچیماتسو یکی از این جنگجو هاست. در طول روز اون در یک میخانه ی محلی به صورت ناشناس کار میکنه، بعد از ظهر ها در فاحشه خونه ها و در تاریکی شب با تفنگ خودش برای عدال مبارزه میکنه. اون قهرمانیه که برای کمک اومده. اون سامورائیه مسلحه.

 

 

 

 

مرگ به سبک پوارو - آگاتا کریستی

 

 

 

 

 

 

 

مرگ به سبک پوارو - آگاتا کریستی

 

 

نام کتاب: مرگ به سبک پوارو

نام اصلی کتاب: Curtain

معروف به: Poirot's last case (آخرین پرونده ی پوارو)

نویسنده: آگاتا کریستی

مترجم: سید رضا حسینی

ناشر: انتشارات لک لک

نوبت چاپ: چاپ اول - 1372

+ دانلود کتاب: سایت // سایت // سایت

 

پشت جلد

بعد داستانی را تعریف کرد که خودش معتقد بود صحت دارد.

داستان مردی که به خاطر سرطان لاعلاجش درد بسیاری می کشید.

این مرد به دکترش التماس کرده بود به او چیزی بدهد که تمام کند.

دکتر در جوابش گفته بود: «پیرمرد، من نمی تونم چنین کاری بکنم.»

بعد هنگامی که مریض را ترک می کرد چند قرص مرفین کنار او گذاشته و گفته بود در مصرف آن دقت کند و این که مصرف چه تعداد از آن بی خطر و چه تعداد خطرناک خواهد بود.

اما مریض با وجودی که این قرص ها را در اختیار داشت و می توانست به اندازه ای از آن مصرف کند که سبب مرگش شود، این کار را نکرد...

 

خلاصه داستان (منبع)

پوارو در نامه ای از دوست و همراه همیشگیش هستینگز در خواست می کنه که در عمارت استایلز به او ملحق بشه,عمارتی که حالا به عنوان یک هتل ازش استفاده می شه , پوارو که بیمار و رنجوره روی صندلی چرخدار می شینه و با قتل هایی مواجه شده که طی آن قاتلین همیشه به گناه خودشون اعتراف می‌کنند و شخصی که مسبب اصلی این قتل هاست به شیوه ای مرموز و شیطانی نقش یه عامل رو در جنایت ها ایفا می کنه ولی هرگز به دام نیافتاده و ...

 

 

 

 

 

سکوتی ابدی

 

 

 

 

سکوتی ابدی

 

احتیاج به سکوتی ابدی دارم.

حال چه اهمیت دارد احساس من، برای تو؟!

خودت گفتی با سرنوشت، نمی‌شود جنگید ... یادت هست؟

و در جمع شما بس زیادی هستم ...

گفتی نمی‌توانم تو را خفه کنم با دست‌هایم؟!

اگر توانش را داشت خود را نابود می‌ساختم، پس چرا تو را؟

هنگامی که وجود تو برای دیگری عزیر است ...

اگر توانش بود، همه را راحت می‌کردم با نابودی خودم ...

تا چندی پیش نگران می‌بودم که بعد از مرگ من، چه حرف‌هایی بر سر زبان‌ها خواهد اتفاد.

ولی مدتی است دیگر این موضوع ترسی ندارد.

پس منتظرم ...

منتظر بهترین راه ...

و هیچ اهمیتی نمی‌بینم برای آنان که می‌گویند: چرا فرار می‌کنی؟!

فرار کردن من از زندگی به سالیان پیش باز می‌گردد.

و اکنون مصمم‌تر از هر زمان دیگری، احتیاج به سکوتی ابدی دارم ...

آری، اگر من نباشم، دشمنی‌های ایجاد شده به خاطر من، تبدیل به دوستی مجدد می‌شود ...

فقط با نبود من ...

این را می‌دانم ...

فقط اندکی طول می‌کشد، راهش را خواهم یافت ...

پس برایم دعا کن زودتر و هر چه زودتر ...

و تو این لیلای من، از من مرنج، دل آزردن ِ تو را ندارم ...

دعایم کن تا تمام شود ...

احتیاج به سکوتی ابدی دارم ...

در نبود من، همه خوشی‌ها را تجربه کن ...

می‌دانم که می‌خوانی ...

احساسم نشان می‌دهد تو را در بند بند وجودم.

لیلای من، مجنون، همیشه مجنون خواهد ماند ...

می‌دانم که می‌دانی ...

 

 

نوشته شده در تاریخ 12 بهمن 1383

 

پ.ن: باز یکی دیگه پیدا کردم. این قدیمی‌تر است. نمی‌خوام یادم بیافته ... انگار دقیقا می‌دونم اینا رو برای چی نوشتم! انگار در اون لحظه هستم ... هنوز بعد این همه سال ...

پس اون قضیه‌ی که میگن زمان اینا رو درست می‌کنه چی شد؟

نمی‌خوام دوباره آتیش زیر خاکستر رو روشن کنم.

نمی‌خوام دوباره با دست‌های خودم، زخم‌های خوب نشده رو بازتر کنم ...

 

 

 

R.O.D the TV

 

 

 

https://myanimelist.cdn-dena.com/images/anime/3/73350.jpg

R.O.D the TV

 

 

نام انیمه: R.O.D the TV

نام انیمه: アール・オー・ディー ザ・ティーヴィー

نام انیمه: Read or Die TV

نام انیمه: R.O.D -The TV-

نام انیمه: Read or Die

نام انیمه: Read or Die: the TV

نام انیمه: Read or Dream

ژانر: Action, Sci-Fi, Adventure, Comedy, Super Power, Drama

تاریخ پخش: پاییز 2003

وضعیت: تمام شده

تعداد قسمت‌ها: 26 قسمت

مدت زمان هر قسمت: 25 دقیقه

کارگردان: Masunari Koji

منبع: Light novel

استودیو: J.C.Staff

زیرنویس فارسی و انگلیسی دارد

 

 

لینک‌های مربوط به انیمه

+ لینک فایل تورنت (MKV, 480P, DVD, EN Sub, 7GB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, BD, 1080P, EN Sub, 9.3GB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, BD, 720P, 10bit, EN Sub, 2.8GB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, BD, 1080P, x264, RAW, 22GB)

+ اطلاعات بیشتر: سایت // سایت // سایت // سایت // سایت

+ تصاویر انیمه: عکس // عکس // عکس

+ لینک دانلود زیرنویس فارسی

+ لینک دانلود انیمه (MKV, 576P, ~125MB)

 

 

 

خلاصه انیمه (منبع)

یومیکو ریدمن (Yomiko Readman) مامور مخفی کتابخانه ی انگلیس است که قدرت خارق‌العاده ای دارد.

او بوسیله‌ی این قدرت می تواند هر نوع کاغذی را کنترل کند و حتی آن را به اندازه‌ی فولاد فشرده و خم کند.

وقتی کتابی که می تواند جهان را به آخر برساند دزدیده می‌شود، از او درخواست می‌شود تا کتاب را پس بگیرد.

او همراه با دو مامور دیگر تلاش می‌کنند کتاب را بازگردانده و دنیا را نجات دهند.