جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

دل بیمار



باد سحر از خاک درش کرد حکایت

صد ناله‌ی زار از دل بیمار بر آمد


- عراقی همدانی -

#شعر #عراقی_همدانی


جام لب او




یک جرعه ز جام لب او می زده‌ای یافت

سرمست و خرامان به سرِ دار بر آمد


- عراقی همدانی -

#شعر #عراقی_همدانی



کوی خرابات






در کوی خرابات جمالش نظر افکند 

شور و شغبی از در خمّار بر آمد


- عراقی همدانی -

#شعر #عراقی_همدانی




کوی غم




بس دل که به کوی غم او شاد فرو شد

بس جان که ز عشق رخ او زار بر آمد


- عراقی همدانی -

#شعر #عراقی_همدانی




بازار






ناگه بت من مست، به بازار بر آمد

شور از سر بازار به یک بار بر آمد

 

- عراقی همدانی -

#شعر #عراقی_همدانی




نیاز





در کوی خرابات، کسی را که نیازست

هشیاری و مستیش همه عین نمازست


- عراقی همدانی -

#شعر #عراقی_همدانی




نرگس مست



ز خواب، نرگس مست تو سرگران برخاست

خروش و ولوله از جان عاشقان برخاست


- عراقی همدانی -

#شعر #عراقی_همدانی





سرمست





در دام سر زلفش ماندیم همه حیران

وز جام می لعلش گشتیم همه سرمست


- عراقی همدانی -

#شعر #عراقی_همدانی




توبه





از پرده برون آمد، ساقی قدحی در دست

هم پرده ما بدرید، هم توبه‌ی ما بشکست


- عراقی همدانی -

#شعر #عراقی_همدانی




وصال تو



من از وصال تو دل برگرفته بودم، لینک

زبان لطف توام باز در گمان انداخت


- عراقی همدانی -

#شعر #عراقی_همدانی




سایه




دلم، که در سر زلف تو شد، توان گه گه

ز آفتاب رخت سایه‌ای بر آن انداخت


- عراقی همدانی -

#شعر #عراقی_همدانی




شعبده






فریب زلف تو با عاشقان چه شعبده ساخت؟

که هر که جان و دلی داشت در میان انداخت


- عراقی همدانی -

#شعر #عراقی_همدانی




فتنه





به یک کرشمه که چشمت بر ابروان انداخت

هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت


- عراقی همدانی -

#شعر #عراقی_همدانی




عنایت





ای ز غم فراق تو جان مرا شکایتی

بر درِ تو نشسته‌ام، منتظر عنایتی


- عراقی همدانی -

#شعر #عراقی_همدانی


خسته





خسته عراقی آن تست، دور مکن ز درگهش

تا نرود فغان‌کنان از تو به هر ولایتی


- عراقی همدانی -

#شعر #عراقی_همدانی




شکایت




گرچه بمیرم از غمت هم نکنی به من نظر

ور همه جون کنی دلم، هم نکنم شکایتی


- عراقی همدانی -

#شعر #عراقی_همدانی




خروش




ناخورده شراب می‌خروشیم

بنگر چه کنیم؟ اگر بنوشیم


از بی‌خبری خبر نداریم

پس بیهده ما چه می‌خروشیم؟


- عراقی همدانی -

#شعر #عراقی_همدانی





فرصت





اگر فرصت دهد، جانا، فراقت روزکی چندم

زمانی با تو بنشینم، دمی در روی تو خندم


- عراقی همدانی -

#شعر #عراقی_همدانی