هست امیدم که ز یاری که نپرسد خبرم
خبری سوی من بیخبر آید روزی
- خواجوی کرمانی -
#شعر #خواجوی_کرمانی
باز این دل دیوانه را افتاده سودای دگر
وز ناله در هر کشوری افکنده غوغای دگر
- بابا فغانی شیرازی -
#شعر # بابا_فغانی_شیرازی
ترسم دلش برنجد از من وگرنه هر شب
صد نامه میفرستم با باد بامدادی
- فروغی بسطامی -
#شعر #فروغی_بسطامی
یاد وصال او دل ما شاد میکند
عمر گذشته را همه کس یاد میکند
- ادائی سمرقندی -
#شعر # ادائی_سمرقندی
اکنون شکسته بالتر از مرغ آفتاب
از بیم شب به سوی تو پرواز میکنم
ای آن که در نگاه تو خورشید خفته است
پرواز را به نام تو آغاز میکنم
- نادرپور -
#شعر #نادرپور
باد سحر از خاک درش کرد حکایت
صد نالهی زار از دل بیمار بر آمد
- عراقی همدانی -
#شعر #عراقی_همدانی
یک جرعه ز جام لب او می زدهای یافت
سرمست و خرامان به سرِ دار بر آمد
- عراقی همدانی -
#شعر #عراقی_همدانی
در کوی خرابات جمالش نظر افکند
شور و شغبی از در خمّار بر آمد
- عراقی همدانی -
#شعر #عراقی_همدانی
بس دل که به کوی غم او شاد فرو شد
بس جان که ز عشق رخ او زار بر آمد
- عراقی همدانی -
#شعر #عراقی_همدانی
ناگه بت من مست، به بازار بر آمد
شور از سر بازار به یک بار بر آمد
- عراقی همدانی -
#شعر #عراقی_همدانی
ز خواب، نرگس مست تو سرگران برخاست
خروش و ولوله از جان عاشقان برخاست
- عراقی همدانی -
#شعر #عراقی_همدانی
در دام سر زلفش ماندیم همه حیران
وز جام می لعلش گشتیم همه سرمست
- عراقی همدانی -
#شعر #عراقی_همدانی
از پرده برون آمد، ساقی قدحی در دست
هم پرده ما بدرید، هم توبهی ما بشکست
- عراقی همدانی -
#شعر #عراقی_همدانی
من از وصال تو دل برگرفته بودم، لینک
زبان لطف توام باز در گمان انداخت
- عراقی همدانی -
#شعر #عراقی_همدانی
دلم، که در سر زلف تو شد، توان گه گه
ز آفتاب رخت سایهای بر آن انداخت
- عراقی همدانی -
#شعر #عراقی_همدانی
فریب زلف تو با عاشقان چه شعبده ساخت؟
که هر که جان و دلی داشت در میان انداخت
- عراقی همدانی -
#شعر #عراقی_همدانی
به یک کرشمه که چشمت بر ابروان انداخت
هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت
- عراقی همدانی -
#شعر #عراقی_همدانی
ای ز غم فراق تو جان مرا شکایتی
بر درِ تو نشستهام، منتظر عنایتی
- عراقی همدانی -
#شعر #عراقی_همدانی
خسته عراقی آن تست، دور مکن ز درگهش
تا نرود فغانکنان از تو به هر ولایتی
- عراقی همدانی -
#شعر #عراقی_همدانی