خدا چه حوصله ای داشت روز خلقت تو
که هیچ نقص ندارد تراش قامت تو
نشسته شبنم حرفی لطیف و روشن وپاک
بروی غنچه ی لبهای پر طراوت تو
از این جهنم سوزان دگر چه باک مرا
که آرمیده دلم در بهشت صحبت تو
درون سینه ی من اعتقاد معجزه را
دوباره زنده کند دست پر محبت تو
فدای این دل تنگم که بی اشاره تو
غبار ره شد و راضی نشد به زحمت تو
- عمران صلاحی -
#شعر #عمران_صلاحی
هرجا بهار بود
پُر از تو بود
هر جا پاییز،
کنار تو بغضی شکسته بود...
مگر تو چند فصلی
چه قدری که این همه، تمام روزهای جهان را...
گرفته ای؟!
تمام فصلهای ناب سطرهایِ ناز را...
انگار تو از خیال هم،
بزرگتری...
- افشین صالحی -
#شعر #افشین_صالحی
زیبایی
همچون پراکندگی یک ایل در کوهستان
همچون گذر یک رودخانه...
زیبایی
همچون قطاری در عمق سبز یک دره
همچون قایقی قدیمی در غروب دریا...
زیبایی
همچون رقص دود سیگار...
در زیبایی ات
رفتنی
نهفته است...
- علیرضا قاسمیان خمسه -
#شعر #علیرضا_قاسمیان_خمسه
هیچ میدانی که چرا اشکم ز چشم افتاده است
زانکه پیش هر کسی راز دلم بگشاده است
- خواجوی کرمانی -
#شعر #خواجوی_کرمانی
گوئیا عزم ندارد که شود روز امشب
یا درآید ز در آن شمع شبافروز امشب
- خواجوی کرمانی -
#شعر #خواجوی_کرمانی
امروز که من عاشق و دیوانه و مستم
کس نیست که گیرد به شرابی دو سه دستم
- خواجوی کرمانی -
#شعر #خواجوی_کرمانی
گر باده پرستان همه از میکده رفتند
سرمست مرا بر در میخانه رها کن
- خواجوی کرمانی -
#شعر #خواجوی_کرمانی
کنار از من چه میجوئی بیا بنگر که بیرویت
کنارم میکند هر شب پر از خون جگر دیده
- خواجوی کرمانی -
#شعر #خواجوی_کرمانی
چو چشم مست تو با خواب میکند بازی
دو چشم من همه با آب میکند بازی
- خواجوی کرمانی -
#شعر #خواجوی_کرمانی
دل به زلفت من دیوانه چرا میدادم
هیچ عاقل ندهد دل به چنان هندوئی
- خواجوی کرمانی -
#شعر #خواجوی_کرمانی
گفتمش از چه دلم بردی و خونم خوردی
گفت از آن روی که دادی و جان نسپردی
- خواجوی کرمانی -
#شعر #خواجوی_کرمانی
هست امیدم که ز یاری که نپرسد خبرم
خبری سوی من بیخبر آید روزی
- خواجوی کرمانی -
#شعر #خواجوی_کرمانی
باز این دل دیوانه را افتاده سودای دگر
وز ناله در هر کشوری افکنده غوغای دگر
- بابا فغانی شیرازی -
#شعر # بابا_فغانی_شیرازی
ترسم دلش برنجد از من وگرنه هر شب
صد نامه میفرستم با باد بامدادی
- فروغی بسطامی -
#شعر #فروغی_بسطامی
یاد وصال او دل ما شاد میکند
عمر گذشته را همه کس یاد میکند
- ادائی سمرقندی -
#شعر # ادائی_سمرقندی
اکنون شکسته بالتر از مرغ آفتاب
از بیم شب به سوی تو پرواز میکنم
ای آن که در نگاه تو خورشید خفته است
پرواز را به نام تو آغاز میکنم
- نادرپور -
#شعر #نادرپور
باد سحر از خاک درش کرد حکایت
صد نالهی زار از دل بیمار بر آمد
- عراقی همدانی -
#شعر #عراقی_همدانی
یک جرعه ز جام لب او می زدهای یافت
سرمست و خرامان به سرِ دار بر آمد
- عراقی همدانی -
#شعر #عراقی_همدانی
در کوی خرابات جمالش نظر افکند
شور و شغبی از در خمّار بر آمد
- عراقی همدانی -
#شعر #عراقی_همدانی