https://youtu.be/GcxYkQ7OOrM
Basilisk: Kouga Ninpou Chou
نام انیمه:Basilisk: Kouga Ninpou Chou
نام انیمه: Basilisk
نام انیمه: Basilisk: Koga Nimpo Cho
نام انیمه: バジリスク 甲賀忍法帖
ژانر: Action, Adventure, Historical, Supernatural, Romance, Samurai, Fantasy
تاریخ پخش: بهار 2005
وضعیت: تمام شده
تعداد قسمتها: 24 قسمت
مدت زمان هر قسمت: 24 دقیقه
کارگردان: Kizaki Fuminori
منبع: Manga
استودیو: Gonzo
زیرنویس فارسی و انگلیسی دارد
لینکهای مربوط به انیمه
+ اطلاعات بیشتر: سایت // سایت // سایت // سایت // سایت
+ لینک دانلود انیمه (MKV, 720P, ~80MB)
+ لینک دانلود انیمه (MKV, 720P, EN Sub, ~130MB)
+ تصاویر انیمه: عکس // عکس // عکس // عکس // عکس // عکس
+ تماشای آنلاین انیمه: لینک // لینک
+ لینک دانلود انیمه (MKV, x265, BD, 1080P, EN Sub, ~250MB)
+ لینک دانلود انیمه (MKV, BD, 720P, EN Sub, ~400MB)
+ لینک دانلود انیمه (MKV, BD, 720P, EN Sub, ~100MB)
+ لینک دانلود انیمه (MKV,480P & 720P & 1080P, EN Sub)
+ لینک دانلود انیمه (MKV,480P & 720P & 1080P, EN Sub)
+ تصاویر انیمه: عکس // عکس // عکس // عکس // عکس // عکس
+ لینک دانلود انیمه (MKV, BD, x265, 1080P, EN Sub, ~150MB)
+ لینک فایل تورنت (MKV, x264, 720P, EN Sub, 11.5GB)
+ لینک فایل تورنت (MKV, x264, 1080P, BDRip, ESP Sub, 11.6GB)
+ تصاویر انیمه: عکس // عکس // عکس // عکس // عکس // عکس
خلاصه داستان (منبع: دنیای انیمه)
سال 1614 پس از میلاد مسیح. دو قبیلهی نینجا در جنگ با یکدیگر به سر میبرند، هر کدام یکی از پسرهای "هیدهتادا توکوگاوا" را به عنوان "شوگان" بعدی حمایت میکنند، هر کدام ده نماینده میفرستند که برای به دست آوردن یک تومار تا پای مرگ مبارزه میکنند. پاداش: نابودی دیگر حامی وفادار دولت "توکوگاوا" برای برنده شدن یکی از قبیلهها برای دورهی هزار سالهی بعدی است.
خلاصه داستان (منبع)
با سرآغاز دوران آزوچی-مومویاما در ژاپن (حدود ۱۵۶۸ تا ۱۶۰۳) دو خاندان رقیب نینجا، ایگا سوباگاکوره و کوگا منجیدانی، درگیر نزاع خونینی هستند که قرنهاست جریان دارد. درگیری بالاخره پایان میگیرد هنگامی که هیتوری هانزوی اول موفق میشود تا آتش بسی را بین دو خاندان برقرار کند بر اساس مشمول کردن هر دو به خدمت توکوگاوا لیاسو (مردی که توانست با تصرف قدرت به عنوان اولین شوگان، هسته اولیه حکومت تمرکزیافته ژاپن را شکل دهد.) با این حال، دشمنی و عداوت میان کوگا و ایگا باقی میماند، که بهترین حالت ممکنه یک همزیستی بدون هیچگونه ارتباط میباشد. تا سال ۱۶۱۴ جلو میرویم، زمانی که لیاسو از قدرت کناره گرفته (با اینکه هنوز از نفوذ زیادی در حکومت ژاپن برخوردار است.) و آنرا به دست پسرش هیدتایا سپرده. متاسفانه مشاجرهای بر سر اینکه کدامیک از نوادههای لیاسو زمام قدرت را پس از کناره گیری او در دست بگیرد، در میگیرد. ملازمان دستگاه حکومتی شروع به طرفداری از جناحهای مختلف میکنند و توکوگاوا شوگانیت در مرز فروپاشیدن خود قرار میگیرد. برای حل این مسئله قبل از اینکه از کنترل خارج شود، لیوسا فرمان میدهد تا پیمان آتشبس میان کوگا و ایگا منحل شود و هر خاندان ۱۰ نفر از بهترین نینجاهای خویش را برای جنگی خونین و به سبک “بکش یا کشته شو” بفرستند. هر خاندان نماینده یکی از دو حزب طرفدار نواده های لیوسان میشوند؛ اسامی جنگجویان منتخبشان بر روی ۲ طومار کاملاً مانند هم نوشته میشود و هنگام مرگشان با خون خط میخورد. خاندانی که موفق به نابودی هر ۱۰ جنگجوی حریف گردد تا ۱۰۰۰ سال مورد مساعدت دولت قرار خواهد گرفت و نوهای که نمایندهاش هستند به عنوان وارث شوگانیت شناخته میشود. اما نه تمامی اعضا موافق اختلافات میان دو خاندان هستند. قبل از شروع مجدد درگیریها، وراث جوان کوگا و ایگا (گنوسکه و اوبورو، به ترتیب) با همدیگر نامزد میکنند با این امید که وصلتشان این طلسم شوم نفاق و کینه دیرینه بین دو خاندان را بشکند. هنگامی که مجبور میشوند تا راههای جدای از هم را در درگیری که هیچ یک نمیخواستند در پیش گیرند، گنوسکه و اوبورو مجبور میشوند تا میان از بین بردن معشوقهشان یا به نابودی کشاندن کل خاندانشان، یکی را انتخاب کنند. در مقابل قرنها نفرت و دشمنی، آیا عشق حتی شانسی برای بقا دارد ؟
خلاصه داستان (منبع)
For centuries, the Iga and Kouga ninja clans have engaged in a bitter war. But when a ceasefire is ordered by the powerful warlord Ieyasu Tokugawa, the two clans are forced to put down their arms.
Years later, Gennosuke Kouga, heir of the Kouga clan, and Oboro Iga, heir of the Iga clan, have fallen in love. Through marriage, both heirs aim to bring peace to the clans. But their hopes are dashed when flames of rivalry between their clans are reignited, and they are dragged into another war.
Ieyasu's two grandsons have both claimed to be the next heir to the shogunate. To resolve this dispute, both the Kouga and Iga are ordered to send their 10 best warriors to fight in a bloody battle royale, with each clan representing one of the potential shogunate heirs. Two scrolls with the names of the fighters are given and are to be marked in blood upon the given fighter's death. The prize for winning is the favor of the Tokugawa shogunate for a thousand years. Torn between their love for each other and duty to their clans, Gennosuke and Oboro must ultimately decide the fate of their clans.
او یک فرشته بود
وقتی که بارون میاد، هر چند تا از قطرات را
که تونستی توی دستات بگیری،
به همون اندازه منو دوست داری.
اما
هر چند تا که نتونستی بگیری،
به همون اندازه
من دوستت دارم...
♣ او یک فرشته بود ♣
خب همون طور که الان از این تیتر می فهمین، من می خوام الانه یه کوچولو درباره این فیلم حرف بزنم که بعد از افطار از شبکه دوم پخش میشه! خیلی هاتون هم این فیلم رو نگاه می کنین! به خصوص دختر ها! بیشترتون هم یه فکر تو سرتون است، و اونم این است که همه ی مرد ها همین هستن!
دقت کردین، این فیلم داره نشون میده که جنس مذکر چقدر ضعیف النفس است، چقدر زود تحت تاثیر قرار می گیره، چی جوری تحت سلطه ی یکی در میاد. درسته تو این فیلم “فرشته” یه شیطون است، ولی از یه ور داره نشون میده که جنس مذکر چقدر در برابر شیطون ضعیف است و خیلی راحت می تونه با شیطون همراه بشه! همون پسر بچه ی کوچیک توی فیلم “میثم” چقدر زود تحت سلطه ی “فرشته” قرار گرفت، چی جوری هیپنوتیزم میشه! در صورتی که آبجیش “سحر” این طوری نبود.
“فرشته” نمی تونست روی “رعنا”، “عزیز” و “سحر” اختیاری داشته باشه، فقط می تونست به اونا صدمه بزنه. اونا زود تر از همه فهمیدن که “فرشته” یه مشکلی داره. ولی مثل همیشه این آقایون چشم هاشون رو بستن رو همه چیز و فکر می کنن حرفی که خودشون می زنن درسته!
عمه ام گفت که مردها یه چیزی هم بلد نباشن، این سریال های تلویزیونی بهشون یاد میده! یکی از بچه ها هم گفته بود که مرد ها آب نمی بینن، وگرنه شناگرهای ماهری هستن. و اینا کاملا ً درست است.
این فیلم فقط نشون داده که شیطون روی مرد ها خیلی اثر می ذاره، اون قاضی ِ مگه نبود ؟ چقدر راحت هیپنوتیزم شد و سند خونه رو آزاد کرد و اینا...
حتی اون دوست “بهزاد”، “حاج آقا” اونم یه جورایی تحت تاثیر قرار گرفته بود، یه جورایی اونم نمی تونست در مقابل “فرشته” مقاومت کنه!
درسته که تو قسمت قبل نشون داد که “فرشته” چون حالش داشت خیلی بد میشد، خودش رو غیب کرد که با “حاج آقا” روبه رو نشه، ولی به هر حال......
اون “بهزاد” ی که به دوستش می گفت: من مثل تو نیستم، من می تونم خودم رو کنترل کنم، من الم، من بلم و اینا.... خودش گرفتار شد.
دختر عمه ام “پری“ می گفت که نباید “میثم” تحت تاثیر شیطون قرار بگیره، چون بچه ها پاکن! تحت تاثیر شیطون قرار نمی گیرن! اگه بخوایم از این زاویه نگاه کنیم، خب نباید تحت تاثیر قرار می گرفت، ولی اگه بخواییم از زاویه ای نگاه کنیم که نشون میده چقدر جنس مذکر ضعیف النفس است، چرا می تونه تحت تاثیر قرار بگیره، همونی که الان هست. نمی دونم چند قسمت دیگه اش مونده. حدس زدن هم، تاحالا بهش فکر نکردم که بدونم آخر داستان قرار ِ چی بشه!
فکر کنم زیادی در این باره حرف زدم، بسه دیگه! برم مطلب بعدی!
♠ معرفی نرم افزار♠
♣ رمز های فراموش شده را پیدا کنید
نرم افزار Proactive System Password Recovery برنامه ای قدرتمند و حرفه ای برای بازاریابی رمزهای بخش های مختلف ویندوز است. این نرم افزار می تواند رمز ورودی تمامی ویندوز ها، رمز عبور.NET Passport، رمزهای ذخیره شده در حافظه ی ویندوز، رمز عبور محافظ صفحه نمایش و اتصالات Dial-Up، رمز عبور شبکه های VPN و همچنین رمز عبور دسترسی به منابع اشتراک گذارده شده را پیدا کرده و به شما نشان دهد. این نرم افزار دارای حجمی در حدود 2 مگابایت است و می توانید نسخه ای از آن را از سایت زیر دانلود نمایید.
آدرس سایت: http://www.elcomsoft.com/pspr.html
♣ حذف فایل های تکراری
اگر همیشه از اینترنت به دانلود فایل می پردازید و یا مدام فایل های متفاوت را بر روی هارد دیسک خود کپی می کنید این احتمال وجود دارد که فایل های تکراری زیادی بر روی هارد شما کپی شود که فضای هارد دیسک شما را بیهوده اشغال می کند. نرم افزار NoClone این امکان را به شما می دهد که فایل های تکراری روی هارد دیسکتان را حذف نمایید و موجب افزایش فضای خالی هارد شوید که این عمل نیز موجب افزایش سرعت ویندوز و بهینه سازی آن می شود. این نرم افزار از سایت زیر قابل دریافت است.
آدرس سایت: http://NoClone.Net
♣ کالین همراه
اگر از طرفداران سری بازی های رالی کالین باشید احتمالا ً با دیدن تیتر توجه تان جلب شده است. بله بعد از NFS:Underground این بار نوبت کالین است که از کنسول و PC راه خودش را به گوشی های همراه باز کند. سری بازیهای کالین از شماره اول جزو پر فروش ترین بازی های این سبک بوده اند. نسخه همراه بازی Colin McRae Rally 2004 که یکی از بهترین بازی های رالی بود، تجربه این بازی خوب را به گوشی های همراه منتقل کرده است.
بر خلاف چیزی که به نظر می آید، نسخه همراه بازی حس و حال بازی های اصلی را با خود دارد و بازی کننده ها با امتحان کردن آن تایید می کنند که تغییر گرافیک های سه بعدی به صفحه های تخت تاثیری در هیجان رالی مخصوص کالین ندارد و این بازی کماکان هیجان انگیز تر است. بازی سه نوع اتومبیل رالی در 5 نوع جاده ی مختلف تشکیل شده و کماکان شما می توانید بعد از مسابقه اتومبیل خود را تعمیر و به روز کنید. این بازی را به کسانی که اهل بازی های مسابقه ای هستند توصیه می کنیم.
♥ لینک دونی ♥
♣ پرسش و پاسخ در مورد خدمات اینترنت پر سرعت ADSL
♣ دلایل محکم برای افتخار کردن به خود
♣ یه بار خواب دیدن تو، به همه ی عمر می ارزه
♣ دوستی دختر و پسر در دانشگاه ها
♪ یک عکس تکان دهنده و در عین حال جالب توجه ♪
کودکی درمانده از خشم طبیعت:
این تصویر ٬که امروز یکی از دوستانم برایم فوروارد کرد ٬حکایت گر درماندگی کودک سیاهپوست سودانی است که خسته و نحیف از قحطی بسمت کمپ غذای سازمان ملل٬که کیلومتری دورتر قرار دارد٬ می خزد. در آن سو کرکسی به انتظار نشسته تا شاید وی از توان بیفتد و بدن نحیفش را طعمه خود کند. عکاس این تصویر٬کوین کارتر٬ که با این عکس جایزه عکاسی پولیتز سال ۱۹۹۴ را به خود اختصاص داد ٬ پس از گرفتن تصویر منطقه را ترک نمود و هیچ کس ندانست که چه بر سر آن کودک بی نوا آمد. وی سه ماه پس از بازگشت از سودان در اثر فرط افسردگی خودکشی نمود. و این متن نامه ای است که او خطاب به خدا نوشته است.
خدای عزیز٬
عهد می بندم که هرگز غذای خود را اتلاف نکنم هرچند غذا در نهایت بی مزگی باشد و من در فرط سیری. دعا می کنم که تو خود این کودک نحیف را محافظت کنی و وی را از بدبختی و فلاکت نجات بخشی. دعا می کنم که ما نسبت به دنیای اطرافمان حساس تر باشیم و طبیعت خودخواه و منافعمان٬ چشمانمان را کور نکند. امیدوارم که این تصویر همیشه به خاطرمان بیاورد که ما چقدر خوشبختیم و هرگز نباید چیزی را مسلم بپنداریم(کوین کارتر).
♥ پیشاپیش فرا رسیدن عید سعید فطر را به شما دوستان تبریک می گویم. ♥
نوشته شده توسط ویروس – 8 آبان 1384
اقسام رنگ
بطور کلی رنگها به سه دسته اصلی تقسیم می شوند: رنگهای خنثی، رنگهای گرم و رنگهای سرد
رنگهای خنثی: سیاه،سفید،خاکستری، بژ، قهوه ای
رنگهای خنثی رنگهایی هستند که در طیف رنگی وجود نداشته و از ترکیب رنگهای دیگر بوجود می آیند و می توانـنـد اثرات مـثـبت یا منفی داشته باشند. سفید واقعا" یک رنگ نیست بلکه عدم حضور رنگ بشمار میرود و نـشـانگر خلوص و پاکی است. از طرف دیگر مشکی نشانه قاطعیت، الزام و رسمیت می باشد.
رنگهای قرمز،نارنجی،زرد،سبز چمنی، ارغوانی
رنگهای گرم محرک سیستم عصبی بوده و احساسات را تشدید می کنند. این دسته از رنگها بوضوح قابل رویت بوده و موجب جلب توجه می گردند.
رنگهای سرد
آبی،بنفش،فیروزه ای، سبز مایل به آبی، سبز
رنگهای سرد رنگهایی ملایم هستند که اثراتی آرام بخش دارند. آبی روشن می تواند نشانه صلح و دوستی و آسـایش خاطر، و آبـی تیره نشـانگر قـابلیت اعتماد و درستی باشد.
قرمز- سختی، نیرو و خوش اقبالی
ارغوانی- اختیار، قدرت و سلطنت
آبی- روشن: آرامش،آسودگی خاطر - تیره: قدرت،صداقت، پشتکار
سبز- جوانی و طبیعت، قدرت شفا بخشی و التیام
زرد- پدیداری و رویت، خطر و اخطار
نارنجی- گرمی، حرارت، رضایت و خوشحالی
قهوه ای- خاکی بودن، محکمی، استواری و قابلیت اعتماد
مشکی- قدرت، اختیار و استقلال
سفید- پاکی، خلوص، قدرت، صلح و دوستی
رنگ و زندگی شخصی
رنگ و زنان
زنان نسبت به افرادی که به رنگ آبی لباس می پوشند احساس راحتی و اعتماد بیشتری می کنند.
برای همسرتان یک شاخه رز قرمز به نشانه عشق و علاقه بفرستید.
برای زنانی که صرفا" رابطه دوستی ( و نه عشقی ) دارید رز زرد بفرستید.
یکی از اتاقهای نشیمن خانه خود را با رنگی خشن و پر رنگ مانند قرمز تیره رنگ کنید تا نشانه قدرت و انرژی شما نزد همسرتان باشد.
رنگ آمیزی اتاق خواب به رنگ سبز می تواند نشانه جوانی و طبیعت باشد.
رنگ و خانه
بکاربردن رنگهای سرد برای اجزای اتاق خواب ( تخت خواب، ملافه ، پتو... ) مکانی بدور از استرس و آرامش بخش را برای خوابی شیرین برای شما فراهم می کند.
دیوارهای اتاق خواب را برای ایجاد آرامش به رنگهای سرد و ملایم مانند آبی یا آبی مایل به سبز رنگ آمیزی کنید.
قراردادن کوسن ارغوانی روز مبلمان با رنگ خنثی می تواند نشانه قدرت، توانگری و ثروت بوده و برانگیزنده تخیلات باشد.
رنگ و لباس
لباسهای معمولی با رنگ سبز یا زرد موجب جلب توجه می شوند. پیراهن یا ژاکت آبی تیره رنگ می تواند علامت قابلیت اعتماد باشد.
لباس ورزشی تمام خاکستری و خسته کننده خود را کنار گذاشته و برای راحتی اعصاب خود از رنگهای تیره تر یا روشنتر استفاده کنید.
لباس سراسر قهوه ای ممکن است شیک بنظر برسد اما خسته کننده و یکنواخت خواهد شد. افزودن کمی رنگهای سرد یا گرم مانند زرد، طلایی یا سبز باعث درخشانتر شدن ظاهر و فرایندهای ذهنی شما خواهد شد.
رنگ و اتومبیل
اتومبیل مشکی نشانه تمایل به گمنامی است.
برخی رنگهای بخصوص از آبی و قرمز حاکی از خود نما بودن راننده است.
رنگ زرد و نارنجی دلالت بر ورزشکار بودن شما میکند.
انتخاب رنگ نقره ای یا طلایی می تواند بیانگر ثروت و دارایی باشد.
رنگ و زندگی حرفه ای
رنگ و لباسهای اداری
لباسی به رنگ خاکستری تیره، مشکی یا آبی سیر بپوشید تا شخصی موفق، آگاه و جدی بنظر برسید.
پیراهن سفید و ساده احترام و رسمیت را برای شما به ارمغان خواهد آورد.
پیراهن بژ و یا غیر سفید چهره محافظه کارانه ملایمتری را از شما ارائه خواهد نمود.
رنگ و دفترکار
کارتهای ویزیت و سربرگها بهتر است به رنگهای خنثی تهیه شوند. رنگهای سفید و بژ معمولا" نسبت به رنگهای دیگر راحت تر خوانده می شوند.
دیوارهای آبی کمرنگ نسبت به سفید بیشتر تولید آرامش نموده و بیشتر جلب توجه می کند.
اسباب اثاثیه زرشکی یا ارغوانی تیره محیط کار شما را مجلل و سلطنتی جلوه خواهد داد.
برای اجناس تبلیغاتی، وب سایتها و نشانهای ترفیعی از رنگهای خشن و گیرا استفاده کنید تا موجب جذب بیشتر مشتریان گردد. برای خوانایی بیشتر، رنگ مشکی را در چاپ متون بکار ببرید.
اکنون که ایده هایی برای چگونگی استفاده از رنگها در ذهن شما شکل گرفته، لازم است با برخی از روشهای تاثیر گذاری رنگها در زندگی نیز آشنا شوید.
ارتباط و وابستگی
اگر دقت کرده باشید لباس افراد پلیس و نظامی معمولا برنگ آبی یا سبز تیـره انتخاب می شود چون این رنگها نشانه قدرت و ابهت میباشند. در بیمارستانها معمـولا" از ملافه و البسه سبز کمـرنـگ استفاده می شود چراکه این رنگ اثری تسکین دهنده و آرامش بخش دارد.
مزایای تبلیغاتی
رستورانها و اغذیه فروشیها اغلب برای جلب توجه بیشتر از رنگهای قرمز و زرد استفاده می کنند. این گونه رنگها بوضوح دیــده می شوند و بـیشتر بـه یاد مردم می مانند. اکثر شرکتهای بزرگ آرم محصولات خود را با رنگهای مذکور طراحی و ارائه می کنند.
استفاده در طراحی
معمولا دکـمه هـای حـسـاس و اعـلان خـطر و یـا اهرم های توقف اضطراری برنگ قرمز می باشند برعکس رنگ سبز نشانه عبور و امنیت است. در طراحی بسیاری از وسایل بـکـاربـردن رنگهای مختلف در قسمتهای گوناگون برای گـویـاتر سـاخـتـن وضـایف، امـری اجتناب ناپذیر است.
در وب سایتها و نوشتارهای تبلیغاتی هنگامیکه بخشی از کلمات با رنگ زرد نمایان گردند بیشتر نظر ما را بخود جلب کرده و باعث میشود توجه بیشتری به آن قسمتها بنماییم.
معمولا" رنگ سبز ما را به یاد یک موقعیت دوستانه و بدون خطر می اندازد و این یکی از متداولترین موارد استفاده رنگها در تاثیر گذاری روانی روی افراد است.
زندگیتان را رنگی کنید
اگر تا حال زنگی شما خالی از رنگهای گوناگون و شاد بوده و تــوجهی به استفاده از رنگها نمی کردید، بهتر است شروع کنید. شـرکتـهای تـبلـیغاتی و تـاجران بـاهوش از روانشانسی رنگها برای تاثیر گذاری روی شما بهره می برند، شما نیز باید برای تاثیر گذاری در زندگیتان از رنگها استفاده کنید. درک اینکه هر رنگی چه معنی دارد، نقطه آغاز خوبی است. با بکارگیری رنگها زندگی خود را شیرین تر و رنگی تر نمایید
« قاصدک »
84/07/28
چند روز پیشا، یه قاصدک کوچولو اومد تو اتاق، منم گرفتمش تو دستم.
اینقده حرفا داشتم که براش بگم، کلی باهاش حرف زدم.
بهش گفتم:
قاصدک کوچولو، برو بهش بگو: هنوزم دوسش دارم، برو بهش بگو: هنوزم چشم به راهتم، برو بهش بگو: منتظرم تا دوباره یه روز برگردی و بگی دوستت دارم!
برو بهش بگو...
قاصدک رو از پنجره انداختم بیرون، فوتش کردم بره تو آسمون.
قاصدک کوچولو الان کجاست؟
یعنی پیغام منو رسونده؟
یعنی بهش گفته من هنوز منتظرش هستم؟!
بهش گفته که باز دوباره شب ها که میشه، دیگه هیچی رو نمی بینه این چشمام، بهش گفته که موقع خواب بالشم خیس میشه از این اشک ِ چشمام...
بهش گفته که من دلم براش تنگ شده!؟
بهش گفته که هنوزم میخوامش قد ِ تمام دنیا...
قاصدک بیا و بگو که بهش گفتی، بیا بگو که اونم دوباره گفته دوستت دارم...
هنوزم چشم به راه!
هنوزم امیدوار...
هنوزم به امید بازگشت...
هنوزم...
تو که می دونی من چقدر حسود ِ توام! که حسودت رو می شناسی!
نکنه یه وقت منو یادت رفته باشه!
سه تا ماه رمضون گذشت...
سه تا...
یکی رو سه تایی بودیم...
ولی این دوتا ماه رمضون آخری...
من تنهاااااااااااااااااااااااااااا
تنهااااااااااااااااااا
بیا بگو که هنوزم دوستم داری...
بیا بگو که همه ی اونا یه خواب و خیال بوده تا حالا...
قاصدک بیاد بگه که تو هنوزم هستی برام.
بیاد بگه که دوباره وقتی از خواب پا میشم، دوباره صدای گرم تو رو می شنوم، شبا که میخوام بخوابم، دوباره با لالایی تو می خوابم...
منتظرم...
- یه نفری –
نوشته توسط ویروس – 28 مهر 1384
= = = = = =
توضیحات من (1397)
الان نمیدونم این متن رو خودم نوشته بودم یا نه؟
آخه تهش یه اسم مستعار دیگه گذاشته شده! پس من نبودم؟
ولی یه سری جمله خاص داخلش هست، که نشون میده خودم نوشتم.
نمیدونم والا ...
البته احتمالش هم هستم مخصوصا یه اسم دیگه گذاشته باشم.
چون اون موقعها، چند تا وبلاگ گروهی مینوشتم.
و این یکی از متنهایی بود که در آرشیو وبلاگ گروهی بود.
پس احتمالش خیلی زیاد است که خودم نوشته باشم.
اون هم با توجه به اون چند جمله خاص!
فقط دوباره بگم، مُرده شور این اسناد تاریخی گذشته رو ببرن.
واسه چی من اینا رو نگه داشتم؟! اه اه اه.
http://www.takanime.life/wp-content/uploads/Full-Metal-Panic-The-Second-Raid.jpg
Full Metal Panic! – TSR
وحشت تمام فلزی! حمله دوم
نام انیمه: Full Metal Panic – TSR
نام انیمه: وحشت تمام فلزی! حمله دوم
نام انیمه: フルメタル・パニック? ふもっ
نام انیمه: Full Metal Panic! The Second Raid
نام انیمه: フルメタル パニック!The Second Raid
ژانر: Action, Mecha, Military, Romance
تاریخ پخش: تابستان 2005
وضعیت: تمام شده
تعداد قسمت ها: 13 قسمت
استودیو: Kyoto Animation
کارگردان: Yasuhiro Takemoto
زیرنویس فارسی و انگلیسی دارد
لینک های مربوط به انیمه
+ لینک دانلود انیمه (MKV, 480P, ~60MB, EN Sub)
+ تماشای آنلاین انیمه: لینک // لینک // لینک
+ لینک دانلود انیمه (BD, 720P, MP4, ~80MB)
+ لینک دانلود انیمه (MKV, 720P, ~100MB)
+ لینک دانلود انیمه (BluRay, 720P, Dual Audio, MKV, ~900MB, Multi Server)
+ لینک دانلود انیمه (MP4, 720P, BluRay, 8bit, ~300MB, Multi Server + OVA)
+ لینک دانلود انیمه (MP4, EN Dub, 8bit, 720P, ~300MB, Multi Server + OVA)
+ لینک دانلود انیمه (MKV, BluRay, 720P, 10bit, Dual Audio, ~500MB, + OVA)
+ لینک دانلود انیمه (MKV, 1080P, BrRip, ~300MB, Multi Server + OVA)
+ اطلاعات بیشتر: سایت // سایت // سایت // سایت // سایت
خلاصه داستان (منبع: انیم ورلد)
داستان دو ماه بعد از پایان سری اصلی به وقوع میپیوندد. "میتریل" ، (Mithril)، از وجود سازمانی مخفی با خبر شده که توانایی خنثیکردن "ECS" (سیستم پنهانسازی الکترونیکی) را دارا است. این سازمان که تحت عنوان "آمالگام" شناخته میشود، همچنین تکنولوژی سیاهی در اختیار دارد که مثل "کانامه چیدوری" آن را از "Whispered" کسب کرده و مانند دیگر سازمانهای جاسوسی، آنها نیز به دنبال قدرت بیشتر هستند. اما وقتی ماموریت حفاظت "سوسوکه" از "چیدوری" توسط "میتریل" لغو میشود، گویا همهچیز برای نقشههای "آمالگام" مهیا میگردد. این سری انیمه بر اساس رمان FMP به نام "پایان روز به روز"، ساخته شده است.بگذراند.
Jumanji - 1995
نام فیلم: Jumanji
نام فیلم: جومانجی
سال انتشار: 15 دسامبر 1995
کارگردان: جو جانستون
بازیگران: رابین ویلیامز، بانی هانت، کیرستن دانست، برادلی پیرز، جاناتان هاید
مدت زمان فیلم: 104 دقیقه
زبان فیلم: انگلیسی
+ لینک دانلود فیلم (MKV, FA Dub, 1080P, 1.59GB)
+ لینک دانلود فیلم (MKV, 720P, FA Dub, 815MB)
+ لینک دانلود فیلم (MKV, HD, BluRay, 4.6GB)
خلاصه داستان (منبع: @CinemaAW)
دو بچه به نام های «جودی» (دانست) و «پیتر» (پیرس) بازی سحرآمیزی را در خانه ای متروکه پیدا می کنند و مشغول بازی می شوند. ناگهان «آلن» (ویلیامز)؛ مرد بالغی که وقتی دوازده ساله بوده این بای را کرده و از آن موقع تا به حال در آن گیر کرده است، از داخل آن بیرون می آید. تنها امید رهایی «آلن» این است که بتواند بازی را تمام کند.
نمیدونم قبلا این فیلم رو گذاشته بودم یا نه.
از این فیلم خوشم میاد. شونصد بار تلویزیون نشان داده، من هم دیدم.
« امتحان نامه »
باز هم ویروس و سرگذشت امتحان دادن!
سلام. خوبین؟ خوشین؟ سلامتین؟ چی کارا می کنین؟ خوش می گذره؟ می خوام الانه احوالات امروز اینا رو براتون بنویسم.
ولی قبلش یه دعایی، وردی، چیزی، شاید ویروس جون جونیتون قبول بشه!
خب همون طور که خیلی هاتون می دونین، شایدم نمی دونستین و نباید می دونستین و این حرفها، امروز امتحان داشته بیدم، اونم چی؟ فراگیر پیام نور!
بعد دیروز صبح بابام رفت کارت گرفت. (من تاحالا خودم نرفتم کارت امتحان بگیرم)، بعد خب بگی نگی، یه نموره، به اندازه یه اپسیلون، این عذاب وجدانه اومده بود سراغم که: آهای ویروس! با تو ام هاااااااا، تو فردا امتحان مگه نداری؟!
ویروس: چرا وجدان جونم، امتحان دارم.
وجدان: تو نمی خوایی یه نموره درس بخونی؟!
ویروس: به جونه تو حسش نیست.
به هر حال تو این بگو مگو ها، این وجدانه پیروز شد و ویروس ناز و مامانی شکست خورد! گفتیم باشه، شروع میکنیم.
درس خوندن ویروس
زبان:
یه کتاب زبان شونصد صفحه ای با بیش از 500000000000000000000 میلیارد تا کلمه ی اجق وجق و اینا با معنی، خب 10 تا درس بود، من فقط لغت های اول هر درس رو با معنی روخونی کردم. زبان خوندم، تموم شد.
ادبیات:
یه کتاب هوار هزار صفحه ای، بی خیال بابا، یه جزوه تست که 250 تا تست با جواب بود، آره بابا. نا گفته نماند که فقط 50 تا تست زدم. یه چی میگم بین خودمون بمونه هااااااااا، از این 50 تا تستی که زدم، فقط 29 تا درست زدم، بقیه اش غلط! ادبیات خوندم تموم شد.
معارف:
چند روز قبلا فقط کتابش رو ورق زدم. معارف خوندم تموم شد.
اصول کامپیوتر (فقط پاسکال):
یه سری تست با جواب که فقط روخونی کردم. پاسکال خوندم تموم شد.
ریاضی:
جزوه ریاضی گذاشتم جلوم، بعد دیدم که من که 6 جلسه اول نبودم (مشتق و حد و اینا...، چیزی یادم نیست. بی خیال)، یه خورده انتگرال نگاه کردم، بعد دیدم خسته شدم. تازشم من هر چی نگاه می کردم برام جدید بود دیشب، بهتر دیدم بی خیال شم. ریاضی هم خوندم تموم شد.
آخیش، خسته نباشم! حسابی دیروز خسته شدم، البته بگم ها، شونصد ساعت بین درس خوندن هام استراحت داشتم. آخه نه که من حساسم، بعد خب خسته میشم، گناه داشتم.
امتحان دو بخش بود، عمومی و اختصاصی! عمومی ساعت 9 صبح بود، 90 دقیقه، بعد تعطیل می شدیم، هر کی هر جا می خواست پلاس میشد، بعد تخصصی ساعت 15:30 بود که 120 دقیقه زمان داشت.
دیشب
دیشب باید زود می خوابیدم دیگه! نا سلامتی صبح کله سحر (برای من نصفه شب) باید پا می شدم، از قضای روزگار دیروز هر چی آبکی بود به خورد من ِ بدبخت داده بودن، آب هویچ، چایی، شیر، نسکافه (اینو خودم خواستم)، هلو و....... به هر حال مثلا ساعت 23 رفتیم که لالا، بعد تا ساعت 1 نصفه شب، هر 20 دقیقه یه بار – گلاب به روتون – من WC بودم.
نا گفته نماند که همه ی حواسم پای کامپیوتر بود، یعنی تو ذهنم داشتم نگاه می کردم که وقتی رفتم پای کامپیوتر بازی The Sims 2، الان چی کار کنم و اینا!
بالاخره انگاری خوابم برده بود اینا، ساعت 4:30 گذشته بود که بیدار شدم، بعد دوباره خوابیدم، بعد دوباره نزدیک 6 بیدار شدم، تا 7 که مامانم صدام کنه، تو جام وول خوردم.
نکته: خوابیدن من هم برا خودش عالمی داره. من اصلا خواب ندارم که! بیچاره ویروس! بد جوری بدخوابم و بی خوابی دارم شدید.
امروز صبح
یکی دو تا لقه کوفت کردیم و با اهل و عیال (طبق معمول) راه افتادیم اون سر تهران، حوزه امتحانی! ساعت 9 امتحان شروع میشد، گفته بودن 8 درها رو می بندیم، ساعت 8 هنوز در حیاط مدرسه رو باز نکرده بودن. بالاخره رفتیم تو حیاط! چند تا چهره ی آشنا، یکی از بچه های دانشگاه رو هم دیدم.
رفتیم سر جلسه، مراقبه یه هویی گفت: خانوم هااااااا، مقعنه ها رو در بیارین!!!!!!!!
دهن من شونصد متر باز شد با صدای مممممممممممممممممممممممممم (بر وزن فتحه)
صدای اعتراض بچه ها بلند شد، از بلند گو اعلام کردن که ما به کسی اعتماد نداریم، باید مقنعه بردارین تا کسی با موبایل نتونه حرف بزنه، گوشهاتون رو ببینم که هندزفری (درست نوشتم؟) نداشته باشین. حالا من موبایلم رو خاموش کرده بودم، ولی مجبور شدم بندش رو هم بذارم تو جیب لباسم! داشتم می فرمودم، بچه ها اعتراض که موهای ما فلان است و بیسار است و اینا، خب منم مثل همیشه، جنگل آمازون به قول مامانم اینا، مقعنه برداشتم. یه اوصافی بود هاااااااا، بچه ها میگفتن اگه خبر داشتیم فلان می کردیم، لااقل شونه می کردیم.
بالاخره امتحان شروع شد، مثل همیشه معارف، میشه گفت معمولی بود، فقط خب من نخونده بودم کههههههههه، برا همین نمیدونم چی کار کردم. ادبیات بد نبود خدایی! زبان! زبان! زبان! نمیدونم چی بگم! صورت سوالش رو هم نمی تونستم بخونم! فک کنم فقط یکی دوتا زدم! هر کدوم 30 تا سوال بود. ساعت 9:45 دیگه تموم شد مال من، دیگه خودم رو تا نزدیک 10 نگه داشتم سر جلسه، دیدم نمیشه، سرم رو گذاشم رو میز! مراقبه اومد گفت: می تونین بدین برین هااااااااا، منم دادم اومدم بیرون، تا 10 خورده ای منتظر بودم که مامانم اینا بیان! برگشتیم خونه! یه خورده رفتم تو اتاق خودم که کسی نگه این ویروس ِ معتاد هنوز نیومده رفت پای کامپیوتر! ساعت 10:45 این طورا بود که خونه بودم، بعد تا 11:45 به زور خودم رو نگه داشتم، دیدم نمیشه! مثل اینا که کامپیوتر خونشون کم شده باشه، زودی اومدم پای کامپیوتر (نا گفته نماند، از فرصت استفاده کردم، چون کامپیوتر آزاد بود) بعد میل چک کردم و برای چند نفری میل زدم و رفتم بازی! وسطای بازی بودم که « فانوس خیال » زنگ زد، یه خورده حرف زدیم، بعد اینا صدام کردن ناهار! رفتم یه چی خوردم و دوباره رفتم بازی! 13:40 گذشته بود که بلند شدم از کامپیوتر که کم کم حاضر بشیم بریم.
دوباره هلک هلک رفتیم حوزه امتحانی! چیزی یادم نیست، پس می ریم سر جلسه، دوباره باید بی مقنعه می شدیم! مامانم گفت دیوونه لااقل موهات رو شونه می کردی، اونجا آبرو ما رو نبری! بابا آخه موقع امتحان کی کار داره موها آدم چی جور است!؟ اصلا به بقیه مربوط نیست. بعد دفترچه رو دادن.
اول پاسکال بود، هی بد نبود، خدایی بد نبود! بعد ریاضی! ریاضی! روم نمیشه بگم، از 30 تا سوال، فقط 2 تا زدم، فقط و فقط 2 تا! به خدا بلد نبودممممممممممممممممممممم، به قول بچه ها سوالهای المپیاد رو برداشته بودن داده بودن برا پیام نور، اونم فراگیر! ای داد، ای هواررررررررررر! چه سوالهایی بود! شاخ در آوردم، مثلا هذلولی ها حذف بود، 2 تا سوال داشت، بماند که خیلی ها رو من بلد نبودم. هی روزگارررررررررررررر
16:30 گذشته بود که من دیگه بی خیال شدم، یه خورده کامپیوتر رو که نزده بودم نگاه کردم، گفتم نزنم بهتره، نمره منفی نگیرم لا اقل! طبق معمول کنکور های دیگه، نشستم تو دفترچه برا خودم شعر نوشتم، نقاشی کردم، کلی فکر کردم امشب چی آپدیت کنم و اینا! خودم رو تا 17:15 نگه داشتم. (چون می دونستم مامانم اینا هنوز نیومدن) بعد دیگه طاقتم تموم شد پاشدم دادم اومدم بیرون.
بعد از امتحان، خونه:
ساعت 18 گذشته بود فکر کنم که رسیدیم خونه، بعد داشتم از گشنگی تلف میشدم، مامانم برام نیمرو درست کرد خوردم (در اصل شام خوردم) بعد رفتم تو اتاق در رو بستم، برق رو خاموش کردم، افتادم رو تخت.
قابل توجه دوستان:
اگر احتیاج به یه جسد می داشتین، یه جسد تازه تازه، فقط یه خورده نفس می کشید براتون داشتم. آخه! نازی! طفلی ویروس نازنازی! مثل جسد شده بود افتاده بود رو تخت! فقط نفس می کشید.
تا 21 همین طوری بود! البته بماند که چند بار پاشدم برم بیرون از اتاق! با این همه جسد بودن، ولی باز خوابم نبرد. اومدم شب های برره دیدم و اومدم پای کامپیوتر!
خدایی دیگه چیزی یادم نیست. مخم الانه کار نمی کنه! بسه دیگه! زیاد شد باز. برم! لینک و کامپیوتر و شعر و عکس و اینا باشه برا آپدیت بعدی!
خوش بگذره. برا ویروس جون جونیتون هم دعا کنین که قبول شه دیگه.....
پیشاپیش فرا رسید ماه رمضان رو هم به شما تبریک میگم، از حالا روزه هایی که میگیرین قبول باشه.
نوشته شده توسط ویروس، مورخ 8 مهر 1384
.
آدرس عکس : http://i10.photobucket.com/albums/a144/databus/Halak.jpg
http://i10.photobucket.com/albums/a144/databus/Bedrood.jpg
گیرم نمی گیری دگر از آشفته ی عشقت خبر
بر حال من گاهی نگر با من سخن گاهی بگو
( مهرداد اوستا )
« باغ »
زن در باغ ایستاده بود که دید ، مرد به طرفش می دود .
« تینا ! گل من ! عشق بزرگ زندگی من ! »
مرد عاقبت این کلمات را بر زبان آورده بود .
« اوه ! تام ! »
« تینا ! گل من ! »
« اوه تام ! من هم تو را دوست دارم ! »
تام به زن رسید ، به زانو افتاد ، و به سرعت او را کنار زد .
« گل من ! تو روی گل سرخ برنده ی جایزه ی من ایستاده ای ! »
“ In The Garden ”
Standing there in the garden , she saw him running toward her .
“ Tina ! My Flower ! the love of my life !”
He’d said it at last .
“Oh , Tom!”
“Tina, my flower !”
“Oh, Tom! I Love You , Too !”
Tom reached her , knelt down , and quickly pushed her aside .
“My Flower ! You were standing on my prize-winning Rose!”
تبدیل بانک های اطلاعاتی به یکدیگر :
تا به حال نیاز پیدا کرده اید که یک بانک اطاعاتی را به بانک اطلاعاتی مورد استفاده در نرم افزار دیگری کنید ؟ نرم افزار DataBase Convert به شما این امکان را می دهد که در سه مرحله به شکل بسیار آسان ، بانک های اطلاعاتی مورد نظر خود را از یکی به دیگری تبدیل نمایید . با استفاده از این نرم افزار می توانید بانک های اطلاعاتی Text ، دی بیس ، Paradox ، اکسل ، اوراکل ، SQL Server ، Access ، My SQL و ... را به یکدیگر تبدیل نمایید .
این نرم افزار را با حجم کمتر از یک مگابایت می توانید از اینجا دانلود کنید .
لینکدونی
· هدفون جدید بی سیم و دالبی JVC
· تلویزیونهای جدید Sharp از 37 تا 65 اینچ
· فقط تصور کنید؛ هر صد میلیون سال، فقط یک سال!
· کامپیوتر جیبی جدید شرکت Acer
· دستگاه MP3 Player جدید X30 شرکت توشیبا
· یک دکور خیلی جالب از یک شرکت بیمه ماشین!
· مقالهای درباره ذخیرهسازی بیش از حد مجاز اطلاعات روی یک سیدی
· MSN Search Toolbar with Windows Desktop Search 2.05
· پدرم وقتی مرد ، آسمان آبی بود ، مادرم بی خبر از خواب پرید ....
· « بی حس کننده » ، داستانی جدید از خسرو نخعی ( داستانگو )
· جواب تمام سوالات عالم را هم که بدانی٬از سوال شب اول قبر بترس...
اندر احوالات ویروس
سلام به همه ی برو بچ ! حال و احوالتون چه طوریا بید ؟ عید خوش گذشت ؟! تابستون هم تموم شد و دیگه مدرسه ها باز میشه ! همه می رن سراغ درس و مدرسه و اینا ، خیلی ها همه چی اینترنت رو میذارن کنار ، ولی من همچنان در اینترنت حضور فعال دارم . چیه ؟ حسودی کردین ؟ عمرا ً که ویروس کنکور و اینا داشته باشه . ویروس اینقده بچه خوفی است که نگووووووووووو ، اینقده درس می خونه برا کنکور ! ظاهرا که فقط چند هفته دیگه مونده ! یه نموره همچی داره زود میاد اون روز نحس کنکور ! مجبورم شبش زود بخوابم ، زودتر بیام تو نت ! عجب زندگی شده هااااااااااااااااا
براتون بگم که باز یکی دو روز بود که سیستم قاط زده بود ، مثل دفعه ی قبلی ، دیگه ویروس یاب باز نمیکرد ، نمیدونم Alt + Ctrl + Delete کار نمی کرد ! گفتم دوباره فرمتش کنم ، منم که عشق فرمت ! سه شنبه شب از ساعت 19:45 نشستم پای کامپیوتر تا 3:30 صبح ! دیگه یه خورده خسته شدم ، پاشدم ! سیستم رو فرمت کردم ، شروع کردم به نصب هوارتا برنامه و اینا ! بعد خواستم بازی کانتر رو بریزم که این دلقک دو پای مزاحم هی گیر داده بود بازی رو بریز اول ! گفتم بذا بازی رو نصب کنم بعد برم سراغ بقیه ی کارها ! سی دی رو گذاشتم ، AutoRun اومد بالا ، زدم رو Install ، بعد دیگه هیچی به هیچیییییییی ......... منم اعصابم آروم ! اصلا عصبی نمیشم در همچین مواقعی . ( آره جونه خودت ) ، بعد گفتم بی خیال بابا ! یه مدت ( تا فرمت بعدی ) کانتر نداشته باش ، چی میشه ! حالا بماند که چی جوری رو اعصاب من راه رفت که مجبور شدم دوباره 4 شنبه ای همه ی سیستم نازنینم رو فرمت کنم . این دفعه بعد از نصب درایور ها بازی رو نصب کردم که مثل یه بچه ی سر به زیر نصب شد ! نمیدونم این بازی کانتر چه رمز و رازی داره که تو سیستم من باید اولین برنامه باشه که بعد از ویندوز نصب میشه ! ای خدااااااااااااااااااااااا
دیشب یه چند دقیقه از پای کامپیوتر بلند شدم که برم تو هال ، بعد گوشی رو هم بردم با خودم ، وقتی برگشتم تو اتاق ، روی میز رو نگاه کردم ، ای خدا این گوشی کوش ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نکته : گوشی دستم بود هاااااااااااااااااااااااااا
منم آخر هواس ! قربون هواس جمع !
دیگه برم ، نه ؟ زیادی شد به گمونم ! خوش بگذره ! خداحافظ !
فصل سوم (مد و زیبایی)
به نام خدایی که زیباست و زیبایی را دوست دارد.
ما میل به زیبایی در وجودمونه و دوست داریم زیبا باشیم . اما به چه قیمتی ؟ به قیمت از دست دادن ارزش های انسانی و اجتماعی ... ما واسه چی حاضرم دست به هر کاری واسه زیبایمون بزنیم اگه از آقایون یا خانوما بپرسی میگنن :می خوایم راحت باشیم ویا از هم سن و سالامون کم نیاریم کلی بهونه دیگه... اما اگه یه ذره فکر کنیم یا فکر کنن فقط و فقط واسه تحریک جنس مخالفه آیا شما واقعا اینو می خواید ؟؟؟
همه ما حتی ویندوز کامپیوترمون دوست داره به روز باشه .ویندوز دوست داره از سایت مایکروسافت ولی ما از کجا ؟؟؟
بازم می گم ایرونی هستیم .چرا داریم از مد هایی غرب استفاده می کنیم هر جور که نگاه کنی میبینی مغایرت داره با فرهنگ اصیل ما .ما چه وقت باید خودمونو باور کنیم بگیم که ما فرق داریم با غرب و شرق ما ما یی هستیم با فرهنگ ایرانی. اما تقصیر خودمونه که نخواستیم فرهنگ اصیل خودمونو رشد بدیم و به روزش کنیم . فرهنگ ها دو قسمت داره یه قسمت پایه های فرهنگی که نباید تغییر کنه و یه قسمت هم اون چیزایی هست که با گذشت زمان باید پیشرفته و متحول بشه برای اینکه نسل نو اونو راحتر قبول کنه نگیم ما نسل جدید هستیم و همه چیز باید تازه باشه . تازه باش ولی با فرهنگ خودت . تازه بودن رو با تقلید اشتباه نگیریم .
بعضی ها فکر میکنن اگه فرهنگ اصل ما بخواد با فکر ایرانی مسلمان تغییر کنه آیه های قران عوض میشه ... ما باید خودمون به فکر باشیم .خودمون کم هنرمند نیستیم . از هیچ کسی هم تو دنیا کمتر نیستیم . پس باید فکر تقلید رو واسه ساختن از خودمون دور کنیم .
خدایی خودتون قضاوت کنید اگه بری تو خیابون از پشت سر یه فرد رو نگاه کنی مشکل میتونی تشخیص بدی که این دختره یا پسر واقعا به بهانه های راحتی چه کارهایی مکنیم . بدتون نیاد ولی بعضی دختر خانوم ها فکر میکنن که یه کالا هستن و باید فروش برن هی به خودشون چیز میزنن تا رنگشون عوض بشه یا لباس های دوچرخه سواری می پوشن و بعضی از اوقات یه دسته از مردم که مثل آقایون ییا خانوم ها با کلاس نیستن فکر میکنن که این بیچاره ها پول ندارن لباس اندازشون بگیرن یه سایز کوچک ( پا )میگیرن که قیمتش مناسب تر باشه آخه واسه چی ؟؟
آقا پسرها که دیکه ماشالله فکر میکنن از همه قید و بند ها رها هستن هر کاری بخوان میکنن هر چی میخوان می پوشن و مهمتر از همه آرایش که مال خانوم هاست استفاده میکنن اونم خیلی پیشرفته تر از خانومم ها. فکر میکنن اینجوری بیشتر تو چشم هستن . آخه تو پسری .... مثلا تمیز کردن ابرو ها واسه آقا پسر ها خوبه ولی بعضی ها خیلی دوست دارن تمیز باشن سوزنیش میکنن یا رنگها واسه موهاشون انتخاب میکنن که آخرشه از هر رنگی که در طبیعت یافت میشه استفاده میکنن. از مدلهای مو که ... خدایی آدم فکر میکنه آرایشگر وقتی داشته سر آقا روکوتاه می کرده خوابش برده ویا صندلی آرایشگاه به برق 40000 ولت وصل بوده ... تا چه وقت؟تا چه سنی ؟ واسه کی ؟ نگاه کنید .
یه بار لباس میپوشیم که 3 نفرو میتونیم دعوت کنیم تو لباس مون ، یه بار هم دیگه انقدر تنگه که واسه خودشم توش جا نیست . آخه خودتون قضاوت کنید ...
چرا با اینکه ما تو سرشتمون تعادل رو دوست داریم تو کارامون از تعادل استفاده نمی کنیم. چرا مسیر زندگمونو اون جوری که باید طی نمی کنیم . کدوم پسری دوست داره دختری که انتخاب میکنه ، مردم اعضای لخت اونو دیده باشن و یا سایز لباس شو بدونن ! کدوم دختر دوست داره وقتی با شوهرش تو خیابون راه میره چشم مردش به دنبال دختر های هفت رنگ مردم باشه ؟
پس بیایم با فکر یه تجدید نظر بکنیم به خدا ضرر نمی کنیم .
لقمان حکیم حرف قشنگی میکه که :
فرزندم به مردم شماتت نکن که کینه تو را به دل خواهند گرفت
و خویش را در برابر مردم زبون نشان مده که در تحقیرت خواهند کوشید
نه چندان شیرین باش که تو را بخورند و نه چندان تلخ که تو را دورت افکنند.
« سوشیانت »
خدمتکار مخصوص
زن به خدمتکار تازه گفت : « او دوست دارد شامش را درست سر ساعت شش بخورد . گوشت قرمز هم نمی خورد . دسرش را بعد در اتاق خودش می خورد . ساعت هشت حمام می گیرد و زود می خوابد . »
دختر خدمتکار بر اثر بر خورد با سگ پودلی که خواب بود ، لغزید و به عقب سکندری خورد ، در همان حال پرسید : « کی ارباب را خوام دید ؟! »
کدبانوی خانه با خنده گفت : « همین حالا او را دیدی .»
Maid To Serve
“He likes dinner at six sharp ,” she cautioned the new maid . “ and absolutely no beef . He takes dessert in the den . Draw his bath at eight , he retires early .”
“And when will I get to meet the master ?” the maid asked as she stumbled backward over a sleeping poodle .
“You just did,” laughed the housekeeper .
سلام به همه !
می بینم که پست قبلی باعث شاخ در آوردن خیلی هاتون شده . چیه ؟ خب وبلاگ منم مثل خیلی وبلاگ های دیگه دو نفره شد . ویروس و سوشیانت . امروزم یه نموره دوتای آپدیت کردیم . متن « حکومت » رو سوشیانت نوشته ، داستان بالا رو من !
میدونین چیه ، یه عالمه حرف داشتم که بگم ، یعنی نمیدونم ، واقعا نمیدونم حرفی هم دیگه مونده که بزنم یا نه ؟ اگه هرچی بخوام بگم تکراری میشه ، تکرار ناراحتی ها ، تکرار نا امیدی ها ، یاس ها ، شکست ها و .......... خیلی وقت ها ترجیح میدی سکوت کنی تا اینکه بخوایی اوضاع درب و داغونت رو برا بقیه بگی !
فرا رسیدن نیمه ی شعبان ، ولادت آقا امام زمان ( عج ) را به شما و خانواده ی محترمتان تبریک می گوییم . و امیدواریم عید خوبی در پیش داشته باشین .
( ویروس و سوشیانت )
آدرس عکس :
http://i10.photobucket.com/albums/a144/databus/Negah.jpg
سلام
فصل دوم (حکومت)
دوست داشتم در مورد حرفام خیلی مفصل تر حرف بزنم ولی چیکار کنم که شما حوصله خوندن ندارید .
همه میدونیم از لحاظ ارزش انسانی نسبت به هم برتری نداریم.
هر دینی هم در جای خودش مقدسه . ما همه برابریم مگر در نزد خدا که اونم به خود خدا مربوطه . پس نابرابری وجود نداره .اونایی هم که از منقار پرنده افتادن فقط واسه خودشون مهم هستن ... . ولی خدایی باید از خدا ممنوم باشیم که شیعه علی هستیم . توی تاریخ رو اگه نگاه کنین خدایش حال میکنید که ایرانی هستین. یه خورده مغرور میشیم ولی نباید جو بگیره چون از برق گرفتگی بدتره حالا .. بعضی از بزرگترامون جو پستهای مهم اونا رو میگیره .اونقدر داغ هستن که نمی شه به اونا نزدیک شد .
دقیق که نگاه میکنید میبینید که 2تا شاخ بالای سرشون دارن از دهنشون هم آتیش میاد . و یادشون میره که فقط یه خدمت گذار هستن اونم خدمت گذار مردم نازنین ایران( که همین واسشون ارزش میاره نزد مردم نه پست ها شون) .واسه همین بعضی از ما که یه کم آتیشیمون تنده فکر میکنیم همه دستگاه دولتی مشکل داره و باید عوض بشه اصلا یادمون میره که باباجون همه دولت هم مردم هستن فقط به جای مردوم اسم دولت روشونه اگه مشکلی هست ، مشکل خودمونه .خودمون باید درست کنیم . حکومت امام علی جون رو نگاه کنین به خدا فکرشو میکنی حال میکنی وقتی فکر خود حضرت رو هم میکنی که دیگه ….
یه چیز می خوام بگم که شاید تا حالا فکر نکرده باشید . همیشه دولتی که ما دوست داریم و ایده ال همه هست نخواهد آمد ، مگر بعد از ظهور امام زمان چون فقط امام هست که میدونه بشر چی میخواد و چطور میخواد زندگی کنه . الانه اگه همه دانشمندان جهان بیان یه حکومت تعریف کنن که حکومت ما اون بشه باز هم ناراضی هستیم واسه همین همیشه حکومت ها تغییر میکنه . و ثابت نمی مونه . نباید خود خواه بود باید فکر همه باشیم(( واسه اونایی میگم که دوست دارن لخت بیان تو خیابون و بدشون میاد که ماموری بیاد گیر بده یا اونایی که می خوان راحت تو پارکها باشن و با هم مشورت درسی بکنن خوب شاید کسی که رد میشه غیرتی تر از تو باشه نخواد این صحنه ها رو بچه هاش ببینن یه کم فکر کنی میبینی بد بختی ما از همین جا شروع میشه .ادامه این حرفام باشه واسه فصل مد و زیبایی ....))
واسه بهتر شدن وضعیت دست به دامن کشور های دیگه نشیم .خودمون یا علی بگیم باید سعی کنیم که ما هم وقتی وارد حکومت بشیم درست باشیم . خیلی از ما فکر میکنیم که همه سرمایه های کشورمون داره به تاراج میره و همه دارن بخور بخور میکنن و ناراضی هستیم خوب اشکال نداره تموم نمی شه وقتی خودت وارد شدی سعی کن این کار رو نکنی سعی کنی به فکر مردم باشی .اون موقه هست که باید خودتو نشون بدی ببینی می تونی یا نه فکر کن. من که از خودم مطمئن نیستم .
تو ماهواره می بینی که هر کسی شب خواب میبینه میاد صبح تعریف میکنه واسه مردم. یکی نیست بگه اگه میخوای درست کنی بیا همین جا .نرو پشت کسی . اونم پشت چه کسی .....کاش یاد میگرفتن و بیشتر از این آبرو ریزی نمی کردن . ما فکر میکنیم اونایی که حکومت میکنن از مریخ اومدن .نه بابا اونا از خون خودمون هستن . اگه مشکلی هست از توی همین جا تو خونه است نه جای دیگه پس با هم باید بسازیم بازم یا علی رو خودمون باید بگیم . اونایی هم که فکر میکنن مال بیت المال ارث باباشونه نباید سرزنش کنی چون به ما مربوط نیست نمی گم ساکت بمونیم اگر ظلمی بشه ولی یه خوره هم باید به نظام آفرینش و قوانینی که حاکم هست امید داشت. اگه تو شکم کسی مال حرام نره هیچ وقت یادش نمیره که انسانه و بیماری های عجیب و غریب سراغش نمی یاد .واسه همینه که میگن آدم حرام زاده باشه ولی حروم لقمه نباشه .اگه بچه مال حروم نخوره هیچ وقت یادش نمیره که انسانه و نباید چشمش دنبال اینو اون باشه و کارهای دیگه ...
ما باید از بزرگامون ممنون باشیم .که حکومتی درست کردند بر پاییه حکومت علی .نباید ناراضی بود چون این همه جمعیت رو نمیشه کامل راضی نگه داشت . نسل ما فقط باید به فکر ساختن باشه .نه این که خراب کنیم و از نو بسازیم چون قبلا ساخته شده. یه خیاط وقتی لباسی رو خراب میکنه اونو دور نمی ندازه دقت میکنه و همون درست میکنه .
و به آنان گفتم :
بدی مکنید تا بدی به شما نرسد
نیکی پیش بیاورید
تا نیکی به پیش بازتان بیاید
و بدانید که پروردگار
مردمان را در شادی و
شادی را برای مردمان آفریده است
و او که شادمانی را از مردمان بگیرد
بی شک از گماشتگان شیطان است
کوروش (منشور شوشیانا)
سوشیانت ( امگای سابق )
سوشیانت : نام حضرت مهدی ( عج ) در کتاب زرتشتیان
http://DataBus.persianblog.com
https://cdn.myanimelist.net/images/anime/5/20925.jpg
One Piece - Movie 01 - One Piece: The Movie - 2000
نام فیلم انیمهیی: One Piece - Movie 01 - One Piece: The Movie
نام فیلم انیمهیی: One Piece Movie 1
نام فیلم انیمهیی: One Piece: The Movie
ژانر: Action, Adventure, Comedy, Super Power, Fantasy, Shounen
تاریخ پخش: زمستان 2000
وضعیت: تمام شده
تعداد قسمتها: یک قسمت
مدت زمان فیلم انیمهیی: 50 دقیقه
کارگردان: Shimizu Junji
منبع: Manga
استودیو: Toei Animation
زیرنویس فارسی و انگلیسی دارد
لینکهای مربوط به فیلم انیمهیی
+ تماشای تریلر فیلم انیمهیی: لینک // لینک
+ اطلاعات بیشتر: سایت // سایت // سایت // سایت
+ تماشای آنلاین فیلم انیمهیی: لینک // لینک
+ لینک دانلود فیلم انیمهیی (MKV, BD, 1080P, x265, EN Sub, 980MB)
+ لینک دانلود فیلم انیمهیی (MKV, x265, 720P, 350MB)
+ لینک دانلود فیلم انیمهیی (MKV, x265, 1080P, EN Sub, 870MB)
+ لینک دانلود فیلم انیمهیی (MKV, BD, 720P, 370MB)
+ لینک دانلود فیلم انیمهیی (MKV, BD, 720P, 350MB)
+ تصاویر: عکس // عکس // عکس // عکس // عکس // عکس // عکس
+ لینک فایل تورنت (AVI, EN Sub, 660MB)
+ لینک فایل تورنت (MKV, x265, 1080P, EN Sub, 870MB)
+ لینک فایل تورنت (MKV, x265, 1080P, BluRay, EN Sub, 1GB)
+ لینک فایل تورنت (MKV, x265, 1080P, EN Sub, 870MB)
+ لینک فایل تورنت (MKV, x265, 720P, EN Sub, 350MB)
+ لینک فایل تورنت (MKV, 720P, RAW, 2.2GB)
+ لینک فایل تورنت (MKV, BD, x264, 1080P, EN Sub, 4.7GB)
+ لینک فایل تورنت (MKV, 720P, RAW, 2.2GB)
+ لینک فایل تورنت (MKV, x265, 1080P, EN Sub, 870MB)
+ لینک فایل تورنت (AVI, EN Sub, 670MB)
+ لینک فایل تورنت (MKV, x264, BD, 1080P, EN Sub, 4.8GB)
+ لینک فایل تورنت (AVI, EN Sub, 670MB)
خلاصه داستان (منبع)
Woonan is the legendary Great Gold Pirate, earning the nickname after accumulating about 1/3 of the gold available in the world. Even after his disappearance, the tales of his gold being stashed away in a remote island continue to persist, a juicy target that other pirates lust for.
One of the pirates going to great lengths to attain the treasure is El Drago. He and his crew have hunted down Woonan's former crew members one by one, and along the way, they find the map that will take them to the hidden island.
The map is not all they come across; they also manage to come into contact with the straw hat pirates. After a short battle, Luffy and company are robbed and separated from one another. Now they must find a way to make it to the island before El Drago does and take the legendary treasure for themselves.
سلام
نمی دونم از کجا شروع کنم. از چی بگم واقعا سخته آدم شروع کنه به نوشتن چیزی که تو دلشه. چون می ترسه اون چیزی که می خواد بگه تو نوشته کامل نباشه. دوست دارم با همین صداقتی که دارم مینویسم ، شما از من با همین صداقت قبول کنید.هیچ قصدی هم ندارم . خاک پای همتون هم هستم . یه شب آقای الهی قمشه ای می گفت :از همه فکر ها استفاده کنید . چون ممکنه که یه بی علمی (من) یه حرفایی بزنه که باعث یه ایده جدید از طرف عاقلا (شما)باشه . پس چیزایی که میگم فقط واسه ایده دادنه و بس .نه اینکه من میدونم و شما نمی دونید .
به نام زیباترین زیبایی
فصل اول (اینترنت)
همه ما یه جور معتاد به اینترنت هستیم. می دونید شاید اون چیزی که تو زندگی واقعی نداریم تو اینترنت دنبالش می گردیم . اگه یه خورده دقت کنیم میبینیم که همه یه جور گرفتاریم . حالا بماند که بعضی ها به من میگن : معتاد تزریقی ! ولی واقعا یه خورده فکر کنیم ..چرا ؟ دوست دارم ماها که سالها تو اینترنت بودیم بیاییم یه کار انجام بدیم. چون میدونم که می تونیم.
از روم های قشنگ ایرونی شروع می کنیم .
میری تو روم : یکی داره بزرگ تایپ میکنه یه دختر از ....برای... لطفا ...
یکی تالک رو گرفته داره به زمین و زمان ناسزا میگه
وقتی خودت وارد می شی دنبال یه آیدی دختر می گردی
اگه دختر باشی یا آیدی دختر داشته باشی که...
دوست پیدا میکنی : روز اول با هم آشنا میشین
روز دوم از خودت و چیزایی که دوست داری حرف میزنی
روز سوم باهاش ازدواج می کنی
روز های بعد هم .....
روز آخر یه دوست دیگه پیدا می کنی بهتر از اولی و ...
پس خداحافظ دوست اولی
ما پسرا قربونمون برم بسیار با معرفتیم .اونم چه نوعی اصلا دوستی واسمون اهمیت نداره .میگیم اینترنته مهم نیست . یه سوالی که اصلا زحمت جواب دادنشو به خودمون نمی دیم اینه که : خوب این دوسته شاید علاقه مند باشه. چه اتفاقی می خواد واسه اون بیفته بعد از من ؟؟؟ حالا این خانوم دوسته. اگه بار اول باشه که آدم گریه اش می گیره بگه.... اگه بار n ام هم باشه که عادیه خیلی راحت می گه برو گم شوو .
از شخصیت ها :
یکی زبان انگلسیش خوبه فکر میکنه آخر انسانیته و بقیه که بلد نیستن واسه اون آدم نیستن . یکی خودشو آخر هک و بوت داره . یکی تو روم رئیس بازی در می یاره یکی خدای سایته . یکی فرشته نجات آسمونی . یکی شوالیه جوان سوار بر اسب بالدار دنبال شاهزاده . بعضی هم که یادشون میره ایرانی هستن دنبال .....
شاید این حرفها واستون خیلی عادی باشه و یا فکر کنید که من خیلی کهنه فکر میکنم و یا بگین ... ولی خدایی یه کم فکر کنید. ما ایرانی هستیم با روح ایرانی .نمی گم ما مسلمانیم .چون هر فردی قبل از دینش باید وطن پرست باشه .وطن هم یعنی ناموس اینو هممون میدونیم.
چرا ما موقعی که داریم با یه دختر صحبت میکنیم .فکر نمی کنیم این خواهرمونه ؟ چرا حتی فکر اینکه یه نفر با خواهرمون حرف بزنه حتی اندازه ایی که ما با دخترا حرف می زنیم تو ذهنمون نمی یاد . اگه هم بیاد فورا فکر رو دور می کنیم . یه کم به گذشته برگردیم .
زمان پدر ومادرامون. ازشون بپرسید : چطور زندگی می کردن و یا با هم چطوری آشنا شدن ؟ چطوری شد که با هم ازدواج کردن؟ روابط اونا با دختر پسرا چطوری بوده ؟ آیا ناراضی هستن از اینکه در قدیم بودن ؟ آرزوی هر پسری اینه که با یه زن پاک مثل قدیما ازدواج کنه.نمی گم الان باید رابطه ها رو قطع کنیم چون نمی شه ولی حدود رو بشناسیم. هر کسی حد خودشو بدونه .
الانه جوری شده که دیگه هیچ پسری به هیچ دختری نمی تونه اعتماد کنه. همه حداقل واسه خودشون یه دونه رو دارن. واقعا تقصیر کیه ؟؟
من فکر میکنم همه به یه اندازه تو جو الان سهم داریم . اگه مشکلات روحی داریم خوب یه دوست خوب از جنس خودمون بهترین انتخابه . ماا لان داریم به خودمون ظلم میکنیم ، دودش فقط تو چشم خودمون میره .
یه دختری که با همه بوده چطور می خواد مادر باشه ؟ خودمون ماشالا با همه دخترا هستیم. چطوری می خواییم متعصب باشیم و یا غیرت داشته باشیم ؟ چطوری می خوایم یه خانواده گرم داشته باشیم ؟ اگه خودمون ریگی تو کفش نداشته باشیم هیچ وقت به طرف مقابل شک نمی کنیم .که امروز کجا رفتی ؟؟؟
می دونید ما داریم مثل غربیا می شیم و این خیلی بده. اونا اصلا به فکر هم نیستن . چیزی که واسه ما داره اتفاق میوفته . مادیات اول و آخر همه چیزه . درسته مادیات مهمه ولی اول و آخر همه چیز نیست . پس ارزشهای ایرانی ما کجاست ؟ ما زمانی شهر نشین بودیم که غربیا هنوز توی غار ها بودن. آیا اونا با همین وضع الا ن خوشبختن ؟
به جای اینکه اونا بیان از ما تقلید کنن ما میریم واسه نمونه بر داری. واقعا بد نیست ؟ ما نسلی هستیم که در اول کاریم پس می تونیم تغییر کنیم .میتونیم ایرانی واقعی باشیم . هر چیزی که زشته یا برامون بده می گن فرهنگ غربی . یه کم که به خودمون زحمت بدیم و فکر کنیم میبینیم که غرب اصلا فرهنگ نداره . کی گفته لخت توی خیابون گشتن فرهنگه و چیزایی که خودتون بهتر از من میدونید . ما خودمون دوست داریم این جوری باشیم .بعد میندازیم سر غرب بیچاره . بدون اینکه به گذشته خودمون فکر کنیم . هر چی که برچسب غربی داشته باشه می گیم خوبه .من نمی خوام اینجا وارد این بحث بشم ایشالا باشه واسه بعد .
یه چیزی که واقعیت داره ولی تلخه اینه که دخترا میخوان ساده باشن و زود باور کنن . یه بار شکست می خوره واسه اینکه جبران شکست بکنه دست به هر کاری ممکنه بزنه . خوب این میخواد مادر یه خانواده بشه بازم دود تو چشم خودمون میره و همیشه تو ذهن خودمون داشته باشیم :
(( این کاری رو که تو داری با دختر مردم انجام میدی . روزی مردم با خواهر و مادر و دختر خودت انجام میدن ))
من اینو نمی گم ، برین از اونایی که پیر میخانه هستن سوال کنید محال ممکنه که یه نمونه در اطراف شما نباشه.پس همیشه مراقب باشیم. حدود رو بشناسیم . فقط کافیه هر کسی مراقب خودش باشه . آخه به جایی اینکه ما بییایم یه رابطه گرم خواهر و برادری پیاده بکنیم و به هم تو همه مسائل هم کمک کنیم .واقعا ببینید که چه بلایی سر خودمون داریم میاریم . همه ما دوست داریم روابط اینترنتی قانون مند باشه ولی اصلا تا حالا فکری واسه این کار کردیم؟
ببینید ما دوست داریم تو صف نون که میریم کسی از ما جلوو نزنه ولی در عین حال دوست داریم اولین نفر به ما نون بدن . این از سر زیاده خواهی ماست ما اگه می تونستیم زیاده خواه نباشیم شاید زندگی بهتر می داشتیم فکر کنید ....
وای برظلمت افزاری زبون!
هر ناله ای که از دست بیداد گری برآید
هزار خانه را خاکستر خواهد نشاند
هزار دل دانا را به گریه خواهد شست
و مرا طاقت تلخ کامی فرودستان نیست
من آرامش و اعتماد آدمی ام
چگونه تحمل کنم که تازیانه جانشین ترانه شود ؟
کوروش (منشور پارسوماش)
خاک پای همتون : omega
« خودکشی »
خیلی وقت بود که تو فکر بود . چند وقتی بود که دوباره افتاده بود به تکاپو ، هی فکر و خیال می کرد . دیگه خسته شده بود ، دوباره زده بود به سرش که خودکشی کنه . این یه هزارمین باری بود که به خودکشی فکر کرده بود . ولی می ترسید . شایدم جرات نداشت . خودش هم نمی دونست . بارها و بارها پیش خودش مجسم کرده بود که خودش رو از روی یه پل یا یه ساختمان بلند انداخته پایین . ولی هیچیش نمیشد . فوقش فقط دست و پاش می شکست یا فوقش ناقص میشد ولی نمی مرد که !!!!!!!! اون وقت بازم یه بدبختی به بدبختی های دیگش اضافه شده بود .
بالاخره بعد از چند روز یه فکری زد به سرش ! یه شب که رفته بود بخوابه ، زد به سرش که خودش رو اهدا کنه !!!!!!!!!!!! به نظرش دیگه جلوی چشم همه خودکشی محسوب نمی شد ، بلکه یه فداکاری و یه ایثار در نظر می اومد . اونم وقتی که خودش رو اهدا میکرد . اونم وقتی که شاید توی این بیمارستان ها به قلب و کلیه و ریه و ... احتیاج دارن . سارا هم که به پول نیازی نداشت . فقط می خواست بذاره و بره ! خودش رو اهدا میکرد . تموم می شد و می رفت . خانوادش هم که مهم نبود . فقط نمی دونست چی جوری این کار رو بکنه ! باید با چند نفر حرف میزد ؛ باید می فهمید که می تونه این کار رو بکنه یا نه ؟ یعنی این که بیمارستانی پیدا میشه این کار رو بکنه ؟! اونم بدون این که بیمارش مرگ مغزی شده باشه !
پیش خودش فکر میکرد که باید با یه نفر حرف میزد که ببینه این کار خودکشی محسوب میشد یا نه ؟ یه وقت بقیه فکر نکنن که واقعا قصد خودکشی داشته . یعنی اینکارش در نظر بقیه خودکشی نباشه ؟ و ... یه مدت زیادی بود که همش مشغول بود و همش فکر میکرد . دیگه خسته شده بود . باید یه جوری خودش رو خلاص میکرد یا نه ؟! هی پیش خودش خیال بافی میکرد . آخه تازه عزیز ترین فرد ِ زندگیش ترکش کرده بود . فقط و فقط به خاطر اون تا این همه مدت صبر کرده بود ؛ به خاطر اون بود که به زندگی امیدوار شده بود . به خاطر عزیزترین فرد زندگیش !!!!!!!!!! ولی حالا که ترکش کرده ؛ اونم برای همیشه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! بازم دیگه دلیلی برای زندگی نمی بینه ! داشت پیش خودش فکر میکرد که به دوستاش بگه که به عزیزترینش بگن که تقصیر اون نبوده ! خودش رو ناراحت نکنه ؛ خودش رو مقصر ندونه ! بهش بگن که سارا هنوزم دوسش داره !
خب دیگه خسته شده بود . حال و حوصله هیچ کاری رو نداشت . ولی هنوز با هیچ کسی حرف نزده بود . یعنی خانوادش چی کار میکردن ؟ آخه اجازه داشت که خودش بره هر جایی که می خواد خودش رو گم و گور کنه ؟ چی جوری دکتر ها رو راضی کنه ؟ اصلاً حاضر می شدن که همچین کاری بکنن ؟ تا حالا توی دنیا کسی پیدا شده بود که خودش رو اهدا کنه ؟ به نظرش این بهترین راه بود ! به نظر خودش دیگه خودکشی نبود ولی در هر حال از زندگی راحت می شد . تنها دلیلش عزیزترینش بود اونم این آخرا !
ولی حالا چی ؟؟! بالاخره باید یه تصمیمی می گرفت ...
نویسنده : ویروس
تاریخ : 19-1-83
{ { { { { {
لینکدونی :
کار ما نیست راز شناسایی راز گل سرخ = با صدای خسرو شکیبایی
متن شعر « تا تبض خیص صبح » ، شعری از سهراب سپهری
« سنگی بر گوری » داستانی چاپ نشده از جلال آل احمد
{ { { { { {
روزشمار تاریخ :
17 شهریور : ولادت امام حسین (ع) – روز پاسدار – قیام 17 شهریور
18 شهریور : ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع) – روز جانباز
19 شهریور : ولادت امام زین العابدین (ع)
20 شهریور : شهادت آیت ال.. مدنی دومین شهید محراب
21 شهریور : روز سینما
25 شهریور : ولادت حضرت علی اکبر (ع) – روز جوان
27 شهریور : روز شعر و ادب فارسی ( روز بزرگداشت شهریار )
29 شهریور ( 15 شعبان ) : {{{ولادت حضرت قائم ( عج ) {{{{
{ { { { { {
خواهم که به زیر قدمت زار بمیرم
هر چند کنی زنده دگر بار بمیرم
دانم که چرا خون ِ من زار نریزی
خواهی که به جان کندن ِ بسیار بمیرم
« شب تنهایی خوب »
گوش کن ، دورترین مرغ جهان می خواند .
شب سلیس است ، و یکدست ، و باز .
شمعدانی ها
و صدا دارترین شاخه ی فصل ، ماه را می شنوند .
پلکان جلو ساختمان ،
در فانوس به دست
و در اسراف نسیم ،
گوش کن ، جاده صدا می زند از دور قدم های ترا .
چشم تو زینت تاریکی نیست .
پلک ها را بتکان ، کفش به پا کن ، و بیا .
و بیا تا جایی ، که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد
و زمان روی کلوخی بنشیند با تو
و مزامیر شب اندام ترا ، مثل یک قطعه ی آواز به خود
جذب کنند .
پارسایی است در آنجا که ترا خواهد گفت :
بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه ی عشق
تر است .
« سهراب سپهری »
نیکی
گرچه کردم ذوق ها از آشنایی های او
انتقام از من کشید آخر جدایی های او
( وحشی بافقی )
اولن بگم سلام.
دومن بگم که بدجوری انواع و اقسام مرض های مختلفه رو گرفتم، فقط کم مونده وبا بگیرم. شماها شانس ندارین که! عمرا بی ویروس بشین.
می بینم که انواع و اقسام لقب های مختلفه رو بار من می کنین! مادر بزرگ و پیرزن 70-80 ساله، آنتی نورتون و....... دیگه چی؟! شوخی شوخی با ویروس هم شوخی؟
قالب وبلاگ رو دیدین؟ یه نموره فرق کرده، برا این که بلاگ رولینگ رو 60% آی اس پی ها فیلتر کردن، مجبور شدم کد بلاگ رولینگ رو بردارم و لینک ها رو دستی بدم.
الانه قیافم شده مثل این بچه کوچولو ها هستن که آب دماغشون آویزونه، الان من اپسیلون فرقی با اونا ندارم. آب دماغم آویزونه و داره برا خودش تاب میخوره!
من که اصلا گلوم درد نمی کنه، من که اصلا سرما نخوردم، من هوس بستنی کردم خفن! تو فریزر داریم ها، برم بخورم! مامانم نمی ذاره چرا؟ هان؟
چیزه، از صبح تاحالا دندون سومی مونده به آخر بالا سمت راست، بد جور درد گرفته. یه چی کوفت می کنم درد نمی گیره ها ولی وقتی هیچی کوفت نمیکنم درد می کنه. الانه باز یه نموره همچی آروم شده.
ویروس خیلی سگ جونه هااااااااا هیچیش نمیشه! گفته باشم.
سرم درد می کنه می خوام بکوبونم به دیوار شاید خوب بشه ( حالا من گفتم، پررو پرو داره میگه چرا پس نمی کوبونی تو دیوار؟ )
یکی بگه برا چی من اومدم ور ور می کنم؟ اصلا حال و حوصله ندارم. اعصاب ندارم. حالم بده! این مرض کوفتی ها هم اومده سراغم. چه میدونم والا..... می دونم بیام آپدیت کنم شونصد تاحرف یادم میافته که بگم هااااااااااا. الانه مامانم صدام کرده به خوردم قرص سرما خوردگی بده! منم حساس!!!!!!! باید قرص رو برام حل کنه بده به خوردم. طفلی ویروس. ببین تو رو خدا. اینم از روحیه دادن. مامانم میگه بپا یه هویی آبله مرغون نگیری، حالا که سرما خوردی یه هو دیدی آبله مرغون هم گرفتی. نه تو رو خدااااااااا نگاااااااااااا، آخه اینم شد روحیه. باشه دیگه......... طفلی ویروس
مطلب علمی ملمی، لینک و این حرفها رو امروز بی خیال! حوصلم نیست. اون گوگل تاک هم که قربونش برم، فقط همون شبی که نصب کردم کار کرد، در بقیه موارد لوگین نمیشه! نمی دونم چرا و به چه مناسبت!!!
حرف اصلی :
میشه یه لطف بزرگ بکنی؟ چی؟ میشه زودتر شرتو کم کنی از سرم؟ دیگه خسته شدم، دیگه حوصلت رو ندارم. دیگه تا کی بهت فکر کنم. دیگه تا کی دلم برات بسوزه، دیگه تا کی دربارت حرف بزنم..... خسته شدم بابا.......... با هر راهی که می تونی از جلو چشمم برو کنار، دیگه نمی خوام اسمت رو بشنوم، دیگه نمی خوام قیافه ی نحست رو ببینم، دیگه نمی خوام بهت فکر کنم. با این که دوستت دارم ولی دیگه از دستت خسته شدم. پس میشه یه لطف بزرگ در حقم بکنی؟ آره؟ پس : ویروس یه لطفی کن و زودتر بمیر!!!!!!!!
گرچه کردم ذوق ها از آشنایی های او
انتقام از من کشید آخر جدایی های او
( وحشی بافقی )
https://myanimelist.cdn-dena.com/images/anime/11/29134.jpg
Samurai Champloo
نام انیمه: Samurai Champloo
نام انیمه: サムライチャンプルー
ژانر: Action, Samurai, Comedy, Historical, Shounen, Adventure
تاریخ پخش: بهار 2004
وضعیت: تمام شده
تعداد قسمت ها: 26 قسمت
نویسنده و کارگردان: Shinichirō Watanabe
استودیو: Manglobe
شبکه: Fuji TV
زیرنویس فارسی و انگلیسی دارد
لینک های مربوط به انیمه
+ لینک دانلود انیمه (MKV, 720P, HD, ~120MB)
+ لینک دانلود انیمه (MKV, BD, HD, ~95MB)
+ لینک دانلود انیمه (MKV, 720P, EN Sub, ~100MB )
+ لینک دانلود انیمه (MKV, Hi10P, 480P, ~330MB, Multi Server)
+ لینک فایل تورنت (8.70GB, MKV, 480P, Hi10P)
+ لینک فایل تورنت (8.70GB, MKV, 480P, Hi10P)
+ لینک فایل تورنت (8.70GB, MKV, 480P, Hi10P)
+ لینک فایل مگنت (8.70GB, MKV, 480P, Hi10P)
+ اطلاعات بیشتر: سایت // سایت // سایت // سایت
+ تماشای آنلاین انیمه: سایت // سایت // سایت
+ لینک دانلود مانگا – ترجمه انگلیسی
+ لینک خواندن آنلاین مانگا – ترجمه فارسی
+ لینک دانلود مانگا – ترجمه فارسی
+ لینک دانلود انیمه (MKV, 720P, BD, Multi Server, ~500MB)
+ لینک فایل تورنت (MKV, 720P, BD, 14.8GB)
+ لینک فایل تورنت (MKV, 720P, BD, 14.8GB)
+ لینک فایل مگنت (MKV, 720P, BD, 14.8GB)
خلاصه داستان (منبع: انیم ورلد)
"موگن" یک جنگجوی وحشی، خشن، بیکله است. "جین" یک سامورایی آواره، مرموز، سنتی، خوشمرام و البته بسیار قدرتمند است. این دو جنگجوی تندخو و مستقل، زمین تا آسمان با هم تفاوت دارند، اما از قضای روزگار راهشان با یکدیگر تلاقی میکند و این زمانی اتفاق میاُفتد که "فو"، پیشخدمتی سربههوا و مزاحم، آنها را پس از دستگیری بخاطر مبارزه خشونتبار با شمشیر، از اعدام نجات میدهد. "فو" این دو جوان سرگردان را متقاعد میکند تا برای یافتن یک سامورایی اسرارآمیز کمکش کنند؛ «ساموراییای که بوی گلهای آفتابگردان میدهد» ؛ و اینگونه سفرشان آغاز میشود.
خلاصه داستان (منبع)
داستان درباره سه نفر است که یک روز در یک قهوه خانه زندگی هایشان بهم گره میخورد. همه چیز زمانی شروع میشود کهFuu یک پیشخدمت در آن قهوه خانه با Mugen یک مرد احمق و تقریباً دیوانه که یک شمشیر را باخود حمل میکند یک قرار میگذارد. او قبول میکند که کمک کند تا Fuu از دست چند مزاحم که در آن زمان در قهوه خانه بودند خلاص شود. اما Mugen خیلی زود هیجان زده میشود و در نتیجه از کنترل خارج میشود و در آن لحظه است که Jin وارد میشود. برعکس Mugen،Jin یک شمشیر زن آرام و بافکر است. سپس مبارزه بین این دو آغاز میشود و در نتیجه قهوه خانه با خاک یکسان میشود. سرانجام هر دوی آنها دستگیر میشوند و تصمیم گرفته میشود که روز بعد سر آنها را از بدنشان جدا کنند. اما Fuu نقشه های دیگری برای آنها دارد که نیاز به زنده بودن آنها دارد. او به آنها کمک میکند که فرار کنند و در عوض آنها باید در طول سفری برای پیدا کردن یک سامورایی که بوی گل آفتابگردان میدهد از او محافظت کنند…
https://s-media-cache-ak0.pinimg.com/originals/e6/b7/fb/e6b7fb39f94cd276c0cffa20ea23b016.jpg
همه چی ش خوب بود. به جز اون چند دقیقه ی آخر. برای چی از هم جدا شدن؟ حالا تنهایی می خوان چی کار بکنن؟ هان؟ این همه سفر کردن، با دشمن مبارزه کردن، با هم دوست شدن. اون وقت اینقدر راحت از هم جدا شدن؟ با این موضوع نمی تونم کنار بیام. خیلی حیف شد.
https://s-media-cache-ak0.pinimg.com/originals/32/8a/3f/328a3f5145e35e0dd5535f811ccf7676.jpg
پیاده روی طولانی
اولین ملاقات , ایستگاه اتوبوس بود .
نشسته بود روی نیمکت چوبی و چشاش خط کشیده بود به اسفالت داغ خیابون .
هیچ توجهی به دور و برش نداشت .
ترکیب صورت گرد و رنگ پریدش با ابروهای هلالی و چشمای سیاه یه ترکیب استثنایی بود .
غمی که از حالت صورتش می خوندم منو هم تحت تاثیر قرار داده بود .
اتوبوس که می اومد اون لحظه ساکت و خلسه وار من و شاید اون تموم می شد .
دیدن اون دختر هر روز در همون لحظه برای من حکم یه عادت لذت بخش رو پیدا کرده بود .
نمی دونم چرا اون روزای اول هیچوقت سعی نکردم سر صحبت رو با اون باز کنم .
شاید یه جور ترس از دست دادنش بود .
شایدم نمی خواستم نقش یه مزاحم رو بازی کنم .
من به همین تماشای ساده راضی بودم .
نمی دونم توی اون روزها اصلا منو دیده بود یا نه .
هر روز زودتر از او می اومدم و هر روز ترس اینکه مبادا اون نیاد مثل خوره توی تنم می افتاد .
هیچوقت برای هیچ کس همچین احساس پر تشویش و در عین حال لذت بخشی رو نداشتم .
حس حضور دختر روی اون نیمکت برای من پر بود از آرامش ... آرامش و شاید چیزدیگه ای شبیه نیاز .
اعتراف می کنم به حضورش هرچند کوتاه و هر چند در سکوت نیاز داشتم .
هفته ها گذشت و من در گذشت این هفته ها اون قدر تغییر کردم که شاید خودمم باور نمی کردم .
دیگه رفتنم به ایستگاه مثل همیشه نبود .
مثل دیوانه ها مدام ساعت رو نگاه می کردم و بی تابی عجیبی روحم رو اسیر خودش کرده بود .
دیگه صورتم اصلاح شده و موهام مرتب نبود .
بی خوابی شبها و سیگار های پی در پی .
خواب های آشفته لحظه ای و تصور گم کردن یا نیامدن او تموم شب هامو پر کرده بود .
نمی دونم چرا و چطور به این روز افتادم .
فقط باور کرده بودم که من عوض شدم و اینو همه به من گوشزد می کردن .
یه روز صبح وسوسه عجیبی به دلم افتاد که اون روز به ایستگاه نرم .
شاید می خواستم با خودم لجبازی کنم و شاید ... نمی دونم .
اون روز صدای تیک تاک ساعت مثل پتک به سرم کوبیده می شد و مدام انگشتام شقیقه های داغمو فشارمی داد .
از دور اتوبوس رو دیدم که بعد از مکثی کوتاه حرکت کرد و دور شد و غباری از دود پشت سرش به جا گذاشت .
حس می کردم برای همیشه اونو از دست دادم .
کسی که اصلا مال من نبود و حتی منو نمی شناخت .
در اون لحظه که مضحکه عام و خاص شده بودم هیچی برام مهم نبود جز دیدن اون .
نفس نفس می زد و گونه های لطیفش گل انداخته بود .
نمی دونستم باید چی بگم که اون صمیمانه و گرم سکوت سنگین بینمونو شکست .
و هر دو مثل بچه مدرسه ای ها خندیدیم .
و هیچوقت تا اون موقع نمی دونستم پیاده رفتن اینقدر خوب باشه .
28 آگوست 2005
اندراحوالات من (6 شهریور 84)
سرگذشت شب هجران تو گفتم با شمع
آن قدر سوخت که از گفته پشیمانم کرد
+ بعضی ها چقدر راحت همه چی رو ول می کنن و می رن. خوش به حالشون. منظورم دنیای اینترنت است. خیلی راحت خودشون رو می کشن کنار، دیگه براشون جذاب نیست، دیگه حوصله اش رو ندارن. ولی بعضی ها مثل من در بدترین شرایط هم این اینترنت رو ول نکردم. من دارم تو این دنیا زندگی می کنم. نمی تونم این دنیا رو رها کنم. چه بسا بسیاری از اطرافیان رفتند، به همین راحتی که کلمه ی رفتن رو نوشتم. ولی دنیای من این جاست، در بین سطر سطر نوشته های دیگران، زندگی در انتخاب یک لینک، گشتن در دنیایی دیگر... زندگی یعنی این برای من. من دنیای دیگری را نمی شناسم. و دیگر نمی خواهم که دنیایی دیگر را بشناسم. همین دنیا برای من کافی است، تا آن زمان که زندگی پایان پذیرد...
+ یه جا زده بود « هری پاتر و شاهزاده ی دورگه » ترجمه ی ویدا اسلامیه به زودی می رسه. ولی حالا منظورش از _ به زودی _ کی است، خدا می دونه دیگه. الان دو تا ترجمه رو من تو بازار دیدم، ولی چون می خوام ترجمه ی ویدا اسلامیه رو فقط داشته باشم، برا همین سراغشون نرفتم، حتی کتاب رو دستم نگرفتم و ورق نزدم. چنین چیزی یه نموره برا من خودش شاهکار است...
+ یادتونه یه بار درباره ی آزمون استخدام ادواری نوشته بودم که سه تا امتحان داشتم، چند وقت پیشا جوابش اومد، هیچ کدوم رو قبول نشده بودم.
Google Talk
بالاخره انتظارها به پایان رسید و گوگل این شرکت دوست داشتنی نیز برنامه ی پیغام رسان خود را در دسترس همگان قرار داد. Google IM یا همان Talk برنامه ای است با حجم ۹۰۰ ک.ب که با ظاهری بسیار ساده و در عین حال زیبا شما را قادر می سازد تا با دوستانتان به گفتگوی آنلاین به صورت نوشتاری و صوتی بپردازید. همچنین شما قادر خواهید بود از آخرین ایمیلهای رسیده به اکانت Gmail خود همانند برنامه Gmail Notifier مطلع شوید. به علاوه این برنامه دارای سیستم آرشیو گیری از گفتگو ها نیز می باشد. از دیگر امکانات این برنامه می توان به پشتیبانی از دیگر پیغام رسانها اشاره کرد که لیستی از آنها را می توان در اینجا مشاهده نمایید. همانگونه که پیشبینی می شد Google Talk از پروتکل های بکار رفته در پیغام رسان Jabber بهره می برد. در Google Talk برخی قابلیتهای بکار رفته در Skype نیز به چشم می خورد. برای ورود کافیست که اطلاعات اکانت Gmail خود را وارد کرده و از این سرویس استفاده کنید. البته این برنامه در حال حاضر نسخه بتا می باشد و کمبودهایی نیز دارد. و باید دید که گوگل تا انتشار نسخه ی نهایی آن چه امکاناتی رو به آن اضافه می کند. تا این لحظه نسخه ای از این برنامه جهت اجرا بر روی سیستم عامل های Linux و Mac ارائه نشده است، اما راهنماهای متعددی پیرامون نحوه برقراری ارتباط از طریق پروتکل نرم افزار های iChat، Gaim و Trillian با این پیغام رسان جدید منتشر شده است.
مشاهده: سایت رسمی Google Talk
تصاویر: Google Talk
دانلود: لینک مستقیم دانلود برنامه
آدرس عکس:
http://www.winbeta.net/images/news/google_talk.gif
1- می خواستم یه شایعه براتون بگم، ولی یکی همچی زد تو دهنم، حالا نمی گم دیگه........ ای نامرد.
روز شمار تاریخ
هشتم شهریور: روز مبارزه با تروریسم ( انفجار دفتر نخست وزیری به دست منافقین و شهادت مظلومانه ی شهیدان رجایی و باهنر )
نهم شهریور: شهادت امام موسی کاظم ( ع)
دهم شهریور: روز بانکداری اسلامی ( سالروز تصویب قانون عملیات بانکی بدون ربا )
یازدهم شهریور ( 27 رجب ): مبعث حضرت رسول اکرم ( ص )
2- تولد تولد تولد وبلاگ « فانوس خیال » مبارک! فانوس خیال سه ساله شد، تولدش مبارک! امروز ششم شهریور تولد وبلاگ فانوس خیال است.
3- یه روز به یکی میگن: @ رو بخون. میگه: ای دورت بگردم.
4- یک کلیپ رمانتیکانه « خاطره از سیاوش قمیشی »
5- آلبوم « قاب شیشه ای » از سیاوش قمیشی
ترانه ها:
- قاب شیشه ای
- با من باش
- گلای پونه
- گله
- دیوونه
- رسواترین عاشق
نوشته شده توسط ویروس – 6 شهریور 1384
هنوز هستم، همان جایی که رهایم کردی ...
به نام آن که نامش در قلب سنگی من حک شده است.
به نام آن که حرارت عشقش تکه سنگ خارای قلب بی احساس مرا ذوب کرده است و به درون نفوذ.
به نام آن که محبت آموخت به من.
ای کاش ذرهای در ماه بودم تا هر شب مهتابی بر روی مهربانم باشم.
ای کاش بادی بودم تا از او عبور میکردم.
ای کاش آن میبودم که دوستش میداری.
ای کاش آن میبودم که او را میخواستی...
ای کاش پرندهای در قفس بودم در اتاقت تا هر روز برایت بخوانم نغمهی عشق را.
ای کاش در آسمان که مینگری من آن ستارهای باشم که او را میبینی.
بگذار آن باشم که برایش دل نگرانی ...
رفتی!
همچو باد گذشتی!
رها کردی قلب عاشقی را که خود ساخته بودی.
«پنداشتی بعد از تو مرا خوابی هست؟»
رفتی از بهر دیگری و دیگری از بهر تو آمد و تنهایم گذاردین ...
تنها ...
این قلب ترک برداشته را رها کردی ...
چه کس این قلب را مرمت میکند؟!
گویی زمان؟
خود میدانی زمانها بسیار گذشتند و همچنان، قلب ترک خورده فقط برای تو میتپد.
آن چنان رفتی که در باورم نبود روز فراق.
آن چنان دل بردی که هیچ نفهمیدم ...
تو رفتی و زندگی من هم با رفتنت، رفت.
تکهای بی روح، در میان دیگر جانداران.
همچنان در ناامیدی، در انتظار بازگشت ناممکن تو!
همچنان در خوابم، آری میدانم این چندین سال که نبودی، همهاش خوابی بیش نبود.
و من چشمانم را میگشایم و دوباره تو و او را میبینم که هنوز در کنارم هستید.
هنوز دوست و مهربانی دارم که مرا دوست دارند.
آری، هنوز هم در خوابم.
و آن هنگام که چشم بگشایم، تو را خواهم دید ...
میدانم...
هنوز هستم، همان جایی که رهایم کردی ...
چشم انتظار ...
باز آ که بی تو، شب و روزی نیست مرا ...
باز آ ...
باز آ ...
نوشته شده در تاریخ 31 مرداد 1384 – ساعت 12:35 ظهر
پ.ن: چقدر خوب شد که همهی دست نوشتههایم رو ریز ریز کردم و نگه نداشتم. این یکی رو اتفاقی نگه داشتم. الان تایپ کردم. اصلا اعصاب و روانم ریخت به هم. ایششش، خاطرات گذشته، همهتون برین گم شین! هیچ کدومتون رو نمیخوام. فکر کنم از این جور دری وریها زیاد نوشته باشم. خوبه دیگه هیچ کدوم نیست. مگه این که تک و توک جایی پیدا بشه. که هنوز ریز ریز نکرده بودم.
14 آگوست 2005
اندراحوالات من (23 مرداد 84)
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نا بستن از آن به که ببندی و نپایی
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی!
(سعدی)
@ ویروس و کنکور (کاردانی به کارشناسی):
سلام. می بینم که همه ی بروبچ و دوستان و آشنایان همه سُر و مُر و گنده تشریف دارن و یه سری از دوستان هم اصلا ً به روی خودشون نمیارن که اینجانب، سالی به دوازده ماه اینجا رو آپدیت می کنیم و در کل از این حرفها...
خب همون طور که همتون خبر داشتین جمعه کنکور داشتم، اونم چه کنکوری! این قده خونده بودم (آره جونه خودت) که نگووووووو، اصلا هم دروغ نمیگم (آهان، اونم تو!) بعدش خب (می ذاری بقیه اش رو بگم یا نه!؟)، داشتم میگفتم که این ضمیر نا خودآگاه و فضول میاد اینجا دخالت می کنه و برا خودش زر زر می کنه! داشتم عرض می کردم خدمت خودم که ساعت 7 صبح از خونه با اهل و عیال زدیم بیرون! ساعت 7:50 گذشته بود که رسیدیم حوزه امتحانی! تو این چند قرنی که من دارم کنکور شرکت می کنم در انواع و اقسام مختلفه، تا به حال سابقه نداشته که دیر برم سر جلسه. همیشه دیگه فوقش 7:30 سر جلسه بودم. اگه بدونین چه ترافیکی بود. طرفای انقلاب افتاده بودم، تمام راه ها قفل بود. بابام هم هی راه عوض میکرد که تو شلوغی نمونه! آخه مگه میشد! بماند...... رفتیم سر جلسه، افتاده بودم تو یه کلاسی (مدرسه مال شونصد میلیون سال نوری پیش بوده) یه نیمکت (آخ جون، اینقده دوست دارم موقع امتحان روی نیمکت باشم، از صندلی تکی بدم میاد)، داشتم حرف می زدم هااااااا، دفترچه عمومی رو دادن، خب معارفش که همش آیه بود، بعضی هاش به چشمم آشنا بود (منظورم سوال ها بود) ولی خیلی های دیگه اش اصلا به چشمم آشنا نمی زد، حالا از کجا اینا اومده بودن رو من نمی دونم. ادبیات هم یه چیزایی آشنا بود، یادم نبود. یه چند تایی زدم. دیدم ساعت شد 8:30، هنوز وسط سوالهای ادبیات بودم. گفتم بی خیال ادبیات، برم زبان رو ببینم. آقا رفتن سراغ سوال زبان همانا و سکته ناقص زدن بنده هم هماناااااااااااااااااا، آخه کدوم [...] این سوالهای عجق وجق رو در آورده بود؟ هان؟ ای خدا برای تمام عمر از اینترنت محرومش کنه. (الهی آمین)
هیچی دیگه، همچنان که در شُرف سکته ناقص بودم، یکی دوتا سوال زدم و برگشتم رو ادبیات. بماند که آخر ِ حافظه هستم (از نوع ثبات، شایدم Cashe). فکر می کردم وقت کم بیارم دیگه، یه ده دقیقه ای هم اضافه آوردم چون زبان اصلا و ابدا ً بارم نبود. (فانوس اینقده بهم فحش میده سر این که زبان رو همیشه گند می زنم)
بالاخره دفترچه تخصصی رو دادن. (میدونین چی چیه، بهتره دیگه دربارش نگم، نه؟! فکر کنم همچی مایه آبروریزی باشه، نه؟! پس بگم؟! – آره بگو بینیم چه کوفتی زدی؟) ریاضی و آمار، ریاضی خب به نظرم خیلی آسون بود فقط چون به کل یادم رفته بود چی داداش، یعنی بی خیال، آمار هم که به هیچ صراطی مستقیم نبود و ما حالیمون نبود. مدار منطقی که جالب بود اگه خونده بودم می زدم ولی حیف....... فقط چند تا که یادم بود زدم، تمام مدارها یادم رفته بود. اوه اوه اوه! رسیدیم برنامه سازی، ای خدا طراح این سوال ها رو به لجن بکشونه! ای خدا خفش کنه! این سوال ها رو از کدوم قبرستونی آورده بود هان؟ اون چه جور دستورایی از C و پاسکال بود؟ (همون نفرینی که برا طراح سوال زبان کردم، برا همین هم میگم.)
ای دیدی چی شد؟ یادم رفت. زبان تخصصی رو هم یادم رفت بگم، اینم بگی نگی یه نموره وحشتناک بود.
رفتیم سراغ سیستم عامل که اینم مثل دوتا طراح قبلی، بلغور به قبرش بباره! همیش یونیکس داده بود. آخه کجا به ما یونیکس یاد داده بودن؟ هان؟ (میخواستی خودت درس بخونی تنبل خانوم. وواااااااا به تو چه! یعنی چی چی که خودم می خوندم، بدون هیچ پیش زمینه ای! هان؟)
دیگه چه سوالهایی بود!؟ آهان، ذخیره رو همه از بیخ عرب بودم، همون موقع هم تو دانشگاه یه اپسیلون ذخیره نمی فهمیدم. ولی سوالها رو که نگاه می کردم همه تشریحی بود، مساله نبود. شاید اگه خونده بودم می تونستم بزنم. ساختمان داده هم که دیگه یادم نیست بگم. بعدشم سوالهای سخت افزار بود که همش مدار بود.
یه تیکه اینجا بگم تو پرانتز! یکی از دوستان، بعد از کنکور برام اس.ام.اس زد که چرا همش مدار داده بودن نامردا؟!!!!!!! آی منو میگی؟ همچی رفتم تو فکر!! واه نکنه این بچه سخت افزار شرکت کرده به من نگفته. بعد که شب باهاش حرف زدم، انگاری یه نموره گیج گیجی زده، فکر کنم سوالهای سخت افزار رو جواب داده جای نرم افزار. (آخه من از دست تو چی کار کنم؟ هان؟)
دیگه از اوضاع احوال کنکور بیاییم بیرون. دیروز دفترچه آزاد هم اومد. باید فردا برم دانشگاه برا گرفتن گواهی موقت!
آهان یه چی دیگه!
یکی از بچه های دانشگاه که پارسال تهران جنوب قبول شده بود، باهاش که حرف میزدم اصلا یادش نمی اومد که من چه کنکوری رو میگم! ای خوش به حالش! قبول شده بوده خیالش راحت شده دیگه!
@ ویروس و فرمت کردن سیستم:
یه مدتی بود که سیستم همچی بگی نگی یه نموره قاط زده بود اساسی، تازه فرمتش کرده بودم هاااااااااااا، فکر کنم دو ماه کمتر باشه. بعد ویروس یاب که دیگه اصلا ً کار نمی کرد. یه سری برنامه ها باز نمیشد. بازی ها قاط می زد. وقتی Alt + Ctrl + Delete رو می زدم پنجره Task Manager رو باز نمی کرد. دیدم اینجوری دیگه نمیشه، هر چی برنامه تو این چند وقت دانلود کرده بودم، هر چی عکس و آهنگ از این ور و اون ور برداشته بودم و هر چی بود و نبود رو رایت کردم و سیستم رو فرمت کردم. (آی که فرمت کردن چه حالی داره) بعد دوباره از اول ویندوز بریز و برنامه و........ فقط یه مشکل کوچولو تو این یه ساله، اونم اینکه یکی از درایوهای من خود به خود (شایدم یه چی زده بودم قبلا، حالا یادم نیست) از Fat32 به NTFS تبدیل شده من اصلا خوشم نمیاد. نمی دونم چی جور برگردونم.
@ ویروس و قبض تلفن چهارماه:
خب قبض تلفن ما از فروردین 84 تاحالا هنوز نیومده. ای خدا به داد برسه. دیشب به مامانم گفتم، مامان نزدیک 40 تومن اومد نگی چرا ها!!!!!!!!! یه جوابی داد که من هنوز تو کفش موندم. کی باور می کنه! می دونی مامانم چی چی گفت؟ گفت خب بیاد، برای استفاده است تلفن دیگه! آقا منو میگی، همچی ذوقیدم که نگوووووووو، خط خونه کمتر از خط اینترنت در میاد. مامانم چند وقت پیشا رفت مخابرات، گفتن اگه تا آخر ماه قبض تلفن نیومد بیاین اینجا نمیدونم قبض صادر کنن و این حرفها... حالا ببینم چی میشه. در ضمن در جواب خیلی ها که میگن 20 تومن چیزی نیست و اینا! برای من 1000 تومن هم 1000 تومن است.
@ متفرقه:
امروز از یه کتاب فروشی رد شدم، نوشته بود هری پاتر رسید. منم با کله رفتم تو مغازه، بعد دیدم مال انتشارات کتابسرای تندیس نیست که ویدا اسلامیه ترجمه کرده باشه. گفتم مال ویدا اسلامیه رو ندارین؟ یارو گفت اینم خوبه دیگه! (بچه پررو!) بعد بی خیال شدم، دو جلد بود. حتی قیمتش رو هم نپرسیدم.
دیشب یه کنفرانسی گذاشته بودم شونصد تا از بچه ها بودن و اینا، یه خورده تو کنفرانس ویروس بازی در آوردم. فقط سه نفر فعال بودیم. که هر سه تا وبلاگی بودیم، حالا بماند که اون دوتای دیگه شونصد سال یه بار آپ می کنن، بخصوص یکیشون. یه خورده هم به من گیر دادن که نوبرش رو آورده با وبلاگش و اینااااااااااا هیشکی هم نبود از من دفاع کنه! باشه حالا به هم می رسیم. گفته باشم؟! بعضی ها هم که انگار نه انگار، اصلا به رو خودشون نمیارن که باید بیان نظر بدن. خودش می دونه با کی هستم. باشه دیگه. اینجوریاس؟ یه وقت 3 دقیقه که می تونی بیایی اینو بخونی و نظر بدی! باشه حالا.........
@ چک کردن ایمیل در کمترین زمان (کامپیوتر):
نرم افزار DynAdvance Notifier از جمله نرم افزار هایی است که نیاز خیلی از کاربران را برطرف می کند. این نرم افزار یک هشدار دهنده برای ایمیل شما است. به این شکل که شما می توانید ایمیل های مختلف خود از جمله: یاهو، هات میل، جی میل و یا سرویس های IMAP و POP3 را توسط این نرم افزار چک کنید. تنها کار مورد نیاز این است که جزییات ایمیل خود را به نرم افزار بدهید و نرم افزار به صورت اتوماتیک شما را از داشتن ایمیل جدید با خبر می کند. و شرح کوتاهی از ایمیل را نیز برای شما نمایش می دهد که با کلیک روی متن کوتاه می توانید وارد ایمیل خود شده و به طور کامل ایمیلتان را چک کنید. این نرم افزار را می توانید از سایت www.dynadvance.com دانلود کنید.
@ پاک کردن ویروس Cabir (موبایل):
ویروس Cabir علاوه بر سری 60 به گوشی هایی چون 7610 و 7650 و... هم حمله می کند. برای این که بتوانید بدون برنامه از شر آن خلاص شوید این کد را در گوشی های ویروسی وارد کنید: *#7370#، بعد از وارد کردن این کد، دکمه ی Yes را انتخاب کنید. بعد کدی را از شما می خواهد که اگر قبلا به گوشی خود کد داده اید آن را وارد کنید و اگر نه 12345 را وارد کنید و OK کنید. در برخی از گوشی ها هم به جای کد *#7370# کد *#7780# کار می کند.
ااااااااااووووووووووووههههههههههههههههه این سری چقده زیاده شد! اب نداره، مشکلی نیست. میدونم شونصد میلیون تا حرف دیگه باید میزدم که فعلا یادم نیست.
ارادتمند: ویروس
نوشته شده توسط ویروس، ممورخ 23 مرداد 1384
آدرس گروه در یاهو:
https://groups.yahoo.com/neo/groups/Silver_Lake_110/info
https://cdn.myanimelist.net/images/anime/10/2235.jpg
Gankutsuou
نام انیمه: Gankutsuou
نام انیمه: Gankutsuou: The Count of Monte Cristo
نام انیمه: The King of the Cavern
نام انیمه: 巌窟王
ژانر: Drama, Mystery, Sci-Fi, Supernatural, Thriller
تاریخ پخش: پاییز 2004
وضعیت: تمام شده
تعداد قسمتها: 24 قسمت
مدت زمان هر قسمت: 24 دقیقه
منبع: Novel
استودیو: Gonzo
کارگردان: Maeda Mahiro
زیرنویس فارسی و انگلیسی دارد
لینکهای مربوط به انیمه
+ تماشای تریلر انیمه: لینک // لینک
+ لینک دانلود انیمه (AVI, ~180MB)
+ لینک دانلود انیمه (MKV, BD, 720P, Dual Audio, ~190MB)
+ لینک دانلود انیمه (MKV, BD, 720P, Dual Audio, 10bit, ~190MB)
+ لینک دانلود انیمه (MKV, 720P, BluRay, ~125MB)
+ لینک دانلود انیمه (MKV, 720P, ~130MB)
+ تصاویر انیمه: عکس // عکس // عکس // عکس
+ اطلاعات بیشتر: سایت // سایت // سایت // سایت // سایت // سایت
+ لینک فایل تورنت (MKV, x264, BDRip, 720P, EN Sub, 12.2GB)
+ لینک فایل تورنت (MKV, BD, 720P, EN Dub, 4.1GB)
+ لینک فایل تورنت (MKV, 720P, BluRay, FR Sub, 12.4GB)
+ لینک فایل تورنت (MP4, BD, 720P, EN Sub, 6.4GB)
+ لینک فایل تورنت (AVI, XviD, 360P, EN Sub, 4.1GB)
+ لینک فایل تورنت (MKV, 1080P, x264, BD, RAW, 30GB)
+ لینک فایل تورنت (MKV, DVDRip, x264, EN Sub, 4.8GB)
+ لینک فایل تورنت (MKV, 1080P, 10GB)
+ تصاویر انیمه: عکس // عکس // عکس // عکس
خلاصه داستان (منبع: دنیای انیمه)
انیمه ی Gankutsuou از روی رمان The Count of Monte Crist گرفته شده نوشته ای از الکساندر دوما.
این انیمه درباره ی یه عضو جوان از دسته ی اشراف و به اسم Albert Morcerf میگه؛ که با یه اشراف زاده ی ثروتمند دوست میشه. آلبرت اونو دعوت میکنه تا با دوست هاش و خانوادش ملاقات کنه تا ببینن که کدومشون طبقه ی اشرافیشون بالا تری تویه جامعه ی پاریس، تو فرانسه دارن. در آینده آلبرت میفهمه که کونت یه برنامه های دیگه ای تو سرش داره.
خلاصه انیمه (منبع)
شخصی که خودش رو یه کنت (کنت مونتو کریستو) معرفی کرده به دنبال فرصتی برای انتقام گرفتن از کسانیه که بهش خیانت کردن و با دیدن وایکانت جوانی به نام آلبرت فکر می کنه زمان انتقام فرا رسیده و…
https://youtu.be/kwjWBnWjWbc
توضیحات من درباره انیمهی Gankutsuou
قسمت اول رو دیدم.
گرافیک خیلی متفاوتی داره به نسبت انیمه های دیگه.
داستان هم در همین یک قسمت، مرموز بوده.
طبق خلاصه داستان های نوشته شده، داستان در مورد کنت مونت کریستو است.
من کتابش رو نخوندم. :D
قسمت دهم رو هم دیدم!!!!
ووووایییییییییی، تا اینجای کار که خیلی جالب بوده.
اصلا انتظار نداشتم.
کلی هیجان، استرس! اصلا قلب آدم میاد توو دهنش.
گرافیک متفاوت رو بگذاریم کنار، خیلی جذاب است.
هممم، قسمت 17 و 18 که بودم.
موقعی که آلبرت درخواست دوئل با کنت داد.
من انتظار داشتم که آلبرت پسرِ کنت بوده باشه.
ولی خیلی ضدحال خوردم.
و این که موقع دوئل، تابلو بود که اون دوستش (فرنز)، اون رو خواب کرده و جای اون رفته به دوئل و در نهایت کُشته شد.
دپرسناک بود هاااا.
ولی راستش، خیلی طرفدار کنت هستم!
هر چند همه چی از اولش، نقشه کنت بود برای انتقام.
ولی چرا آلبرت، پسرِ کنت نبود؟ ایشششششششششش.
جذابیت چند برابر میشد وقتی موقع دوئل، مامانِ آلبرت، جیغ جیغ میکرد که آلبرت، پسرِ کنت است. دوئل متوقف میشد.
وااایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
دقیقا تا اون لحظه صبر کردم که این اتفاق بیافته ... ولی نیافتاد.
بروم بقیه ش رو هم نگاه کنم.
قسمت 22 رو هم دیدم.
پدرِ آلبرت، همون که به کنت خیانت کرده بود، با کمک ارتش، کودتا کرده.
پاریس رو تصرف کرده! خودش رو رئیس جمهور نامیده.
ولی وقتی مرسدس (زنش، مادرِ آلبرت، عشقِ کنت) فهمید، گذشته رو فهمید.
این که چی جوری اونا به کنت خیانت کردن ...
تصمیم گرفت که پدرِ آلبرت رو ترک کنه. ولی اون بهش شلیک کرد.
آلبرت دیر رسید، ولی پدرش اون رو هم با تیر زد.
حالا می خواد با کنت سرشاخ بشه.
زیردستهای کنت به موقع به آلبرت رسیدن. احتمال داره زنده بمونه.
خب، تصمیم گرفتم که این انیمه رو نگه دارم.
هنوز دو قسمت دیگه مونده تماشا کنم.
قسمت 23 رو دیدم!
هی وای من!
وقتی ادموند دانته (کنت)، کشته شد، خیلی دپرس شدم.
ولی این که بالاخره پدرِ آلبرت به درک واصل شد، راضی هستم.
همهی اون چهار تا خائن نابود شدن. حقشون بود.
خب آلبرت تا اینجای کار زنده موند. به چشم خودش، مرگ کنت و پدرش رو دید.
ولی موفق شد با بقیه افراد کنت، شاهزاده خانم رو نجات بده.
قسمت آخر رو هم دیدم ...
به جز فرنز که مُرد، بقیه بچهها زنده موندن.
پنج سال گذشته ...
همه چی داره به روال عادی برمیگرده.
5 آگوست 2005
اندر احوالات من (14 مرداد 84)
هر روز دل تنگ تر از دیروز
نظاره می کنم طلوع و غروب خورشید را
شاید غروب دل ِ من بار دیگر طلوع یابد
و اگر نیابد خود را به غروب تن خواهم سپرد
+ قبض تلفن چهار ماه تو راهه! ای داد ای بیداد! از اول فروردین تا حالا قبض تلفن نیومده. حالا قراره هر 4 ماه با هم قبضش بیاد. خب از حالا اعلام کنیم که چی، بیچاره میشیم دوباره. امروز به مامانم گفتم، مامان، قبض تل این دفعه بالای 20 تومن میاد ها، از حالا گفته باشم. البته من که میدونم قبض خط اینترنت بالای 25 تومن میاد، حالا گفتم 20 تومن یه خورده شوکه نشن وقتی می بینن هوارتومن پولش شده.
+ بروبچ ِ عشق هری پاتر (از جمله خودم)، یه وبلاگی دیدم که فصل اول و دوم و سوم و چهارم رو ترجمه کرده تو وبلاگش! خودم هم تو تا فصل اول و دوم رو گذاشتم توی گروهم، اگه خواستین برین عضو بشین. فایل های مربوط به هری پاتر رو دانلود کنین.
+ صادقانه. هیچی نمی تونم بگم. هر کسی خودش باید بخونه و فکر کنه.
+ جمعه ی هفته ی دیگه کنکور دارم. ای خدا یعنی میشه باز قبول بشم؟
نوشته شده توسط ویروس – 14 مرداد 1384