جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

ابزار ( ابراز ) همدردی با ویروس

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

ابزار ( ابراز ) همدردی با ویروس

 

عرضم به حصورتون که اولا ً سلام . دوما ً قراره الان مراسم پیش عذادارون برای بنده ( ویروس ) برگزار کنیم و شما ها هم ابزار ( ابراز ) همدردی کنین . و حالا به چه مناسبت  ؟ واه ! این که فکر کردن نداره ! الان آذرماه است ، یعنی این که یه چند وقت دیگه قبض ِ تلفن ( مهر و آبان ) میاد . بعدش خب من باید یه جایی خودم رو گم و گور کنم تا آبا از آسیاب بیوفته . یادم است یه بار نیک یه شماره حساب سیبا نوشته بود تو وبلاگش برای کمکهای مالی بروبچ ! حیف که من حساب سیبا ندارم ، وگرنه براتون می نوشتم که که کمکهای بشر دوستانه ی خودتون رو به ویروس بکنین !

خب شاید باباهه راضی شد پول ِ تلفن ( خط اینترنت رو منظورم است ها ) رو بده ، یعنی من شانس آوردم تو این زمینه ! ولی اگه یه وقت خدایی نکرده ، نخواد پرداخت کنه ، خب تلفن قطع میشه ، بعد من بدون اینترنت می مونم و شماها بی ویروس میشین ! بعد من کم کم نابود میشم .

واه ! بی خودی دلتون رو صابون نزنین ! عمرنات ویروس بره بمیره !

سومندش این که ، آخه هنوز یه موضوعه کوچولوی دیگه هم مونده ! خب چی جوری بگم ، این قبض تلفنه شاید پرداخت بشه ، بعد آبا از آسیاب بیوفته ، بعد احتیاج نباشه من برم خودم رو گم و گور کنم . ولی ... آخه چیزه ، بعدش هم قبض ِ این موبایل میاد . بعد من دیگه رسما ً باید برم خودم رو یه جایی گم و گور کنم . چون احتمالا ً گوشی توقیف میشه ، بعد من باید با گوشی فرار کنم برم یه جایی ! آخه من بدون موبایلم دق می کنم ! دوست و آشنا میدونن چرا ! طلفی ویروس !

همین چند روز پیشا بود که مامانم اینا گوشی رو یه دو ساعتی با خودشون بردن ، حالا من عین این روانی ها ، هی می رفتم اتاق خودم رو نگاه می کردم ببینم گوشی رو می بینم یا نه ، از اون ور میومدم کنار کامپیوتر رو نگاه میکردم . یه اوصافی بود ااااااااااااااااااااا

یه اعتیاد و وابستگی بیش از حدی به گوشیم دارم . چه رویی هم دارم . حالا نه این که  واقعا ً گوشی مال خودم است ! مال بابامه خب ! بعد من صاحب شدم همینجوری ! ولی اگه یه وقت بخواد توقیف بشه ، من با گوشی میرم خودم رو گم و گور می کنم .

 

هم اکنون یاری نیازمند سبزتان هستیم ...

« روابط عمومی سازمان نجات ویروس از بحران »

 

بدین مناسبت یه شعری از خودم در وَکردم که براتون میگم . و یه نکته ی کوچولو ، اونم اینکه باید با لحن برره ای بخونین شعر رو ! ( مراسم پیش عذادارون یادتونه ؟! تو همون تریپ )

 

بیچاره شدم ، هی هی / فراری شدم ، هی هی

قبض ِ تل می آد ، هی هی / بیرون می شوم ، هی هی

باباه میگه ، هی هی / چی کار کردی تو ؟ هی هی

منم میگم که ، هی هی / ولگردی کردم ، هی هی

باباهه میگه ، هی هی / خاک توو اون سرت ، هی هی

دیگه نمی دم ، هی هی / پوله تلفن ، هی هی

ویروس بدبخت شد ، هی هی / آواره بِشُد ، هی هی

دیگه نمی تونه ، که / بره ولگردی ، هی هی

بیچاره شدم ، هی هی / آواره شدم ، هی هی

قبض ِ تل می آد ، هی هی / بایکوت می شوم ، هی هی

 

شاعر : ویروس

سروده شده در : 2-9-84

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥احساس♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

سلام خورشیدی به همه دوستان خوبم و یه سلام خورشیدی بهتر به اونایی که از نوشته های من بدشون میاد .

نمی دونستم از چی بنویسم اصلا نمی خواستم بنویسم ولی یه جرقه موقه خواب در ذهنم باعث آتیش شد . همه مخم سوخت . شوخی کردم .

 بریم سر اصل مطب می خوام از چیزی صحبت کنم که واسه همتون آشناست .

2 سال پیش اگه اشتباه نکم. رفته بودم خونه دوستم توی اتاقش یه نوشته زده بود با این متن که بعد از 730 روز تقریبا یادمه : ( خدایا من در کلبه فقیرانه خود آنی دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری من چون تویی دارم و تو چون خود نداری) . بعد از خوندن این عبارت تمام بدنم یه جوری شد انگار تمام امیال حیوانی و انسانی و معنوی و … با هم ارضا شدن. اصلا یه جوری شدم که تو عمرم اینجوری نشده بودم همین الانشم که یادش افتادم حالی به حولی شدم. میدونیدحس عجیبه همه بدن آدم مور مور میشه فکر کنم از نشگی هم بهتر باشه نمی دونم ولی واقعا با حاله بود .حالا اینو می خواستم بگم که :هر کی به نوعی  یکی با شعر . یکی با موسیقی … به طور کل همه یه جوری با چنین احساساتی آشنا هستن. فقط نمی دونم چرا این احساس رو مراجع ما حرام دونستن آخه آدم با موسیقی زمانی حال میکنه که موسیقی بره تو وجودش روانشناسها هم میگن موسیقی خوبه و به قول خودشون : بدا به حال کسی که با موسیقی سرو کار نداشته باشه . البته همه نوع موسیقی نه ها چون بعضی ها واقعا اثر منفی میذارن و آدمی که گوش میده  سریع واکنش از خودشون نشون میدن . هر کسی واسه احساساتش یه ظرفیتی داره که با بقیه فرق داره. دیدین بعضی ها از ظرفیتها شون نمی دونن تگری می زنن این تو زندگی هممون هست .  یکی به انداره یه فنجون قهوه کم ضرفیته یکی هم به اندازه یه استخر با حال و پر ظرفیت.

 

آدم همیشه سعی میکنه به احساس خوب برسه خیلی ها حاضر هستن واسه همین احساس خوب دست به هر کاری بزنن حتی از بهترین نعمت خدادادی که سلامتیمونه بگذرن با کرستال یا اکس وکلی چیز بد دیگه .نمیگم ارزش نداره که انسان احساس خوبی داشته باشه حتی واسه یه مدت کوتاه ولی نه به هر قیمتی . خیلی ها واسه فرار کردن از مشکلات این کارها رو انجام میدن . ولی به نظر من همین مشکلات و سختی هاست که آدمو بزرگ میکنه به زندگی شکل میده . انسان از حل کردن مسائل مشکل خوشش می یاد و بعد از حل کردن اونا به احساس خوبی میرسه که هیچ احساسی به نظر من بالا تر از اون نیست.

 

یه کار بدی هم ما میکنیم اینه که همه چیزو خودمون امتحان کنیم که همش بر میگرده به احساس .یکی می خواد خودش امتحان کنه که مواد و یا خیلی چیزای دیگه چه احساسی به آدم دست میده . بعضی اوقات می مونم که چرامن باید اینقد احمق باشم که خودم بخوام یه چیزو امتحان کنم که خدایی ناکرده گرفتارش بشم. در حالی که خیلیراحت تجروبش توسط یک بزرگتر در اختیارم هست به جون خودم انسانهای اولیه از ما با هوش تر بودن . اگه یکی یه کاری میکرد تجربه ای بود واسه بقیه. اصلا واسه همین بود که علم پیشرفت کرد .

 

می دونید هر انسانی از چیزهایی احساس خوش حالی می کنه ولی والا نیست. مثلا اگه دست خدا رو تو تمام مراحل زندگی ببینیم باور کنید از هیچ شکستی ناراحت نمیشی و از هیچ پیروزی مغرور .

بعضی اوقات فکر میکنم که چرا ما وقتی خدای به این خوبی دارم حاضریم لذت گناه رو به  لذت با خدا بودن عوض کنیم . باید سعی کنیم این لذت با خدا بودن رو تو وجودمون پیدا کنیم . ما میدونیم و اعتقاد داریم که خدا هنگام آفریدن انسان از روح خودش در انسان دمیده واینم میدونیم که خدا بزرگتر از اینه که در ذهن کوچک ما تصور بشه .پس اون روحی که در ما دمیده شده هر چیقدر هم کوچک باشه خیلی بزرگه .

 

با آرزوی اینکه خدای وجودمونو پیدا کنیم .

 

سوشیانت

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥جمله ی عشقولانه ♥♥♥♥♥♥♥♥

 

عشق ، شب ِ نامزدی ما ، با جدایی است ....

 

♥♥♥♥♥♥♥♥ لینک دونی ♥♥♥♥♥♥♥♥

 

دانشمندان می گویند : موش ها آواز می خوانند ...

میگن ورود خانوما ممنوع ، ولی خب من رفتم جالبناک بود ! واقعاً اینا دیوونن

به نظر من که خیلی جالبه ، برو ببین

ممنوعیت ارسال ایمیل های ایرانی به یاهو

اشتباهات تابلو در فیلم های سینمایی ( خیلی باحاله )

دختر 14 ساله ی ایرانی ، قربانی شیوه ی جدید مرگ در لوس آنجلس

یه روح ِ سرگردان و بی آزار ( خیلی مسخره بود )

ویکی پدیا و نسل جدید نوشتار الکترونیکی

یک عکس استثنایی ، بوش و درهای بسته ...

گزارش تصویری آتش سوزی دانشگاه تهران

ژنی که برنده ی مسابقه را از قبل نشان می دهد ...

دانشجویان ِ دارای انحراف اخلاقی باید شناسایی و جدا شوند ...

فقط می تونم بگم خیلی باحاله ...

ویرایش R-Click بر روی فایل

پلو زعفرانی با طعم لیمو ( می بینم که زدم تو خط آشپزی و آموزش غذای هندی ... چه می کنه ویروس با این قسمت لینک دونی )

روزی ، روزگاری ، با سلطان ( علی پروین )  

کودکی به نام گوگل ( می گما ، فکر نمی کنین دیوونه ها دارن زیاد میشن ؟! )

فکر می کنم که همه جور عکسی بتونی توش پیدا کنی .

انجمن شاعران ایران

فراخوان شرکت در مسابقه ی اجتماعی کلیپ های فلاش

یه پدر بزرگ باحال که می خواسته تجدید فراش کنه

ستون حادثه ، نامه ی بچه های نیمرخ به کوفی عنان و ...

ورود یک سگ گله به حرم امام رضا ( ع ) و گریه کردن در کنار ضریح آن حضرت ...

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥معرفی نرم افزار ♥♥♥♥♥♥♥♥♥

FaceOnBody 2.1.3 نرم افزاری جالب برای مضحک کردن تصاویر !

نظرتون راجع به تعویض سر دوستتان و یا همکلاسیتون و یا استاد و مدیرتون با سر یک خواننده و یا یک رقاصه و ..... چیه ؟ اگر نظرتون مثبت و به چنین کارهای با مزه ای علاقه دارید نرم افزار FaceOnBody گزینه ی مورد نظر شما خواهد بود . FaceOnBody به شما اجازه می دهد تا به جابجا کردن سر شخصیت های مختلف عکسهایی زیبا و بامزه به وجود آورید .نرم افزاری بسیار ساده و آسان می باشد و کار خود را به خوبی انجام می دهد . برای کار با این نرم افزار تنها لازم است تصویر و سر مورد نظر را انتخاب و به تصویر جدید Drag&Drop و تصویر نهایی را ذخیره نمایید !

دارای ابزارهاییست که به شما امکان دانلود مضحک ترین بدن ها  و صحنه ها را در اینترنت برای کاکردن رویشان می دهد .

ابزارهای ویرایشی این نرم افزار برای کم و زیاد کردن سایز ها و تنظیم رنگ و درجه ی تصویر و .... بسیار مفید می باشند .

دانلود کنید نسخه ی 2.1.3 را با حجم 1.06 مگابایت

تصاویری از محیط و کارهای انجام شده توسط این نرم افزار : 1 , 2 , 3

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥ترفند به رجیستری ♥♥♥♥♥♥♥♥♥

حذف شاخه ی Recent Documents از منوی شروع

 

برای حذف شاخه ی Recent Documents از منوی شروع برای کاربری که با آن وارد شده اید ، در قسمت Run از منوی شروع ، برنامه ی Regedit را اجرا کنید و به مسیر زیر بروید :

HKEYCURRENTUSERSoftwareMicrosoftWindowsCurrentVersionPoliciesExplorer

اگر هم می خواهید برای تمام کاربران این کار را انجام دهید و به مسیر زیر بروید :

HKEYLOCALMACHINESoftwareMicrosoftWindowsCurrentVersionPoliciesExplorer

مقداری به نام NoRecentDocsMenu را بیابید . ( اگر وجود ندارد آن را از نوع DWord بسازید ) و مقدار آن را به یک تغییر دهید . برای اعمال تغییرات ویندوز را دوباره راه اندازی کنید .

منبع : جام جم

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ یه ترانه ♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 حس عاشقی همینه ...

 

من همون جزیره بودم ، خاکی و صمیمی و گرم

واسه عشق بازی موج ها قامتم یه بستر ِ نرم

یه عزیز دردونه بودم

پیش چشم خیس ِ موج ها

یک نگین سبز خالص ، روی انگشتر دریا

تا که یک روز تو رسیدی

توی قلبم پا گذاشتی

غصه های عاشقی رو

تو وجودم جا گذاشتی

زیر رگبار ِ نگاهت ، دلم انگار زیر و رو شد

برای داشتن عشقت

همه جونم آرزو شد

تا نفس کشیدی انگار

نفسم برید تو سینه

ابر و باد دریا گفتن : حس عاشقی همینه

اومدی تو سرنوشتم ، بی بهونه پا گذاشتی

اما تا قایقی اومد ، از من و دلم گذشتی

رفتی با قایق عشقت سوی روشنی فردا

من و دل اما نشستیم

چشم به راهت لب ِ دریا

دیگه رو خاک ِ وجودم

نه گلی هست ، نه درختی

لحظه های بی تو بودن ، می گذره

اما به سختی

دل تنها و غریبم ، داره این گوشه می میره

ولی حتی وقت مردن

باز سراغت رو می گیره

می رسه روزی که دیگه قعر دریا می شه خونم

اما تو دریای عشقت باز یه گوشه ای می مونم

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

آدرس عکس :

http://img.majidonline.com/pic/16494/Mordab.jpg

 

 

 

Shaman King

 

 

See the source image 

https://cdn.myanimelist.net/images/anime/4/18990.jpg

 

Shaman King

 

نام انیمه: Shaman King

نام انیمه: シャーマンキング

ژانر: Action, Adventure, Comedy, Supernatural, Drama, Shounen

تاریخ پخش: تابستان 2001

وضعیت: تمام شده

تعداد قسمت‌ها: 64 قسمت

مدت زمان هر قسمت: 23 دقیقه

کارگردان: Mizushima Seiji

استودیو: Xebec

منبع: Manga

زیرنویس فارسی و انگلیسی دارد

 

 

لینک‌های مربوط به انیمه

+ لینک دانلود زیرنویس فارسی

+ لینک دانلود انیمه (MKV, 480P, ~100MB)

+ تصاویر انیمه: عکس // عکس // عکس // عکس // عکس

+ اطلاعات بیشتر: سایت // سایت // سایت // سایت // سایت

+ لینک دانلود زیرنویس فارسی

+ لینک فایل تورنت (MKV, DVD, 480P, EN Sub, 6.9GB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, 480P, DVD, EN Dub, 16.2GB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, 480P, DVDRip, 18.9GB)

+ لینک فایل تورنت (AVI, Xvid, EN Sub, 15GB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, x264, 576P, DVDRip, RAW, 32.5GB)

+ لینک دانلود زیرنویس فارسی

+ تصاویر انیمه: عکس // عکس // عکس // عکس

+ لینک دانلود انیمه (MKV, 480P, DVD, EN Dub, ~230MB)

+ لینک دانلود انیمه (MKV, 480P, DVD, EN Sub, ~85MB)

 

 

خلاصه انیمه (منبع)

آساکورا یو یک شَمَن است، بدین معنی که او میتواند روح ها را ببیند و با آنها ارتباط برقرار کند. یـو میکوشد تا یک شمن کینگ (شاهِ شمن) بشود که قوی ترین بین شمن هاست. کسانی که در این راه به او کمک میکنند، پسری کوتاه قد که میتواند روح ها و آمی داراموها (روح های نگهبان) رو ببیند، روحِ سامورایی ای پیر و همکار یـو هستند. هرچند، در این بین کسان دیگری هم به دنبال کسبِ لقب شمن کینگ اند...

 

 

 See the source image

 

 

 

 

قابل مردن

 

 

 

♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠

 

قابل مردن

 

تو قابل مردن نیستی

تو قبلاً مُردی...

اینو که خودت بهتر می دونی...

تو خیلی وقته که مُردی

می دونم، آره من مُردم، ولی می خوام جسمم رو هم نابود کنم

روحم مُرد، جسم هم باید به فنا رود در این دنیا

خسته از هر چه هست در این دنیا

دلتنگ آن تک ستاره ی آسمان قلبم

قلبی که سیاهی درونش را پر کرده است...

 

نوشته شده توسط ویروس، مورخ 18 آبان 1384

 

♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠

 

 

Erementar Gerad

 

 

 

 

 

Erementar Gerad

 

 

 

نام انیمه: Erementar Gerad

نام انیمه: Elemental Gelade

نام انیمه: Erementar Gerade

نام انیمه: エレメンタルジェレイド

ژانر: Adventure, Comedy, Super Power, Magic, Romance, Fantasy, Shounen

تاریخ پخش: بهار 2005

وضعیت: تمام شده

تعداد قسمت‌ها: 26 قسمت

مدت زمان هر قسمت: 24 دقیقه

منبع: Manga

استودیو: Xebec

کارگردان: Ueda Shigeru

زیرنویس فارسی و انگلیسی دارد

 

 

 

 

لینک‌های مربوط به انیمه

+ لینک دانلود زیرنویس فارسی

+ لینک دانلود انیمه (MKV, 480P, ~60MB)

+ لینک دانلود زیرنویس فارسی

+ لینک دانلود انیمه (MKV, 480P, EN Sub, ~60MB)

+ اطلاعات بیشتر: سایت // سایت // سایت // سایت // سایت

+ تماشای آنلاین انیمه: لینک // لینک

+ لینک دانلود انیمه (MKV, 480P, EN sub, ~170MB)

+ لینک دانلود انیمه (MKV, DVD, 480P, E NSub, ~65MB)

+ لینک دانلود انیمه (MKV, DVDRip, EN Sub ~320MB)

+ لینک دانلود انیمه (AVI, 480P, EN Sub, ~150MB)

+ تصاویر انیمه: عکس // عکس // عکس // عکس // عکس // عکس

+ لینک فایل تورنت (MKV, 720P, BD, RAW, 13GB)

+ لینک فایل تورنت (AVI, x264, 576P, RAW, 9.5GB)

+ لینک فایل تورنت (AVI, 480P, EN Sub, 3.8GB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, x264, 480P, RAW, 8.4GB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, DVD, 480P, EN Sub, 1.5GB)

+ لینک دانلود زیرنویس فارسی

+ لینک دانلود انیمه (MKV, 480P, EN Sub, ~60MB)

 

 

 

خلاصه داستان (منبع: دنیای انیمه)

بعد از حملات روزانه، دزد دریایی تازه‌کاری به نام "کو" در انبار کشتی دوستش عجیب‌ترین بار را پیدا می‌کند: دختری به نام "رن"، یک "ادل رید"، مسابقه‌ای بسیار مهم برای انسان‌ها که به همکارهای آن‌ها قدرت مبارزه‌ی خاصی از طریق "رآکتینگ" اهدا می‌کند. هرچند، او به زودی می‌فهمد که "رن" از چیزی که انتظارش را داشت ارزشمندتر است. در این بین سه تن از اعضای آژانس محافظت کامل ادل رید معروف به "آرک آیر" وارد کشتی آن‌ها شده و سعی دارند "رن" را بخرند. زمانی که "کو" از این کار امتناع می‌کند، کشتی ناگهان توسط گروهی مرموز مورد حمله قرار می‌گیرد و کاپیتان کشتی "کو" را مسئول محافظت از "رن" می‌کند.

 

 

خلاصه داستان (منبع)

بعداز گذشت روزهای معمولی، کُد یک دزد تازه کار دزدهای آسمانی تونست تو کشتی یک محموله ی خیلی استثنایی پیدا کنه. یک قدرت خیلی قوی برای مبارزه. اون به سرعت متوجه ارزش اون سلاح میشه، اگر چه قدرت ارزش اون سلاح خیلی بیشتر از اون چیزیه که اون انتظار داره. یک کمپانی برای به خدمت گرفتن کُد که صاحب اون سلاحه تلاش میکنه و وقتی کُد مخالفت میکنه ناگهان یک نیروی عجیبی به کشتی برخورد میکنه و …

 

 

 

 

 

خلاصه داستان (منبع)

After a routine raid, the rookie sky pirate Coud finds a most unusual cargo in his mates' cargo hold: Ren, an "Edel Reid", a race prized by humans for granting special combat power to their partners through "Reacting". He quickly discovers, however, that Ren is even more prized than he expected. The pirate ship is visited by three members of the Edel Reid Complete Protection Agency "Arc Aire", who try to purchase her. When Coud refuses, the ship is suddenly attacked by a mysterious force, and Coud's captain charges him with Ren's protection.

 

 

 

 

 

Basilisk: Kouga Ninpou Chou

 

See the source image 

 

https://youtu.be/GcxYkQ7OOrM

 

Basilisk: Kouga Ninpou Chou

 

 

 

نام انیمه:Basilisk: Kouga Ninpou Chou

نام انیمه: Basilisk

نام انیمه: Basilisk: Koga Nimpo Cho

نام انیمه: バジリスク 甲賀忍法帖

ژانر: Action, Adventure, Historical, Supernatural, Romance, Samurai, Fantasy

تاریخ پخش: بهار 2005

وضعیت: تمام شده

تعداد قسمت‌ها: 24 قسمت

مدت زمان هر قسمت: 24 دقیقه

کارگردان: Kizaki Fuminori

منبع: Manga

استودیو: Gonzo

زیرنویس فارسی و انگلیسی دارد

 

 

 

لینک‌های مربوط به انیمه

+ اطلاعات بیشتر: سایت // سایت // سایت // سایت // سایت

+ لینک دانلود زیرنویس فارسی

+ لینک دانلود انیمه (MKV, 720P, ~80MB)

+ لینک دانلود انیمه (MKV, 720P, EN Sub, ~130MB)

+ لینک دانلود زیرنویس فارسی

+ تماشای تریلر انیمه

+ تصاویر انیمه: عکس // عکس // عکس // عکس // عکس // عکس

+ تماشای آنلاین انیمه: لینک // لینک

+ لینک دانلود انیمه (MKV, x265, BD, 1080P, EN Sub, ~250MB)

+ لینک دانلود انیمه (MKV, BD, 720P, EN Sub, ~400MB)

+ لینک دانلود انیمه (MKV, BD, 720P, EN Sub, ~100MB)

+ لینک دانلود زیرنویس فارسی

+ لینک دانلود انیمه (MKV,480P & 720P & 1080P, EN Sub)

+ لینک دانلود انیمه (MKV,480P & 720P & 1080P, EN Sub)

+ تصاویر انیمه: عکس // عکس // عکس // عکس // عکس // عکس

+ لینک دانلود انیمه (MKV, BD, x265, 1080P, EN Sub, ~150MB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, x264, 720P, EN Sub, 11.5GB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, x264, 1080P, BDRip, ESP Sub, 11.6GB)

+ تصاویر انیمه: عکس // عکس // عکس // عکس // عکس // عکس

 

 

 

 

خلاصه داستان (منبع: دنیای انیمه)

سال 1614 پس از میلاد مسیح. دو قبیله‌ی نینجا در جنگ با یک‌دیگر به سر می‌برند، هر کدام یکی از پسرهای "هیده‌تادا توکوگاوا" را به عنوان "شوگان" بعدی حمایت می‌کنند، هر کدام ده نماینده می‌فرستند که برای به دست آوردن یک تومار تا پای مرگ مبارزه می‌کنند. پاداش: نابودی دیگر حامی وفادار دولت "توکوگاوا" برای برنده شدن یکی از قبیله‌ها برای دوره‌ی هزار ساله‌ی بعدی است.

 

 

 

 

 

 

خلاصه داستان (منبع)

با سرآغاز دوران آزوچی-مومویاما در ژاپن (حدود ۱۵۶۸ تا ۱۶۰۳) دو خاندان رقیب نینجا، ایگا سوباگاکوره و کوگا منجیدانی، درگیر نزاع خونینی هستند که قرن‌هاست جریان دارد. درگیری بالاخره پایان می‌گیرد هنگامی که هیتوری هانزوی اول موفق می‌شود تا آتش بسی را بین دو خاندان برقرار کند بر اساس مشمول کردن هر دو به خدمت توکوگاوا لیاسو (مردی که توانست با تصرف قدرت به عنوان اولین شوگان، هسته اولیه حکومت تمرکزیافته ژاپن را شکل دهد.) با این حال، دشمنی و عداوت میان کوگا و ایگا باقی می‌ماند، که بهترین حالت ممکنه یک همزیستی بدون هیچگونه ارتباط می‌باشد. تا سال ۱۶۱۴ جلو می‌رویم، زمانی که لیاسو از قدرت کناره گرفته (با اینکه هنوز از نفوذ زیادی در حکومت ژاپن برخوردار است.) و آن‌را به دست پسرش هیدتایا سپرده. متاسفانه مشاجره‌ای بر سر اینکه کدامیک از نواده‌های لیاسو زمام قدرت را پس از کناره گیری او در دست بگیرد، در می‌گیرد. ملازمان دستگاه حکومتی شروع به طرفداری از جناح‌های مختلف می‌کنند و توکوگاوا شوگانیت در مرز فروپاشیدن خود قرار می‌گیرد. برای حل این مسئله قبل از اینکه از کنترل خارج شود، لیوسا فرمان می‌دهد تا پیمان آتش‌بس میان کوگا و ایگا منحل شود و هر خاندان ۱۰ نفر از بهترین نینجاهای خویش را برای جنگی خونین و به سبک “بکش یا کشته شو” بفرستند. هر خاندان نماینده یکی از دو حزب طرفدار نواده های لیوسان می‌شوند؛ اسامی جنگجویان منتخبشان بر روی ۲ طومار کاملاً مانند هم نوشته می‌شود و هنگام مرگشان با خون خط می‌خورد. خاندانی که موفق به نابودی هر ۱۰ جنگجوی حریف گردد تا ۱۰۰۰ سال مورد مساعدت دولت قرار خواهد گرفت و نوه‌ای که نماینده‌اش هستند به عنوان وارث شوگانیت شناخته می‌شود. اما نه تمامی اعضا موافق اختلافات میان دو خاندان هستند. قبل از شروع مجدد درگیری‌ها، وراث جوان کوگا و ایگا (گنوسکه و اوبورو، به ترتیب) با همدیگر نامزد می‌کنند با این امید که وصلتشان این طلسم شوم نفاق و کینه دیرینه بین دو خاندان را بشکند. هنگامی که مجبور می‌شوند تا راه‌های جدای از هم را در درگیری که هیچ یک نمی‌خواستند در پیش گیرند، گنوسکه و اوبورو مجبور می‌شوند تا میان از بین بردن معشوقه‌شان یا به نابودی کشاندن کل خاندانشان، یکی را انتخاب کنند. در مقابل قرن‌ها نفرت و دشمنی، آیا عشق حتی شانسی برای بقا دارد ؟

 

 

 

خلاصه داستان (منبع)

For centuries, the Iga and Kouga ninja clans have engaged in a bitter war. But when a ceasefire is ordered by the powerful warlord Ieyasu Tokugawa, the two clans are forced to put down their arms.

Years later, Gennosuke Kouga, heir of the Kouga clan, and Oboro Iga, heir of the Iga clan, have fallen in love. Through marriage, both heirs aim to bring peace to the clans. But their hopes are dashed when flames of rivalry between their clans are reignited, and they are dragged into another war.

Ieyasu's two grandsons have both claimed to be the next heir to the shogunate. To resolve this dispute, both the Kouga and Iga are ordered to send their 10 best warriors to fight in a bloody battle royale, with each clan representing one of the potential shogunate heirs. Two scrolls with the names of the fighters are given and are to be marked in blood upon the given fighter's death. The prize for winning is the favor of the Tokugawa shogunate for a thousand years. Torn between their love for each other and duty to their clans, Gennosuke and Oboro must ultimately decide the fate of their clans.

 

 

 

 

 

او یک فرشته بود

 

او یک فرشته بود

 

وقتی که بارون میاد، هر چند تا از قطرات را

که تونستی توی دستات بگیری،

به همون اندازه منو دوست داری.

اما

هر چند تا که نتونستی بگیری،

به همون اندازه

من دوستت دارم...

 

♣ او یک فرشته بود ♣

خب همون طور که الان از این تیتر می فهمین، من می خوام الانه یه کوچولو درباره این فیلم حرف بزنم که بعد از افطار از شبکه دوم پخش میشه! خیلی هاتون هم این فیلم رو نگاه می کنین! به خصوص دختر ها! بیشترتون هم یه فکر تو سرتون است، و اونم این است که همه ی مرد ها همین هستن!

دقت کردین، این فیلم داره نشون میده که جنس مذکر چقدر ضعیف النفس است، چقدر زود تحت تاثیر قرار می گیره، چی جوری تحت سلطه ی یکی در میاد. درسته تو این فیلم “فرشته” یه شیطون است، ولی از یه ور داره نشون میده که جنس مذکر چقدر در برابر شیطون ضعیف است و خیلی راحت می تونه با شیطون همراه بشه! همون پسر بچه ی کوچیک توی فیلم “میثم” چقدر زود تحت سلطه ی “فرشته” قرار گرفت، چی جوری هیپنوتیزم میشه! در صورتی که آبجیش “سحر” این طوری نبود.

“فرشته” نمی تونست روی “رعنا”، “عزیز” و “سحر” اختیاری داشته باشه، فقط می تونست به اونا صدمه بزنه. اونا زود تر از همه فهمیدن که “فرشته” یه مشکلی داره. ولی مثل همیشه این آقایون چشم هاشون رو بستن رو همه چیز و فکر می کنن حرفی که خودشون می زنن درسته!

عمه ام گفت که مردها یه چیزی هم بلد نباشن، این سریال های تلویزیونی بهشون یاد میده! یکی از بچه ها هم گفته بود که مرد ها آب نمی بینن، وگرنه شناگرهای ماهری هستن. و اینا کاملا ً درست است.

این فیلم فقط نشون داده که شیطون روی مرد ها خیلی اثر می ذاره، اون قاضی ِ مگه نبود ؟ چقدر راحت هیپنوتیزم شد و سند خونه رو آزاد کرد و اینا...

حتی اون دوست “بهزاد”، “حاج آقا” اونم یه جورایی تحت تاثیر قرار گرفته بود، یه جورایی اونم نمی تونست در مقابل “فرشته” مقاومت کنه!

درسته که تو قسمت قبل نشون داد که “فرشته” چون حالش داشت خیلی بد میشد، خودش رو غیب کرد که با “حاج آقا” روبه رو نشه، ولی به هر حال......

اون “بهزاد” ی که به دوستش می گفت: من مثل تو نیستم، من می تونم خودم رو کنترل کنم، من الم، من بلم و اینا.... خودش گرفتار شد.

دختر عمه ام “پری“ می گفت که نباید “میثم” تحت تاثیر شیطون قرار بگیره، چون بچه ها پاکن! تحت تاثیر شیطون قرار نمی گیرن! اگه بخوایم از این زاویه نگاه کنیم، خب نباید تحت تاثیر قرار می گرفت، ولی اگه بخواییم از زاویه ای نگاه کنیم که نشون میده چقدر جنس مذکر ضعیف النفس است، چرا می تونه تحت تاثیر قرار بگیره، همونی که الان هست. نمی دونم چند قسمت دیگه اش مونده. حدس زدن هم، تاحالا بهش فکر نکردم که بدونم آخر داستان قرار ِ چی بشه!

فکر کنم زیادی در این باره حرف زدم، بسه دیگه! برم مطلب بعدی!

 

♠ معرفی نرم افزار♠

♣ رمز های فراموش شده را پیدا کنید

نرم افزار Proactive System Password Recovery برنامه ای قدرتمند و حرفه ای برای بازاریابی رمزهای بخش های مختلف ویندوز است. این نرم افزار می تواند رمز ورودی تمامی ویندوز ها، رمز عبور.NET Passport، رمزهای ذخیره شده در حافظه ی ویندوز، رمز عبور محافظ صفحه نمایش و اتصالات Dial-Up، رمز عبور شبکه های VPN و همچنین رمز عبور دسترسی به منابع اشتراک گذارده شده را پیدا کرده و به شما نشان دهد. این نرم افزار دارای حجمی در حدود 2 مگابایت است و می توانید نسخه ای از آن را از سایت زیر دانلود نمایید.

آدرس سایت: http://www.elcomsoft.com/pspr.html

 

♣ حذف فایل های تکراری

اگر همیشه از اینترنت به دانلود فایل می پردازید و یا مدام فایل های متفاوت را بر روی هارد دیسک خود کپی می کنید این احتمال وجود دارد که فایل های تکراری زیادی بر روی هارد شما کپی شود که فضای هارد دیسک شما را بیهوده اشغال می کند. نرم افزار NoClone این امکان را به شما می دهد که فایل های تکراری روی هارد دیسکتان را حذف نمایید و موجب افزایش فضای خالی هارد شوید که این عمل نیز موجب افزایش سرعت ویندوز و بهینه سازی آن می شود. این نرم افزار از سایت زیر قابل دریافت است.

آدرس سایت: http://NoClone.Net

 

♣ کالین همراه

اگر از طرفداران سری بازی های رالی کالین باشید احتمالا ً با دیدن تیتر توجه تان جلب شده است. بله بعد از NFS:Underground این بار نوبت کالین است که از کنسول و PC راه خودش را به گوشی های همراه باز کند. سری بازیهای کالین از شماره اول جزو پر فروش ترین بازی های این سبک بوده اند. نسخه همراه بازی Colin McRae Rally 2004  که یکی از بهترین بازی های رالی بود، تجربه این بازی خوب را به گوشی های همراه منتقل کرده است.

بر خلاف چیزی که به نظر می آید، نسخه همراه بازی حس و حال بازی های اصلی را با خود دارد و بازی کننده ها با امتحان کردن آن تایید می کنند که تغییر گرافیک های سه بعدی به صفحه های تخت تاثیری در هیجان رالی مخصوص کالین ندارد و این بازی کماکان هیجان انگیز تر است. بازی سه نوع اتومبیل رالی در 5 نوع جاده ی مختلف تشکیل شده و کماکان شما می توانید بعد از مسابقه اتومبیل خود را تعمیر و به روز کنید. این بازی را به کسانی که اهل بازی های مسابقه ای هستند توصیه می کنیم.

 

♥ لینک دونی ♥

اقسام رنگ در زندگی ِ انسان

پرسش و پاسخ در مورد خدمات اینترنت پر سرعت ADSL

دلایل محکم برای افتخار کردن به خود

یک لینک جالب و...

 یه بار خواب دیدن تو، به همه ی عمر می ارزه

دوستی دختر و پسر در دانشگاه ها

 

♪ یک عکس تکان دهنده و در عین حال جالب توجه ♪

کودکی درمانده از خشم طبیعت:

این تصویر ٬که امروز یکی از دوستانم برایم فوروارد کرد ٬حکایت گر درماندگی کودک سیاهپوست سودانی است که خسته و نحیف از قحطی بسمت کمپ غذای سازمان ملل٬که کیلومتری دورتر قرار دارد٬ می خزد. در آن سو کرکسی به انتظار نشسته تا شاید وی از توان بیفتد و بدن نحیفش را طعمه خود کند. عکاس این تصویر٬کوین کارتر٬ که با این عکس جایزه عکاسی پولیتز سال ۱۹۹۴ را به خود اختصاص داد ٬ پس از گرفتن تصویر منطقه را ترک نمود و هیچ کس ندانست که چه بر سر آن کودک بی نوا آمد. وی سه ماه پس از بازگشت از سودان در اثر فرط افسردگی خودکشی نمود. و این متن نامه ای است که او خطاب به خدا نوشته است.

خدای عزیز٬

عهد می بندم که هرگز غذای خود را اتلاف نکنم هرچند غذا در نهایت بی مزگی باشد  و من در فرط سیری. دعا می کنم که تو خود این کودک نحیف را محافظت کنی و وی را از بدبختی و فلاکت نجات بخشی. دعا می کنم که ما نسبت به دنیای اطرافمان حساس تر باشیم و طبیعت خودخواه و منافعمان٬ چشمانمان را کور نکند. امیدوارم که این تصویر همیشه به خاطرمان بیاورد که ما  چقدر خوشبختیم و هرگز نباید  چیزی را مسلم بپنداریم(کوین کارتر).

 

♥ پیشاپیش فرا رسیدن عید سعید فطر را به شما دوستان تبریک می گویم. ♥

 

نوشته شده توسط ویروس – 8 آبان 1384

 

 

اقسام رنگ

 

اقسام رنگ

 

بطور کلی رنگها به سه دسته اصلی تقسیم می شوند: رنگهای خنثی، رنگهای گرم و رنگهای سرد

رنگهای خنثی:  سیاه،سفید،خاکستری، بژ،  قهوه ای

رنگهای خنثی رنگهایی هستند که در طیف رنگی وجود نداشته و از ترکیب رنگهای دیگر بوجود می آیند و می توانـنـد اثرات مـثـبت یا منفی داشته باشند. سفید واقعا" یک رنگ نیست بلکه عدم حضور رنگ بشمار میرود و نـشـانگر خلوص و پاکی است. از طرف دیگر مشکی نشانه قاطعیت، الزام و رسمیت می باشد.

رنگهای   قرمز،نارنجی،زرد،سبز چمنی، ارغوانی

رنگهای گرم محرک سیستم عصبی بوده و احساسات را تشدید می کنند. این دسته از رنگها بوضوح قابل رویت بوده و موجب جلب توجه می گردند.

رنگهای سرد 

آبی،بنفش،فیروزه ای، سبز مایل به آبی، سبز   

رنگهای سرد رنگهایی ملایم هستند که اثراتی آرام بخش دارند. آبی روشن می تواند نشانه صلح و دوستی و آسـایش خاطر، و آبـی تیره نشـانگر قـابلیت اعتماد و درستی باشد.

قرمز- سختی، نیرو و خوش اقبالی

ارغوانی- اختیار، قدرت و سلطنت

آبی- روشن: آرامش،آسودگی خاطر - تیره: قدرت،صداقت، پشتکار

 سبز- جوانی و طبیعت، قدرت شفا بخشی و التیام

زرد- پدیداری و رویت، خطر و اخطار

نارنجی- گرمی، حرارت، رضایت و خوشحالی

 قهوه ای- خاکی بودن، محکمی، استواری و قابلیت اعتماد

 مشکی- قدرت، اختیار و استقلال

 سفید- پاکی، خلوص، قدرت، صلح و دوستی

رنگ و زندگی شخصی

رنگ و زنان

 زنان نسبت به افرادی که به رنگ آبی لباس می پوشند احساس راحتی و اعتماد بیشتری می کنند.

 برای همسرتان یک شاخه رز قرمز به نشانه عشق و علاقه بفرستید.

  برای زنانی که صرفا" رابطه دوستی ( و نه عشقی ) دارید رز زرد بفرستید.

 یکی از اتاقهای نشیمن خانه خود را با رنگی خشن و پر رنگ مانند قرمز تیره رنگ کنید تا نشانه قدرت و انرژی شما نزد همسرتان باشد.

رنگ آمیزی اتاق خواب به رنگ سبز می تواند نشانه جوانی و طبیعت باشد.

رنگ و خانه

  بکاربردن رنگهای سرد برای اجزای اتاق خواب ( تخت خواب، ملافه ، پتو...  ) مکانی بدور از استرس و آرامش بخش را برای خوابی شیرین برای شما فراهم می کند.

  دیوارهای اتاق خواب را برای ایجاد آرامش به رنگهای سرد و ملایم مانند آبی یا آبی مایل به سبز رنگ آمیزی کنید.

قراردادن کوسن ارغوانی روز مبلمان با رنگ خنثی می تواند نشانه قدرت، توانگری و ثروت بوده و  برانگیزنده تخیلات باشد.

رنگ و لباس

 لباسهای معمولی با رنگ سبز یا زرد موجب جلب توجه می شوند. پیراهن یا ژاکت آبی تیره رنگ می تواند علامت قابلیت اعتماد باشد.

 لباس ورزشی تمام خاکستری و خسته کننده خود را کنار گذاشته و برای راحتی اعصاب خود از رنگهای تیره تر یا روشنتر استفاده کنید.

 لباس سراسر قهوه ای ممکن است شیک بنظر برسد اما خسته کننده و یکنواخت خواهد شد. افزودن کمی رنگهای سرد یا گرم مانند زرد، طلایی یا سبز باعث درخشانتر شدن ظاهر و فرایندهای ذهنی شما خواهد شد.

رنگ و اتومبیل

          اتومبیل مشکی نشانه تمایل به گمنامی است.

           برخی رنگهای بخصوص از آبی و قرمز حاکی از خود نما بودن راننده است.

           رنگ زرد و نارنجی دلالت بر ورزشکار بودن شما میکند.

         انتخاب رنگ نقره ای یا طلایی می تواند بیانگر ثروت و دارایی باشد.

رنگ و زندگی حرفه ای

رنگ و لباسهای اداری

       لباسی به رنگ خاکستری تیره، مشکی یا آبی سیر بپوشید تا شخصی موفق، آگاه و جدی بنظر برسید.

   پیراهن سفید و ساده احترام و رسمیت را برای شما به ارمغان خواهد آورد.

  پیراهن بژ و یا غیر سفید چهره محافظه کارانه ملایمتری را از شما ارائه خواهد نمود.

رنگ و دفترکار

    کارتهای ویزیت و سربرگها بهتر است به رنگهای خنثی تهیه شوند. رنگهای سفید و بژ معمولا" نسبت به رنگهای دیگر راحت تر خوانده می شوند.

  دیوارهای آبی کمرنگ نسبت به سفید بیشتر تولید آرامش نموده و بیشتر جلب توجه می کند.

  اسباب اثاثیه زرشکی یا ارغوانی تیره محیط کار شما را مجلل و سلطنتی جلوه خواهد داد.

  برای اجناس تبلیغاتی، وب سایتها و نشانهای ترفیعی از رنگهای خشن و گیرا استفاده کنید تا موجب جذب بیشتر مشتریان گردد. برای خوانایی بیشتر، رنگ مشکی را در چاپ متون بکار ببرید.

اکنون که ایده هایی برای چگونگی استفاده از رنگها در ذهن شما شکل گرفته، لازم است با برخی از روشهای تاثیر گذاری رنگها در زندگی نیز آشنا شوید.

ارتباط و وابستگی

اگر دقت کرده باشید لباس افراد پلیس و نظامی معمولا برنگ آبی یا سبز تیـره انتخاب می شود چون این رنگها نشانه قدرت و  ابهت میباشند. در بیمارستانها معمـولا" از ملافه و البسه سبز کمـرنـگ استفاده می شود چراکه این رنگ اثری تسکین دهنده و آرامش بخش دارد.

مزایای تبلیغاتی

رستورانها و اغذیه فروشیها اغلب برای جلب توجه بیشتر از رنگهای قرمز و زرد استفاده می کنند. این گونه رنگها بوضوح دیــده می شوند و بـیشتر بـه یاد مردم می مانند. اکثر شرکتهای بزرگ آرم محصولات خود را با رنگهای مذکور طراحی و ارائه می کنند.

استفاده در طراحی

معمولا دکـمه هـای حـسـاس و اعـلان خـطر  و یـا اهرم های توقف اضطراری برنگ قرمز   می باشند برعکس رنگ سبز نشانه عبور و امنیت است. در طراحی بسیاری از وسایل بـکـاربـردن رنگهای مختلف در قسمتهای گوناگون برای گـویـاتر سـاخـتـن وضـایف، امـری اجتناب ناپذیر است.

در وب سایتها و نوشتارهای تبلیغاتی هنگامیکه بخشی از کلمات با رنگ زرد نمایان گردند بیشتر نظر ما را بخود جلب کرده و باعث میشود توجه بیشتری به آن قسمتها بنماییم.

معمولا" رنگ سبز ما را به یاد یک موقعیت دوستانه و بدون خطر می اندازد و این یکی از متداولترین موارد استفاده رنگها در تاثیر گذاری روانی روی افراد است.

زندگیتان را رنگی کنید

اگر تا حال زنگی شما خالی از رنگهای گوناگون و شاد بوده و تــوجهی به استفاده از رنگها نمی کردید، بهتر است شروع کنید. شـرکتـهای تـبلـیغاتی و تـاجران بـاهوش از روانشانسی رنگها برای تاثیر گذاری روی شما بهره می برند، شما نیز باید برای تاثیر گذاری در زندگیتان از رنگها استفاده کنید. درک اینکه هر رنگی چه معنی دارد، نقطه آغاز خوبی است. با بکارگیری رنگها زندگی خود را شیرین تر و رنگی تر نمایید

 

لینک مطلب

 

قاصدک

 

 

 

« قاصدک »

84/07/28

چند روز پیشا، یه قاصدک کوچولو اومد تو اتاق، منم گرفتمش تو دستم.

اینقده حرفا داشتم که براش بگم، کلی باهاش حرف زدم.

بهش گفتم:

قاصدک کوچولو، برو بهش بگو: هنوزم دوسش دارم، برو بهش بگو: هنوزم چشم به راهتم، برو بهش بگو: منتظرم تا دوباره یه روز برگردی و بگی دوستت دارم!

برو بهش بگو...

قاصدک رو از پنجره انداختم بیرون، فوتش کردم بره تو آسمون.

قاصدک کوچولو الان کجاست؟

یعنی پیغام منو رسونده؟

یعنی بهش گفته من هنوز منتظرش هستم؟!

بهش گفته که باز دوباره شب ها که میشه، دیگه هیچی رو نمی بینه این چشمام، بهش گفته که موقع خواب بالشم خیس میشه از این اشک ِ چشمام...

بهش گفته که من دلم براش تنگ شده!؟

بهش گفته که هنوزم میخوامش قد ِ تمام دنیا...

قاصدک بیا و بگو که بهش گفتی، بیا بگو که اونم دوباره گفته دوستت دارم...

هنوزم چشم به راه!

هنوزم امیدوار...

هنوزم به امید بازگشت...

هنوزم...

تو که می دونی من چقدر حسود ِ توام! که حسودت رو می شناسی!

نکنه یه وقت منو یادت رفته باشه!

سه تا ماه رمضون گذشت...

سه تا...

یکی رو سه تایی بودیم...

ولی این دوتا ماه رمضون آخری...

من تنهاااااااااااااااااااااااااااا

تنهااااااااااااااااااا

بیا بگو که هنوزم دوستم داری...

بیا بگو که همه ی اونا یه خواب و خیال بوده تا حالا...

قاصدک بیاد بگه که تو هنوزم هستی برام.

بیاد بگه که دوباره وقتی از خواب پا میشم، دوباره صدای گرم تو رو می شنوم، شبا که میخوام بخوابم، دوباره با لالایی تو می خوابم...

منتظرم...

 

- یه نفری –

 

نوشته توسط ویروس – 28 مهر 1384

 

= = = = = =

 

توضیحات من (1397)

 

الان نمی‌دونم این متن رو خودم نوشته بودم یا نه؟

آخه تهش یه اسم مستعار دیگه گذاشته شده! پس من نبودم؟

ولی یه سری جمله خاص داخلش هست، که نشون میده خودم نوشتم.

نمی‌دونم والا ...

البته احتمالش هم هستم مخصوصا یه اسم دیگه گذاشته باشم.

چون اون موقع‌ها، چند تا وبلاگ گروهی می‌نوشتم.

و این یکی از متن‌هایی بود که در آرشیو وبلاگ گروهی بود.

پس احتمالش خیلی زیاد است که خودم نوشته باشم.

اون هم با توجه به اون چند جمله خاص!

فقط دوباره بگم، مُرده شور این اسناد تاریخی گذشته رو ببرن.

واسه چی من اینا رو نگه داشتم؟! اه اه اه.

 

 

Full Metal Panic! – TSR

 

 

 

 

 

http://www.takanime.life/wp-content/uploads/Full-Metal-Panic-The-Second-Raid.jpg

 

 

Full Metal Panic! – TSR

وحشت تمام فلزی! حمله دوم

 

 

نام انیمه: Full Metal Panic – TSR

نام انیمه: وحشت تمام فلزی! حمله دوم

نام انیمه: フルメタル・パニック? ふもっ

نام انیمه: Full Metal Panic! The Second Raid

نام انیمه: フルメタル パニック!The Second Raid

ژانر: Action, Mecha, Military, Romance

تاریخ پخش: تابستان 2005

وضعیت: تمام شده

تعداد قسمت ها: 13 قسمت

استودیو: Kyoto Animation

کارگردان: Yasuhiro Takemoto

زیرنویس فارسی و انگلیسی دارد

 

 

لینک های مربوط به انیمه

+ لینک دانلود انیمه (MKV, 480P, ~60MB, EN Sub)

+ لینک دانلود زیرنویس فارسی

+ تماشای آنلاین انیمه: لینک // لینک // لینک

+ لینک دانلود انیمه (BD, 720P, MP4, ~80MB)

+ لینک دانلود زیرنویس فارسی

+ لینک دانلود انیمه (MKV, 720P, ~100MB)

+ لینک دانلود انیمه (BluRay, 720P, Dual Audio, MKV, ~900MB, Multi Server)

+ لینک دانلود انیمه (MP4, 720P, BluRay, 8bit, ~300MB, Multi Server + OVA)

+ لینک دانلود انیمه (MP4, EN Dub, 8bit, 720P, ~300MB, Multi Server + OVA)

+ لینک دانلود انیمه (MKV, BluRay, 720P, 10bit, Dual Audio, ~500MB, + OVA)

+ لینک دانلود انیمه (MKV, 1080P, BrRip, ~300MB, Multi Server + OVA)

+ اطلاعات بیشتر: سایت // سایت // سایت // سایت // سایت

 

 

 

خلاصه داستان (منبع: انیم ورلد)

داستان دو ماه بعد از پایان سری اصلی به وقوع می‌پیوندد. "میتریل" ، (Mithril)، از وجود سازمانی مخفی با خبر شده که توانایی خنثی‌کردن "ECS" (سیستم پنهان‌‌سازی الکترونیکی) را دارا است. این سازمان که تحت عنوان "آمالگام" شناخته می‌شود، همچنین تکنولوژی سیاهی در اختیار دارد که مثل "کانامه چیدوری" آن را از "Whispered" کسب کرده و مانند دیگر سازمان‌های جاسوسی، آن‌ها نیز به دنبال قدرت بیشتر هستند. اما وقتی ماموریت حفاظت "سوسوکه" از "چیدوری" توسط "میتریل" لغو می‌شود، گویا همه‌چیز برای نقشه‌های "آمالگام" مهیا می‌گردد. این سری انیمه بر اساس رمان FMP به نام "پایان روز به روز"، ساخته شده است.بگذراند.

 

 

 

 

Jumanji - 1995

 

 

 

 


 

Jumanji - 1995

 

 

نام فیلم: Jumanji

نام فیلم: جومانجی

سال انتشار: 15 دسامبر 1995

کارگردان: جو جانستون

بازیگران: رابین ویلیامز، بانی هانت، کیرستن دانست، برادلی پیرز، جاناتان هاید

مدت زمان فیلم: 104 دقیقه

زبان فیلم: انگلیسی

+ اطلاعات فیلم در IMDB

+ لینک دانلود فیلم (MKV, FA Dub, 1080P, 1.59GB)

+ لینک دانلود فیلم (MKV, 720P, FA Dub, 815MB)

+ لینک دانلود فیلم (MKV, HD, BluRay, 4.6GB)

 

 

 

خلاصه داستان (منبع: @CinemaAW)

دو بچه به نام های «جودی» (دانست) و «پیتر» (پیرس) بازی سحرآمیزی را در خانه ای متروکه پیدا می کنند و مشغول بازی می شوند. ناگهان «آلن» (ویلیامز)؛ مرد بالغی که وقتی دوازده ساله بوده این بای را کرده و از آن موقع تا به حال در آن گیر کرده است، از داخل آن بیرون می آید. تنها امید رهایی «آلن» این است که بتواند بازی را تمام کند.

 

ویروس

نمی‌دونم قبلا این فیلم رو گذاشته بودم یا نه.

از این فیلم خوشم میاد. شونصد بار تلویزیون نشان داده، من هم دیدم.

 

 

 

 

امتحان نامه

 

« امتحان نامه »

 

باز هم ویروس و سرگذشت امتحان دادن!

سلام. خوبین؟ خوشین؟ سلامتین؟ چی کارا می کنین؟ خوش می گذره؟ می خوام الانه احوالات امروز اینا رو براتون بنویسم.

ولی قبلش یه دعایی، وردی، چیزی، شاید ویروس جون جونیتون قبول بشه!

خب همون طور که خیلی هاتون می دونین، شایدم نمی دونستین و نباید می دونستین و این حرفها، امروز امتحان داشته بیدم، اونم چی؟ فراگیر پیام نور!

بعد دیروز صبح بابام رفت کارت گرفت. (من تاحالا خودم نرفتم کارت امتحان بگیرم)، بعد خب بگی نگی، یه نموره، به اندازه یه اپسیلون، این عذاب وجدانه اومده بود سراغم که: آهای ویروس! با تو ام هاااااااا، تو فردا امتحان مگه نداری؟!

ویروس: چرا وجدان جونم، امتحان دارم.

وجدان: تو نمی خوایی یه نموره درس بخونی؟!

ویروس: به جونه تو حسش نیست.

به هر حال تو این بگو مگو ها، این وجدانه پیروز شد و ویروس ناز و مامانی شکست خورد! گفتیم باشه، شروع میکنیم.

درس خوندن ویروس

زبان:

یه کتاب زبان شونصد صفحه ای با بیش از 500000000000000000000 میلیارد تا کلمه ی اجق وجق و اینا با معنی، خب 10 تا درس بود، من فقط لغت های اول هر درس رو با معنی روخونی کردم. زبان خوندم، تموم شد.

ادبیات:

یه کتاب هوار هزار صفحه ای، بی خیال بابا، یه جزوه تست که 250 تا تست با جواب بود، آره بابا. نا گفته نماند که فقط 50 تا تست زدم. یه چی میگم بین خودمون بمونه هااااااااا، از این 50 تا تستی که زدم، فقط 29 تا درست زدم، بقیه اش غلط! ادبیات خوندم تموم شد.

معارف:

چند روز قبلا فقط کتابش رو ورق زدم. معارف خوندم تموم شد.

اصول کامپیوتر (فقط پاسکال):

یه سری تست با جواب که فقط روخونی کردم. پاسکال خوندم تموم شد.

ریاضی:

جزوه ریاضی گذاشتم جلوم، بعد دیدم که من که 6 جلسه اول نبودم (مشتق و حد و اینا...، چیزی یادم نیست. بی خیال)، یه خورده انتگرال نگاه کردم، بعد دیدم خسته شدم. تازشم من هر چی نگاه می کردم برام جدید بود دیشب، بهتر دیدم بی خیال شم. ریاضی هم خوندم تموم شد.

آخیش، خسته نباشم! حسابی دیروز خسته شدم، البته بگم ها، شونصد ساعت بین درس خوندن هام استراحت داشتم. آخه نه که من حساسم، بعد خب خسته میشم، گناه داشتم.

 

امتحان دو بخش بود، عمومی و اختصاصی! عمومی ساعت 9 صبح بود، 90 دقیقه، بعد تعطیل می شدیم، هر کی هر جا می خواست پلاس میشد، بعد تخصصی ساعت 15:30 بود که 120 دقیقه زمان داشت.

دیشب

دیشب باید زود می خوابیدم دیگه! نا سلامتی صبح کله سحر (برای من نصفه شب) باید پا می شدم، از قضای روزگار دیروز هر چی آبکی بود به خورد من ِ بدبخت داده بودن، آب هویچ، چایی،  شیر، نسکافه (اینو خودم خواستم)، هلو و....... به هر حال مثلا ساعت 23 رفتیم که لالا، بعد تا ساعت 1 نصفه شب، هر 20 دقیقه یه بار – گلاب به روتون – من WC بودم.

نا گفته نماند که همه ی حواسم پای کامپیوتر بود، یعنی تو ذهنم داشتم نگاه می کردم که وقتی رفتم پای کامپیوتر بازی The Sims 2، الان چی کار کنم و اینا!

بالاخره انگاری خوابم برده بود اینا، ساعت 4:30 گذشته بود که بیدار شدم، بعد دوباره خوابیدم، بعد دوباره نزدیک 6 بیدار شدم، تا 7 که مامانم صدام کنه، تو جام وول خوردم.

نکته: خوابیدن من هم برا خودش عالمی داره. من اصلا خواب ندارم که! بیچاره ویروس! بد جوری بدخوابم و بی خوابی دارم شدید.

امروز صبح

یکی دو تا لقه کوفت کردیم و با اهل و عیال (طبق معمول) راه افتادیم اون سر تهران، حوزه امتحانی! ساعت 9 امتحان شروع میشد، گفته بودن 8 درها رو می بندیم، ساعت 8 هنوز در حیاط مدرسه رو باز نکرده بودن. بالاخره رفتیم تو حیاط! چند تا چهره ی آشنا، یکی از بچه های دانشگاه رو هم دیدم.

رفتیم سر جلسه، مراقبه یه هویی گفت: خانوم هااااااا، مقعنه ها رو در بیارین!!!!!!!!

دهن من شونصد متر باز شد با صدای مممممممممممممممممممممممممم (بر وزن فتحه)

صدای اعتراض بچه ها بلند شد، از بلند گو اعلام کردن که ما به کسی اعتماد نداریم، باید مقنعه بردارین تا کسی با موبایل نتونه حرف بزنه، گوشهاتون رو ببینم که هندزفری (درست نوشتم؟) نداشته باشین. حالا من موبایلم رو خاموش کرده بودم، ولی مجبور شدم بندش رو هم بذارم تو جیب لباسم! داشتم می فرمودم، بچه ها اعتراض که موهای ما فلان است و بیسار است و اینا، خب منم مثل همیشه، جنگل آمازون به قول مامانم اینا، مقعنه برداشتم. یه اوصافی بود هاااااااا، بچه ها میگفتن اگه خبر داشتیم فلان می کردیم، لااقل شونه می کردیم.

بالاخره امتحان شروع شد، مثل همیشه معارف، میشه گفت معمولی بود، فقط خب من نخونده بودم کههههههههه، برا همین نمیدونم چی کار کردم. ادبیات بد نبود خدایی! زبان! زبان! زبان! نمیدونم چی بگم! صورت سوالش رو هم نمی تونستم بخونم! فک کنم فقط یکی دوتا زدم! هر کدوم 30 تا سوال بود. ساعت 9:45 دیگه تموم شد مال من، دیگه خودم رو تا نزدیک 10 نگه داشتم سر جلسه، دیدم نمیشه، سرم رو گذاشم رو میز! مراقبه اومد گفت: می تونین بدین برین هااااااااا، منم دادم اومدم بیرون، تا 10 خورده ای منتظر بودم که مامانم اینا بیان! برگشتیم خونه! یه خورده رفتم تو اتاق خودم که کسی نگه این ویروس ِ معتاد هنوز نیومده رفت پای کامپیوتر! ساعت 10:45 این طورا بود که خونه بودم، بعد تا 11:45 به زور خودم رو نگه داشتم، دیدم نمیشه! مثل اینا که کامپیوتر خونشون کم شده باشه، زودی اومدم پای کامپیوتر (نا گفته نماند، از فرصت استفاده کردم، چون کامپیوتر آزاد بود) بعد میل چک کردم و برای چند نفری میل زدم و رفتم بازی! وسطای بازی بودم که « فانوس خیال » زنگ زد، یه خورده حرف زدیم، بعد اینا صدام کردن ناهار! رفتم یه چی خوردم و دوباره رفتم بازی! 13:40 گذشته بود که بلند شدم از کامپیوتر که کم کم حاضر بشیم بریم.

دوباره هلک هلک رفتیم حوزه امتحانی! چیزی یادم نیست، پس می ریم سر جلسه، دوباره باید بی مقنعه می شدیم! مامانم گفت دیوونه لااقل موهات رو شونه می کردی، اونجا آبرو ما رو نبری! بابا آخه موقع امتحان کی کار داره موها آدم چی جور است!؟ اصلا به بقیه مربوط نیست. بعد دفترچه رو دادن.

اول پاسکال بود، هی بد نبود، خدایی بد نبود! بعد ریاضی! ریاضی! روم نمیشه بگم، از 30 تا سوال، فقط 2 تا زدم، فقط و فقط 2 تا! به خدا بلد نبودممممممممممممممممممممم، به قول بچه ها سوالهای المپیاد رو برداشته بودن داده بودن برا پیام نور، اونم فراگیر! ای داد، ای هواررررررررررر! چه سوالهایی بود! شاخ در آوردم، مثلا هذلولی ها حذف بود، 2 تا سوال داشت، بماند که خیلی ها رو من بلد نبودم. هی روزگارررررررررررررر

16:30 گذشته بود که من دیگه بی خیال شدم، یه خورده کامپیوتر رو که نزده بودم نگاه کردم، گفتم نزنم بهتره، نمره منفی نگیرم لا اقل! طبق معمول کنکور های دیگه، نشستم تو دفترچه برا خودم شعر نوشتم، نقاشی کردم، کلی فکر کردم امشب چی آپدیت کنم و اینا! خودم رو تا 17:15 نگه داشتم. (چون می دونستم مامانم اینا هنوز نیومدن) بعد دیگه طاقتم تموم شد پاشدم دادم اومدم بیرون.

بعد از امتحان، خونه:

ساعت 18 گذشته بود فکر کنم که رسیدیم خونه، بعد داشتم از گشنگی تلف میشدم، مامانم برام نیمرو درست کرد خوردم (در اصل شام خوردم) بعد رفتم تو اتاق در رو بستم، برق رو خاموش کردم، افتادم رو تخت.

 قابل توجه دوستان:

اگر احتیاج به یه جسد می داشتین، یه جسد تازه تازه، فقط یه خورده نفس می کشید براتون داشتم. آخه! نازی! طفلی ویروس نازنازی! مثل جسد شده بود افتاده بود رو تخت! فقط نفس می کشید.

تا 21 همین طوری بود! البته بماند که چند بار پاشدم برم بیرون از اتاق! با این همه جسد بودن، ولی باز خوابم نبرد. اومدم شب های برره دیدم و اومدم پای کامپیوتر!

 

خدایی دیگه چیزی یادم نیست. مخم الانه کار نمی کنه! بسه دیگه! زیاد شد باز. برم! لینک و کامپیوتر و شعر و عکس و اینا باشه برا آپدیت بعدی!

خوش بگذره. برا ویروس جون جونیتون هم دعا کنین که قبول شه دیگه.....

 

پیشاپیش فرا رسید ماه رمضان رو هم به شما تبریک میگم، از حالا روزه هایی که میگیرین قبول باشه.

 

نوشته شده توسط ویروس، مورخ 8 مهر 1384

 

بر حال من گاهی نگر با من سخن گاهی بگو

 

                                                                  

.

آدرس عکس : http://i10.photobucket.com/albums/a144/databus/Halak.jpg

http://i10.photobucket.com/albums/a144/databus/Bedrood.jpg

 

گیرم نمی گیری دگر از آشفته ی عشقت خبر

بر حال من گاهی نگر با من سخن گاهی بگو

( مهرداد اوستا )

 

« باغ »

زن در باغ ایستاده بود که دید ، مرد به طرفش می دود .

« تینا ! گل من ! عشق بزرگ زندگی من ! »

مرد عاقبت این کلمات را بر زبان آورده بود .

« اوه ! تام ! »

« تینا ! گل من ! »

« اوه تام ! من هم تو را دوست دارم ! »

تام به زن رسید ، به زانو افتاد ، و به سرعت او را کنار زد .

« گل من ! تو روی گل سرخ برنده ی جایزه ی من ایستاده ای ! »

 

“ In The Garden ”

Standing there in the garden , she saw him running toward her .

“ Tina ! My Flower ! the love of my life !”

He’d said it at last .

“Oh , Tom!”

“Tina, my flower !”

“Oh, Tom! I Love You , Too !”

Tom reached her , knelt down , and quickly pushed her aside .

“My Flower ! You were standing on my prize-winning Rose!”

 

 

تبدیل بانک های اطلاعاتی به یکدیگر :

تا به حال نیاز پیدا کرده اید که یک بانک اطاعاتی را به بانک اطلاعاتی مورد استفاده در نرم افزار دیگری کنید ؟ نرم افزار DataBase Convert  به شما این امکان را می دهد که در سه مرحله به شکل بسیار آسان ، بانک های اطلاعاتی مورد نظر خود را از یکی به دیگری تبدیل نمایید . با استفاده از این نرم افزار می توانید بانک های اطلاعاتی Text ، دی بیس ، Paradox ، اکسل ، اوراکل ، SQL Server ، Access ، My SQL و ... را به یکدیگر تبدیل نمایید .

این نرم افزار را با حجم کمتر از یک مگابایت می توانید از اینجا دانلود کنید .

 

 

لینکدونی

 

·         زلزله در مانیتور شما

·         هدفون جدید بی سیم و دالبی JVC

·         تلویزیونهای جدید Sharp از 37 تا 65 اینچ

·         فقط تصور کنید؛ هر صد میلیون سال، فقط یک سال!

·         جارو برقی مخصوص کیبرد

·         کامپیوتر جیبی جدید شرکت Acer

·         دستگاه MP3 Player جدید X30 شرکت توشیبا

·         جستجوی گوگل در میان بلاگ‌ها

·         یک دکور خیلی جالب از یک شرکت بیمه ماشین!

·         مقاله‌ای درباره ذخیره‌سازی بیش از حد مجاز اطلاعات روی یک سی‌دی

·         MSN Search Toolbar with Windows Desktop Search 2.05

·         پدرم وقتی مرد ، آسمان آبی بود ، مادرم بی خبر از خواب پرید ....

·         « بی حس کننده » ، داستانی جدید از خسرو نخعی ( داستانگو )

·         جواب تمام سوالات عالم را هم که بدانی٬از سوال شب اول قبر بترس...

·         بحث مد و زیبایی

 

اندر احوالات ویروس

سلام به همه ی برو بچ ! حال و احوالتون چه طوریا بید ؟ عید خوش گذشت ؟! تابستون هم تموم شد و دیگه مدرسه ها باز میشه ! همه می رن سراغ درس و مدرسه و اینا ، خیلی ها همه چی اینترنت رو میذارن کنار ، ولی من همچنان در اینترنت حضور فعال دارم . چیه ؟ حسودی کردین ؟ عمرا ً که ویروس کنکور و اینا داشته باشه . ویروس اینقده بچه خوفی است که نگووووووووووو ، اینقده درس می خونه برا کنکور ! ظاهرا که فقط چند هفته دیگه مونده ! یه نموره همچی داره زود میاد اون روز نحس کنکور ! مجبورم شبش زود بخوابم ، زودتر بیام تو نت ! عجب زندگی شده هااااااااااااااااا

براتون بگم که باز یکی دو روز بود که سیستم قاط زده بود ، مثل دفعه ی قبلی ، دیگه ویروس یاب باز نمیکرد ، نمیدونم Alt + Ctrl + Delete کار نمی کرد ! گفتم دوباره فرمتش کنم ، منم که عشق فرمت ! سه شنبه شب از ساعت 19:45 نشستم پای کامپیوتر تا 3:30 صبح ! دیگه یه خورده خسته شدم ، پاشدم ! سیستم رو فرمت کردم ، شروع کردم به نصب هوارتا برنامه و اینا ! بعد خواستم بازی کانتر رو بریزم که این دلقک دو پای مزاحم هی گیر داده بود بازی رو بریز اول ! گفتم بذا بازی رو نصب کنم بعد برم سراغ بقیه ی کارها ! سی دی رو گذاشتم ، AutoRun اومد بالا ، زدم رو Install ، بعد دیگه هیچی به هیچیییییییی ......... منم اعصابم آروم ! اصلا عصبی نمیشم در همچین مواقعی . ( آره جونه خودت ) ، بعد گفتم بی خیال بابا ! یه مدت ( تا فرمت بعدی ) کانتر نداشته باش ، چی میشه ! حالا بماند که چی جوری رو اعصاب من راه رفت که مجبور شدم دوباره 4 شنبه ای همه ی سیستم نازنینم رو فرمت کنم . این دفعه بعد از نصب درایور ها بازی رو نصب کردم که مثل یه بچه ی سر به زیر نصب شد ! نمیدونم این بازی کانتر چه رمز و رازی داره که تو سیستم من باید اولین برنامه باشه که بعد از ویندوز نصب میشه ! ای خدااااااااااااااااااااااا

دیشب یه چند دقیقه از پای کامپیوتر بلند شدم که برم تو هال ، بعد گوشی رو هم بردم با خودم ، وقتی برگشتم تو اتاق ، روی میز رو نگاه کردم ، ای خدا این گوشی کوش ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟  نکته : گوشی دستم بود هاااااااااااااااااااااااااا

منم آخر هواس ! قربون هواس جمع !

دیگه برم ، نه ؟ زیادی شد به گمونم ! خوش بگذره ! خداحافظ !

 


 

 

فصل سوم (مد و زیبایی)

 

به نام خدایی که زیباست و زیبایی را دوست دارد.

ما میل به زیبایی در وجودمونه و دوست داریم زیبا باشیم . اما به چه قیمتی ؟  به قیمت از دست دادن ارزش های انسانی و اجتماعی ... ما واسه چی حاضرم دست به هر کاری واسه زیبایمون بزنیم اگه از آقایون یا خانوما بپرسی میگنن :می خوایم راحت باشیم ویا از هم سن و سالامون کم نیاریم کلی بهونه دیگه... اما اگه یه ذره فکر کنیم یا فکر کنن فقط و فقط واسه تحریک جنس مخالفه آیا شما واقعا اینو می خواید ؟؟؟

همه ما حتی ویندوز کامپیوترمون دوست داره به روز باشه .ویندوز دوست داره از سایت مایکروسافت ولی ما از کجا ؟؟؟

بازم می گم ایرونی هستیم .چرا داریم از مد هایی غرب استفاده می کنیم هر جور که نگاه کنی میبینی مغایرت داره با فرهنگ اصیل ما .ما چه وقت باید خودمونو باور کنیم بگیم که ما فرق داریم با غرب و شرق ما  ما یی هستیم با فرهنگ ایرانی. اما تقصیر خودمونه که نخواستیم فرهنگ اصیل خودمونو رشد بدیم و به روزش کنیم . فرهنگ ها دو قسمت داره یه قسمت پایه های فرهنگی که نباید تغییر کنه و یه قسمت هم اون چیزایی هست که با گذشت زمان باید پیشرفته و متحول بشه برای اینکه نسل نو اونو راحتر قبول کنه نگیم ما نسل جدید هستیم و همه چیز باید تازه باشه . تازه باش ولی با فرهنگ خودت . تازه بودن رو با تقلید اشتباه نگیریم . 

بعضی ها فکر میکنن اگه فرهنگ اصل ما بخواد با فکر ایرانی مسلمان تغییر کنه آیه های قران عوض میشه ... ما باید خودمون به فکر باشیم .خودمون کم هنرمند نیستیم . از هیچ کسی هم تو دنیا کمتر نیستیم . پس باید فکر تقلید رو واسه ساختن از خودمون دور کنیم .

 خدایی خودتون قضاوت کنید اگه بری تو خیابون از پشت سر یه فرد رو نگاه کنی مشکل میتونی تشخیص بدی که این دختره یا پسر واقعا به بهانه های راحتی چه کارهایی مکنیم . بدتون نیاد  ولی بعضی دختر خانوم ها فکر میکنن که یه کالا هستن و باید فروش برن هی به خودشون چیز میزنن تا رنگشون عوض بشه یا لباس های دوچرخه سواری می پوشن و بعضی از اوقات یه دسته از مردم که مثل آقایون ییا خانوم ها با کلاس نیستن فکر میکنن که این بیچاره ها پول ندارن لباس اندازشون بگیرن یه سایز کوچک ( پا )میگیرن که قیمتش مناسب تر باشه آخه واسه چی  ؟؟

آقا پسرها که دیکه ماشالله فکر میکنن از همه قید و بند ها رها هستن هر کاری بخوان میکنن هر چی میخوان می پوشن و مهمتر از همه آرایش که مال خانوم هاست استفاده میکنن اونم خیلی پیشرفته تر از خانومم ها. فکر میکنن اینجوری بیشتر تو چشم هستن . آخه تو پسری .... مثلا تمیز کردن ابرو ها واسه آقا پسر ها خوبه  ولی بعضی ها خیلی دوست دارن تمیز باشن سوزنیش میکنن یا رنگها واسه موهاشون انتخاب میکنن که آخرشه از هر رنگی که در طبیعت یافت میشه استفاده میکنن.  از مدلهای مو که ... خدایی آدم فکر میکنه آرایشگر وقتی داشته سر آقا روکوتاه می کرده خوابش برده ویا صندلی آرایشگاه به برق 40000 ولت وصل بوده ... تا چه وقت؟تا چه سنی ؟ واسه کی ؟  نگاه کنید .

یه بار لباس میپوشیم که 3 نفرو میتونیم دعوت کنیم تو لباس مون ، یه بار هم دیگه انقدر تنگه که واسه خودشم توش جا نیست . آخه خودتون قضاوت کنید ...

چرا با اینکه ما تو سرشتمون تعادل رو دوست داریم تو کارامون از تعادل استفاده نمی کنیم. چرا مسیر زندگمونو اون جوری که باید طی نمی کنیم . کدوم پسری دوست داره دختری که انتخاب میکنه ، مردم اعضای لخت اونو دیده باشن و یا سایز لباس شو بدونن ! کدوم دختر دوست داره وقتی با شوهرش تو خیابون راه میره چشم مردش به دنبال دختر های هفت رنگ مردم باشه ؟

پس بیایم با فکر یه تجدید نظر بکنیم به خدا ضرر نمی کنیم .

لقمان حکیم حرف قشنگی میکه که :

فرزندم به مردم شماتت نکن که کینه تو را به دل خواهند گرفت

 و خویش را در برابر مردم زبون نشان مده که در تحقیرت خواهند کوشید

 نه چندان شیرین باش که تو را بخورند و نه چندان تلخ که تو را دورت افکنند.

 

« سوشیانت »

 

فصل دوم (حکومت)

خدمتکار مخصوص

 

زن به خدمتکار تازه گفت : « او دوست دارد شامش را درست سر ساعت شش بخورد . گوشت قرمز هم نمی خورد . دسرش را بعد در اتاق خودش می خورد . ساعت هشت حمام می گیرد و زود می خوابد . »

دختر خدمتکار بر اثر بر خورد با سگ پودلی که خواب بود ، لغزید و به عقب سکندری خورد ، در همان حال پرسید : « کی ارباب را خوام دید ؟! »

کدبانوی خانه با خنده گفت : « همین حالا او را دیدی .»

 

Maid To Serve

“He likes dinner at six sharp ,”  she cautioned the new maid . “ and absolutely no beef . He takes dessert in the den . Draw his bath at eight , he retires early .”

“And when will I get to meet the master ?” the maid asked as she stumbled backward over a sleeping poodle .

“You just did,” laughed the housekeeper .

 

سلام به همه !

می بینم که پست قبلی باعث شاخ در آوردن خیلی هاتون شده . چیه ؟ خب وبلاگ منم مثل خیلی وبلاگ های دیگه دو نفره شد . ویروس و سوشیانت . امروزم یه نموره دوتای آپدیت کردیم . متن « حکومت » رو سوشیانت نوشته ، داستان بالا رو من !

میدونین چیه ، یه عالمه حرف داشتم که بگم ، یعنی نمیدونم ، واقعا نمیدونم حرفی هم دیگه مونده که بزنم یا نه ؟ اگه هرچی بخوام بگم تکراری میشه ، تکرار ناراحتی ها ، تکرار نا امیدی ها ، یاس ها ، شکست ها و .......... خیلی وقت ها ترجیح میدی سکوت کنی تا اینکه بخوایی اوضاع درب و داغونت رو برا بقیه بگی !

 

فرا رسیدن نیمه ی شعبان ، ولادت آقا امام زمان ( عج ) را به شما و خانواده ی محترمتان تبریک می گوییم . و امیدواریم عید خوبی در پیش داشته باشین .

( ویروس و سوشیانت )

 

 

آدرس عکس :

http://i10.photobucket.com/albums/a144/databus/Negah.jpg

 

سلام

فصل دوم (حکومت)

دوست داشتم در مورد حرفام خیلی مفصل تر حرف بزنم ولی چیکار کنم که شما حوصله خوندن ندارید .

 

همه میدونیم از لحاظ ارزش انسانی نسبت به هم برتری نداریم.

 هر دینی هم در جای خودش مقدسه . ما همه برابریم مگر در نزد خدا که اونم به خود خدا مربوطه . پس نابرابری وجود نداره .اونایی هم که از منقار پرنده افتادن فقط واسه خودشون مهم هستن ...  . ولی خدایی باید از خدا ممنوم باشیم که شیعه علی هستیم . توی تاریخ رو اگه نگاه کنین خدایش حال میکنید که ایرانی هستین. یه خورده مغرور میشیم ولی نباید جو بگیره چون از برق گرفتگی بدتره حالا .. بعضی از بزرگترامون جو پستهای مهم اونا رو میگیره .اونقدر داغ هستن که نمی شه به اونا نزدیک شد .

دقیق که نگاه میکنید میبینید که 2تا شاخ بالای سرشون دارن از دهنشون هم آتیش میاد . و یادشون میره که فقط یه خدمت گذار هستن اونم خدمت گذار مردم نازنین ایران( که همین واسشون ارزش میاره نزد مردم نه پست ها شون) .واسه همین بعضی از ما که یه کم آتیشیمون تنده فکر میکنیم همه دستگاه دولتی مشکل داره و باید عوض بشه اصلا یادمون میره که باباجون همه دولت هم مردم هستن فقط به جای مردوم اسم دولت روشونه اگه مشکلی هست ، مشکل خودمونه .خودمون باید درست کنیم  . حکومت امام علی جون رو نگاه کنین به خدا فکرشو میکنی حال میکنی وقتی فکر خود حضرت رو هم میکنی که دیگه ….

یه چیز می خوام بگم که شاید تا حالا فکر نکرده باشید . همیشه دولتی که ما دوست داریم و ایده ال همه هست نخواهد آمد ، مگر بعد از ظهور امام زمان چون فقط امام هست که میدونه  بشر چی میخواد و چطور میخواد زندگی کنه  . الانه اگه همه دانشمندان جهان بیان یه حکومت تعریف کنن که حکومت ما اون بشه باز هم ناراضی هستیم واسه همین همیشه حکومت ها تغییر میکنه . و ثابت نمی مونه . نباید خود خواه بود باید فکر همه باشیم(( واسه اونایی  میگم که دوست دارن لخت بیان تو خیابون و بدشون میاد که ماموری بیاد گیر بده یا اونایی که می خوان راحت تو پارکها باشن و با هم مشورت درسی بکنن خوب شاید کسی که رد میشه غیرتی تر از تو باشه نخواد این صحنه ها رو بچه هاش ببینن  یه کم فکر کنی میبینی بد بختی ما از همین جا شروع میشه .ادامه این حرفام باشه واسه فصل مد و زیبایی ....))

 

   واسه بهتر شدن وضعیت دست به دامن کشور های دیگه نشیم .خودمون یا علی بگیم  باید سعی کنیم که ما هم وقتی وارد حکومت بشیم درست باشیم . خیلی از ما فکر میکنیم که همه سرمایه های کشورمون داره به تاراج میره و همه دارن بخور بخور میکنن و ناراضی هستیم خوب اشکال نداره تموم نمی شه وقتی خودت وارد شدی سعی کن این کار رو نکنی سعی کنی به فکر مردم باشی .اون موقه هست که باید خودتو  نشون بدی ببینی می تونی یا نه فکر کن. من که از خودم مطمئن نیستم .

تو ماهواره می بینی که هر کسی شب خواب میبینه میاد صبح تعریف میکنه واسه مردم. یکی نیست بگه اگه میخوای درست کنی بیا همین جا .نرو پشت کسی . اونم پشت چه کسی .....کاش یاد میگرفتن و بیشتر از این آبرو ریزی نمی کردن . ما فکر میکنیم اونایی که حکومت میکنن از مریخ اومدن .نه بابا اونا از خون خودمون هستن . اگه مشکلی هست از توی همین جا تو خونه است نه جای دیگه پس با هم باید بسازیم  بازم یا علی رو خودمون باید بگیم  . اونایی هم که فکر میکنن مال بیت المال ارث باباشونه  نباید سرزنش کنی چون به ما مربوط نیست نمی گم ساکت بمونیم اگر ظلمی بشه ولی یه خوره هم باید به نظام آفرینش و قوانینی که حاکم هست امید داشت. اگه تو شکم کسی مال حرام نره هیچ وقت یادش نمیره که انسانه و بیماری های عجیب و غریب سراغش نمی یاد .واسه همینه که میگن آدم حرام زاده باشه ولی حروم لقمه نباشه .اگه بچه مال حروم نخوره هیچ وقت یادش نمیره که انسانه و نباید چشمش دنبال اینو اون باشه و کارهای دیگه ...

ما باید از بزرگامون ممنون باشیم .که حکومتی درست کردند بر پاییه حکومت علی .نباید ناراضی بود چون این همه جمعیت رو نمیشه کامل راضی نگه داشت . نسل ما فقط باید به فکر ساختن باشه .نه این که خراب کنیم و از نو بسازیم چون قبلا ساخته شده. یه خیاط وقتی لباسی رو خراب میکنه اونو دور نمی ندازه دقت میکنه و همون درست میکنه .

 

و به آنان گفتم :

بدی مکنید تا بدی به شما نرسد

نیکی پیش بیاورید

تا نیکی به پیش بازتان بیاید

و بدانید که پروردگار

مردمان را در شادی و

شادی را برای مردمان آفریده است

و او که شادمانی را از مردمان بگیرد

بی شک از گماشتگان شیطان است

کوروش (منشور شوشیانا)

 

سوشیانت ( امگای سابق )

سوشیانت : نام حضرت مهدی ( عج ) در کتاب زرتشتیان

 

 

http://DataBus.persianblog.com

 

One Piece - Movie 01 - One Piece: The Movie - 2000

 

 

https://cdn.myanimelist.net/images/anime/5/20925.jpg

One Piece - Movie 01 - One Piece: The Movie - 2000

 

 

 

نام فیلم انیمه‌یی: One Piece - Movie 01 - One Piece: The Movie

نام فیلم انیمه‌یی: One Piece Movie 1

نام فیلم انیمه‌یی: One Piece: The Movie

ژانر: Action, Adventure, Comedy, Super Power, Fantasy, Shounen

تاریخ پخش: زمستان 2000

وضعیت: تمام شده

تعداد قسمت‌ها: یک قسمت

مدت زمان فیلم انیمه‌یی: 50 دقیقه

کارگردان: Shimizu Junji

منبع: Manga

استودیو: Toei Animation

زیرنویس فارسی و انگلیسی دارد

 

 

 

لینک‌های مربوط به فیلم انیمه‌یی

+ تماشای تریلر فیلم انیمه‌یی: لینک // لینک

+ اطلاعات بیشتر: سایت // سایت // سایت // سایت

+ تماشای آنلاین فیلم انیمه‌یی: لینک // لینک

+ لینک دانلود فیلم انیمه‌یی (MKV, BD, 1080P, x265, EN Sub, 980MB)

+ لینک دانلود فیلم انیمه‌یی (MKV, x265, 720P, 350MB)

+ لینک دانلود فیلم انیمه‌یی (MKV, x265, 1080P, EN Sub, 870MB)

+ لینک دانلود فیلم انیمه‌یی (MKV, BD, 720P, 370MB)

+ لینک دانلود فیلم انیمه‌یی (MKV, BD, 720P, 350MB)

+ تصاویر: عکس // عکس // عکس // عکس // عکس // عکس // عکس

+ لینک فایل تورنت (AVI, EN Sub, 660MB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, x265, 1080P, EN Sub, 870MB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, x265, 1080P, BluRay, EN Sub, 1GB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, x265, 1080P, EN Sub, 870MB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, x265, 720P, EN Sub, 350MB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, 720P, RAW, 2.2GB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, BD, x264, 1080P, EN Sub, 4.7GB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, 720P, RAW, 2.2GB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, x265, 1080P, EN Sub, 870MB)

+ لینک فایل تورنت (AVI, EN Sub, 670MB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, x264, BD, 1080P, EN Sub, 4.8GB)

+ لینک فایل تورنت (AVI, EN Sub, 670MB)

 

 

 

خلاصه داستان (منبع)

Woonan is the legendary Great Gold Pirate, earning the nickname after accumulating about 1/3 of the gold available in the world. Even after his disappearance, the tales of his gold being stashed away in a remote island continue to persist, a juicy target that other pirates lust for.

One of the pirates going to great lengths to attain the treasure is El Drago. He and his crew have hunted down Woonan's former crew members one by one, and along the way, they find the map that will take them to the hidden island.

The map is not all they come across; they also manage to come into contact with the straw hat pirates. After a short battle, Luffy and company are robbed and separated from one another. Now they must find a way to make it to the island before El Drago does and take the legendary treasure for themselves.

 

 

 

 

فصل اول (اینترنت)

 

سلام

نمی دونم از کجا شروع کنم. از چی بگم  واقعا سخته آدم شروع کنه به نوشتن چیزی که تو دلشه. چون می ترسه اون چیزی که می خواد بگه تو نوشته کامل نباشه. دوست دارم با همین صداقتی که دارم مینویسم ، شما از من با همین صداقت قبول کنید.هیچ قصدی هم ندارم . خاک پای همتون هم هستم . یه شب آقای الهی قمشه ای می گفت :از همه فکر ها استفاده کنید . چون ممکنه که یه بی علمی (من) یه حرفایی بزنه که باعث یه ایده جدید از طرف عاقلا (شما)باشه .  پس چیزایی که میگم فقط واسه ایده دادنه و بس .نه اینکه من میدونم و شما نمی دونید .

به نام زیباترین زیبایی

فصل اول (اینترنت)

همه ما یه جور معتاد به اینترنت هستیم. می دونید شاید اون چیزی که تو زندگی واقعی نداریم تو اینترنت دنبالش می گردیم . اگه یه خورده دقت کنیم میبینیم که همه یه جور گرفتاریم . حالا بماند که بعضی ها به من میگن : معتاد تزریقی ! ولی واقعا یه خورده فکر کنیم ..چرا ؟ دوست دارم ماها که سالها تو اینترنت بودیم بیاییم یه کار انجام بدیم. چون میدونم که می تونیم.

از روم های قشنگ ایرونی شروع می کنیم .

میری تو روم : یکی داره بزرگ تایپ میکنه یه دختر از ....برای... لطفا ...

                  یکی تالک رو گرفته داره به زمین و زمان ناسزا میگه

                  وقتی خودت وارد می شی دنبال یه آیدی دختر می گردی

                  اگه دختر باشی یا آیدی دختر داشته باشی که...

دوست پیدا میکنی : روز اول با هم آشنا میشین

                           روز دوم از خودت و چیزایی که دوست داری حرف میزنی

                           روز سوم باهاش ازدواج می کنی

                           روز های بعد هم .....

                           روز آخر یه دوست دیگه پیدا می کنی بهتر از اولی و ...

                           پس خداحافظ دوست اولی

 ما پسرا قربونمون برم بسیار با معرفتیم .اونم چه نوعی اصلا دوستی واسمون اهمیت نداره .میگیم اینترنته مهم نیست .  یه سوالی که اصلا زحمت جواب دادنشو به خودمون نمی دیم  اینه که : خوب این دوسته شاید علاقه مند باشه. چه اتفاقی می خواد واسه اون بیفته بعد از من ؟؟؟  حالا این خانوم دوسته. اگه بار اول باشه که آدم گریه اش می گیره بگه....  اگه بار n ام هم باشه که عادیه خیلی راحت می گه برو گم شوو .

از شخصیت ها :

یکی زبان انگلسیش خوبه فکر میکنه آخر انسانیته و بقیه که بلد نیستن واسه اون آدم نیستن . یکی خودشو آخر هک و بوت داره . یکی تو روم رئیس بازی در می یاره یکی خدای سایته . یکی فرشته نجات آسمونی . یکی شوالیه جوان سوار بر اسب بالدار دنبال شاهزاده . بعضی هم که یادشون میره ایرانی هستن دنبال .....

 شاید این حرفها واستون خیلی عادی باشه و یا فکر کنید که من خیلی کهنه فکر میکنم و یا بگین ... ولی خدایی یه کم فکر کنید. ما ایرانی هستیم با روح ایرانی .نمی گم ما مسلمانیم .چون هر فردی قبل از دینش باید وطن پرست باشه .وطن هم یعنی ناموس اینو هممون میدونیم.  

چرا ما موقعی که داریم با یه دختر صحبت میکنیم .فکر نمی کنیم این خواهرمونه ؟ چرا حتی فکر اینکه یه نفر با خواهرمون حرف بزنه حتی اندازه ایی که ما با دخترا حرف می زنیم تو ذهنمون نمی یاد . اگه هم بیاد فورا فکر رو دور می کنیم . یه کم به گذشته برگردیم .

زمان پدر ومادرامون. ازشون بپرسید : چطور زندگی می کردن و یا با هم چطوری آشنا شدن ؟ چطوری شد که با هم ازدواج کردن؟ روابط اونا با دختر پسرا چطوری بوده ؟ آیا ناراضی هستن از اینکه در قدیم بودن ؟ آرزوی هر پسری اینه که با یه زن پاک مثل قدیما ازدواج کنه.نمی گم الان باید رابطه ها رو قطع کنیم چون نمی شه ولی حدود رو  بشناسیم. هر کسی حد خودشو بدونه .

الانه جوری شده که دیگه هیچ پسری به هیچ دختری نمی تونه اعتماد کنه. همه حداقل واسه خودشون یه دونه رو دارن. واقعا تقصیر کیه ؟؟

من فکر میکنم همه به یه اندازه تو جو الان سهم داریم . اگه مشکلات روحی داریم خوب یه دوست خوب از جنس خودمون بهترین انتخابه . ماا لان داریم به خودمون ظلم میکنیم ، دودش فقط تو چشم خودمون میره .

یه دختری که با همه بوده چطور می خواد مادر باشه ؟ خودمون ماشالا  با همه دخترا هستیم. چطوری می خواییم متعصب باشیم و یا غیرت داشته باشیم ؟ چطوری می خوایم یه خانواده گرم داشته باشیم ؟ اگه خودمون ریگی تو کفش نداشته باشیم هیچ وقت به طرف مقابل شک نمی کنیم .که امروز کجا رفتی ؟؟؟

می دونید ما داریم مثل غربیا می شیم و این خیلی بده. اونا اصلا به فکر هم نیستن . چیزی که واسه ما داره اتفاق میوفته . مادیات اول و آخر همه چیزه . درسته مادیات مهمه ولی اول و آخر همه چیز نیست . پس ارزشهای ایرانی ما کجاست ؟ ما زمانی شهر نشین بودیم که غربیا هنوز توی غار ها بودن. آیا اونا با همین وضع الا ن خوشبختن ؟

به جای اینکه اونا بیان از ما تقلید کنن ما میریم واسه نمونه بر داری. واقعا بد نیست ؟ ما نسلی هستیم که در اول کاریم پس می تونیم تغییر کنیم .میتونیم ایرانی واقعی باشیم . هر چیزی که زشته یا برامون بده می گن فرهنگ غربی .  یه کم که به خودمون زحمت بدیم و فکر کنیم میبینیم که غرب اصلا فرهنگ نداره . کی گفته لخت توی خیابون گشتن فرهنگه و چیزایی که خودتون بهتر از من میدونید . ما خودمون دوست داریم این جوری باشیم .بعد میندازیم سر غرب بیچاره . بدون اینکه به گذشته خودمون فکر کنیم . هر چی که برچسب غربی داشته باشه می گیم خوبه .من نمی خوام اینجا وارد این بحث بشم ایشالا باشه واسه بعد .

یه چیزی که واقعیت داره ولی تلخه اینه که دخترا میخوان ساده باشن و زود باور کنن . یه بار شکست می خوره واسه اینکه جبران شکست بکنه دست به هر کاری ممکنه بزنه . خوب این میخواد مادر یه خانواده بشه بازم دود تو چشم خودمون میره و همیشه تو ذهن خودمون داشته باشیم :

(( این کاری رو که تو داری با دختر مردم انجام میدی . روزی مردم با خواهر و مادر و دختر خودت انجام میدن ))

من اینو نمی گم ، برین از اونایی که پیر میخانه هستن سوال کنید محال ممکنه که یه نمونه در اطراف شما نباشه.پس همیشه مراقب باشیم. حدود رو بشناسیم . فقط کافیه هر کسی مراقب خودش باشه . آخه به جایی اینکه ما بییایم یه رابطه گرم خواهر و برادری پیاده بکنیم و به هم تو همه مسائل هم کمک کنیم .واقعا ببینید که چه بلایی سر خودمون داریم میاریم . همه ما دوست داریم روابط اینترنتی قانون مند باشه ولی اصلا تا حالا فکری واسه این کار کردیم؟

ببینید ما دوست داریم تو صف نون که میریم کسی از ما جلوو نزنه ولی در عین حال دوست داریم اولین نفر به ما نون بدن . این از سر زیاده خواهی ماست ما اگه می تونستیم زیاده خواه نباشیم شاید زندگی بهتر می داشتیم فکر کنید ....

 

وای برظلمت افزاری زبون!

هر ناله ای که از دست بیداد گری برآید

هزار خانه را خاکستر خواهد نشاند

هزار دل دانا را به گریه خواهد شست

و مرا طاقت تلخ کامی فرودستان نیست

من آرامش و اعتماد آدمی ام

چگونه تحمل کنم که تازیانه جانشین ترانه شود ؟

 

کوروش (منشور پارسوماش)

 

خاک پای همتون : omega

خودکشی

 

 

 

« خودکشی »

خیلی وقت بود که تو فکر بود . چند وقتی بود که دوباره افتاده بود به تکاپو ، هی فکر و خیال می کرد . دیگه خسته شده بود ، دوباره زده بود به سرش که خودکشی کنه . این یه هزارمین باری بود که به خودکشی فکر کرده بود . ولی می ترسید . شایدم جرات نداشت . خودش هم نمی دونست . بارها و بارها پیش خودش مجسم کرده بود که خودش رو از روی یه پل یا یه ساختمان بلند انداخته پایین . ولی هیچیش نمیشد . فوقش فقط دست و پاش می شکست یا فوقش ناقص میشد ولی نمی مرد که !!!!!!!! اون وقت بازم یه بدبختی به بدبختی های دیگش اضافه شده بود .

بالاخره بعد از چند روز یه فکری زد به سرش ! یه شب که رفته بود بخوابه ، زد به سرش که خودش رو اهدا کنه !!!!!!!!!!!! به نظرش دیگه جلوی چشم همه خودکشی محسوب نمی شد ، بلکه یه فداکاری و یه ایثار در نظر می اومد . اونم وقتی که خودش رو اهدا میکرد . اونم وقتی که شاید توی این بیمارستان ها به قلب و کلیه و ریه و ... احتیاج دارن . سارا هم که به پول نیازی نداشت . فقط می خواست بذاره و بره ! خودش رو اهدا میکرد . تموم می شد و می رفت . خانوادش هم که مهم نبود . فقط نمی دونست چی جوری این کار رو بکنه ! باید با چند نفر حرف میزد ؛ باید می فهمید که می تونه این کار رو بکنه یا نه ؟ یعنی این که بیمارستانی پیدا میشه این کار رو بکنه ؟! اونم بدون این که بیمارش مرگ مغزی شده باشه !

پیش خودش فکر میکرد که باید  با یه نفر حرف میزد که ببینه این کار خودکشی محسوب میشد یا نه ؟ یه وقت بقیه فکر نکنن که واقعا قصد خودکشی داشته . یعنی اینکارش در نظر بقیه خودکشی نباشه ؟ و ... یه مدت زیادی بود که همش مشغول بود و همش فکر میکرد . دیگه خسته شده بود . باید یه جوری خودش رو خلاص میکرد یا نه ؟! هی پیش خودش خیال بافی میکرد . آخه تازه عزیز ترین فرد ِ زندگیش ترکش کرده بود . فقط و فقط به خاطر اون تا این همه مدت صبر کرده بود ؛ به خاطر اون بود که به زندگی امیدوار شده بود . به خاطر عزیزترین فرد زندگیش !!!!!!!!!! ولی حالا که ترکش کرده ؛ اونم برای همیشه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! بازم دیگه دلیلی برای زندگی نمی بینه ! داشت پیش خودش فکر میکرد که به  دوستاش بگه که به عزیزترینش بگن که تقصیر اون نبوده ! خودش رو ناراحت نکنه ؛ خودش رو مقصر ندونه ! بهش بگن که سارا هنوزم دوسش داره !

خب دیگه خسته شده بود . حال و حوصله هیچ کاری رو نداشت . ولی هنوز با هیچ کسی حرف نزده بود . یعنی خانوادش چی کار میکردن ؟ آخه اجازه داشت که خودش بره هر جایی که می خواد خودش رو گم و گور کنه ؟ چی جوری دکتر ها رو راضی کنه ؟ اصلاً حاضر می شدن که همچین کاری بکنن ؟ تا حالا توی دنیا کسی پیدا شده بود که خودش رو اهدا کنه ؟ به نظرش این بهترین راه بود ! به نظر خودش دیگه خودکشی نبود ولی در هر حال از زندگی راحت می شد . تنها دلیلش عزیزترینش بود اونم این آخرا !

ولی حالا چی ؟؟! بالاخره باید یه تصمیمی می گرفت ...

 

نویسنده : ویروس

تاریخ : 19-1-83

 

{ { { { { {

لینکدونی :

کار ما نیست راز شناسایی راز گل سرخ = با صدای خسرو شکیبایی

متن شعر « تا تبض خیص صبح » ، شعری از سهراب سپهری

« سنگی بر گوری » داستانی چاپ نشده از جلال آل احمد

 

{ { { { { {

 

روزشمار تاریخ :

 

17 شهریور : ولادت امام حسین (ع) – روز پاسدار – قیام 17 شهریور

18 شهریور : ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع) – روز جانباز

19 شهریور : ولادت امام زین العابدین (ع)

20 شهریور : شهادت آیت ال.. مدنی دومین شهید محراب

21 شهریور : روز سینما

25 شهریور : ولادت حضرت علی اکبر (ع) – روز جوان

27 شهریور : روز شعر و ادب فارسی ( روز بزرگداشت شهریار )

29 شهریور ( 15 شعبان ) : {{{ولادت حضرت قائم ( عج ) {{{{

 

{ { { { { {

خواهم که به زیر قدمت زار بمیرم

هر چند کنی زنده دگر بار بمیرم

دانم که چرا خون ِ من زار نریزی

خواهی که به جان کندن ِ بسیار بمیرم

 

 

 

 

 

« شب تنهایی خوب »

 

گوش کن ، دورترین مرغ جهان می خواند .

شب سلیس است ، و یکدست ، و باز .

شمعدانی ها

و صدا دارترین شاخه ی فصل ، ماه را می شنوند .

 

پلکان جلو ساختمان ،

در فانوس به دست

و در اسراف نسیم ،

 

گوش کن ، جاده صدا می زند از دور قدم های ترا .

چشم تو زینت تاریکی نیست .

پلک ها را بتکان ، کفش به پا کن ، و بیا .

و بیا تا جایی ، که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد

و زمان روی کلوخی بنشیند با تو

و مزامیر شب اندام ترا ، مثل یک قطعه ی آواز به خود

جذب کنند .

پارسایی است در آنجا که ترا خواهد گفت :

بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه ی عشق

تر است .

 

« سهراب سپهری »

 

نیکی 

انتقام از من کشید آخر جدایی های او

 

 

 

 

گرچه کردم ذوق ها از آشنایی های او

 

انتقام از من کشید آخر جدایی های او

 

( وحشی بافقی )

 

 

اولن بگم سلام.

دومن بگم که بدجوری انواع و اقسام مرض های مختلفه رو گرفتم، فقط کم مونده وبا بگیرم. شماها شانس ندارین که! عمرا بی ویروس بشین.

می بینم که انواع و اقسام لقب های مختلفه رو بار من می کنین! مادر بزرگ و پیرزن 70-80 ساله، آنتی نورتون و....... دیگه چی؟! شوخی شوخی با ویروس هم شوخی؟

قالب وبلاگ رو دیدین؟ یه نموره فرق کرده، برا این که بلاگ رولینگ رو 60% آی اس پی ها فیلتر کردن، مجبور شدم کد بلاگ رولینگ رو بردارم و لینک ها رو دستی بدم.

الانه قیافم شده مثل این بچه کوچولو ها هستن که آب دماغشون آویزونه، الان من اپسیلون فرقی با اونا ندارم. آب دماغم آویزونه و داره برا خودش تاب میخوره!

من که اصلا گلوم درد نمی کنه، من که اصلا سرما نخوردم، من هوس بستنی کردم خفن! تو فریزر داریم ها، برم بخورم! مامانم نمی ذاره چرا؟ هان؟

چیزه، از صبح تاحالا دندون سومی مونده به آخر بالا سمت راست، بد جور درد گرفته. یه چی کوفت می کنم درد نمی گیره ها ولی وقتی هیچی کوفت نمیکنم درد می کنه. الانه باز یه نموره همچی آروم شده.

ویروس خیلی سگ جونه هااااااااا هیچیش نمیشه! گفته باشم.

سرم درد می کنه می خوام بکوبونم به دیوار شاید خوب بشه ( حالا من گفتم، پررو پرو داره میگه چرا پس نمی کوبونی تو دیوار؟ )

یکی بگه برا چی من اومدم ور ور می کنم؟ اصلا حال و حوصله ندارم. اعصاب ندارم. حالم بده! این مرض کوفتی ها هم اومده سراغم. چه میدونم والا..... می دونم بیام آپدیت کنم شونصد تاحرف یادم میافته که بگم هااااااااااا. الانه مامانم صدام کرده به خوردم قرص سرما خوردگی بده! منم حساس!!!!!!! باید قرص رو برام حل کنه بده به خوردم. طفلی ویروس. ببین تو رو خدا. اینم از روحیه دادن. مامانم میگه بپا یه هویی آبله مرغون نگیری، حالا که سرما خوردی یه هو دیدی آبله مرغون هم گرفتی. نه تو رو خدااااااااا نگاااااااااااا، آخه اینم شد روحیه. باشه دیگه......... طفلی ویروس

مطلب علمی ملمی، لینک و این حرفها رو امروز بی خیال! حوصلم نیست. اون گوگل تاک هم که قربونش برم، فقط همون شبی که نصب کردم کار کرد، در بقیه موارد لوگین نمیشه! نمی دونم چرا و به چه مناسبت!!!

حرف اصلی :

میشه یه لطف بزرگ بکنی؟ چی؟ میشه زودتر شرتو کم کنی از سرم؟ دیگه خسته شدم، دیگه حوصلت رو ندارم. دیگه تا کی بهت فکر کنم. دیگه تا کی دلم برات بسوزه، دیگه تا کی دربارت حرف بزنم..... خسته شدم بابا.......... با هر راهی که می تونی از جلو چشمم برو کنار، دیگه نمی خوام اسمت رو بشنوم، دیگه نمی خوام قیافه ی نحست رو ببینم، دیگه نمی خوام بهت فکر کنم. با این که دوستت دارم ولی دیگه از دستت خسته شدم. پس میشه یه لطف بزرگ در حقم بکنی؟ آره؟ پس : ویروس یه لطفی کن و زودتر بمیر!!!!!!!!

 

گرچه کردم ذوق ها از آشنایی های او

 

انتقام از من کشید آخر جدایی های او

 

( وحشی بافقی )

 

 

Samurai Champloo

 

 

 

https://myanimelist.cdn-dena.com/images/anime/11/29134.jpg

 

Samurai Champloo

 

نام انیمه: Samurai Champloo

نام انیمه: サムライチャンプルー

ژانر: Action, Samurai, Comedy, Historical, Shounen, Adventure

تاریخ پخش: بهار 2004

وضعیت: تمام شده

تعداد قسمت ها: 26 قسمت

نویسنده و کارگردان: Shinichirō Watanabe

آهنگساز: Fat Jon, Nujabes

استودیو: Manglobe

شبکه: Fuji TV

زیرنویس فارسی و انگلیسی دارد

 

 

 

 

لینک های مربوط به انیمه

+ لینک دانلود انیمه (MKV, 720P, HD, ~120MB)

+ لینک دانلود انیمه (MKV, BD, HD, ~95MB)

+ معرفی کاراکترهای انیمه

+ لینک دانلود زیرنویس فارسی

+ لینک دانلود انیمه (MKV, 720P, EN Sub, ~100MB )

+ لینک دانلود انیمه (MKV, Hi10P, 480P, ~330MB, Multi Server)

+ لینک فایل تورنت (8.70GB, MKV, 480P, Hi10P)

+ لینک فایل تورنت (8.70GB, MKV, 480P, Hi10P)

+ لینک فایل تورنت (8.70GB, MKV, 480P, Hi10P)

+ لینک فایل مگنت (8.70GB, MKV, 480P, Hi10P)

+ اطلاعات بیشتر: سایت // سایت // سایت // سایت

+ تماشای آنلاین انیمه: سایت // سایت // سایت

+ لینک دانلود مانگا – ترجمه انگلیسی

+ لینک خواندن آنلاین مانگا – ترجمه فارسی

+ لینک دانلود مانگا – ترجمه فارسی

+ لینک دانلود انیمه (MKV, 720P, BD, Multi Server, ~500MB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, 720P, BD, 14.8GB)

+ لینک فایل تورنت (MKV, 720P, BD, 14.8GB)

+ لینک فایل مگنت (MKV, 720P, BD, 14.8GB)

 

 

 

 

 

خلاصه داستان (منبع: انیم ورلد)

"موگن" یک جنگجوی وحشی، خشن، بی‌کله است. "جین" یک سامورایی آواره، مرموز، سنتی، خوش‌مرام و البته بسیار قدرتمند است. این دو جنگجوی تندخو و مستقل، زمین تا آسمان با هم تفاوت دارند، اما از قضای روزگار راهشان با یکدیگر تلاقی می‌کند و این زمانی اتفاق می‌اُفتد که "فو"، پیشخدمتی سربه‌هوا و مزاحم،‌ آنها را پس از دستگیری بخاطر مبارزه خشونت‌بار با شمشیر، از اعدام نجات می‌دهد. "فو" این دو جوان سرگردان را متقاعد می‌کند تا برای یافتن یک سامورایی اسرارآمیز کمکش کنند؛ «سامورایی‌ای که بوی گلهای آفتابگردان می‌دهد» ؛ و این‌گونه سفرشان آغاز می‌شود.

 

خلاصه داستان (منبع)

داستان درباره سه نفر است که یک روز در یک قهوه خانه زندگی هایشان بهم گره میخورد. همه چیز زمانی شروع میشود کهFuu  یک پیشخدمت در آن قهوه خانه با Mugen یک مرد احمق و تقریباً دیوانه که یک شمشیر را باخود حمل میکند یک قرار میگذارد. او قبول میکند که کمک کند تا Fuu از دست چند مزاحم که در آن زمان در قهوه خانه بودند خلاص شود. اما Mugen خیلی زود هیجان زده میشود و در نتیجه از کنترل خارج میشود و در آن لحظه است که Jin وارد میشود. برعکس Mugen،Jin  یک شمشیر زن آرام و بافکر است. سپس مبارزه بین این دو آغاز میشود و در نتیجه قهوه خانه با خاک یکسان میشود. سرانجام هر دوی آنها دستگیر میشوند و تصمیم گرفته میشود که روز بعد سر آنها را از بدنشان جدا کنند. اما Fuu نقشه های دیگری برای آنها دارد که نیاز به زنده بودن آنها دارد. او به آنها کمک میکند که فرار کنند و در عوض آنها باید در طول سفری برای پیدا کردن یک سامورایی که بوی گل آفتابگردان میدهد از او محافظت کنند

 

 

 

https://s-media-cache-ak0.pinimg.com/originals/e6/b7/fb/e6b7fb39f94cd276c0cffa20ea23b016.jpg

 

 

 

توضیحات من

همه چی ش خوب بود. به جز اون چند دقیقه ی آخر. برای چی از هم جدا شدن؟ حالا تنهایی می خوان چی کار بکنن؟ هان؟ این همه سفر کردن، با دشمن مبارزه کردن، با هم دوست شدن. اون وقت اینقدر راحت از هم جدا شدن؟ با این موضوع نمی تونم کنار بیام. خیلی حیف شد.

 

 

https://s-media-cache-ak0.pinimg.com/originals/32/8a/3f/328a3f5145e35e0dd5535f811ccf7676.jpg

 

 

 

 

 

 

پیاده روی طولانی

پیاده روی طولانی

 

اولین ملاقات , ایستگاه اتوبوس بود .

ساعت هشت صبح.

من و اون تنها .

نشسته بود روی نیمکت چوبی و چشاش خط کشیده بود به اسفالت داغ خیابون .

سیر نگاش کردم .

هیچ توجهی به دور و برش نداشت .

ترکیب صورت گرد و رنگ پریدش با ابروهای هلالی و چشمای سیاه یه ترکیب استثنایی بود .

یه نقاشی منحصر به فرد .

غمی که از حالت صورتش می خوندم منو هم تحت تاثیر قرار داده بود .

اتوبوس که می اومد اون لحظه ساکت و خلسه وار من و شاید اون تموم می شد .

دیگه عادت کرده بودم .

دیدن اون دختر هر روز در همون لحظه برای من حکم یه عادت لذت بخش رو پیدا کرده بود .

نمی دونم چرا اون روزای اول هیچوقت سعی نکردم سر صحبت رو با اون باز کنم .

شاید یه جور ترس از دست دادنش بود .

شایدم نمی خواستم نقش یه مزاحم رو بازی کنم .

من به همین تماشای ساده راضی بودم .

دختر هر روز با همون چشم های معصوم و غمگین با همون روسری بنفش بی حال و با همون کیف مشکی رنگ و رو رفته می اومد و همون جای همیشگی خودش می نشست .

نمی دونم توی اون روزها اصلا منو دیده بود یا نه .

هر روز زودتر از او می اومدم و هر روز ترس اینکه مبادا اون نیاد مثل خوره توی تنم می افتاد .

هیچوقت برای هیچ کس همچین احساس پر تشویش و در عین حال لذت بخشی رو نداشتم .

حس حضور دختر روی اون نیمکت برای من پر بود از آرامش ... آرامش و شاید چیزدیگه ای شبیه نیاز .

اعتراف می کنم به حضورش هرچند کوتاه و هر چند در سکوت نیاز داشتم .

هفته ها گذشت و من در گذشت این هفته ها اون قدر تغییر کردم که شاید خودمم باور نمی کردم .

دیگه رفتنم به ایستگاه مثل همیشه نبود .

مثل دیوانه ها مدام ساعت رو نگاه می کردم و بی تابی عجیبی روحم رو اسیر خودش کرده بود .

دیگه صورتم اصلاح شده و موهام مرتب نبود .

بی خوابی شبها و سیگار های پی در پی .

خواب های آشفته لحظه ای و تصور گم کردن یا نیامدن او تموم شب هامو پر کرده بود .

نمی دونم چرا و چطور به این روز افتادم .

فقط باور کرده بودم که من عوض شدم و اینو همه به من گوشزد می کردن .

یه روز صبح وسوسه عجیبی به دلم افتاد که اون روز به ایستگاه نرم .

شاید می خواستم با خودم لجبازی کنم و شاید ... نمی دونم .

اون روز صدای تیک تاک ساعت مثل پتک به سرم کوبیده می شد و مدام انگشتام شقیقه های داغمو فشارمی داد .

نمی تونستم .

دو دقیقه مونده به ساعت هشت دیوانه وار بدون پوشیدن لباس مناسب و بدون اینکه حتی کیفم رو بردارم دوان دوان از خونه زدم بیرون و به سمت ایستگاه رفتم .

از دور اتوبوس رو دیدم که بعد از مکثی کوتاه حرکت کرد و دور شد و غباری از دود پشت سرش به جا گذاشت .

من ... درست مثل یک دونده استقامت که در آخرین لحظه از رسیدن به خط پایان جا می مونه دو زانو روی آسفالت افتادم و بدون توجه به نگاه های متعجب و خیره مردم با چشمای اشک آلود رفتن و دور شدن اتوبوس رو نگاه می کردم .

حس می کردم برای همیشه اونو از دست دادم .

کسی که اصلا مال من نبود و حتی منو نمی شناخت .

از خودم و غرورم بدم می اومد .

با اینکه چیزی در اعماق دلم به من امید می داد که فردا دوباره تو و اون روی همون نیمکت کنار هم می نشینید و دوباره تو می تونی اونو برای چند لحظه برای خودت داشته باشی ... بازم نمی دونستم چطور تا شب می تونم این احساس دلتنگی عجیب رو که مثل دو تا دست قوی گلومو فشار می داد تحمل کنم .

بلند شدم و ایستادم .

در اون لحظه که مضحکه عام و خاص شده بودم هیچی برام مهم نبود جز دیدن اون .

درست لحظه ای که مثل بچه های سرخورده قصد داشتم به خونه برگردم و تا شب در عذاب این روز نکبت وار توی قفس تنهایی خودم اسیر بشم تصویری مبهم از پشت خیسی چشمام منو وادار به ایستادن کرد .

طرح اندام اون ( که مثل نقاشی پرتره صورت مادرم از بر کرده بودم ) پشت نیمکت ایستگاه اتوبوس شکل گرفته بود .

دقیق که نگاه کردم دیدمش .

خودش بود .

انگار تمام راه رو دویده بود .

داشت به من نگاه می کرد.

نفس نفس می زد و گونه های لطیفش گل انداخته بود .

زانوهام بدون اراده منو به جلو حرکت داد و وقتی به خودم اومدم که چشمام درست روبروی چشم های بی نظیرش قرار گرفته بود .

دسته ای از موهای مشکی و بلندش روی پیشونیشو گرفته بود و لایه ای شبیه اشک صفحه زلال چشمشو دوست داشتنی و معصومانه تر از قبل کرده بود .

نمی دونستم باید چی بگم که اون صمیمانه و گرم سکوت سنگین بینمونو شکست .

- شما هم دیر رسیدید؟

و من چی می تونستم بگم .

- درست مثل شما .

و هر دو مثل بچه مدرسه ای ها خندیدیم .

- مثه اینکه باید پیاده بریم .

و پیاده رفتیم...

و هیچوقت تا اون موقع نمی دونستم پیاده رفتن اینقدر خوب باشه .

آلبالو

 

 

اندراحوالات من (6 شهریور 84)

 

 

 

28 آگوست 2005

اندراحوالات من (6 شهریور 84)

 

سرگذشت شب هجران تو گفتم با شمع

آن قدر سوخت که از گفته پشیمانم کرد

 

+ بعضی ها چقدر راحت همه چی رو ول می کنن و می رن. خوش به حالشون. منظورم دنیای اینترنت است. خیلی راحت خودشون رو می کشن کنار، دیگه براشون جذاب نیست، دیگه حوصله اش رو ندارن. ولی بعضی ها مثل من در بدترین شرایط هم این اینترنت رو ول نکردم. من دارم تو این دنیا زندگی می کنم. نمی تونم این دنیا رو رها کنم. چه بسا بسیاری از اطرافیان رفتند، به همین راحتی که کلمه ی رفتن رو نوشتم. ولی دنیای من این جاست، در بین سطر سطر نوشته های دیگران، زندگی در انتخاب یک لینک، گشتن در دنیایی دیگر... زندگی یعنی این برای من. من دنیای دیگری را نمی شناسم. و دیگر نمی خواهم که دنیایی دیگر را بشناسم. همین دنیا برای من کافی است، تا آن زمان که زندگی پایان پذیرد...

+ یه جا زده بود « هری پاتر و شاهزاده ی دورگه » ترجمه ی ویدا اسلامیه به زودی می رسه. ولی حالا منظورش از _ به زودی _ کی است، خدا می دونه دیگه. الان دو تا ترجمه رو من تو بازار دیدم، ولی چون می خوام ترجمه ی ویدا اسلامیه رو فقط داشته باشم، برا همین سراغشون نرفتم، حتی کتاب رو دستم نگرفتم و ورق نزدم. چنین چیزی یه نموره برا من خودش شاهکار است...

+ یادتونه یه بار درباره ی آزمون  استخدام ادواری نوشته بودم که سه تا امتحان داشتم، چند وقت پیشا جوابش اومد، هیچ کدوم رو قبول نشده بودم.

 

Google Talk

 

بالاخره انتظارها به پایان رسید و گوگل این شرکت دوست داشتنی نیز برنامه ی پیغام رسان خود را در دسترس همگان قرار داد.  Google IM یا همان Talk برنامه ای است با حجم ۹۰۰ ک.ب که با ظاهری بسیار ساده و در عین حال زیبا شما را قادر می سازد تا با دوستانتان به گفتگوی آنلاین به صورت نوشتاری و صوتی بپردازید. همچنین شما قادر خواهید بود از آخرین ایمیلهای رسیده به اکانت Gmail خود همانند برنامه Gmail Notifier مطلع شوید. به علاوه این برنامه دارای سیستم آرشیو گیری از گفتگو ها نیز می باشد. از دیگر امکانات این برنامه می توان به پشتیبانی از دیگر پیغام رسانها اشاره کرد که لیستی از آنها را می توان در اینجا مشاهده نمایید. همانگونه که پیشبینی می شد Google Talk از پروتکل های بکار رفته در پیغام رسان Jabber بهره می برد. در Google Talk برخی قابلیتهای بکار رفته در Skype نیز به چشم می خورد. برای ورود کافیست که اطلاعات اکانت Gmail خود را وارد کرده و از این سرویس استفاده کنید. البته این برنامه در حال حاضر نسخه بتا می باشد و  کمبودهایی نیز دارد. و باید دید که گوگل تا انتشار نسخه ی نهایی آن چه امکاناتی رو به آن اضافه می کند. تا این لحظه نسخه ای از این برنامه جهت اجرا بر روی سیستم عامل های Linux و Mac ارائه نشده است، اما راهنماهای متعددی پیرامون نحوه برقراری ارتباط از طریق پروتکل نرم افزار های iChat، Gaim و Trillian با این پیغام رسان جدید منتشر شده است.

 

مشاهده: سایت رسمی Google Talk

تصاویر: Google Talk

دانلود: لینک مستقیم دانلود برنامه

 

آدرس عکس:

http://www.winbeta.net/images/news/google_talk.gif

 

 

1-     می خواستم یه شایعه براتون بگم، ولی یکی همچی زد تو دهنم، حالا نمی گم دیگه........ ای نامرد.

 

روز شمار تاریخ

هشتم شهریور: روز مبارزه با تروریسم ( انفجار دفتر نخست وزیری به دست منافقین و شهادت مظلومانه ی شهیدان رجایی و باهنر )

نهم شهریور: شهادت امام موسی کاظم ( ع)

دهم شهریور: روز بانکداری اسلامی ( سالروز تصویب قانون عملیات بانکی بدون ربا )

یازدهم شهریور ( 27 رجب ): مبعث حضرت رسول اکرم ( ص )

 

2-     تولد تولد تولد وبلاگ « فانوس خیال » مبارک! فانوس خیال سه ساله شد، تولدش مبارک! امروز ششم شهریور تولد وبلاگ فانوس خیال است.

3-     یه روز به یکی میگن: @ رو بخون. میگه: ای دورت بگردم.

4-     یک کلیپ رمانتیکانه  « خاطره از سیاوش قمیشی »

5-     آلبوم « قاب شیشه ای » از سیاوش قمیشی

 ترانه ها:

-         قاب شیشه ای

-         با من باش

-         گلای پونه

-         گله

-         دیوونه

-         رسواترین عاشق

 

 

نوشته شده توسط ویروس – 6 شهریور 1384