جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

دلتای بوروا

 

دلتای بوروا

 

آغاز را با بوسه ای که طولانی ترین راه هاست

                                                     در می نوردیم

با بوسه ای

              از من، تا تو

                                  ای عشق من!

در آمیخته از ساقه ها تا ریشه هامان

در پیوند یکی نگاه

از اعماق تو

تا ژرفنای من

و این چنین

من و تو و عشق

هر سه با همیم

تا بتوانیم هر سه با هم باشیم

تا بتواند

فقط من

     فقط تو

              تنها عشق باشد.

 

ما دردهایمان را حمل کردیم

چونان سنگی بیشمار

تا دلتای هم

و به گل نشستیم

چونان دو کشتی

به آغوش خلیجی خاموش.

 

در فصلی که گل میخک شکوفه می داد در زمین

جدامان کردند

به واسطه ترن ها و ملت ها

به واسطه مرز ها

ولی انگار

دلتای بوروا

می دانست که ما چقدر همدیگر را دوست می داریم.

 

#شعر #پابلو_نرودا #ابدیت_یک_بوسه

 

 

برهنه

 

 

 

برهنه

 

وقتی برهنه

     سراپا برهنه از دریا برون می آیی

حتی خورشید

     از میان امواج و بلورهای آبی رنگ نمک

                                           خود را بر تو می پاشد.

 

آنگاه که برهنه

سراپا برهنه از دریا برون می آیی

زنبوری را تماشا می کنم

در تمنای عسلی

عسلی از جهان خویش

زنبوری که سر می خورد

و با اندام تشنه اش بر برگی فرو می افتد.

 

شکار تو

شکار عسلی است

عسلی از جهان من،

                  از دنیای من.

 

هنگامی که برهنه

سراپا برهنه از دریا برون می آیی

تندیس تو

انعکاس شمشیری است

که با قلب من مشق قتال می کند.

 

#شعر #پابلو_نرودا #ابدیت_یک_بوسه

 

 

پرسه

 

 

 

 

پرسه

 

در آرزوی لبانت

              صدایت

                        و گیسوانت

آرام و گرسنه

به کمین تو در خیابان ها پرسه می زنم.

 

نان مرا سیر نمی کند ای صبحانه خورشید.

 

من در پی شکار

شکار میزان وضوح گام های توام.

من در پی شکار

در اشتیاق لبخند ساده تو

در اشتیاق سرانگشتانت

که یکی بوسه از آن

از مَنَش، جاودانه ای خواهد ساخت.

 

دلم می خواهد تنت را به تمامی

چون بادامی کامل

با لب و زبانم لمس کنم

می خواهم پرتو آفتاب را گاز بگیرم

آنگاه که بر اندام تو می گسترد

و آن بینی سربالای چهره مغرور تو را

آه...

می خواهم طعم شلاق هایت را بچشم.

 

پس گرسنه

در گرگ و میش کوچه ات

سنگفرش خیابانت

قدم می زنم

در پی شکار تو و قلب داغت

چونان یوزپلنگی در سرزمینی لم یزرع

در کوئی تراتو.

 

 

#شعر #پابلو_نرودا #ابدیت_یک_بوسه

 

 

مدوسا

 

 

مدوسا

 

مجالی نیست تا برای گیسوانت جشنی به پا کنم

که گیسوانت را یک به یک

شعری باید و ستایشی.

 

دیگران

معشوق را مایملک خویش می پندارند

اما من

تنها می خواهم تماشایت کنم.

 

در ایتالیا تو را مدوسا صدا می کنند

(به خاطر موهایت)

قلب من

آستانه گیسوانت را، یک به یک می شناسد.

 

آنگاه که راه خود را در گیسوانت گم می کنی

فراموشم مکن!

و به خاطر آور که عاشقت هستم.

مگذار در این دنیای تاریک بی تو گم شوم

موهای تو

این سوگواران سرگردان بافته

راه را نشانم خواهند داد

به شرط آنکه دریغشان مکنی.

 

 

#شعر #پابلو_نرودا #ابدیت_یک_بوسه

 

بهانه

 

بهانه

 

چه بهانه‌ای از نگاهت می‌بارید

برایت ...

- نه – برای خودم متأسفم

این سوء تفاهم به این آسانی‌ها فراموش نمی‌شود! 1

 

1. و عشق سوء تفاهمی‌ست که با متأسفم گفتنی فراموش می‌شود – احمد شاملو

 

نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است

شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»

 

 

#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی

 

 

گناه ستاره نیست

 

 

گناه ستاره نیست

 

کاش می‌دانستی

این گناه ستاره نیست که کوچک است

این گناه ماست

که بزرگی‌اش را نمی‌بینیم

 

نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است

شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»

 

 

#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی

 

 

سوختن در قفس

 

 

 

سوختن در قفس


به داغت آرزو مُرد و هوس سوخت

در این آتشفشان، حتی نفس سوخت

 

خدایا سوز دل را با که گویم؟

که زیبا مرغک من در قفس سوخت

 

- مهدی سهیلی -

 

 

 

من گرفتم تو نگیر

 

 

 

من گرفتم تو نگیر

 

زن گرفتم شدم ای دوست به دام زن اسیر

من گرفتم تو نگیر

 

چه اسیری که ز دنیا شده ام یکسره سیر

من گرفتم تو نگیر

 

بود یک وقت مرا با رفقا گردش و سیر

یاد آن روز بخیر

 

زن مرا کرده میان قفس خانه اسیر

من گرفتم تو نگیر

 

یاد آن روز که آزاد ز غمها بودم

تک و تنها بودم

 

زن و فرزند ببستند مرا با زنجیر

من گرفتم تو نگیر

 

بودم آن روز من از طایفه دُرد کشان

بودم از جمع خوشان

 

خوشی از دست برون رفت و شدم لات و فقیر

من گرفتم تو نگیر

 

ای مجرد که بود خوابگهت بستر گرم

بستر راحت و نرم

 

زن مگیر ؛ ار نه شود خوابگهت لای حصیر

من گرفتم تو نگیر

 

بنده زن دارم و محکوم به حبس ابدم

مستحق لگدم

 

چون در این مسئله بود از خود مخلص تقصیر

من گرفتم تو نگیر

 

من از آن روز که شوهر شده ام خر شده ام

خر همسر شده ام

 

می دهد یونجه به من جای پنیر

من گرفتم تو نگیر

 

 

شاعر: ایرج میرزا

 

 

دزد نگرفته

 

 

 

 

 

دزد نگرفته

 

هر کس از خزانه برد چیزی

گفتند مبر که این گناهست

تعقیب نمودند و گرفتند

دزد نگرفته پادشاهست

 

شاعر: ایرج میرزا

 

به خواب رفته‌اند

 

به خواب رفته‌اند

 

قصه گفتن بی معنی ست

وقتی چشم ها دیریست

به خواب رفته‌اند

 

نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است

شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»

 

#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی

 

 

تولدت مبارک

 

تولدت مبارک

 

رها شدنت را

زمزمه‌ی کدامین باد پیام آور بود

که اینگونه سیاه پوشیده‌ایم؟

قبل از آنکه چمدانت را ببندی...

یادت نرود!

آسمان را

در چشمهایت خلاصه کنی!

امشب، نوزده ستاره

از گوشه‌ی آسمان خواهد

 

چکید

فردا

بیست و هشت خرداد است،

...تولدت مبارک!

 

* به ناهید که جشن تولدش را گریستیم

 

 

نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است

شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»

 

#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی

 

 

 

 

گریه نکن

 

گریه نکن

 

تمام وسعت شب را ستاره می‌سوزد

همین که بر دل تنگ تو چشم می‌دوزد

 

«ترانه»! هر چه نوشتی بس است – گریه نکن –

کسی به حال من و تو دلش نمی‌سوزد

 

 

نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است

شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»

 

 

#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی

 

 

 

لیاقت نداشتی

 

 

 

لیاقت نداشتی

 

تقصیر من نبود که حسرت نصب توست

تو خود به درد عشق من عادت نداشتی

 

حالا بمان کنار همان عشق‌ها که مُرد

تقصیر من نبود – لیاقت نداشتی!

 

 

نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است

شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»

 

 

#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی

 

 

فراموش کرده‌اید

 

 

 

 

 

فراموش کرده‌اید

 

اصلاً به روی خودتان نیاورید

که از خدا نفسش را ربوده‌اید

 

پروانه اید و زود فراموش کرده‌اید

تا روز قبل پیله‌ی یک کرم بوده‌اید

 

 

نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است

شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»

 

 

#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی

 

 

شکسته نشد

 

 

 

 

 

شکسته نشد

 

تو غرور عجیبی که – نه – شکسته نشد

و من و پنجره‌ای که شکست و بسته نشد

 

و یک «ترانه» که زیر بهانه‌ها پوسید

ولی برای تو هی می‌نوشت و خسته نشد

 

نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است

شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»

 

 

 

#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی

 

 

 

 

ای عشق!

 

 

 

ای عشق!

 

در رفتن تو لذت دیدار نبود

با گم شدنت مجال تکرار نبود

 

من را تو فقط «ترانه» کردی – ای عشق! –

پیش از غم تو – قسم – که بیمار نبود

 

 

نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است

شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»

 

#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی

 

 

حوصله‌هایی که خسته بود

 

 

 

حوصله‌هایی که خسته بود

 

تعبیر گنگی از شب و روز نبودنش

- دنیا: مسیر حوصله‌هایی که خسته بود

 

می‌شد دوباره گشت که شاید ستاره‌ای

پشت تمام پنجره‌هایی که بسته بود

 

 

نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است

شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»

 

 

#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی

 

 

 

 

امید دوباره

 

 

 

 

 

امید دوباره

 

می‌نوشت از ستاره‌ای که نداشت

از خدا، از اشاره‌ای که نداشت

 

او فقط سایه‌ای مجسم بود

از امید دوباره‌ای که نداشت

 

 

نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است

شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»

 

#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی

 

 

 

 

آواز برکه

 

 

« آواز برکه »

 

من تشنه تر از خاکم

بی تاب تر از دانه

در من گل سرخی هست

« بی » بلبل و پروانه

یک برکه ی خاموشم

دور از سفر یک رود

ای کاش دل من هم

هم صحبت دریا بود

گمنام تر از یک سنگ

دل تنگ تر از مرداب

ای کاش دلم می شد

از شوق سفر شاداب !

کی می شود از باران

سیراب دل و جانم

تا سبز شوم در دشت

من عاشق بارانم

من تشنه تر از خاکم

لب سوخته ، بی باران

بی تاب تر از دانه

در خاک شدم پنهان

در من گل سرخی هست

از نسل شقایق ها

گم گشته ولی قلبم

در خاطره صحرا

 

- حسین احمدی -

 

 

به تو می‌اندیشم

 

 

 

به تو می‌اندیشم

 

به تو می‌اندیشم

ای سراپا همه خوبی

تک و تنها به تو میاندیشم

همه وقت... همه جا

من به هرحال که باشم به تو می‌اندیشم

تو بدان این را، تنها تو بدان

 

- فریدون مشیری -