اگر آن تُرک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هِندویَش بخشم سمرقند و بخارا را
بده ساقی مِیِ باقی که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رُکن آباد و گُلگَشت مُصَّلا را
فَغان کاین لولیانِ شوخِ شیرینکار شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که تُرکان خوان یغما را
ز عشق ناتمام ما جمال یار مُستَغنی است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را؟
من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پردهٔ عصمت برون آرد زلیخا را
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین، دعا گویم
جواب تلخ میزیبد، لب لعل شکرخا را
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را
حدیث از مطرب و مِی گو و راز دَهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
غزل گفتی و دُر سفتی، بیا و خوش بخوان حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عِقد ثریا را
- حافظ -
#شعر #حافظ
دلی شکسته
مهربانا! با دلی شکسته رو سوی تو کردم
رو کجا آرم اگر از درگهت گویی جوابم؟
بی کسم، در سایهی مهر تو میجویم پناهی
از کجا یابم خدایی گر به کویت ره نیابم؟
ـ مهدی سهیلی ـ
گمنام بمیرم
کاری مکن ای دوست که در مرحلهی عشق
رسوای غمت باشم و گمنام بمیرم
ـ کریم فکور ـ
داد ِ خود
خدای ِ عشق فرستاده بود پیش منش
"که داد ِ خود بستانم به بوسه از دهنش"
ـ نیاز کرمانی ـ
محبوب من
پریچهرهای بود محبوب من
بدو گفتم ای لُعبت خوب من
چرا با رفیقان نیایی به جمع
که روشن کنی بزم ما را چو شمع
ـ سعدی ـ
میفهمی
دوباره ثانیههای قرار میفهمی
دوباره حجم قفس – انتظار! میفهمی
حضور گرم تو یک آسمانه پرواز است
پر از ستارهی دنباله دار میفهمی
همیشه فاصلهها را ندیده میگیری
و شک من به وصول بهار، میفهمی
*
و اتفاق پس از این مسیر معلوم است:
هوس، بهانه، سه نقطه ... فرار میفهمی
«چراغ رابطهها هم چقدر تاریک است» 1
و روی آینهها هم غبار میفهمی
چقدر میشکنم، لحظهای که میگویی:
گذشته هر چه قرار و مدار میفهمی!
و بعد از این به نگاهت چقدر محتاجم
ولی برای تو یک رهگذار میفهمی
دلم گرفته ولی حاجتی به گفتن نیست
چروک صورت من را شمار میفهمی
تمام هستی من این دو بیت ناقابل
تمام هستی من یادگار میفهمی
چه حال و روز خرابی، چقدر تنهایم
دلم گرفته از این روزگار میفهمی
چقدر دست تو را عاشقانه میخواهم
درست مثل ثانیههای قرار میفهمی
1. چراغهای رابطه تاریکند – فروغ فرخزاد
نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است
شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»
#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی
اجازه هست بگویم شبم ستاره شد
چه حس خوب و قشنگی! به من اشاره شد
و این دلم که هواییتان دوباره شده
اجازه هست شما را صریح بنویسم
اجازه هست بگویم شبم ستاره شده
و هی شروع خودم را کنار بگذارم
برای شرح نگاهی که استعاره شده
و از شما: یک اشاره، به خاطر من نه!
به حرمت غزل نامهای که پاره شده
«من از هجوم حقیقت به خاک افتادم» 1
و در عبارت بعدی به این اشاره شده:
- دلی که بعد سقوطش جسارته، اما
قرار نبود که عاشق بشه، دوباره شده
دوباره! باز مزخرف نوشتم و این بار
تعجبی که عزیز دلم نداره، شده
شما که حرف دل من رو خوب میفهمین
چه فرقی می کنه که حالا به چی اشاره شده
دلم گرفته آقا! این جنون نم نم من
شبیه بغضی که انگار میخواد بباره شده
برای اومدنش دست و پامو گم کردم
نگین: «شبیه» کسی که تو انتظاره شده
غروب جمعه و بارون و انتظار و ضریح
دلی که تنها امیدش یک استخاره شده ...
1. مسافر - سهراب سپهری
نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است
شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»
#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی
سه شنبه عصر
میمرد از خودش – نه خدایا – سه شنبه عصر
میمرد روی حوصلهام تا ... سه شنبه عصر
تنها برای دیدن یک چیز زنده بود:
- مرگش – کنار پنجره – اینجا – سه شنبه عصر
چشمی برای آمدنش منتظر نبود
روزی که پا گذاشت به دنیا سه شنبه عصر
حتی خود خدا که به او قول داده بود
تنها نزول قصهی او را سه شنبه عصر
حتی تمام پنجرههایی که بسته شد
حتی غروب – کوچه – همینجا – سه شنبه عصر
*
از ذهن آن دوشنبهی راکد نمیپرید
مفهوم گیج و مبهم فردا: - سه شنبه عصر
من حدس میزنم که خدا هم غروب کرد
بعد از صلیب و مرگ مسیحا سه شنبه عصر
نفرین شد آسمان – نه زمین بود میگریست
از بوی سیب و غفلت حوا سه شنبه عصر
من حدس میزنم که ... – مهم نیست بگذریم
او هم گذشته بود از اینجا سه شنبه عصر
از تشنگی نمرد، ولی تشنه مرده بود
چیزی نداشت سفرهی دنیا سه شنبه عصر
پای تمام زمزمههایش نوشته بود:
تبعیدی همیشهی رویا / سه شنبه عصر
نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است
شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»
#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی
مزخرف است
دنیای من به سمت زوالی مزخرف است
این روزها که گریه مجالی مزخرف است
شوخی نبود – به جان خودم – دوست دارمت
حتی اگر برای تو حالی مزخرف است
این روزها به جرم تو بلعیده میشوم
امسال؟ - موریانه و سالی مزخرف است
معتاد هم شدم – نه – جدیداً نمیکشم
چشمی شبیه تو که مثالی مزخرف است
لازم به گفتن نمیشود توهم نبود
پی بردهام خودم که محالی مزخرف است
تا کی؟ و من – که جوابی ندادهای –
در جستجوی طرح سوالی مزخرف است
این روزها که پنجرهها هم بریدهاند
لمس تو هم به رنگ خیالی مزخرف است
دنیای من که فقط تو و تو تو
این روزها به سمت زوالی مزخرف است
نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است
شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»
#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی
دیوار زمانه!
جانم ز فراق، رنج بسیار کشید
با رفتن تو، همیشه آزار کشید
ما همسفر راه درازی بودیم
بین من و تو «زمانه» دیوار کشید!
ـ مهدی سهیلی ـ
مادر
گویند مرا چو زاد مادر
پستان به دهان گرفتن آموخت
شبها بر گاهواره ی من
بیدار نشست و خفتن آموخت
دستم بگرفت و پا به پا برد
تا شیوه ی راه رفتن آموخت
یک حرف و دو حرف بر زبانم
الفاظ نهاد و گفتن آموخت
لبخند نهاد بر لب من
بر غنچه ی گل شکفتن آموخت
پس هستی من ز هستی اوست
تا هستم و هست دارمش دوست
شاعر: ایرج میرزا
دیگر برو بخواب!
شاید عروس کوچهی تاریک آفتاب
مثل تمام شعرها که نوشتیم روی آب
- مامان! ببین! بزرگ شدم مثل یک عروس
- نه دخترم، تو فکر میکنی، دیگر برو بخواب!
من فکر میکنم و تو لبخند میزنی
مثل همیشه، مثل همیشه توی قاب
حتی نشد که بگویی چرا نشد!
حتی برای دخترک خسته روی تاب
هی میروی و از قفس اشباع میشود
رخت عروس ادکلن زدهی روی تختخواب
هی میروی و مرا روی این غزل –
خط میکشی برای خودت تا ته کتاب
حالا تمام زندگیم را ورق بزن
دنای کوچکم و تو: یک حلقه از طناب
خط در میان تمام دلم را مرور کن
زیر هوای شرجی قبر و کمی گلاب
*
رخت سیاه و هلهلهی مرگ و بوی دود
- حالا بزرگ شدی، عزیزم! برو بخواب
نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است
شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»
#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی
دوباره عزیز من برگرد!
صدای چکهی شب – روی ریزش یک مرد
و اعتیاد به بودن – تحمل یک درد
و جملههای شبیه: - ... سه نقطه، دلتنگم!
و یا شبیه: - دوباره عزیز من برگرد!
و اتفاق قشنگی که هی نمیافتاد
و روزگار غریبی که سمت من تف کرد
*
صدای پای سکوتت چقدر غمگین است
دوباره سمت شکستن، سقوط، باران، درد
هنوز میشد از اول – هنوز فرصت بود
خدای قسمتمان هی بهانه میآورد
صدای چکهی شب از سقوط بالا رفت
کنار ریزش تو روی آن نگاه سرد
غروب اول آبان – کنار دلتنگی
فقط برای تو! ... امضا: «ترانه» یک شبگرد
نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است
شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»
#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی
التماس مرا از نگاه میخوانی
حضور وحشی متروک یک پریشانی
همیشه بی تو شکستن، همیشه بارانی
برای خواهش من یک بهانه کافی بود
ببین چگونه شکستم – ببین – به آسانی!
مسیر خستگی ام هم کمی عوض شده است
ز سمت ریزش باران، به سمت ویرانی
دگر چگونه بگویم که مرگ من حتمیست
بگو، چگونه نمیرم در اوج ویرانی!
همیشه دل خوش این باورم که میفهمی
که التماس مرا از نگاه میخوانی
برای بودن و ماندن همیشه فرصت نیست
بگو برای نگاهم همیشه میمانی
و نبض خاطره هایت همیشه خواهد زد
درون دفتر شعرم – لطیف و بارانی –
بدون گرمی دستت چه سخت میگذرد
چه لحظه های غریبی – چقدر طولانی! –
تمام وسعت شعرم، عزیز تقدیمت:
همان «ترانه» ی متروک؛ همان زمستانی
نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است
شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»
#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی
و چه دیر آسمان آبی شد
گذشت
درست مثل هفتهی آخر اردیبهشت
چقدر زود عاشق شدم
و چه دیر آسمان آبی شد
این طرفها که باد نمیآید
باید باور کنم:
دستهای تو از آغاز ویران بود
نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است
شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»
#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی