جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

شکسته نشد

 

 

 

 

 

شکسته نشد

 

تو غرور عجیبی که – نه – شکسته نشد

و من و پنجره‌ای که شکست و بسته نشد

 

و یک «ترانه» که زیر بهانه‌ها پوسید

ولی برای تو هی می‌نوشت و خسته نشد

 

نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است

شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»

 

 

 

#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی

 

 

 

 

ای عشق!

 

 

 

ای عشق!

 

در رفتن تو لذت دیدار نبود

با گم شدنت مجال تکرار نبود

 

من را تو فقط «ترانه» کردی – ای عشق! –

پیش از غم تو – قسم – که بیمار نبود

 

 

نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است

شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»

 

#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی

 

 

حوصله‌هایی که خسته بود

 

 

 

حوصله‌هایی که خسته بود

 

تعبیر گنگی از شب و روز نبودنش

- دنیا: مسیر حوصله‌هایی که خسته بود

 

می‌شد دوباره گشت که شاید ستاره‌ای

پشت تمام پنجره‌هایی که بسته بود

 

 

نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است

شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»

 

 

#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی

 

 

 

 

امید دوباره

 

 

 

 

 

امید دوباره

 

می‌نوشت از ستاره‌ای که نداشت

از خدا، از اشاره‌ای که نداشت

 

او فقط سایه‌ای مجسم بود

از امید دوباره‌ای که نداشت

 

 

نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است

شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»

 

#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی

 

 

 

 

می‌فهمی

 

 

 

 

 

می‌فهمی

 

 

دوباره ثانیه‌های قرار می‌فهمی

دوباره حجم قفس – انتظار! می‌فهمی

 

حضور گرم تو یک آسمانه پرواز است

پر از ستاره‌ی دنباله دار می‌فهمی

 

همیشه فاصله‌ها را ندیده می‌گیری

و شک من به وصول بهار، می‌فهمی

 

*

 

و اتفاق پس از این مسیر معلوم است:

هوس، بهانه، سه نقطه ... فرار می‌فهمی

 

«چراغ رابطه‌ها هم چقدر تاریک است» 1

و روی آینه‌ها هم غبار می‌فهمی

 

چقدر می‌شکنم، لحظه‌ای که می‌گویی:

گذشته هر چه قرار و مدار می‌فهمی!

 

و بعد از این به نگاهت چقدر محتاجم

ولی برای تو یک رهگذار می‌فهمی

 

دلم گرفته ولی حاجتی به گفتن نیست

چروک صورت من را شمار می‌فهمی

 

تمام هستی من این دو بیت ناقابل

تمام هستی من یادگار می‌فهمی

 

چه حال و روز خرابی، چقدر تنهایم

دلم گرفته از این روزگار می‌فهمی

 

چقدر دست تو را عاشقانه می‌خواهم

درست مثل ثانیه‌های قرار می‌فهمی

 

1. چراغ‌های رابطه تاریکند – فروغ فرخزاد

 

نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است

شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»

 

 

 

#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی

 

 

 

اجازه هست بگویم شبم ستاره شد

 

 

 

اجازه هست بگویم شبم ستاره شد

 

 

چه حس خوب و قشنگی! به من اشاره شد

و این دلم که هوایی‌تان دوباره شده

 

اجازه هست شما را صریح بنویسم

اجازه هست بگویم شبم ستاره شده

 

و هی شروع خودم را کنار بگذارم

برای شرح نگاهی که استعاره شده

 

و از شما: یک اشاره، به خاطر من نه!

به حرمت غزل نامه‌ای که پاره شده

 

«من از هجوم حقیقت به خاک افتادم» 1

و در عبارت بعدی به این اشاره شده:

 

- دلی که بعد سقوطش جسارته، اما

قرار نبود که عاشق بشه، دوباره شده

 

دوباره! باز مزخرف نوشتم و این بار

تعجبی که عزیز دلم نداره، شده

 

شما که حرف دل من رو خوب می‌فهمین

چه فرقی می کنه که حالا به چی اشاره شده

 

دلم گرفته آقا! این جنون نم نم من

شبیه بغضی که انگار می‌خواد بباره شده

 

برای اومدنش دست و پامو گم کردم

نگین: «شبیه» کسی که تو انتظاره شده

 

غروب جمعه و بارون و انتظار و ضریح

دلی که تنها امیدش یک استخاره شده ...

 

1. مسافر - سهراب سپهری

 

 

نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است

شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»

 

#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی

 

 

 

 

سه شنبه عصر

 

 

 

 

سه شنبه عصر

 

 

می‌مرد از خودش – نه خدایا – سه شنبه عصر

می‌مرد روی حوصله‌ام تا ... سه شنبه عصر

 

تنها برای دیدن یک چیز زنده بود:

- مرگش – کنار پنجره – اینجا – سه شنبه عصر

 

چشمی برای آمدنش منتظر نبود

روزی که پا گذاشت به دنیا سه شنبه عصر

 

حتی خود خدا که به او قول داده بود

تنها نزول قصه‌ی او را سه شنبه عصر

 

حتی تمام پنجره‌هایی که بسته شد

حتی غروب – کوچه – همینجا – سه شنبه عصر

 

*

 

از ذهن آن دوشنبه‌ی راکد نمی‌پرید

مفهوم گیج و مبهم فردا: - سه شنبه عصر

 

من حدس می‌زنم که خدا هم غروب کرد

بعد از صلیب  و مرگ مسیحا سه شنبه عصر

 

نفرین شد آسمان – نه زمین بود می‌گریست

از بوی سیب و غفلت حوا سه شنبه عصر

 

من حدس می‌زنم که ... – مهم نیست بگذریم

او هم گذشته بود از اینجا سه شنبه عصر

 

از تشنگی نمرد، ولی تشنه مرده بود

چیزی نداشت سفره‌ی دنیا سه شنبه عصر

 

پای تمام زمزمه‌هایش نوشته بود:

تبعیدی همیشه‌ی رویا / سه شنبه عصر

 

 

نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است

شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»

 

 

#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی

 

 

مزخرف است

 

 

 

 

 

مزخرف است

 

دنیای من به سمت زوالی مزخرف است

این روزها که گریه مجالی مزخرف است

 

شوخی نبود – به جان خودم – دوست دارمت

حتی اگر برای تو حالی مزخرف است

 

این روزها به جرم تو بلعیده می‌شوم

امسال؟ - موریانه و سالی مزخرف است

 

معتاد هم شدم – نه – جدیداً نمی‌کشم

چشمی شبیه تو که مثالی مزخرف است

 

لازم به گفتن نمی‌شود توهم نبود

پی برده‌ام خودم که محالی مزخرف است

 

تا کی؟ و من – که جوابی نداده‌ای –

در جستجوی طرح سوالی مزخرف است

 

این روزها که پنجره‌ها هم بریده‌اند

لمس تو هم به رنگ خیالی مزخرف است

 

دنیای من که فقط تو و تو تو

این روزها به سمت زوالی مزخرف است

 

 

نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است

شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»

 

 

#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی

 

 

 

دیگر برو بخواب!

 

 

 

 

 

 

دیگر برو بخواب!

 

شاید عروس کوچه‌ی تاریک آفتاب

مثل تمام شعرها که نوشتیم روی آب

 

- مامان! ببین! بزرگ شدم مثل یک عروس

- نه دخترم، تو فکر می‌کنی، دیگر برو بخواب!

 

من فکر می‌کنم و تو لبخند می‌زنی

مثل همیشه، مثل همیشه توی قاب

 

حتی نشد که بگویی چرا نشد!

حتی برای دخترک خسته روی تاب

 

هی می‌روی و از قفس اشباع می‌شود

رخت عروس ادکلن زده‌ی روی تختخواب

 

هی می‌روی و مرا روی این غزل –

خط می‌کشی برای خودت تا ته کتاب

 

حالا تمام زندگیم را ورق بزن

دنای کوچکم و تو: یک حلقه از طناب

 

خط در میان تمام دلم را مرور کن

زیر هوای شرجی قبر و کمی گلاب

 

*

 

رخت سیاه و هلهله‌ی مرگ و بوی دود

- حالا بزرگ شدی، عزیزم! برو بخواب

 

نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است

شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»

 

 

#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی

 

 

 

دوباره عزیز من برگرد!

 

 

 

 

 

دوباره عزیز من برگرد!

 

صدای چکه‌ی شب – روی ریزش یک مرد

و اعتیاد به بودن – تحمل یک درد

 

و جمله‌های شبیه: - ... سه نقطه، دلتنگم!

و یا شبیه: - دوباره عزیز من برگرد!

 

و اتفاق قشنگی که هی نمی‌افتاد

و روزگار غریبی که سمت من تف کرد

 

*

 

صدای پای سکوتت چقدر غمگین است

دوباره سمت شکستن، سقوط، باران، درد

 

هنوز می‌شد از اول – هنوز فرصت بود

خدای قسمتمان هی بهانه می‌آورد

 

صدای چکه‌ی شب از سقوط بالا رفت

کنار ریزش تو روی آن نگاه سرد

 

غروب اول آبان – کنار دلتنگی

فقط برای تو! ... امضا: «ترانه» یک شبگرد

 

 

نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است

شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»

 

#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی

 

 

 

التماس مرا از نگاه می‌خوانی

 

 

 

 

 

التماس مرا از نگاه می‌خوانی

 

 

حضور وحشی متروک یک پریشانی

همیشه بی تو شکستن، همیشه بارانی

 

برای خواهش من یک بهانه کافی بود

ببین چگونه شکستم – ببین – به آسانی!

 

مسیر خستگی ام هم کمی عوض شده است

ز سمت ریزش باران، به سمت ویرانی

 

دگر چگونه بگویم که مرگ من حتمی‌ست

بگو، چگونه نمیرم در اوج ویرانی!

 

همیشه دل خوش این باورم که می‌فهمی

که التماس مرا از نگاه می‌خوانی

 

برای بودن و ماندن همیشه فرصت نیست

بگو برای نگاهم همیشه می‌مانی

 

و نبض خاطره هایت همیشه خواهد زد

درون دفتر شعرم – لطیف و بارانی –

 

بدون گرمی دستت چه سخت می‌گذرد

چه لحظه های غریبی – چقدر طولانی! –

 

تمام وسعت شعرم، عزیز تقدیمت:

همان «ترانه» ی متروک؛ همان زمستانی

 

 

نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است

شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»

 

 

#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی

 

 

 

و چه دیر آسمان آبی شد

 

 

 

و چه دیر آسمان آبی شد

 

 

گذشت

درست مثل هفته‌ی آخر اردیبهشت

چقدر زود عاشق شدم

و چه دیر آسمان آبی شد

 

این طرفها که باد نمی‌آید

باید باور کنم:

دست‌های تو از آغاز ویران بود

 

نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است

شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»

 

#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی

 

 

دوباره بعد از تو

 



دوباره بعد از تو

 

من از بدون تو ماندن عجیب می‌ترسم

خدا کند که نمانم دوباره بعد از تو

 

تمام پنجره ها را به روی ما بستند

به اتهام همین که: - ستاره می‌شمریم

 

انگار

همین دیروز بود

که پنجره برای همیشه باز ماند

و از آن به بعد

شعرهایم بوی باران گرفت

 

 

نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است

شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»

 

#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی

 

 

 

 

مرا ببخش




مرا ببخش

بی سرزمین‌تر از آنم
که بخواهمت
تا به خوابم بیایی
- مرا ببخش –
آن نگاه دربه درانه هم از طبیعت کودکی بر می‌خاست
که بادبادکش را به آسمان هدیه کرد
چون باران را خیلی دوست داشت
قبول کن!
من تعلقی به این جا نداشتم
نباید عادت می‌کردی
من که گفته بودم اهل این جا نیستم ...

فراموش هم که نکنی
باز من همان دخترکی هستم
که خیلی وقت است به زود رفتن‌هایت عادت کرده
درست زمانی که دیر می آیی!



نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است
شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»

#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی


تلخ‌تر از لبخند




تلخ‌تر از لبخند


ته مانده‌ی سه شنبه اش را سر می‌کشید

- تلخ‌تر از لبخند مصنوعی همیشه‌اش –

می‌دانست آخرین شب است که با چشمان باز خواب می‌بیند

آن شب خواب دیده بود:

«فردا لذت سقوطی را تجربه می‌کگنی که افکار یخ زده‌ی

گندم زار را کلافه می‌کند»


هیچ کس نمی‌دانست

دنیای قشنگش خلاصه‌تر از آن نقطه‌ای است

که همیشه دیدنش را تظاهر می‌کند


ته مانده‌ی سه شنبه اش را سر می‌کشید

هیچ کس نمی‌دانست مترسک‌ها هم خواب می‌بینند

او آن شب خواب دیده بود

حالا دیگر می‌دانست

که چرا خدا جهنم را چهارشنبه آفرید



نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است

شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»


#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی



دست‌های نیاز آلود



دست‌های نیاز آلود


عشق مُرد –

فریادت را در تنگنای کدامین بهانه حبس کرده‌ای؟

نگاه ترک خورده‌ات به کدامین خاطره‌ی گنگ خیره مانده است؟

و دست‌هایت در حرارت باور کدامین دست‌های نیاز آلود

این چنین یخ زده‌اند؟

تا کی سکوت سنگین نگاهت را بر ترانه‌های بیهده‌ی زاییده از قلمت

آوار می‌کنی؟


به بودن فکر کن!

اینجا

جای ماندن نیست



نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است

شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»


#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی




یک نوازش بی دریغ




یک نوازش بی دریغ

دست‌هایم را به مهتاب بسپار!
نمی‌خواهم در آخرین گام‌هایتان از تب یک نوازش بی دریغ
محروم بمانند

وقتی من
در انجماد نگاهش می‌سوزم
و او
در التهاب نگاهم یخ می‌زند
«فرصتی برای تازه شدن نیست»

دست‌هایم را به مهتاب بسپار!
به سقط آرزوها رسیده‌ایم
«تا مرگ فاصله‌ای نیست!»


نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است
شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»


#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی

در امتداد خیابانی که انتهایش به تو می‌رسید




در امتداد خیابانی که انتهایش به تو می‌رسید


بست و دو اردیبهشت

ساعت دو بعد از ظهر

و من ...

در امتداد خیابانی که انتهایش به تو می‌رسید

و آن لحظه‌های غریب ...

ثانیه‌ها می‌گذشتند

- نه – انگار می‌دویدند

- آنقدر سریع که حتی رد پایشان هم گم شده بود –


و از آن به بعد جغدهای شوم تنهایی صدایم را به یغما بردند

و دستانی یخ زده نگاهم را دریدند

از آن به بعد غرورها و تکبرها مغزم را مچاله کردند

و افکارم را به صلیب کشیدند


و از آن به بعد زندگیم فقط به وسعت ذره‌ای شده است

که در ته یک فنجان قهوه رسوب می‌کند




نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است

شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»



#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی


عمودی‌ترین نقطه‌ی شب





عمودی‌ترین نقطه‌ی شب


از فاصله‌ها که می‌گذرم

درست در عمودی‌ترین نقطه‌ی شب

که تمام آسمان با عمیق‌ترین سایه‌ها برخورد می‌کند

می‌ایستم

نفس می‌کشم

و این را می‌دانم که هنوز هم می‌شود بارید

آن هم برای مثل منی که از تمام یک پرواز

فقط آسمان را تجربه کرد

و بعد آنقدر در ارتفاع بی هایت غرق شد

که اگر دستش را – فقط دستش را –

بلند می‌کرد در نقره‌ای ماه حل می‌شد


- چه ادعای بزرگی!

«از فاصله‌ها که می‌گذرم»

از صحنه‌ی فاجعه، پریدن ممکن نیست

آن هم برای کسی که نقش اول را بازی می‌کند


این طرفها برای مرده‌ای که شاهدی نداشته باشد

از اشک هم دریغ خواهند کرد

- چه اهمیتی دارد –

تاریکی سر آغاز روشنایی‌هاست!

برای همان مرده‌ای که می‌ایستد

نفس می‌کشد

و هنوز هم نگاهش به ستاره‌هایی خیره مانده است

که با طلوع خورشید از چشم‌ها می‌افتند




نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است

شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»


#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی




دلم تنگ شده





دلم تنگ شده

بگذار دیگر هیچ کس به سراغمان نیاید
اصلاً بگذار خجالت بکشیم
دیگر چه فرقی می‌کند
- دلم تنگ شده –

دلم تنگ شده
برای همه‌ی چیزهایی که همه‌ی ما را آزار می‌داد

دلم تنگ شده
برای خوشی‌هایی که فکر می‌کردیم هیچ گاه تمام نمی‌شود

اینجا روزهایش غریبه‌اند
و شب‌ها آنقدر آسمان کوچک می‌شود
که حتی اگر بارها هم ستاره‌ها را بشمریم
باز خوابمان نمی‌برد

چقدر گفتم به پاکی عشقمان شک نکن!
می‌بینی، انگار همه منتظر رفتن تو بودند
تا ما را بدرقه کنند
و حالا هم همه منتظرند تو چشمانت را ببندی
تا به سوگ من بنشینند


نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است
شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»

#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی