جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

دلم گرفته



دلم گرفته

دلم اندازه‌ی همه‌ی آسمون ابری گرفته...



#شعر



مرداب




مرا دریاب که دل دریایی من

 بی تو

مرداب است...


#شعر



به جز تو هیچ ندارم




چه نابرابر است جنگ ِ من و تو

قبول ندارم

به جنگ آمده‌ای و تیغ عشق آوردی

حساب نکردی که من

به جز تو

هیچ ندارم؟


#شعر




دعا





کنم هر شب دعایت تا شود مهرت برون از دل

ولی آهسته می‌گویم: خدایا بی اثر باشد


#شعر



شانس





دردا که فراق ناتوان ساخت مرا

بر بستر ناتوانی انداخت مرا

از ضعف چنان شدم که بر بالینم

صد بار اجل آمد و نشناخت مرا 


- شوقی ساوه‌ای -


#شعر #شوقی_ساوه‌ای



شکوه




چندان ز بی‌وفایی تو شکوه سر کنم

تا نگذرد هوای تو یک روز در سری


- مهرداد اوستا -


#شعر #مهرداد_اوستا



گناه




من اگر دل به تو دادم، تو ز من دل بردی

گر گناه است محبت، تو گنهکارتری 


- عماد خراسانی -


#شعر #عماد_خراسانی



دل




دلم را دیریست سپرده‌ام به باد

شاید بیابم او را بار دگر...

اما باد

دلم را برده است به ناکجا آبادی که

خسته از گردباد است و همیشه بارانی...


شاعر: ؟؟؟


#شعر




غروب




هر روز دلتنگ‌تر از دیروز

نظاره می‌کنم طلوع و غروب خورشید را

شاید غروب دل من بار دگر طلوع یابد

و اگر نیابد

خود را به غروب تن خواهم سپرد...


شاعر: ؟؟؟


#شعر 




چرا؟



تو اگر بسته‌ای بار سفر

تو اگر نیستی دیگر

پس چرا از همه جا

از همه جا

من 

صدای 

تپش ِقلب تو را

می‌شنوم؟...


شاعر: ؟؟؟



#شعر




انتقام





گرچه کردم ذوق‌ها از آشنایی‌های او

انتقام از من کشید آخرجدایی‌های او


- وحشی بافقی -


#شعر #وحشی_بافقی



شب هجران




سرگذشت شب هجران تو گفتم با شمع

آن قدر سوخت که از گفته پشیمانم کرد 


- سخای لاری -


#شعر #سخای_لاری



نفرین





من کجا؟ هجر کجا؟ ای فلک بی‌انصاف

به همین داغ بسوزی که مرا سوخته‌ای


- صائب تبریزی -


#شعر #صائب_تبریزی




سپاس





اگر در کهکشانی دور

دلی یک لحظه در صد سال

یاد من کند بی‌شک

دل من در تمام لحظه‌های عمر

به یادش می‌تپد پر شور



- فریدون مشیری -


#شعر #فریدون_مشیری




مرا از یاد برد



سیه چشمی به کار عشق استاد

به من درس محبت یاد می‌داد

مرا از یاد برد آخر ولی من

به جز او عالمی را بردم از یاد


- فریدون مشیری -


#شعر #فریدون_مشیری



صد نامه فرستادم

 

دیریست که دلدار پیامی نفرستاد

ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد

صد نامه فرستادم و آن شاه سواران

پیکی ندوانید و سلامی نفرستاد

حافظ

تاج سر آفتاب




چون آینه، چشم و دل، نگاهیم

آینه‌ی روی ِ صبحگاهیم.


با آینه روی ما بگویید

ما آینه‌دار مهر و ماهیم.


از آینه بپرس حال ما را

ما پاکدلان ِ پاک خواهیم.


هر جا که صفا کنند، اشکیم

وانجا که صفا نبود، آهیم.

*

تاج سر آفتابی، ای عشق

دریاب، که بی تو خاک ِ راهیم.


مهر تو، اگر گناه باشد، 

با مهر تو، غرق در گناهیم!

*

ای عشق، ستاره‌ها گواهند

بیدار درین شب سیاهیم.


تا با رخ دوست بر دمد صبح

چون آینه چشم و دل نگاهیم.


- فریدون مشیری -


#شعر #فریدون_مشیری






تنها



کسی مانند من تنها نماند.

به راه زندگانی وا نماند.

خدا را، در قفای کاروان‌ها

غریبی در بیابان جا نماند.


- فریدون مشیری -


#شعر #فریدون_مشیری




یک نگاه مهربان




خدمت و محبت،

این دو لذت شریف را

آفریدگار مهر،

گوهر نهاد آدمی شناخته‌ست.

*

رهروی، شنید و گفت:

کار عاشقان ِ پاکباخته‌ست!


گفتم: ای رفیق راه،

یک نگاه ِ‌ مهربان که از تو ساخته‌ست!


- فریدون مشیری -


#شعر #فریدون_مشیری





دل ِ تنگ!



سر ِ خود را مزن این گونه به سنگ،

دل ِ دیوانه‌ی تنها! دل ِ تنگ!


منشین در پس این بهت ِ گران

مدران جامه‌ی جان را ، مدران!


مکن ای خسته، درین بغض درنگ

دل ِ دیوانه‌ی تنها، دل تنگ!


پیش این سنگدلان قدر ِ دل و سنگ یکی است

قیل و قال ِ زغن و بانگ ِ شباهنگ یکی است


دیدی، آن را که تو خواندی به جهان یارترین

سینه را ساختی از عشقش، سرشارترین 

آنکه می‌گفت منم بهر تو غم خوارترین


چه دل آزارترین شد! چه دل آزارترین؟


نه همین سردی و بیگانگی از حد گذراند،

نه همین در غمت این گونه نشاند؛

با تو چون دشمن، دارد سر ِ جنگ!

دل دیوانه‌ی تنها، دل تنگ!


ناله از درد مکن 

آتشی را که در آن زیسته‌ای، سرد مکن

با غمش باز بمان

سرخ رو باش ازین عشق و سر افراز بمان

راه ِ عشق است که همواره شود از خون، رنگ

دل ِ دیوانه‌ی تنها، دل ِ تنگ!


- فریدون مشیری -


#شعر #فریدون_مشیری